• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

معنای خط و نقطه در عرفان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: اصطلاحات عرفانی.

پرسش: خط و نقطه و... در عرفان به چه معناست و معنای روایت «انا النقطه تحت الباء» چیست؟

پاسخ: یکی از نمونه‌های این زبان رمزی استفاده از اصطلاح «نقطه» است که اکثر عرفا در آثار منثور همچنین در اشعار عرفانی خود به آن اشاره کرده‌اند. اصطلاح «خال» در اشعار عرفانی نیز تعبیر دیگری از همان «نقطه وحدت» است.




در عرفان، اعداد و حروف و اشکال و ... به عنوان زبانی رمزی برای بیان حقایق غیبی عالم مورد استفاده قرار گرفته است.


علم اعداد و حروف از دیر باز مورد توجه مکاتب عرفانی بوده ولی تذکر این نکته لازم است که آنچه مراد عرفا در این مورد بوده است غیر از تصور متعارف ما از این علوم است و در واقع اعداد و حروف و اشکال و ...به عنوان زبانی رمزی برای بیان حقایق غیبی عالم مورد استفاده قرار گرفته است.
سخن در مورد ماهیت علم حروف و اعدادِ عرفانی، بسیار است و گاهی جنبه‌های تحریف شده‌ای از این علوم بعد از دور شدن از ماهیت اصلی خود، تبدیل به خرافه و جادو در شکل های قدیم و جدید شده است:
حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زان فسون
[۱] بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص۱۸.

ولی بدون تردید ذات این علوم از دیدگاه عرفا دارای تقدسی فراوان است؛ محی الدین بن عربی در کتاب «الدر المکنون» می‌نویسد:
«حروف گنجینه‌های خدایند و در آنها اسرار خدا و اسماء خدا و علم و امر و صفات و قدرت و مراد خداوند نهفته است»
[۲] شیخ بهایی، محمدبن حسین، تفسیر سدره المنتهی، در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم، نقل از حسن زاده آملی.

لازم به ذکر است که علم عدد در عرفان ارتباط مستقیمی با علم حروف دارد چرا که از این دیدگاه هر حرفی با عددی خاص ارتباط دارد و اعداد، روح حروف و کلمات محسوب می‌شوند:
نزد اهل خرد و اهل عیان
حرف جسم و عدد او ست چو جان
[۳] شیخ بهایی، محمدبن حسین، تفسیر سدره المنتهی، در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم، نقل از حسن زاده آملی.

از طرفی اَشکال و نماد‌های هندسی هم، چیزی جز تمثّل اعداد و نسبتهای آن، در قالب خطوط و اشکال نیست.
نمونه‌هایی از این اصطلاحات را در ادبیات عرفانی شاهد‌ایم که گاهی برای بیان مطالب ماورائی و غیبی بکار رفته است تا سالک با روش ملموس تری با این حقایق ارتباط بر قرار کرده و به تدریج بعد از حاصل نمودن درجه‌ای از فهمِ نظری و فکری، به باطن شهودی و غیبی این مطالب منتقل شود.
ابن عربی در مقدمه کتاب «انشاء الدوائر» می‌نویسد: «فإنّ الله سبحانه لمّا عرّفنى حقائق الأشیاء على ما هی علیه فی ذواتها و أطلعنى کشفا على حقائق نسبها و إضافاتها أردت أن أدخلها فی قالب التشکیل الحسّىّ ... لیتّضح لمن کلّ بصره عن إدراکها و لم تسبح درارىّ أفکاره فی أفلاکها؛
[۴] ابن عربى، محى الدین، إنشاء الدوائر، ص۴، چاپ لیدن.
از آنجا که خداوند سبحان حقایق اشیاء را آنگونه که هست بر من نمایاند و من را از طریق کشف بر نسبتها و روابط موجود بین این حقایق مطلع نمود، خواستم تا آنها را در قالب اشکالی حسی در آورم تا برای کسی که بصیرت او از درک این امور ناتوان است، قابل فهم باشد.»


یکی از نمونه‌های این زبان رمزی استفاده از اصطلاح «نقطه» است که اکثر عرفا در آثار منثور همچنین در اشعار عرفانی خود به آن اشاره کرده‌اند. اصطلاح «خال» در اشعار عرفانی نیز تعبیر دیگری از همان «نقطه وحدت» است.
در گلشن راز شبستری در شرح این اصطلاح می‌خوانیم:
بر آن رخ نقطه خالش محیط است
که اصل و مرکز دور محیط است
[۵] شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، ص۷۴، انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۷۸.

در شرح این بیت گفته‌اند:
منظور از خال (یا همان نقطه)، وحدت حقیقی خداوند است و منظور از دور محیط، دایره وجود و هستی. بنابراین وحدت حقیقی، جزء جدا نشدنى ذات حقّ است که اصل و مرکز دایره وجود می‌باشد و به تعبیرى دیگر نقطه خال، که وحدت است بر چهره معشوق، که ذات حقّ است وابسته و غیر قابل تجزیه است از این روی وحدت حقیقى همچون مرکز و اصل دایره هستى می‌باشد. از نقطه خال که وحدت است دایره وجود در عالم مُلک و ملکوت پیدا شده است یعنى هستى هر دو عالم قائم به وجود وحدت حقیقى است. همچنین از نقطه وحدت که مرکز دایره هستى در دو عالم است، نفس ناطقه انسانی و قلب آدمى ظاهر شده است.
از همین روی گفته‌اند که سویدای (سویدا نقطه ٔ سیاه که بر دل است)
[۶] دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه دهخدا.
قلب انسان که مرکزی‌ترین نقطه هستی اوست آینه وحدت حقیقی خداوند است:
ندانم خال او عکس دل ماست
و یا دل عکس خال روى زیباست
زعکس خال او دل گشت پیدا
و یا عکس دل آنجا شد هویدا
دل اندر روى او یا اوست در دل
به من پوشیده شد این کار مشکل
[۷] شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، ص۷۴، انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۷۸.

بنابراین «نقطه» رمزی از وحدت حقیقیه خداوند است که عکس این وحدت حقیقی در دل انسان نهاده شده است و از همین روی «انسان کامل» به عنوان مرکز و قطب عالم امکان معرفی شده است. چرا که خلیفه وحدت حقیقیه خداوند است.


استفاده از اصطلاح نقطه و تعابیری مشابه در مورد حروف و اعداد و ... (در مقام بیان معانی غیبی) در روایات نیز به چشم می خورد و از همه روشن‌تر این سخن حضرت علی (علیه‌السلام) است که فرموده‌اند:
«ان کل ما فی العالم فی القرآن و کل ما فی القرآن بأجمعه فی فاتحة الکتاب، و کل ما فی الفاتحة فی البسملة، و کل ما فی البسملة فی الباء، و أنا النقطة تحت الباء
[۸] بروجردى سید حسین‌، تفسیر الصراط المستقیم، ج‌۳، ص۱۱۸، موسسه انصاریان‌، قم، ۱۴۱۶ ق‌.
[۹] قمی، قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ص۳۲ ما فی معناه بتفاوت یسیر.
؛ تمام آنچه در عالم است در قرآن است و تمام آنچه در قرآن است در سوره حمد و آنچه در سوره حمد است در بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است، و آنچه در بسم الله الرحمن الرحیم است در باء آن است و من نقطه تحت الباء هستم.»
در این روایت به این مطلب اشاره شده است که کل آنچه در عالم است در حقیقتِ قرآن جمع شده و بسم الله الرحمن الرحیم در برداردنده کل قرآن است.
با در نظر گرفتن مطالب گذشته در مورد اصطلاح نقطه در عرفان، همچنین با توجه به این مقدمه که، انسان کامل، قرآن تکوینی است و از طرفی عالم هستی تفصیل انسان کامل است (چرا که انسان، عالم صغیر است و عالم، انسان کبیر است)
[۱۰] مهدی رضوانی‌پور، اصول و مبانی تأویل قرآن از دیدگاه امام خمینی.
، بنابر این معنای سخن آن حضرت را می توان این گونه بیان کرد که: منم آن انسان کامل که قلب من آینه نقطه وحدت حقیقیه خداوند و مرکز قرآن تکوینی است چرا که آن حضرت نقطه باء در بسم الله الرحمن الرحیم هستند و بسم الله الرحمن الرحیم در بر دارنده کل قرآن است.
اما در مورد تحت الباء بودن نقطه باید گفت که تحت الباء اشاره به تنزل نقطه (که در اصطلاحی دیگر از آن تعبیر به حقیقت محمدیه می‌شود) در قوس نزول دارد
[۱۱] مستنبط، سید احمد، القطرة، ج۱، ص۱۷۷.


۴.۱ - نظر سید حیدر آملی

سید حیدر آملی در مورد «نقطه» چنین می‌گوید:
«و (تسمّى هذه الحقیقة الکلّیّة أیضا) بالنقطة، لانّها أوّل نقطة تعیّن بها الوجود المطلق، و سمّى بالوجود المضاف. (و ذلک) کنقطة «الباء» مثلا، فانّها أوّل نقطة تعیّن بها «الالف» فی مظاهره الحروفیّة و صار باء. و لهذا قال أمیر المؤمنین (علیه‌السلام) أیضا: «أنا النقطة تحت الباء و قال: «لو شئت لأوقرت سبعین بعیرا من باء بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. و قال: «العلم نقطة کثّرها جهل الجهلاء». و قال بعض العارفین: «بالباء ظهر الوجود، و بالنقطة تمیّز العابد عن المعبود». و قال الآخر: «ظهر الوجود من باء بسم الله الرحمن الرحیم». و أمثال ذلک کثیرة فی هذا الباب. و قد بسطنا الکلام فی تفسیرها و تحقیقها فی رسالتنا المسمّاة ب «منتخب التأویل فی بیان کتاب الله و حروفه و کلماته و آیاته؛
[۱۲] آملی، سید حیدر،نقد النقود، ص ۶۹۵، وزارت فرهنگ و آموزش عالى‌، چاپ اول ۱۳۶۸ هجرى شمسى‌.
از این جهت، این حقیقت را نقطه نامیده‌اند که این حقیقت، اولین وجود متعین در عالم هستی است که به خاطر تعین خود، پیدایش تعینات دیگر را به دنبال داشته است. مانند نقطه باء که اولین نقطه‌ای است که الف را که هیچ اسم و رسم و حدی نداشت، به شکل باء متعین ساخت. «باء» همان «الف» است که به وسیله نقطه، تعین «بائی» یافته است. این سخن امیرمؤمنان (صلوات‌الله‌و سلامه‌علیه) که فرمود: «انا النقطه تحت الباء»، به همین مطلب اشاره دارد. همان گونه که نقطه باء سبب تعین الف و پیدایش باء شده است، امیر مؤمنان نیز، همانند آن نقطه در عالم هستی است که سبب تعین وجود شده است. و نیز این بیان آن حضرت که فرمود: «لو شئت لا و قرت سبعین بعیراً من باء بسم الله الرحمن الرحیم» و نیز می‌فرماید: «لو شئت لاوقرت سبعین بعیراً من تفسیر فاتحه الکتاب» به همین نکته اشاره دارد. به همین معناست سخن دیگر آن حضرت که فرمود: «العلم نقطه کثرها جهل الجهلاء» و به همین معانی اشاره دارد سخن عارفان که گفته‌اند: ظهر الوجود من باء بسم الله الرحمن الرحیم.»


در اینجا به برخی مطالب ملاصدرا در مورد حقیقت نقطه باء نیز اشاره می‌شود:
«از جمله مقامات که برای «سائر الی الله» به قدم عبودیت حاصل می‌شود مقامی است که به مشاهده عینیه می‌بیند که همه قرآن بلکه جمیع صحف منزله بلکه جمیع موجودات تحت نقطه باء بسم الله اند.... و در این هنگام وجود خود را در نقطه‌ای که تحت باء بسم الله است مشاهده می‌کند. ما از حروف قرآن مشاهده نمی‌کنیم مگر سواد و سیاهی آن را زیرا که در عالم ظلمت و سواد هستیم، و آنچه که از مداد ماده است می‌بینیم. زیرا که مدرِک و مدرَک دائماً از یک جنسند چنانکه بصر نمی‌بیند مگر الوان را و حس در نمی‌یابد مگر محسوسات را و خیال تصور نمی‌کند مگر متخیلات را و عقل نمی‌شناسد مگر معقولات را و همچنین نور ادراک نمی شود مگر به نور (بنابراین) موجودات ماورای طبیعت که انوار محض اند دیده نمی‌شوند مگر به نور چشم بصیرت و من لم یجعل الله نوراً فما له من نور. من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخره اعمی. پس ما به سواد این چشم سَر نمی‌بینیم مگر سواد قرآن را و چون از این وجود مجازی و از این قریه ای که اهل آن ستمکارند بدر رفتیم و به سوی خدا و رسولش مهاجرت کردیم و از نشأه صوری حسی و خیالی و وهمی و عقلی بمردیم و بوجود خودمان در وجود کلام الله محو شدیم، از محو به اثبات می رسیم و از مرگ به زندگی دوباره همیشگی، پس از آن از قرآن دیگر سواد نمی بینیم، بلکه آنچه از قرآن می بینیم بیاض صرف و نور محض است»


۱. بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص۱۸.
۲. شیخ بهایی، محمدبن حسین، تفسیر سدره المنتهی، در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم، نقل از حسن زاده آملی.
۳. شیخ بهایی، محمدبن حسین، تفسیر سدره المنتهی، در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم، نقل از حسن زاده آملی.
۴. ابن عربى، محى الدین، إنشاء الدوائر، ص۴، چاپ لیدن.
۵. شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، ص۷۴، انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۷۸.
۶. دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه دهخدا.
۷. شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، ص۷۴، انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۷۸.
۸. بروجردى سید حسین‌، تفسیر الصراط المستقیم، ج‌۳، ص۱۱۸، موسسه انصاریان‌، قم، ۱۴۱۶ ق‌.
۹. قمی، قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ص۳۲ ما فی معناه بتفاوت یسیر.
۱۰. مهدی رضوانی‌پور، اصول و مبانی تأویل قرآن از دیدگاه امام خمینی.
۱۱. مستنبط، سید احمد، القطرة، ج۱، ص۱۷۷.
۱۲. آملی، سید حیدر،نقد النقود، ص ۶۹۵، وزارت فرهنگ و آموزش عالى‌، چاپ اول ۱۳۶۸ هجرى شمسى‌.
۱۳. صدر المتألهین، مفاتیح الغیب‌، ص۲۱، موسسه تحقیقات فرهنگی‌.    



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «معنای خط و نقطه در عرفان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۶/۱.    


رده‌های این صفحه : اصطلاحات عرفانی | عرفان اسلامی




جعبه ابزار