وجود ذهنی در فلسفه اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:وجودذهنی، فلسفه اسلامی، حکمت متعالیه.
پرسش:
وجود ذهنی در
فلسفه اسلامی به چه معناست و چه جایگاهی دارد؟
پاسخ:وجود ذهنی عبارت است از: ماهیت و صورت حقیقیه اشیاء در مقایسه با وجودی که در خارج از ذهن دارند.
یکی از مباحثی که در فلسفه اسلامی مطرح است؛ مسئله وجود ذهنی است. در باب طرح این بحث دو نظریه وجود دارد. برخی معتقدند که بحث وجود ذهنی برای اثبات مطابقت ذهن و عین است که نظریه رایج و مشهور در باب وجود ذهنی همین است. در مقابل برخی معتقدند طرح وجود ذهنی برای اثبات وجود ذهنی در کنار
وجود خارجی است و در واقع بحثی وجود شناختی است.
حکمای قائل به نظریه اول میگویند که ماهیتها غیر از وجود خارجی و عینی، وجود دیگری دارند به نام وجود ذهنی که آثار وجود خارجی بر آن مترتب نمیشود و ادله متعددی را برای اثبات وجود ذهنی میآورند.
در مقابل بعضی از متکلمان مثل
میر سید شریف جرجانی در
شرح مواقف بر این نظرند که اساسا چیزی به ذهن نمیآید.
همچنین جماعتی از حکمای متـأخر قائلاند به این که آنچه به ذهن میآید، ماهیت اشیای خارجی نیست، بلکه شبحی از شیء خارجی است.
به این نظریه که میگوید خود ماهیت اشیا به ذهن میآید، اشکالات متعددی شده است. یکی از اشکالات معروف این است که اگر قرار شد خود ماهیت اشیای خارجی به ذهن بیاید، مشکل اندراج یک ماهیت در تحت دو مقوله لازم میآید، مثلا اگر ماهیت انسان را
تصور کردیم، لازم میآید ماهیت ذهنی انسان مندرج در تحت مقوله
جوهر باشد؛ چون فرض این است که خود ماهیت هو هو به ذهن آمده است و انسان در خارج جوهر است؛ و از طرف دیگر لازم میآید ماهیت ذهنی مندرج در تحت
مقوله کیف باشد؛ چون وقتی به ذهن آمد نوعی علم خواهد شد و علم هم از مقوله
کیف نفسانی است؛ چون تعریف کیف که «عرضْ لا یقبل القسمة و لا النسبة» بر آن صدق میکند، پس باید هم تحت
مقوله جوهر باشد و هم تحت
مقوله عرض.
و از طرف دیگر
مقولات دهگانه متباین به تمام ذات هستنند؛ چون اگر متباین به تمام ذات نباشند لازمهاش این است که در جزئی از ذات با هم شریک باشند و آن نقطه اشتراک جنسشان باشد؛ در حالی که فرض این است که مقولات دهگانه خودشان
جنس الاجناس هستند و بالاتر از آنها دیگر جنسی نیست.
با این بیان یک
ماهیت نمیتواند تحت دو مقوله باشد، یا باید بگویید اساساً چیزی به ذهن نمیآید، همچنان که بعضی همین حرف را زدند؛ یا اگر به ذهن میآید، همان ماهیت خارجی با حفظ هویت و ذاتیاتش نیست؛ و یا اگر همان ماهیت خارجی است، باید دست از کیف بودن وجود ذهنی بردارید؛ و خلاصه باید دست از یکی از مقدمات برداشت، و الا با حفظ همه مقدمات مشکل اندراج یک ماهیت در تحت دو مقوله پیش میآید.
حکما برای فرار از این اشکال و اشکالات نظایر این اشکال راهحلهای متفاوتی را ارائه دادهاند. بعضی مثل متکلمان منکر وجود ذهنی شده و گفتهاند اصلا چیزی در ذهن نمیآید و بعضی مثل
فخررازی علم را نوعی اضافه بین ذهن و معلوم خارجی گرفتند و بعضی گفتنند آنچه به ذهن میآید خود ماهیت خارجی نیست، بلکه شبح شیء خارجی است و بعضی مثل
فاضل قوشجی راه فرار را در تفکیک بین علم و معلوم جست و جو کردند و جناب
صدرالمتألهین با کلید
حمل اولی و
حمل شایع صناعی به حل اشکال پرداختند.
بعضی از اساتید
فلسفه معتقدند در مسئله وجود ذهنی آنچه صحیح است گفته شود؛ این است که آنچه ما آن را وجود ذهنی می نامیم، چه در امور ماهوی و چه در وجود و صفات آن و چه در امور عدمی، تنها مفهومی از آنها است که در ذهن شکل میگیرد و هیچگاه واقع خارجی به ذهن منتقل نمیشود، پس اشکالات وجود ذهنی هم پیش نمیآید.
علامه حسن زاده آملی نیز چنین میگوید که، مرجع
علم وجود است و علم در واقع به وجود رجوع میکند؛ و به وسیله وجود است که اشیاء منکشف میشود، اما از آن جهت که علم یک حالت نفسانی است و یکی از
صفات نفس است، مثل
قدرت و
اراده که نبوده است و بعد بود و موجود شده است و قابلیت قسمت و نسبت را ندارد، کیف نفسانی است
و در واقع وجود ذهنی عبارت است از ماهیت و صورت ذهنی اشیاء در مقایسه با وجودی که در خارج از ذهن دارند، اما اگر صورت ذهنی بدون مقایسه با خارج لحاظ شود، بلکه از جهت ثبوتش در
نفس لحاظ شود وجود خارجی است، چون اتحاد وجودی با نفس پیدا میکند و دیگر وجود ذهنی محسوب نمیشود و از این جهت مرجع علم به سوی وجود است و خارج از دایره مقولات است.
بنابراین آنچه را که ما به صورتهای ذهنی نسبت میدهیم همه به اعتبارات مختلف است؛ به اعتباری علم است، به اعتباری وجود ذهنی است، به اعتباری
کیف بالعرض است، و به اعتباری
کیف بالذات است؛ و به اعتباری هم خارج از مقولات و تحت هیچ یک از مقولات نیست.
برای اندراج یک مفهوم در تحت یک مقوله دو شرط لازم است؛ ۱- صدق مقوله، ۲- ترتب آثار؛ بنابراین در هر اعتباری که این دو شرط محقق بود، میتوان به همان اعتبار آن شیء را در تحت آن مقوله مندرج دانست، ولی اگر یکی از دو شرط یا هر دو شرط محقق نبود مصحّحی برای اندراج وجود ندارد.
بنابراین
صورت ذهنی به اعتبار این که نحوه و گونهای از وجود است که برای نفس حاصل شده است،
صورت علمی و
کیف نفسانی بالذات است؛ و به اعتبار این که صورت ذهنی حاکی از خارج و گزارشگر از خارج است، وجود ذهنی و به حمل اولی از مقوله معلوم است و به اعتبار حمل شایع، صورت ذهنی و کیف بالعرض است که منتهی به کیف بالذات میشود و به اعتبار این که مرجع صورتهای علمی به وجود است، خارج از مقولات است و در تحت هیچ مقولهای داخل نیست، چون وجود فوق مقوله است.
اما این که گفته می شود صورتهای علمی حقیقتاً تحت مقوله کیف است؛ خالی از مسامحه نیست، چون وجود صورت علمی فی نفسه و وجودش برای نفس واحد است؛
چون دو وجود نیست که یکی عارض باشد و دیگری معروض، بلکه
صورت علمی و
نفس هر دو به یک وجود موجودند و تعدد وجود در کار نیست که یکی جنبه جوهری داشته باشد و دیگری جنبه عرضی، بنابراین صورت علمی مسامحتاً کیف است نه حقیقتاً؛ چون وقتی صورت علمی برای نفس حاصل میشود، با وجود نفس اتحاد وجودی پیدا میکند که ما اسم آن را
اتحاد عاقل با معقول یا
اتحاد عالم با معلوم میگذاریم، حال باید مورد برسی قرار گیرد که مقصود حکما از این اتحاد چیست؟ و چه چیزی با چه چیزی متحد می شود؟
در بدو امر شش صورت قابل تصور است:
۱. ماهیت ما با ماهیت خارجی معلوم متحد میشود.
۲. وجود ما با ماهیت خارجی معلوم متحد میشود.
۳. ماهیت ما با وجود خارجی معلوم متحد میشود.
۴. ماهیت ما با ماهیت ذهنی معلوم متحد میشود.
۵. ماهیت ما با وجود ذهنی معلوم متحد میشود.
۶. وجود ما با وجود ذهنی معلوم متحد میشود.
از میان فرضهای ششگانه فوق؛ فرض آخری مقصود حکما است که وجود ما با وجود ذهنی معلوم متحد میشود؛ و منظور از این که میگویند این دو وجود با هم متحد میشوند، این است که
عالم شدن نفس به معنای او شدن است؛ یعنی نفس وقتی که عالم میشود یک حالت «شدن» و یک حالت «صیرورت» دارد. عالم شدن نفس به این معنا نیست که نفس در مقام خودش ثابت و ساکن نشسته است و مرتباً نقوشی روی آن ثبت می شود؛ بلکه نفس با هر عالم شدنی چیزی میشود؛ یعنی وجود آن چیز میشود؛ لذا نسبت آن وجود علمی با نفس، نسبت صورت است با ماده، نه نسبت عرض با موضوع.
پایگاه اسلام کوئست