مطلق بودن اخلاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اخلاق، مطلق، نسبی، دروغ مصلحتآمیز.
پرسش: از نظر قرآن اخلاق مطلق است یا نسبی؟ اگر نسبی نیست، چرا قرآن دروغ مصلحتآمیز را جایز شمرده است؟
پاسخ: باید بین
دروغ مصلحتآمیز و منفعتِ خیر فرق گذاشت. دروغ مصلحتآمیز که
فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستی را پیدا کرده است، یعنی دروغی که با آن، انسان حقیقی را
نجات میدهد؛ ولی دروغ منفعتخیز، یعنی انسان دروغ میگوید که خودش سودی برده باشد.
یکی از بحثهایی که در فلسفه اخلاق مطرح است مطلق یا نسبی بودن اخلاق است. اکنون به این موارد اشاره میکنیم:
منظور از مطلق بودن اخلاق این است که فضایل و
رذایل اخلاقی نسبت به شرایط زمان و مکان برای همه افراد و جوامع ثابت است؛ مثلاً،
عدالت،
راستگویی برای تمام زمانها و مکانها و افراد و جوامع بشری امری پسندیده و قابل قبول و پذیرش است.
یا اخلاق نسبی است؛ یعنی
فضایل و رذایل اخلاقی بر حسب شرایط زمان و مکان و نوع افراد و جامعه تغییر میکند؛ یعنی هیچ اصل ثابت اخلاقی وجود ندارد.
دروغ و عدالت نه خوب است و نه بد، نیکی و بدی آنها هنگامی روشن میشود که از سوی اکثریت جامعه به عنوان یک
ارزش پذیرفته یا نفی شود. به همین مناسبت آرای علمای
اخلاق در زمینه مطلق و نسبی بودن اخلاق، مختلف است.
نظر اسلام درباره مطلق یا نسبی بودن اخلاق:
براساس
آیه فطرت «
فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛
پس روی خود را با گرایش تمام به
حق به سوی این دین کن، با همان سرشتی که
خدا مردم را به آن سرشته است.
آفرینش خدا تغییرناپذیر است؛ این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمیدانند».
انسانها دارای
فطرت ثابت هستند، این فطرت ثابت نیازهای ثابتی را برای
انسان اقتضا میکند. بخشی از این نیازهای ثابت، نیازهای اخلاقی آدمی است. (بنابراین
احکام اخلاقی از دیدگاه
اسلام، چون مطابق با فطرت آدمیان و بر طبق نیازهای ثابت انسانهاست، ثابت و مطلق میباشند؛ مانند: راستگویی)، کمک به
مظلوم، عدالت،
امانت،
تواضع و
احترام به والدین که نمونههایی از اخلاقهای ثابت در اسلام است.
قرآن کریم میفرماید: «
یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی اَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! همواره پایداران راه خدا و گواهان
عدل و داد باشید. مبادا دشمنی قومی، گروهی از شما را بر آن دارد که عدل را ترک گویید و برخلاف
حق رفتار نمایید، در تمام احوال و با همه دوستان و
دشمنان عدل و داد را رعایت کنید که عدل از هر عملی به
تقوا نزدیکتر است. بهدرستی خداوند به آنچه که انجام میدهید، آگاه است».
در آیه یادشده خداوند
عمل به
عدالت را حتی نسبت به دشمنان، در تمام زمانها و مکانها مطلق دانسته.
«
قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها؛
(
سوگند به این
آیات) که هر کس جان خود را از
گناه پاک سازد، رستگار میشود و هر کس آلودهاش سازد، زیانکار خواهد گشت».
اسلام کسی را رستگار معرفی مینماید که در تمام لحظههای
زندگی از خود مراقبت نماید و مانند یک کشاورز
بذر اصلاح شده که همان سجایای اخلاقی باشند، در خود کشت نماید و علفهای هرز که رذایل اخلاقی باشند، از خود دور نماید.
با توجه به آیات ذکر شده و سایر آیات میبینیم که خداوند در قرآن فضایل اخلاقی را به طور مطلق نسبت به زمانها و مکانها و افراد باعث
سعادت دانسته و رذایل اخلاقی را نسبت به همه زمانها و مکانها و افراد باعث هلاکت انسان بیان نموده است.
اگر قرآن اخلاق نسبی را نفی میکند، چرا دروغ مصلحتآمیز را جایز شمرده است؟
اگر اسلام
دروغ مصلحتآمیز را جایز شمرده است، به این معنی نیست که در مطلق بودن احکام اخلاقی خدشهای وارد شود و بگوییم احکام اخلاقی اسلام، نسبی است.
برای توضیح بیشتر یکی از وقایع زندگی
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) و
حضرت یوسف (علیهالسلام) را بررسی میکنیم:
(حضرت ابراهیم (عليهالسلام)) که خود را به مریضی زد: «
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ فَقالَ اِنِّی سَقِیمٌ»
نگاهی به ستارگان کرد و گفت: من بیمارم، با
قوم بتپرست در روز عیدشان از شهر خارج نشد؛ در حالی که او بیمار نبود و میخواست به
بتخانه رود تا بتها را بشکند.
یا حضرت یوسف هنگامی که برادرانش برای بردن
طعام به
مصر آمدند و به دستور او پیمانه را در بار برادرش
بنیامین گذاشتند و به آنها
تهمت دزدی زدند، وسیلهای بود تا بنیامین را نزد خود نگه دارد.
آیا این موارد نسبی بودن اخلاق را ثابت نمیکنند؟در جواب باید گفت: خیر؛ زیرا هر یک از این جریانات مصلحتی الزامی داشته که اگر این
دروغ گفته نمیشد، آن
مصلحت تقویت میشد؛ مثلاً اگر در جریان حضرت
ابراهیم دقت کنیم، میبینیم او میخواست نهضتی را ایجاد کند و مردم را متوجه کند که بتها قابل پرستش نیستند و راهش این بود که با تمارض در شهر باقی بماند و بتها را بشکند و چنین تمارضی شرعاً
حرام نیست).
حضرت ابراهیم در این
حادثه بین خوب (راست گفت) و خوبتر (
قیام و نهضت کردن) مردود است و
عقل از بین خوب و خوبتر، خوبتر را انتخاب میکند و این حکم عقل یک حکم مطلق است.
همچنین در مورد داستان حضرت یوسف، چه بسا اگر میفهمیدند که حضرت یوسف برادر آنهاست، به سبب خجالت و شرمساری یا از
ترس مجازات فرار میکردند و اگر بنیامین را میبردند، راهی برای آمدن
حضرت یعقوب و
توبه برادران پیدا نمیشد و آن مصالحی که باید بر آن مترتب شود، تحقق نمییافت.
پس باید بین دروغ مصلحتآمیز و منفعتِ
خیر فرق گذاشت. دروغ مصلحتآمیز که فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستی را پیدا کرده است، یعنی دروغی که با آن، انسان حقیقی را نجات میدهد؛ ولی دروغ منفعتخیز، یعنی
انسان دروغ میگوید که خودش سودی برده باشد.
۱. فلسفه اخلاق، مجتبی مصباح، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمةاللهعلیه)، ص ۱۷۳، چاپ سوم، تابستان ۱۳۷۸.
۲. اخلاق وعدالت، محمد رفیع محمودیان، سازمان چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، انتشارات طرح نو، چاپ اول، ۱۳۸۰.
۳. فلسفه اخلاق، سیدمحمدرضا مدرسی، انتشارات سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۶.
۴. اخلاق در قرآن، آیتالله مکارم شیرازی، ج۱، ناشر و چاپ: مدرسه الامام علی ابن ابیطالب (عليهالسلام)، سال ۱۳۷۷.
۵. دروس فلسفه اخلاق، آیتالله مصباح یزدی، انتشارات اطلاعات، سال ۱۳۷۶.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مطلق بودن اخلاق»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۱/۲۳.