خوف و حزن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ترس،
انبیا ، حزن.
پرسش: چگونه است که در برخی آیات قرآن،
ترس و
حزن به پیامبران نسبت داده شده، حال آنکه در آیه دیگری میفرماید:
ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون .
پاسخ: همه ترسها، منفی و زشت نیستند و بهخاطر هر ترسی نباید اولیاء الله را سرزنش کرد. برخی ترسها بهخاطر بزرگی حادثه یا عظمت مخاطب ـ بهطوریکه تحمل آن از توان هر بشری خارج است ـ ترسی مثبت و لازم است. مثل ترس از
قیامت و ترس از بدی کردار خود یا عاقبت به شر شدن خود و دیگران یا ترس از انحراف دینی امت یا ترس از هلاکت یاران اندک در جنگ نابرابر و در نتیجه نابودی طرفداران و وارثان
دین و امثال آن، همگی ترسهایی مثبت هستند که در مدیران بزرگ اجتماع و انسانهای برگزیده باید باشد.
ضمن اینکه انبیای الاهی دارای مراتبی متفاوت بودند؛ بنابراین آرامش، سکینه، طمأنینه و امنیت قلبی و
یقین همه در یک مرتبه نبوده است و از طرفی قبل و بعد از پیامبری خود نیز در یک مرتبه نبودهاند؛ اما نکته مهم این است که هرگز این ترسها آنها را به خروج از
عصمت وادار نکرد و خدا هیچ پیامبری را بهخاطر ترس سرزنش نکرده است؛ بلکه فقط دستور به ترک ترس در برخی موارد داده و آنان
اطاعت کردهاند.
همانطور که پرسشگر محترم بیان کردهاند خداوند در چند جای قرآن فرموده که برای دوستان خدا نه ترسی است و نه غمی؛ "
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ". نترسیدن، از آثار قطعی
ایمان به خداست؛ چون
مؤمن در سایه اعتماد به خدا و خوشبینی به
آخرت از خیلی امور نمیترسد، ضعف
نفس او برطرف میشود، صبر او زیاد میگردد و توان مقاومت او در بلایا ازدیاد پیدا میکند. برعکس غیر مؤمن از
مرگ میترسد؛ چون درک درستی از مرگ ندارد، از آینده و حوادث تلخ میترسد؛ چون تدبیر
عالم را در دست خدا نمیداند یا با خدا ارتباط درستی ندارد،
صبر او کم است؛ چون به اجر
صابران اعتقاد ندارد و همینطور.... ازاینرو میبینیم که در میان افراد بیدین بیماریهای روانی و خودکشی زیاد است.
اما همه ترسها، منفی و زشت نیستند و بهخاطر هر ترسی نباید اولیاءالله را سرزنش کرد؛ چون
قرآن در چندین جا
مؤمنان را بهخاطر ترس میستاید و حتی دستور به ترس میدهد.
بهعنوان نمونه میفرماید: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»؛
مردانی که
تجارت و معاملات دنیا آنان را از یاد خدا غافل نمیگرداند و نماز را برپا داشته و
زکات را میپردازند و از روزی که دلها و دیدگان منقلب و مضطرب است، ترسانند.
این آیه اثبات میکند که برخی ترسها جزو شرایط
ایمان است، چه رسد به پیامبری که باید این نوع ترس را در حد اعلا داشته باشند. بنابراین اجمالاً هر ترسی مذموم نیست و همه ترسها از اولیاءالله برداشته نمیشود.
برای درک واضحتر، علت ترسها را بهطور اجمالی بررسی میکنیم.
گاهی ترس از دیگران است، گاه از اتفاقات تلخ آینده و گاه از سرنوشت بد احتمالی که در انتظار ماست و برخی هم بهخاطر ضعف نفسی که دارند، در رویارویی با حوادث و دشمن و هر چیزی که ضرر جانی یا مالی در آن باشد، دچار ترس و اضطراب میشوند. همه اینها ترس منفی بوده و دوستان خدا به اندازه
ایمان و یقینشان از این ترسها مبرا و پاک هستند.
اما برخی ترسها بهخاطر بزرگی حادثه یا عظمت مخاطب ـ بهطوریکه تحمل آن از توان هر بشری خارج است ـ ترسی مثبت و لازم است؛ مثل ترس از
قیامت و ترس از بدی کردار خود یا
عاقبت به شر شدن خود و دیگران یا ترس از انحراف دینی
امت یا ترس از هلاکت یاران اندک
حق در
جنگ نابرابر و در نتیجه نابودی طرفداران و وارثان دین و امثال آن، همگی ترسهایی مثبت هستند که در مدیران بزرگ اجتماع و انسانهای برگزیده باید باشد.
پیامبر گرامی
اسلام در مورد
ترس مؤمنان میفرماید: «
الْمُؤْمِنُ بَیْنَ خَوْفَیْنِ خَوْفِ مَا مَضَی وَ خَوْفِ مَا بَقِیَ وَ بِمَوْتِ النَّفْسِ یَکُونُ حَیَاةُ الْقَلْبِ وَ بِحَیَاةِ الْقَلْبِ الْبُلُوغُ إِلَی الِاسْتِقَامَةِ وَ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ عَلَی مِیزَانِ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ لَا یَضِلُّ وَ یَصِلُ إِلَی مَأْمُولِهِ وَ کَیْفَ لَا یَخَافُ الْعَبْدُ وَ هُوَ غَیْرُ عَالِمٍ بِمَا تُخْتَمُ صَحِیفَتُهُ وَ لَا لَهُ عَمَلٌ یَتَوَسَّلُ بِهِ اسْتِحْقَاقاً وَ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَی شَیْءٍ وَ لَا مَفَرَّ... و الزاهد یعبد علی الخوف »؛
مؤمن بین دو ترس قرار دارد: ترس از آنچه گذشته (از اعمالش) و ترس از آنچه مانده و خواهد آمد (از اعمالش و تقدیراتی که بهخاطر اعمالش برایش مقدر میشود) و دلش را رسیدن به استقامت (در راه دین) زنده میکند و هرکس خدا را
عبادت کند، به اندازه ترس و امیدی که دارد، گمراه نمیشود و به آرزویش میرسد و چگونه بنده نترسد؛ درحالیکه نمیداند سرنوشتش چگونه تمام میشود و میبیند که عملی هم ندارد که بهواسطه آن به آرزویش در عاقبت به خیری برسد و
قدرت تغییر تدبیر
عالم را هم ندارد ( پس میترسد). و زاهد به میزان ترسش
بندگی میکند.
حال در مورد آیات مطرح شده در سؤال میگوییم:
ترسهایی که در برخی آیات قرآنی به
حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ نسبت داده شده، برخی مربوط به قبل از
رسالت و برخی مربوط به بعد از رسالت ایشان است؛ حال یا فقط به جان خود میترسید یا برای ناتمام ماندن کار پیامبری؛ ولی در هر صورت نگرانی خود را به خداوند میگوید و با دستور خدا ترس را کنار گذاشته و وظیفه خود را انجام میدهد و سرزنشی از طرف خدا متوجه وی نمیشود.
حضرت علی ـ علیهالسلام ـ در روایتی در مورد ترس حضرت موسی ـ علیهالسلام ـ در آیه «
فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسی »؛
که بعد از رسالت واقع شده است، میفرماید: «
لَمْ یُوجِسْ مُوسَی خِیفَةً عَلَی نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ »؛
موسی بر
جان خود نبود که می ترسید بلکه از غلبه جاهلان و دولت گمراهان می ترسید.
این نوع ترسها هرگز گزندی به مقام
عصمت حضرت موسی نرساند و در
قرآن سرزنش نشده؛ بلکه با غلبه بر ترسها،
نبوت خود را با اقتدار به پایان برد و به مقام اولی العزمی رسید.
«
فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمِ لُوطٍ »؛
و چون دید که بدان دست نمییازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آنها بیمناک شد. گفتند: مترس، ما بر
قوم لوط فرستاده شدهایم.
طبق این آیه
حضرت ابراهیم فقط از دیدن رفتار غیر عادی فرشتگان ترسید و ترس از دیدن صحنههای غیر مأنوس غیبی ترس مذموم اخلاقی نبوده و واکنشی طبیعی است که ترسی جزئی محسوب میشود؛ البته معلوم نیست این ترس بهخاطر عذابی بود که آنها برای آن مأمور بودند تا بر قوم
لوط نازل کنند یا فقط از دیدن
فرشتگان با آن هیبت خاص آن روز و غذا نخوردنشان بود؟ بههرحال حضرت
ابراهیم که از
نمرود و آتشش نترسید و همه بتها را سرنگون کرد، ممکن نیست انسان ترسویی باشد و قرآن نیز طعنهای بر او نزده است.
در مقابل اگر به ستایشهای خداوند در مورد حضرت ابراهیم توجه کنیم، خواهیم دید این شبهات جایی ندارد. قرآن حضرت ابراهیم را یک امت میشمارد:«
إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ »؛
و او را بعد از همان جریان دیدن فرشتگان بسیار میستاید؛ چون او برای
شفاعت قوم لوط خیلی التماس کرد و خداوند او را "اواه حلیم" نام گذاشت.
«
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ »؛
و هنگامی که فرستادگان ما به سوی لوط آمدند، به علت (حضور) ایشان ناراحت شد و دستش از (حمایت] آنها) کوتاه گردید. گفتند:«مترس و غم مدار که ما تو و خانوادهات را -جز زنت که از باقیماندگان (در خاکستر) آتش] است ـ حتماً میرهانیم.
این ترس حضرت لوط هم بهدلیل شفقت و حس مسؤلیتی بود که نسبت به مهمانان خود داشت که مبادا توان حفاظت از آنان در برابر قوم خود نداشته باشد که این ترس هم بهزودی مرتفع شد.
«
إِذْ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ »؛
بر داود داخل شدند. داود از آنها ترسید. گفتند: مترس، ما دو مدعی هستیم که یکی بر دیگری
ستم کرده است. میان ما بهحق داوری کن و پای از
عدالت بیرون منه و ما را به راه راست هدایت کن.
ترس حضرت داوود از ورود ناگهانی فرشتگان نیز مثل ترس
حضرت ابراهیم و لوط ترس از دیدن صحنههای غیبی مخصوص پیامبران است که خود فرشتگان با بشارت بلافاصله آنها را آرام میکردند و در حقیقت خود آورنده خبری آرامشبخش بودند.
«
قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ »؛
گفت: مرا غمگین میکند که او را با خود ببرید و میترسم او را گرگ بخورد؛ درحالیکه شما از او غافل باشید!
در این آیه نیز ترس از
مرگ فرزند از ضعف
نفس نیست؛ بلکه از سر
محبت قلبی است؛ همچنانکه سایر ترسهای مشابه پیامبران هم ناشی از علاقه و محبت آنان نسبت به امتهایشان بوده است که سعی در
هدایت آنان داشتند.
حزن هم مثل
ترس دو جنبه مثبت و منفی دارد.
حزن مثبت مثل غم برای
آخرت و حزن بهخاطر دوری از خدا و اولیای او.
همچنانکه
پیامبر اکرم میفرماید:«
یَا أَبَا ذَرٍّ مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی مِثْلِ طُولِ الْحُزْنِ »؛
ای ابوذر خدا به چیزی مثل حزن و
غم طولانی پرستیده نشده است.
اما حزن منفی مثل غم برای از دست دادن مال و... .
همچنانکه
علی ـ علیهالسلام ـ میفرماید: «
الرَّغْبَةُ بِالْآخِرَةِ عِنْدَ اللَّهِ تُورِثُ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْهَمَّ وَ الْحُزْن »؛
رغبت به آخرت نزد خدا باعث راحتی و آرامش میگردد و رغبت به
دنیا باعث هم و غم و حزن میشود.
انبیا دارای مراتبی بودند؛ چون
ایمان همه و فضل همه یکسان نبوده است، بنابراین آرامش، سکینه، طمأنینه و امنیت قلبی و
یقین همه در یک مرتبه نبوده است و از طرفی پیامبران قبل و بعد از پیامبری خود در یک مرتبه نبودهاند و قبل از پیامبر شدن از چیزهایی میترسیدند که بعد از پیامبری به سکینه و
آرامش و یقین رسیده و دیگر نترسیدند.
اما نکته مهم این است که هرگز این ترسها آنها را به خروج از
عصمت وادار نکرد و خدا هیچ پیامبری را بهخاطر ترس سرزنش نکرده است، فقط دستور به ترک ترس در برخی موارد داده و آنان اطاعت کردهاند که در مورد نوع این ترسها هم توضیحات لازم ارائه شد.
مطلب بعدی اینکه ترس جزو طبع اولیه
انسان است و لازمه حفظ بقای
ذات انسانی است و غیر خدای کامل نمیتواند بدون ترس باشد؛ چون تا قویتر و بزرگتر هست، ترس از او نیز هست و تا امکان فنا و نیستی و نقص هست،
ترس هم هست.
پایگاه اسلام کوئیست.