نقش قراء در جنگ نهروان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قراء،
جنگ نهروان،
قرآن،
امام علی (علیهالسّلام)،
حکمیت.
پرسش: قراء در جنگ نهروان چه نقشی داشتند؟
پاسخ اجمالی: حضور قراء در سپاه امام (علیهالسّلام) بهگونهای بود که پس از نابود شدنشان در جنگ نهروان، جای خالی آنها در سپاه علی (علیهالسّلام) کاملاً مشهود بود. و در جریان حکمیت نیز
عمرو عاص از وجود قراء سطحینگر استفاده کرده و جریان حکمیت را بوجود آورد.
در جامعه اسلامی کسانی به نیکوخوانی قرآن شهره بودند. اینان در جامعه اسلامی از محبوبیتی شایان توجّه و رویکردی شایسته برخوردار بودند، تا بدانجا که گاه در تعیین مناصب، عنوان «قاری» و از «قُرّاء» بودن امتیازی به شمار میرفت.
اینگونه کسان در گذرگاه زمان فزونی یافتند. آنان برای مشخّص شدن خود، سرهای خود را به گونهای خاص میتراشیدند (
ابن ابیالحدید گفته: علامت آنان این بود که وسط سرشان را میتراشیدند و موها در اطراف سرشان مثل تاج، حلقهای میگشت)
و کلاه ویژهای بر سر مینهادند که بدان «
بُرنُس» گفته میشد و آنان به آن جهت «
اصحاب بَرانِس» نیز نامیده میشدند.
قُرّاء در
مکّه،
مدینه،
شام و
کوفه پراکنده بودند؛ امّا بیشترین حضور آنان در کوفه بود.
قُرّاء در امور سیاسی غالبا شرکت نمیکردند، امّا به روزگار
عثمان، انتقاد علیه او را آغاز کردند. عثمان، انتقادها و درشتگوییهای آنان را برنتابید و آنان را
تبعید کرد. قُرّاء نیز در خیزش علیه وی و قتل او شرکت جستند.
قُرّاء با این پیشینه فکری، سیاسی و اجتماعی، بخش قابل توجّهی از سپاه امام (علیهالسّلام) را شکل میدادند. آنان نیروهایی بودند دلیر، بیباک و رزمآور. حضور آنان در سپاه امام (علیهالسّلام) بهگونهای بود که پس از نابود شدنشان در جنگ نهروان، جای خالی آنها در سپاه علی (علیهالسّلام) کاملاً مشهود بود. چنین بود که در هنگامهای که
معاویه غارتگری را آغاز کرد و امام (علیهالسّلام) هرچه سپاهیانش را علیه او و برای دفاع از مرزها برمیشوراند، پاسخ نمیشنید، یکی از یاران امام (علیهالسّلام) گفت:
«ما احوَجَ امیرَ المُؤمِنینَ وَمَن مَعَهُ الی اصحابِ النَّهرَوانِ!
چه قدر
امیرمؤمنان به اصحاب نهروان، نیازمند بود!»
اَسَفا که قُرّاء با این پیشینه، به لحاط تندرویها، افراطها و به تعبیر پیامبر خدا «تَعَمُّق»، در تور نامرئی نیرنگ معاویه، عمرو عاص و عوامل آنان در سپاه امام (علیهالسّلام) قرار گرفتند و حکمیّت را بر او تحمیل کردند.
درست در لحظاتی که نزدیک بود طومار سپاه شام برای همیشه برچیده شود و برای همیشه جامعه اسلامی از این فتنه کور و سیاه رهایی یابد، عمرو عاص، دست به نیرنگ زد و دستور داد به نشانه دست کشیدن از نبرد و اینکه کتاب خدا داور این نبرد باشد، قرآنها را بر نیزه کنند و فراز آورند.
قُرّاء سطحینگرِ ظاهربین که در پس ظاهر این صحنه، نیرنگ را نمیدیدند، به لحاظ پاسداشت حرمت قرآن و به رغم مخالفت امام (علیهالسّلام) و یاران ویژهاش، او را بر پذیرش حکمیّت و دست برداشتن از نبرد، ملزم کردند. آنان امام (علیهالسّلام) را تهدید کردند که در غیر این صورت، او را خواهند کشت. امام (علیهالسّلام) به خاطر نفوذی که آنان در سپاه داشتند، راهی جز پذیرش این زورگویی بیبنیاد جاهلانه نداشت. پس پیشنهاد آنان را پذیرفت و مالک را که تا نزدیکی خیمه فرماندهی معاویه پیش رفته بود، فرا خواند و بدینسان، ثبات نیرنگ و خُدعه رقم خورد و حاکمیت علی (علیهالسّلام) با مشکلی جدّی روبه رو شد.
چیزی نگذشت که پردهها بالا رفت و نیرنگ معاویه عیان گشت و قاریانِ سطحینگر به فریب خوردگی و اشتباه خود پی بردند؛ امّا شگفتا این بار نیز به جای این که بیدار شوند و آب رفته را به جوی بازگردانند، بر تندروی،
جهل،
افراط و یکسویه نگری خودافزودند و خطایی بزرگتر را دامن زدند و گفتند این عمل، موجب
کفر بوده است. ما
توبه میکنیم و تو نیز چون کافر گشتهای باید توبه کنی و معاهده خود را با معاویه برهم زنی و جنگ را از سر بگیری!
بیگمان، پذیرش عهدشکنی از جانب امام (علیهالسّلام) (علاوه بر آنکه مخالف روش ایشان و دستورهای
اسلام بود) سرانجام چنان میشد که گروهی مقدّس نمای ظاهرگرای افراطی چنان عرصه حکومت را بر امام (علیهالسّلام) تنگ کنند که یکسره تصمیمگیری درباره جنگ و صلح، و سیاست و اداره را از کف بدهد و امور کلیدی از دستش خارج شود. ازاینروی، امام (علیهالسّلام) با قدرت درمقابل این خواسته جاهلانه افراطیان ایستاد؛ امّا قُرّاء به جای تامّل در نااستواری موضع خود، باز بر سر همان تعمّق در دین و افراط در رفتار، اینبار به هنگام بازگشت از
صِفّین از امامِ دینداران جدا شدند و در نزدیکی کوفه در قریهای به نام «
حروراء» اردو زدند.
پیشگوییهای
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تحقق یافت و کسانی که چهرههای برجسته
مسلمانان در آن روزگار بودند، و
جهاد و رزم و
عبادت و زهدآمیزه زندگیشان بود، در اثر ابتلا به بیماری تعمّق و به بهانه دفاع از ساحت قرآن و حریم دین در برابر دین و امام مسلمانان ایستادند. بدینسان، بیماری افراط، آنان را چنان از دین به در کرد که دیگر اثری از دینمداری آنان باقی نماند.
چنین بود که آنان عنوان «
مارقین» گرفتند که پیامبر خدا در وصف آنان، این عنوان را به کار گرفته بود و از جمله به مولا (علیهالسّلام) فرموده بود:
«یا عَلِیُّ! لَولا انتَ لَما قوتِلَ اهلُ النَّهرِ. فَقُلتُ: یا رَسولَ اللّهِ! ومَن اهلُ النَّهرِ؟ قالَ: قَومٌ یَمرُقونَ مِنَ الاِسلامِ کَما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ.
ای علی! اگر تو نبودی، کسی با اهلِ نَهر نمیجنگید. گفتم: ای پیامبر خدا! اهل نهر، کیاناند؟ فرمود: گروهی که از اسلام، فراتر میروند، همانسان که تیر از هدف در میگذرد.»
اینان عناوین دیگری نیز داشتند که برخی را خود برگزیده بودند، مانند «شُرات»؛ امّا دقیقترین عنوان همان است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدانان داد، عنوانی نشاندهنده حقیقتِ خسرانآمیز و فرجام ناهنجار آنان.
با آنچه تا بدینجا درباره جریان تَعَمُّق (تندروی دینی) و چهرههای وابسته به این جریان آوردیم، روشن است که برخورد با این جریان، کاری بوده است کارستان! به واقع، برکندن ریشه این فتنه که (به ظاهر جریانی استوار در دینداری بود)، بسی دشوار مینمود. مولا (علیهالسّلام) از جمله افتخارات دوران حکومتش را تباه ساختن این جریان و خشکانیدن ریشه این فتنه دانسته و فرموده است:
«انا فَقَاتُ عَینَ الفِتنَةِ، ولَم تَکُن لِیَتَجَرَّاَ عَلَیها غَیری؛
من چشم فتنه را درآوردم که جز من کسی جرأت آن را نداشت.»
نبرد با قیافههای حق به جانب، قاریانی که زمزمههای قرآنی زندگیشان را فرا گرفته بود و با ظاهری خداجویانه ندای «لا حُکْمَ الّا للّه؛ حُکم، تنها از آنِ خداست! » بر زبان داشتند، بسی دشوار بود. آنان شبزندهداری میکردند، سر بر زمین مینهادند و سجدههای طولانی به جای میآوردند، پیشانیهای پینه بسته داشتند، در انتقاد هیچ مرزی را رعایت نمیکردند و به عنوان چهرههای مهم و استوار در راه دین، شُهره بودند؛ امّا اَسَفا که دلی بیمار، اندیشهای تُنُک و خِردی کمسو داشتند. برخورد با جریان تعمّق راستی را (با توجّه به آنچه آمد) در آن روزگاران جز از علی (علیهالسّلام) برنمی آمد.
قلع و قمع جریان قاریان، بصیرت و قاطعیت ویژهای لازم داشت و اینکار، تنها از علی (علیهالسّلام) برمی آمد. چنین است که امام (علیهالسّلام) در رویارویی با «
ناکثین» و «
قاسطین» نفرمود اگر من نبودم، دیگری نمیتوانست چنین کند؛ امّا در برخورد با فتنه «خوارج» فرمود:
«لَم تَکُن لِیَجتَرِئَ عَلَیها احَدٌ غَیری؛
جز من کسی بر آن کار، جرئت نداشت.لَولا انا ما قوتِلَ...اگر من نبودم، کسی نمیتوانست نهروانیان را بکشد.»
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «نقش قراء در جنگ نهروان» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۸/۲۶.