• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

وجودی بودن مرگ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: مرگ، وجود، عدم، مخلوق.

پرسش: چگونه ممکن است مرگ و نیستی یک امر عدمی بوده باشد نه وجودی، درحالی‌که حقیقت مرگ انکارناپذیر است و کسی نمی‌تواند موجودیت مرگ را انکار کند؟

پاسخ: اگر موجودی شعور و اراده‌ داشته باشد، معلوم می‌شود که حیات دارد؛ اما مرگ آن دو صفت را ندارد؛ ولی از آنجا که براساس منطق وحی، مرگ عبارت است از انتقال از نشئه‌ای به نشئه دیگر، لذا همان‌گونه که حیات، مخلوق و موجود است، موت نیز مخلوق و امر وجودی است؛ و هرگاه مقصود از موت حالتی باشد که پس از رفتن قوا به انسان دست می‌دهد؛ یعنی آن حالت فقدانی که مثلاً به انسان هنگام مرگ عارض می‌شود، باید آن را امر عدمی خواند؛ ولی درعین‌حال می‌توان مرگ را از دریچه دیگر امر وجودی تلقی کرد، با توجه به مرگ بدن مادی، مرگ، فقدانی بیش نیست؛ زیرا بدن مادی هر نوع حرکت و جنبش را از دست می‌دهد، در‌حالی‌که اگر مرگ را با توجه به روح مد نظر قرار دهیم، مرگ انتقال است به جهانی دیگر و فقدانی در کار نیست و به خاطر همین نکته، موت در قرآن، در مورد انسان به جسم و بدن نسبت داده شده است، نه به روح؛ بنابراین موت را اگر این‌گونه تحلیل کنیم، امر وجودی بودن آن دقیق‌تر و روشن‌تر معلوم خواهد شد و در نتیجه موت امر وجودی است.




قبل از هر چیز باید اشاره شود که براساس آموزه‌های دینی که در ذیل خواهد آمد، مرگ یک امر وجودی است و نه عدمی، دیگر اینکه اگر گفته می‌شود مرگ امر وجودی است، به معنای بودن در مقابل نبودن نیست؛ بلکه وجودی بودن مرگ مفهوم خاص خودش را دارد.


برای اینکه حقیقت مسئله معلوم شود که آیا مرگ پدیده‌ عدمی است یا وجودی؛ باید به سراغ قرآن کریم رفت و از قرآن حقیقت مسئله را جویا شد.

۲.۱ - کلام خداوند

قرآن کریم در این باره می‌گوید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ»؛ «همان کسی که مرگ و زندگی را آفرید».

۲.۱.۱ - مخلوق بودن امر وجودی


در تفسیر این آیه گفته شده: مرگ اگر به معنای فنا و نیستی باشد، مخلوق نیست؛ چراکه خلقت به امور وجودی تعلق می‌گیرد؛ ولی می‌دانیم که حقیقت مرگ انتقال از جهانی به جهان دیگر است و این قطعاً یک امر وجودی است که می‌تواند مخلوق باشد.

۲.۲ - مخلوق و وجودی بودن حیات و مرگ

نکته‌ دیگر در این باره آن است که نقطه‌ مقابل موت، حیات است و حیات، بودن چیزی است به نحوی که بداند و اراده کند؛ یعنی اگر موجودی شعور و اراده‌ داشته باشد، معلوم می‌شود که حیات دارد؛ اما موت آن دو صفت را ندارد؛ ولی از آنجا که براساس منطق وحی، مرگ عبارت است از انتقال از نشئه‌ای به نشئه دیگر، لذا همان‌گونه که حیات، مخلوق و موجود است، موت نیز مخلوق و امر وجودی است.

مطلب دوم در تحلیل این مسئله آن است که هر گاه مقصود از موت حالتی باشد که پس از رفتن قوا به انسان دست می‌دهد؛ یعنی آن حالت فقدانی که مثلاً به انسان هنگام مرگ عارض می‌شود، باید آن را امر عدمی خواند؛ ولی درعین‌حال می‌توان موت را از دریچه دیگر امر وجودی تلقی کرد، با توجه به مرگ بدن مادی، مرگ، فقدانی بیش نیست؛ زیرا بدن مادی هر نوع حرکت و جنبش را از دست می‌دهد، در‌حالی‌که اگر مرگ را با توجه به روح مد نظر قرار دهیم، مرگ انتقال است به جهانی دیگر و فقدانی در کار نیست و به خاطر همین نکته، موت در قرآن، در مورد انسان به جسم و بدن نسبت داده شده است، نه به روح؛ بنابراین موت را اگر این‌گونه تحلیل کنیم، امر وجودی بودن آن دقیق‌تر و روشن‌تر معلوم خواهد شد و در نتیجه موت امر وجودی است.


۱. سبحانی، الهیات، ج۴، ص۲۲۲، مؤسسة امام صادق، قم، ۱۳۷۸ ش.
۲. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۱، صدرا، ۱۳۷۹ش.
۳. جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص۲۹۹، مرکز فرهنگی رجاء.


۱. ملک/سوره۶۷، آیه۲.    
۲. مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۱۶، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۹ش.    
۳. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۹، ص۲۱۱ و ۲۱۲، قم، مؤسسة سیدالشهداء، ۱۳۶۹ ش.    




سایت ‌اندیشه قم، برگرفته از مقاله «وجودی بودن مرگ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۶/۰۸.    







جعبه ابزار