تکتف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: نماز، تکتف.
پرسش: آیا تکتف موقع نماز، در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است؟
گذاردن دست راست بر روی دست چپ در حال قیام نماز (که از آن با تعبیرهای: «تکتّف»، «قبض» و «تکفیر» یاد میشود) در نزد غالب اهل سنّت، سنّت است. تنها مذهب مالکی، آویختن دست را بر روی هم نهادن یکی بر روی دیگری ترجیح داده است. از سوی دیگر، از نظر
فقیهان شیعه، نماز پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاقد تکتّف بوده، و از اینرو، این عمل،
بدعت،
حرام و موجب بطلان نماز است.
دست روی دست نهادن در نماز، پدیدهای است که پس از رحلت پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به وجود آمده است. در این باره، دو روایت زیر، شایان توجّهاند:
نخست، روایت
ابوحُمیَد ساعدیاست که شماری از
محدّثان اهل سنّت، آن را نقل کردهاند. راوی (ابوحمید) در حضور جمعی از صحابه، چگونگی نماز پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را توصیف کرده است. وی با آن که در صدد بیان ویژگیهای نماز ایشان بوده، به اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستان خود را بر یکدیگر مینهاده، هیچ اشارهای نکرده است و در عین حال، حاضران، همگی، کیفیت حکایت شده توسط وی را تصدیق کردهاند و هیچ یک از آنان، با آن که در ابتدا داناتر بودن او نسبت به سایر صحابه را مورد اعتراض قرار داده بودند، درباره عدم اشاره به موضوع «تکتّف» معترض نشده است.
دوم، روایت
حماد بن عیسیکه در آن، راوی (حمّاد) در پی انتقاد
امام صادق (علیهالسّلام) از نحوه نمازگزاردن شخصی که در طول عمر خود، نماز کاملی با رعایت همه حدود به جا نمیآورد، از ایشان درخواست میکند چگونگی نماز را مجدّداً به وی بیاموزد. امام (علیهالسّلام) رو به
قبله میایستد و نمازی را با حدود و سنن، به صورت عملی به او آموزش میدهد؛ لیکن همچون حدیث پیشین، با آن که در مقام بیان بوده، هیچ اشارهای به نهادن دستان بر یکدیگر نمیکند.
بر پایه آنچه در شماری از روایات شیعی آمده، پدیده «تکتّف» با الگوبرداری از اهل کتاب و مشخّصاً مجوس، به نماز گروهی از
مسلمانان راه یافته است. از جمله،
شیخ صدوق از امیر مؤمنان
امام علی (علیهالسّلام) چنین آورده است:
«لا یَجمَعُ المُسلِمُ یَدَیهِ فِی صَلَاتِهِ وَ هُوَ قَائِمٌ بَینَ یَدَیِ اللَّهِ (عزّوجلّ) یَتَشَبَّهُ بِاَهلِ الکُفرِ یَعنِی المَجُوسَ؛
(گفتنی است چنان که از برخی آثار باستانی و تصاویر به جا مانده در کتیبهها و مینیاتورها پیداست، این سنّت، علاوه بر ایرانیان پیرو آیین
زردشت، در حوزه فرهنگ چینی و
آیین بودا نیز رواج داشته است.) مسلمان در نمازش، در حالی که در برابر خداوند متعال ایستاده، دستان خود را بر هم نمینهد تا شبیه
کافران (یعنی
مجوس) شود.
از
امام باقر (علیهالسّلام) نیز نقل است که فرمود:
«عَلَیکَ بِالاِقبَالِ عَلَی صَلاَتِکَ...وَ لَا تُکَفِّر، فَاِنَّمَا یَفعَلُ ذَلِکَ المَجُوسُ؛
بر تو باد که به نمازت روی آوری...و دستانت را بر هم منه، که تنها مجوس چنین میکنند.»
به همین جهت، برخی از فقها، پیشینه دست روی دست نهادن در نماز را اینگونه نقل کردهاند:
«فانه حُکی عن عمر لمّا جیء باساری العجم کَفَّروا امامه، فسال عن ذلک، فاجابوه بانّا نستعمله خضوعاً و تواضعاً لملوکنا، فاستحسن هو فعلُه مع اللَّه تعالی فی الصلاة؛
از عمر، حکایت شده است که چون اسیران عجم را به نزدش آوردند، آنان در برابر او دستانشان را بر هم نهادند. وی در باره این کارشان پرسید. آنان پاسخ دادند: ما از سر تواضع و فروتنی برای پادشاهانمان، چنین میکنیم و او نیز انجام دادن چنین کاری را در نماز، در برابر
خداوند متعال، نیکو شمرد.
اهل سنّت برای اثبات سنّت بودن تکتّف، به روایاتی از جمله روایت زیر از سهل بن سعد استدلال کردهاند:
«عن ابیحازم عن سهل بن سعد انّه قال: کان الناس یؤمرون ان یضع الرجل یده الیمنی علی ذراعه الیسری فی الصلاة.قال ابو حازم: و لا اعلم الّا انّه ینمی ذلک؛
ابوحازم از
سهل بن سعد، نقل میکند که وی گفت: به مردم فرمان داده میشد که هر یک در نماز، دست راست خود را بر دست چپ خود قرار دهد.
ابوحازم میگوید: من جز این نمیدانم که
[
سهل بن سعد
]
آن را
[
به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
]
نسبت میداد.»
این روایت، صرف نظر از پارهای اشکالات سندی، از جهت دلالت نیز محلّ تأمّل است:
اوّلاً: مقصود از این سخن سهل بن سعد که گفته است: «به مردم دستور داده میشد که در نماز، دست راست خود را بر دست چپ خود بگذارند» چیست؟ و چه کسی چنین دستوری را صادر کرده بود؟ اگر منظور از صادر کننده دستور،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، چه دلیلی داشت که نام ایشان ذکر نشود، با آن که تبرّک جویی به نام ایشان و نیز قوّت سخن نقل شده را در پی داشت؟ آیا جز این است که این دستور، پس از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صادر شده است؟
ثانیاً: سخن ابوحازم که گفته است: «مطلب نقل شده را جز این نمیدانم که
[
سهل بن سعد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
]
نسبت میداد» یا «جز این نمیدانم که
[
به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ] نسبت داده میشد»، علی رغم ظاهر عبارت، خود، حکایت از تردید ابوحازم از انتساب آن به پیامبر خدا دارد؛ زیرا اگر در این باره دچار تردید نبود، اساساً نیازی نداشت تا چنین سخنی بر زبان آورد. (این نقد محتوایی را فقیه بزرگ مالکیاندلس، ابنرُشد (۴۵۰ - ۵۲۰ م) نیز مطرح کرده و به استناد آن، گزارش سهل بن سعد را بی اعتبار شمرده و «تکتّف» را رد کرده است.)
حدیثنت، برگرفته از مقاله «تکتف» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۷/۲۵.