• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ارتباط نفس با عقل و شهوت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه:حالات نفس، نفس اماره، نفس لوامه، شهوت، عقل.
پرسش :چه ارتباطی میان حالت‌های نفسانی انسان ( نفس اماره ، نفس لوّامه و نفس مطمئنه ) با نیروی عقل و شهوت وجود دارد؟



سلام. از سایت بسیار مفید و آموزنده شما بسیار متشکریم. سؤال این جانب به این شرح است:۱. لطفاً فرق بین نفس اماره، لوامه و مطمئنه چیست؟ ۲. اگر خود نفس اماره انسان را به سمت شرّ امر و دعوت می‌کند، چرا خدای تعالی این نفس را به ما داده است؟ ۳. آیا نفس اماره با غریزه حیوانی یا طبیعت یکی است؟ ۴. آیا نفس لوامه و عقل یکی هستند؟





هدف از آفرینش انسان، رسیدن به کمال الهی است و خداوند حکیم هر آنچه را که انسان برای رسیدن به کمال نیاز دارد، در وجودش قرار داده است که از جمله آنها نفس اماره است.
توضیح این‌که؛ خداوند سه نیرو به نام‌های نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه در وجود انسان قرار داده و در حقیقت، اینها سه نیروی جدا از هم نیستند، بلکه اوصاف سه‌گانه‌ای برای نفس انسان‌اند که بر حسب حالات نفسانی متفاوت انسان‌ها یکی از این نام‌ها بر آن گذاشته می‌شود؛ یعنی اگر نیروی عقلانی نفس بر سه نیروی دیگر پیروز شد و آنها مقهور و مطیع آن شدند،
[۱] که در نتیجه اضطراب قوّه عاقله که حاصل از دفاع او است برطرف می‌شود.
به دلیل سکون و آرامشی که در این حالت
[۲] که تحت اوامر و نواهی عقل بر سایر قوا به وجود آمده است.
برایش پدید آمده و نیز به واسطه میل به ملایمات خود،
[۳] . که مقتضی و فراخور طبیعت و خلقت او است.
«مطمئنّه» نامیده می‌شود. اما اگر نیروی عقل به چنین غلبه‌ای دست نیافت و در مقام کشمکش و دفاع،
[۴] . بر اثر انجام گناه و معاصی، عقل انسان، مغلوب و مقهور سایر قوا شود.
مغلوب شد ولی برای نفس ملامت و ندامتی رخ داد، به آن «لوّامة» می‌گویند. اما اگر نیروی عقل بدون دفاع، تسلیم و مغلوب شد، به آن نفس امّاره
[۵] اشاره به آیه شریفه:«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‌ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیم»؛ سوره یوسف/۱۲، آیه۵۳.‌    
گفته می‌شود؛ زیرا هنگامی که نیروی عقل را از دست داد و بدون دفاع، مطیع قوای شیطانی شد، گویا خود نفس است که امر کننده به بدی شده است و او را به اعمال ناپسند دعوت می‌کند.
چگونگی اجتماع این نیروها در انسان، مثل کنار هم قرار گرفتن فرشته‌ای با سگ، خوک و شیطان است و در یک مکان که در میان آنها نزاع به وجود بیاید، به گونه‌ای که هر کدام غالب شود، حاکم بر دیگری خواهد بود. در این هنگام هر فعلی یا صفتی که از انسان پدیدار می‌شود، مناسب و مقتضی این حالت او است. پس پیکر انسان محل اجتماع این چهار موجود است. فرشته(نیروی عقل)، سگ(نیروی غضب)،
[۶] چرا که سگ برای رنگ و شکلش سگ و مذموم نیست، بلکه به واسطه حقیقت سگی و درّندگی؛ یعنی حرص و آزمندی بر حمله آوردن بر مردم و گزیدن و زخم زدن است، و نیروی خشم موجب‌ این است. پس هر کس این قوّه در او غلبه داشته باشد او حقیقتاً سگ است، هر چند مجازاً نام انسان بر او نهاده باشند.
خوک(نیروی شهوانی)، و شیطان(نیروی واهمه).
نفس آدمی همواره جایگاه کشمکش این نیروها است، تا این‌که یکی بر دیگری غلبه کند. اگر نیروی خشم و غضب غلبه کرد، انسان را امرد به ستم، آزار، دشمنی و کینه می‌کند. اگر نیروی شهوانی غالب شد، انسان را به کارهای زشت و حرص بر خوردنی‌ها و آمیزش‌ها دعوت می‌کند. اگر هم نیروی شیطانی پیروز شد، غضب و شهوت را برمی‌انگیزد و به هیجان می‌آورد و بر کار آن دو (غضب و چهارپا صفتی) می‌افزاید. امّا کار و شأن عقل این است که نیروی شهوت را بر خشم درّنده‌خو مسلّط می‌کند و نیروی شهوت را به وسیله مسلّط ساختن غضب بر آن، می‌شکند و مکر و کید شیطان را با بصیرت نافذ و نورانیّت، کشف و ردّ می‌کند.
پس اگر عقل بر همه آنها چیره شود و آنها را چنان تحت سیاست خود درآورد که در هیچ کاری جز به اشاره او اقدام نکنند، به کمال می‌رسد؛ چرا که اعتدال در همه نیروها به وجود آمده و هر قوّه‌ای (به دلیل نبود مانع) قادر به فعلیت رسیدن خواهد بود. اما اگر نتوانست بر آنها غلبه کند و از چیره شدن بر آنها ناتوان ماند، آنها بر او چیره می‌شوند و او را به خدمت می‌گیرند. سگ که پیوسته در حال دریدن و آزار است یا خوک که در حال فحشاء و منکر است و یا شیطان که در اندیشه حیله‌ای برای به کار گرفتن دو نیروی دیگر است، تا سگ(غضب) را راضی و خوک(شهوت) را سیر گرداند از عقل به عنوان ابزاری نیرومند در جهت برآورده ساختن اهداف خود استفاده می‌کنند و او را به سمت تباهی می‌کشانند.
برای روشن‌تر شدن مطلب، اجتماع این نیروهای چهارگانه را می‌توان به سوار بر چهارپایی تشبیه کرد که می‌خواهد به مقصدی برسد و سگی با خود دارد و جاسوسی از طرف راهزنان همراه او است. سوارکار همان عقل است و چهارپا، شهوت و سگ، غضب و جاسوس، همان نیروی وهم است که در حقیقت از جاسوسان شیطان است. پس اگر همه اینها تحت سیاست و تدبیر آن سوار باشند و او بر آنها مسلط باشد، وی آنچه را صلاح است به کار می‌گیرد تا به هدف خود برسد. ولی اگر غلبه و فرمان به دست چهارپا یا سگ باشد سوار به تپّه‌ها و پرتگاه‌ها کشیده خواهد شد و با درد به هلاکت خواهد رسید. اگر هم همه تحت امر و نهی جاسوس قرار گیرند و به مکر و نیرنگ وی فریفته شوند، آنان را با خدعه و تزویر از راه راست منحرف و گمراه خواهد ساخت و به دام دزدان و راهزنان خواهد افکند.
نکته مهمی که در تبعیت این قوا از هم وجود دارد این است که؛ اگر همه نیروها تحت فرمان و سیطره عقل درآیند، مسالمت و سازش بین همه آنها برقرار خواهد شد و همگی مانند دستگاه واحدی خواهند گردید؛ زیرا مؤثّر و مدبّر در این هنگام جز یک نیرو نیست که هر یک از دیگر قوا را به کار شایسته و درخور خود امر می‌کند. در نتیجه از هر کدام، آن چیزی که برای آن آفریده شده و از حیث اندازه و وقت و کیفیّت سزاوار آن است صادر خواهد شد و به این ترتیب نفس و قوای آن به کمال لایق خود می‌رسند. اما اگر عقل چیره نشود، نزاع بین او و دیگر نیروها در می‌گیرد، و آن قدر افزون می‌شود تا به نابودی همه نیروها ختم شود و نفس تباه شود.


اولاً:همان‌طور که اشاره شد، نفس اماره، حالتی از نفس انسانی است که در آن نیروی عقل، مغلوب و مقهور نیروهای شهوانی و غضبی قرار می‌گیرد و اگر نیروی عقل حاکم بر شهوت و غضب شد، دیگر نفس انسان، نفس اماره نامیده نمی‌شود، بلکه نفس مطمئنّه خواهد بود. پس نفس اماره به معنای نیروی شهوت و غضب نیست، بلکه حالت غلبه آن دو بر عقل است. ثانیاً:غریزه و طبیعت انسان منحصر در شهوت و غضب او نیست بلکه بسیاری از نیروهای دیگر همانند محبت، مهربانی و... از نیروهای غریزی و به اصطلاح فطری انسان‌اند که با حاکم شدن نفس اماره همگی به تباهی کشیده می‌شوند و اگر تحت حکومت نفس مطمئنّه قرار گیرند، شکوفا شده و به کمال می‌رسند.


همان‌گونه که بیان شد، عقل یکی از نیروهای نفس است که در عرض آن، نیروی شهوانی و غضبی و وهمی قرار دارند، ولی نفس لوّامه حالتی از نفس است که در آن، نیروی عقل تسلط و غلبه کامل پیدا نکرده و در ابتدای راه است و به همین دلیل بعد از هر بار شکست، سبب ندامت و پشیمانی نفس می‌شود.
[۷] ر.ک:نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۶۳ – ۶۸، اعلمی، بیروت، چاپ چهارم، بی‌تا.



۱. که در نتیجه اضطراب قوّه عاقله که حاصل از دفاع او است برطرف می‌شود.
۲. که تحت اوامر و نواهی عقل بر سایر قوا به وجود آمده است.
۳. . که مقتضی و فراخور طبیعت و خلقت او است.
۴. . بر اثر انجام گناه و معاصی، عقل انسان، مغلوب و مقهور سایر قوا شود.
۵. اشاره به آیه شریفه:«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‌ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیم»؛ سوره یوسف/۱۲، آیه۵۳.‌    
۶. چرا که سگ برای رنگ و شکلش سگ و مذموم نیست، بلکه به واسطه حقیقت سگی و درّندگی؛ یعنی حرص و آزمندی بر حمله آوردن بر مردم و گزیدن و زخم زدن است، و نیروی خشم موجب‌ این است. پس هر کس این قوّه در او غلبه داشته باشد او حقیقتاً سگ است، هر چند مجازاً نام انسان بر او نهاده باشند.
۷. ر.ک:نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۶۳ – ۶۸، اعلمی، بیروت، چاپ چهارم، بی‌تا.



پایگاه اسلام کوئست    






جعبه ابزار