آیات 8 تا 10 سوره نجم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: جبرئیل ، پیامبر صلیاللهعلیهوآله،
قرب ،
شهود باطنی .
پرسش: مفهوم آیات ۸، ۹ و ۱۰ سوره نجم چیست؟
پاسخ: در تفسیر آیات ۸ تا ۱۰ سوره نجم ("
عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی...ثمَُّ دَنَا فَتَدَلیَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ فَأَوْحَی إِلیَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَی... " سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد" " تا آنکه فاصله میان او و معلمش به اندازه دو کمان یا کمتر بود"! و در اینجا خداوند آنچه را
وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود"!)، دو نظریه مختلف وجود دارد.
نظریه اول این است که معلم
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ همان" جبرئیل امین"، پیک وحی خدا بود که
قدرت فوقالعادهای داشت.
جبرئیل که معمولاً بهصورت" انسانی خوش چهره" بر پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ ظاهر میگشت و پیام الهی را ابلاغ مینمود، دوبار در تمام
عمر آن حضرت ـ صلیاللهعلیهوآله ـ به قیافه و چهره اصلیش بر او ظاهر شد:
مرتبه اول همان است که در افق بالا ظاهر گشت (و تمام شرق و غرب را پوشانده بود و آنچنان باعظمت بود که پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ به هیجان آمد) و هم او بود که به پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نزدیک شد تا آن حد که فاصله چندانی میان آنها نبود و تعبیر به"
قاب قوسین " کنایه از نهایت نزدیکی است.
مرتبه دوم در جریان
معراج پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بود. بعضی از مفسران که این نظر را برگزیدهاند و تصریح کردهاند دیدار اول پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ با جبرئیل بهصورت اصلیش در کنار
غار" حرا" در" جبل النور" واقع شده است
.
بر این اساس مفهوم آیات مورد پرسش عبارت است از:"سپس (به جبرئیل) نزدیکتر و نزدیکتر شد" " تا آنکه فاصله میان او (به جبرئیل) و معلمش به اندازه دو کمان یا کمتر بود"! و در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود"!) ولی این
تفسیر با تمام طرفدارانی که دارد، دارای اشکالات مهمی است.
در روایات متعددی که از منابع
اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ نقل شده، این آیات تفسیر به جبرئیل نشده؛ بلکه روایات موافق تفسیر دوم است که میگوید: منظور از این آیات، شهود باطنی خاصی نسبت به ذات پاک خداست که برای پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در این صحنه روی داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللَّه فوقالعاده تحت تأثیر جذبه معنوی این دیدار قرار گرفت
.
مرحوم" صدوق" در" علل الشرائع" همین مضمون را از
امام سجاد ـ علیهالسلام ـ نقل کرده است که در ضمن یک حدیث میفرماید:" هنگامی که پیامبر به معراج برده شد و فاصله او از ساحت
قدس پروردگارش به اندازه دو کمان یا کمتر بود، حجابی از حجابها از برابر دیدگان او برداشته شد".
در" تفسیر علی بن ابراهیم" نیز آمده است:"
ثم دنی یعنی رسول اللَّه من ربه عزّ و جلّ :" سپس نزدیک شد؛ یعنی رسول خدا به پروردگار متعال".
این معنا در روایات متعدد دیگری نیز آمده است و نادیده گرفتن این همه روایات ممکن نیست.
در روایات
اهل سنت نیز در روایتی در" الدرّ المنثور" همین معنا از
ابن عباس به دو طریق نقل شده است.
مجموع این قراین سبب میشود که تفسیر دوم را که میگوید نزدیک شدن پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نسبت به ذات پاک خداوند بوده است، را برگزینیم.
به نظر میرسد چیزی که سبب شده بیشتر مفسران از این تفسیر روی برتابند و بهسراغ تفسیر اول بروند، این است که این تفسیر بوی تجسم خداوند و وجود مکان برای او میدهد؛ درحالیکه مسلم است او نه مکانی دارد و نه جسمی،
لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ :" چشمها او را نمیبیند و او همه چشمها را میبیند".
"
فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ " به هر سو نگاه کنید، خداوند آنجاست"،
وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ :" هر کجا باشید، او با شماست".
و نیز شاید مجموع این مسائل سبب شده که بعضی از مفسران از تفسیر این آیات اظهار عجز و ناتوانی کنند و بگویند این از اسرار
غیب است که از همه ما پوشیده و پنهان است.
ولی با توجه به اینکه قرآن کتاب
هدایت است و برای
تفکر و
تدبر و تذکر انسانها نازل شده، قبول این معنا نیز مشکل است.
اما اگر آیات را به معنای دوم، یعنی یک نوع شهود و قرب خاص معنوی تفسیر کنیم، تمام این مشکلها برطرف خواهد شد.
توضیح اینکه: بدون شک رؤیت حسی در مورد خداوند نه در
دنیا و نه در
آخرت امکانپذیر نیست؛ چراکه لازمه آن جسمانیت و مادی بودن است، همچنین لازمه آن تغییر و تحول و
فساد پذیر بودن و نیاز به زمان و مکان داشتن است و ذات واجب الوجود از همه این امور مبراست؛ ولی خدا را از طریق دید دل و
عقل میتوان مشاهده کرد و این همان است که امیرمؤمنان
علی ـ علیهالسلام ـ در پاسخ" ذعلب یمانی" به آن اشاره فرمود:"
لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان "، " چشمها با مشاهده حسی هرگز او را ندیده؛ ولی دلها با حقیقت
ایمان او را دریافته است".
اما باید توجه داشت که" دید باطنی" بر دو گونه است: یکی" دید عقلانی" است که از طریق استدلال حاصل میشود و دیگری مقام" شهود قلبی" است که درکی ما فوق درک عقل و دیدی ماوراء دید آن است.
این مقامی است که آن را مقام" استدلال" نباید نام گذاشت؛ بلکه مقام" مشاهده" است؛اما مشاهدهای با
دل و از طریق درون، این مقامی است که برای" اولیاء اللَّه" با تفاوت مراتب و سلسله درجات رخ میدهد؛ زیرا
شهود باطنی نیز مراتب و درجات بسیاری دارد؛ البته درک حقیقت آن برای کسانی که به این مقام نرسیدهاند، مشکل است.
از آیات فوق با توجه به قراینی که ذکر شد، میتوان این چنین استفاده کرد که
پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در عین اینکه دارای مقام شهود بود، در طول عمر مبارکش دو مرتبه چنان اوج گرفت که به مقام" شهود کامل" نائل گردید.
یکی احتمالاً در آغاز
بعثت بود و دیگری به هنگام معراج، آنچنان به خدا نزدیک شد و بر بساط
قرب او گام گذاشت که بسیاری از فاصلهها و حجابها برچیده شد، مقامی که حتی
جبرئیل امین؛ یعنی مقربترین
فرشته الاهی، از وصول به آن عاجز بود.
روشن است تعبیراتی مانند"
فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی " همه بهصورت کنایه و بیان شدت قرب است؛ وگرنه او با بندگانش فاصله مکانی ندارد تا با "کمان" سنجیده شود، و نیز منظور از" رؤیت" در این آیات رؤیت با چشم نیست؛ بلکه همان شهود باطنی است.
با توجه به آنچه گفته شد مضمون آیات چنین می شود:خداوند شدید القوی و پر
قدرت او را تعلیم فرمود؛ درحالیکه او بهصورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلی قرار گرفت؛ سپس نزدیک شد و نزدیکتر شد؛ آنچنانکه میان او و پروردگارش به اندازه دو کمان بیشتر نبود (شهود باطنی خاصی نسبت به
ذات پاک خدا که برای پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در این صحنه روی داد) و در همینجا بود که آن چه وحی کردنی بود، خداوند به بندهاش
وحی کرد.
بنابراین
تفسیر این آیات به شهود باطنی پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نسبت به خداوند صحیحتر و با
روایات اسلامی موافقتر و برای پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فضیلتی است برتر و مفهومی است لطیفتر (و اللَّه اعلم بحقائق الامور).
پایگاه اسلام کوئست.