عابس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام حسین علیهالسلام،
عابس،
صحابه،
رشادت،
شهادت.
پرسش: عابس کیست؟
عابس بن ابیشبیب شاکری، از
اصحاب امام حسین ـ علیهالسلام ـ
و از جمله
شهیدان کربلاست.
عابس، از
رجال برجسته
شیعه و مردی دلیر،
سخنور، کوشا،
شبزندهدار و از
طایفه بنیشاکر، طایفهای از همدان بود.
این طایفه از شیعیان مخلص وفادار در راه
ولایت امیرمؤمنان علی ـ علیهالسلام ـ بودند و از شجاعان
عرب بهشمار میآمدند که امام علی ـ علیهالسلام ـ در واقعه
صفین درباره آنان فرمود: اگر شمار آنها به هزار نفر میرسید، همانا خداوند آنچنانکه شایسته او بود، عبادت میشد.
عابس ابن ابیشبیب، از کسانی بود که وقتی
مسلم بن عقیل وارد کوفه شد و
شیعیان آنجا در منزل
مختار دور او جمع شدند و
مسلم نامه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را بر آنها خواند، همه
گریه کردند؛ در این حال عابس به پا خاست و خداوند متعال را حمد و ثنا نمود؛ سپس گفت: اما بعد من از حال مردم به تو نگویم که ندانم آنها چه در دل دارند و تو را به حمایت مردم نفریبم؛ ولی به خدا سوگند از
باطن و تصمیم خویش بگویم که من اینک آماده و منتظر فرمان شمایم که چون بخوانید، حضور یابم و در کنار شما با دشمنانتان
نبرد کنم و با این شمشیرم در راه شما بجنگم تا زمانی که خدای را ملاقات نمایم و جز
رضای خدا و پاداش خدا چیزی را نخواهم؛
وی همچنین، پس از
بیعت کوفیان با مسلم بن
عقیل، بهعنوان پیک، نامهای از سوی آن بزرگوار مبنی بر آمادگی مردم آنجا و دعوت از امام حسین ـ علیهالسلام ـ به
عراق به آن حضرت در
مکه رساند.
ابومخنف از تاریخ نویسان برجسته کوفه، درباره رشادتهای عابس در
حماسه خونین
عاشورا چنین آورده است:
«هنگامی که در
کربلا جنگ به اوج خود رسید و جمعی از یاران امام به شهادت رسیدند، عابس که
غلام خود شوذب را نیز به همراه داشت، پیش آمد و به شوذب گفت: هان چه در سر داری و بر چه تصمیم میباشی؟ وی گفت: میخواستی چه تصمیمی داشته باشم جز اینکه به همراه تو در کنار فرزند دختر
رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بجنگم تا کشته شوم؟! عابس گفت: گمان من به تو نیز این بود، پس هماکنون خود را به امام عرضه کن که تو را در شمار یاوران خویش ببیند؛ چنان که سایر
اصحاب را دید و تا من هم در مصیبت تو به
پاداش الهی برسم، اگر امروز نزدیکتر از تو به من کسی بود، باز خوش داشتم او را پیش از خود بفرستم تا در مصیبت او
اجر بیابم؛ چراکه امروز، روزی است که تا میتوانیم باید در کسب اجر و
ثواب بکوشیم؛ زیرا پس از امروز دیگر عملی نیست و تنها حساب است. آنگاه شوذب پیش رفت و بر امام
حسین ـ علیهالسلام ـ سلام نمود؛ سپس به میدان نبرد شتافت و جنگید و شهید شد.
پس از آن عابس عرض کرد: یا ابا عبدالله! به خدا سوگند در روی زمین هیچ کسی از نزدیک و بیگانه نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست و اگر میتوانستم با چیزی عزیزتر از تو
دفاع کنم، در رکاب تو فدا میکردم؛ السلام علیک یا ابا عبدالله! خدا را گواه میگیرم که من بر راه تو و راه پدرت هستم. سپس
شمشیر کشید و روانه میدان شد و مبارز طلبید؛ درحالیکه بر پیشانیش نشان زخمی بود.»
ابومخنف از
ربیع بن تمیم همدانی نقل میکند که گفت: «هنگامی که عابس را دیدم که به میدان میآید او را شناختم پس گفتم: ای مردم! این شیر شیران است، این پسر ابن شبیب است؛ مبادا تنها به جنگ او بروید. در این حال عابس ندا میداد که آیا مردی هست که به
جنگ من در آید؟ ولی کسی جرأت مصاف با او را ننمود.
عمر بن سعد چون چنین دید: فریاد زد که: وای بر شما! سنگبارانش کنید. پس از هر طرف سنگ بهسوی او سرازیر گشت. عابس چون اینگونه دید،
کلاه خود و
زره خویش از تن درآورد و سپس حمله کرد و به خدا قسم او را دیدم که بیش از دویست نفر را به عقب میراند و چون کار بر سپاه ابن سعد تنگ آمد، او را
محاصره نمودند و از هر سوی به وی تاختند و او را به شهادت رساندند و سرش را بریدند.
و دیدم چند تن از افراد نامدار سپاه بر آن درگیری داشتند و هریک مدعی بود که من سر او را بریدهام و چون نزد عمر سعد آمدند، ابن سعد به آنان گفت: نزاع نکنید که این مرد را یک نفر نکشته است، همه شما در خون او شریکید و با این سخن به کشمکش آنان پایان داد.
سایت اندیشه قم