کنود و ناسپاس بودن انسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: انسان، ناسپاس،
کنود،
کفور،
سوره عادیات.
پرسش: خدای متعال در یکی از صفات و ویژگیهای انسانی در
قرآن کریم میفرماید: «اِنَّ الْاِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ؛
همانا آدمی نسبت به پروردگار خویش بسیار ناسپاس است.» آیا
آیه ۶ سوره عادیات بیانگر آن است که تمام انسانها دارای چنین ویژگی منفی میباشند؟!
پاسخ اجمالی: آنچه در این آیه آمده، بیانگر همان جنس و طبیعت بشری است؛ بدینمعنا که انسانها نوعاً پیرو
هوای نفس و دلداده لذایذ دنیا است وگرنه بهطور مسلم هر انسانی چنین نیست؛ چرا که بسیارند کسانی که سپاسگزاری نسبت به نعمتهای پروردگار با روحشان عجین شده و از
کفر نسبت به حق تعالی بیزارند.
واژه «کنود» از ریشه «کند» یعنی کفور و بسیار ناسپاس. «ارض کنود» زمینی است که چیزی نمیرویاند. این لفظ فقط یکبار در قرآن آمده است.
مفسران برای این واژه معانی مختلف و به تعبیری مصادیق مختلفی را ذکر کردهاند؛ مانند ناشکیب،
غافل،
بخیل، حقنشناس، سرکش، کمخیر، کسی که در گرفتاریها به یاری کسان خود برنمیخیزد.
کسی که تنها غذا میخورد، از عطا و بخشش به دیگران خودداری میکند و بنده زیردستش را میزند.
از این معانی مختلف و آنچه در معنای لغوی کنود ذکر شد و احتمالات دیگری که در معنای آن آوردهاند، معلوم میشود که این امکان وجود دارد که این آیه را به معانی گوناگون (و البته تماماً در یک راستا) ترجمه و تفسیر کرد. شاید ریشه اصلی و مشترک آن «کُند» فارسی باشد که مانند بسیاری از لغات دخیل در تصاریف عربی به صیغه مبالغه درآمده است: «کسی که در پیشرفت و اقدام در کار و مسئولیت بسیار کند است». و معانی دیگری که برای این لغت آوردهاند، یا از لوازم این معنا و یا مطابق با آن است: زیرا کسی که در انجام وظیفه و کار خیر کُند است، ناسپاس و سرپیچ از وظیفه و کمخیر و متصف به دیگر صفاتی که ذکر شده، میباشد.
این معنا در حدیثی از
امام علی (علیهالسّلام) در
نهج البلاغه آمده است: «اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا قَدْ اَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ
[
شَدِیدٍ
]
کَنُود؛
ای مردم، در روزگاری کینهتوز و پر از ناسپاسی و کفران نعمتها، صبح کردهایم.»
اوصافی که علی (علیهالسّلام) برای چنین روزگاری ذکر کرده، منطبق با همین معانی میباشد؛ یعنی روزگاری که خیر و حق در آن پیشرفت ندارد و شرور و ظلم بر آن چیره شده است.
آیه مورد بحث از طبع نهفته در بشر خبر میدهد؛ یعنی آدمی، بنابر طبع و جنس خویش، نسبت به پروردگار خود ناسپاس است. بدینمعنا که انسان پیرو هوای نفس و دلداده لذایذ دنیا است و در نتیجه از شکر پروردگارش در مقابل نعمتهایی که به او ارزانی داشته سر باز میزند.
در این آیه تعریضی است به آن مردمی که
مسلمانان بر سرشان تاختند و گویا منظور از کفرانگری آنان، کفران نعمت
اسلام است که از بزرگترین نعمتهایی است که خدا به تمامی انسانها و بر مردم آن زمان ارزانی داشته و چه کفرانی بالاتر از اینکه چنین نعمتی را که مایه پاکی زندگی دنیا و
سعادت حیات ابدیشان است، نپذیرند.
البته برخی معتقدند که این حکم در آیه به اعتبار اغلب مردم بوده و معنایش این است که اکثر مردم در برابر نعمتها، پروردگار خویش را فراموش میکنند.
بههرحال، این صفت کفر و ناسپاسی نمیتواند ویژگی تمام انسانها باشد؛ ناگزیر یا باید آنرا به کافر معین حمل نمود، چنانکه از
ابن عباس نقل شده است که این آیه در مورد
قرط بن عبداللّه بن
عمرو بن نوفل قرشی، نازل شده است و یا اگر بر تمام انسانها حمل کردیم باید به طبیعت بشر باز گردانده شود.
این توصیف در آیات دیگر به صراحت آمده است؛ مانند: «انَّ الْاِنْسانَ لَکَفُورٌ»،
«اِنَّ الْاِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبینٌ».
و یا آیه «اِنَّ الْاِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»
که در این موارد، «انسان»
اسم جنس است و منظور جنس انسان است؛ یعنی آدمی، بنابر طبع و جنس خویش، نسبت به پروردگار خود ناسپاس است.
لذا آنچه در این آیات آمده، بیانگر همان جنس و طبیعت بشری است وگرنه بهطور مسلم هر انسانی چنین نیست؛ چرا که بسیارند کسانی که سپاسگزاری نسبت به نعمتهای پروردگار با روحشان عجین شده و از کفر نسبت به حق تعالی بیزارند. همچنین انسانهایی که در پرتو
ایمان به خدا، از وادی
خودخواهی و خودپرستی گام بیرون نهاده و در آسمان معرفت
اسما و
صفات پروردگار و تخلق به اخلاق الهی به پرواز درآمدهاند.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «کنود و ناسپاس بودن انسان»، تاریخ بازیابی۱۴۰۰/۲/۲۹.