جایگاه انسان در دین اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: دین اسلام،
انسان شناسی،
انسان سنتی،
انسان مدرن،
فطرت الهی.
پرسش: در نظر
اسلام،
انسان چگونه موجودی است؟
پاسخ: از نگاه
قرآن، انسان موجودی است که از یکسو فطرتی الهی و از سوی دیگر، طبیعتی مادی دارد. فطرت او را به سمت معارف بلند، معنویات، و خیرات دعوت میکند و طبیعت او را به حضیض مادیّت، شهوات و شرور فرا میخواند. حیات انسان صحنه مبارزه دائم بین
طبیعت و
فطرت اوست.
از نگاه قرآن، انسان موجودی است که از یکسو فطرتی الهی و از سوی دیگر، طبیعتی مادی دارد. فطرت او را به سمت معارف بلند، معنویات، و خیرات دعوت میکند و طبیعت او را به حضیض مادیّت، شهوات و شرور فرا میخواند. حیات انسان صحنه مبارزه دائم بین
طبیعت و
فطرت اوست. اگر طبیعت انسان بر فطرت غلبه کرد و او مسیر طبیعت را پی گرفت، از نگاه قرآن این انسان، انسانی است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبیعتش در مسیر فطرت قرار گرفت، در این صورت این انسان، انسانی است که در مسیر هدایت قرار گرفته و در طریق حق قدم برداشته است. انسان از نگاه قرآنی و روایی موجودی است که وقتی پا به عرصه این عالم میگذارد علمیندارد، آگاهیای ندارد، ولی فطرتی الهی دارد. و در عین حال کششی به سمت مادیات در طبیعت او وجود دارد. وقتی وارد صحنه عالم میشود، در واقع از یکسو، شناخت و معرفت را آغاز میکند و از سوی دیگر، در راستای طبیعت یا فطرت جهت میگیرد. این نگاهی است که قرآن به انسان دارد و در ورای پوسته متفاوت انسانها، یک باطن واحد را میبیند.
انسانشناسی اسلامی، تصویری است که اسلام از انسان عرضه میکند. در مورد حقیقت انسان، دو دیدگاه قابل طرح است؛ یکی اینکه گوهر آدمیان امر یگانهای است و تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود بین آنها به پوستهها و عوارض مرتبط است. در مقابل، این نظر وجود دارد که گوهر آدمیدر زمانها یا در بین اقوام و ملل گوناگون با یکدیگر مختلف است.
نظر اول را تمامینحلههای دینی، فرق عرفانی، شاخههای علم و غالب مکاتب فلسفی پذیرفتهاند، هر چند در تفسیر این حقیقت یگانه، راههای گوناگونی رفته و آرای مختلفی عرضه کردهاند.
نظر دوم را گروهی از
مکاتب فلسفی متاخر برگزیدهاند و با ادعای این امر که حقیقت انسان یک هویت فرهنگی است، تفاوت فرهنگها را موجب تفاوت ذات آدمیان شمردهاند. برخی نیز با طرح واژگان انسان سنتی و انسان مُدِرن به این سو رفتهاند که حقیقت انسان در اثر آنچه در روزگار رنسانس،(Renaissance)اصلاح دینی(reformation)و روشنگری(Enlightenment) رُخ داد، دیگرگون شد و انسان سنتی به انسان مدرن تبدیل گردید.
اما در واقع آنچه در پی تبدّل فرهنگها تغییر یافت، شکل روابط و پوسته زندگی آدمیبود، در حالی که لُبّ این حقیقت و ذات این هویت همچنان دست نخورده باقی ماند. از نگاه اسلام، چه آحاد افراد انسان در یک زمان و چه انسانهای گوناگون در زمانهای مختلف، با تمام تفاوتی که با یکدیگر از حیث فرهنگ، دانش، و آداب و رسوم دارند، از نوعی اشتراک و وحدت هویت برخوردارند. هویت واحد انسانی امری است که هم
قرآن بر آن
شهادت میدهد، هم نگاه و بینش فلسفی آنرا اقتضا میکند و هم دانشهای تجربی در ساحت
علوم طبیعی و
علوم انسانی چنین نگرشی دارند.
از نگاه قرآن انسان موجودی است که از یکسو فطرتی الهی و از سوی دیگر، طبیعتی مادی دارد، فطرت او را به سمت معارف بلند، معنویات، و خیرات دعوت میکند و طبیعت او را به حضیض مادیّت،
شهوات و شرور فرا میخواند. حیات انسان صحنه مبارزه دائم بین طبیعت و فطرت اوست. اگر طبیعت انسان بر فطرت غلبه کرد و او مسیر طبیعت را پی گرفت، از نگاه قرآن این انسان، انسانی است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبیعتش در مسیر فطرت قرار گرفت، در این صورت این انسان، انسانی است که در مسیر هدایت قرار گرفته و در طریق حق قدم برداشته است.
در قرآن اموری به عنوان امور مشترک در بین انسانها ذکر میشود، گاه در مقام
فضیلت و گاه
رذیلت. البته هیچ یک از اینها به این معنا نیست که انسانها بالفعل دارای تمام این فضایل یا رذایل هستند، بلکه مقصود این است که در انسان هم زمینه فضایل وجود دارد و هم زمینه رذایل. در جایی میگوید: فطرت انسانها الهی است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها؛
همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است»، در جای دیگری میگوید: «اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً؛
به راستی که انسان سخت آزمند (و بیتاب) خلق شده است» جایی از فضیلت انسان سخن میگوید و جایی از رذیلت. جایی فطرت الهی انسان را ذکر میکند، جایی بیصبری، ناتوانی، و طمعکاری او را. هیچیک از این دو بیان ناظر به این نیست که وقتی انسانها به دنیا میآیند بالفعل دارای فضایل یا رذایلی هستند.
خداوند تبارک و تعالی درباره انسان میگوید: «وَ اللَّهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»؛
شما وقتی از شکم مادرانتان خارج شدید، چیزی نمیدانستید. در روایات نیز وارد شده که ابنای بشر مولود بر فطرتند و فطرتها، فطرتی است پاکیزه. (در روایت از
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شده است: «کل مولود یولد علی الفطره؛
هر فردی بر فطرت الهی متولد میشود.» بنابراین، انسان از نگاه قرآنی و روایی موجودی است که وقتی پا به عرصه این عالم میگذارد علمیندارد، آگاهیای ندارد، ولی فطرتی الهی دارد. و در عین حال کششی به سمت مادیات در طبیعت او وجود دارد. وقتی وارد صحنه عالم میشود، در واقع از یکسو، شناخت و معرفت را آغاز میکند و از سوی دیگر، در راستای
طبیعت یا
فطرت جهت میگیرد. این نگاهی است که قرآن به انسان دارد و در ورای پوسته متفاوت انسانها، یک باطن واحد را میبیند.
از نگاه فلسفی هم قضیه به همین شکل است.
مکاتب فلسفی، چه در
یونان باستان و چه در
اسلام و چه در غرب معاصر، همواره نگاهی وحدت گرایانه نسبت به انسان داشته و تصویری کلی را، به عنوان هویت عمومیانسانها عرضه کردهاند. این تصویر ممکن است خوشبینانه باشد؛ مانند تصویری که اسلام ارائه کرده و فطرت انسانها را فطرتی پاک دانسته است، و امکان دارد تصویری بدبینانه باشد، مثل تصویری که
مسیحیت تاریخی عرضه نموده و انسانها را موجوداتی پلید و گناهکار و طبیعتشان را طبیعتی زشت و ناپاک دانسته، هر چند تصویرهایی که از انسان دراندیشههای دینی و مکاتب فلسفی ارایه شده، با هم تفاوت دارد، اما همگی آنها در این جهت با یکدیگر مشترکند که برای انسان، با تمام تفاوتهایش، هویت واحدی قائل شدهاند.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «جایگاه انسان در دین اسلام»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۲۵.