ذبح عبدالله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: عبدالمطلب، عبدالله، قربانی.
پرسش: عبدالمطلب چگونه و به کدام دلیل میخواست فرزندش عبدالله را ذبح کند؟
هنگامی که زمام امور
مکه به دست عبدالمطلب افتاد، وی تصمیم گرفت که چاه زمزم را مجدداً حفر کند؛ ولی متأسفانه جایگاه زمزم دقیقاً روشن نبود؛ زیرا هنگامی که
قبیله (جرهم) در مکه زندگی میکرد، آب چاه خشک شده بود و این گروه از ترس حمله قبیله (خزاعه) آن چاه را درحالیکه دو
مجسمه آهوی طلا و چند قبضه شمشیر پرقیمت در آن مخفی کرده بودند، پر کردند. عبدالمطلب پس از کاوشهای زیادی از جای واقعی آن اطلاع یافت و تصمیم گرفت که با فرزند خود (حارث) مقدمات حفر چاه را فراهم آورد.
عبدالمطلب، موقع حفر چاه زمزم از نبود فرزندان زیاد در میان قریش احساس ضعف نمود؛ از این جهت
نذر کرد که هر موقع شماره فرزندان او به ده رسید، یکی را در پیشگاه
کعبه قربانی کند (کسی را از این پیمان مطلع نساخت.) چیزی نگذشت که شماره فرزندان او به ده رسید؛ موقع آن شد که پیمان خود را به مورد اجرا گذارد.
تصور
قضیه، برای عبدالمطلب بسیار سخت بود؛ ولی درعینحال از آن ترس داشت که موفقیتی در اینباره
تحصیل نکند و سرانجام در ردیف
پیمانشکنان قرار گیرد. از این لحاظ تصمیم گرفت که موضوع را با فرزندان خود در میان بگذارد و پس از جلب
رضایت آنان، یکی را بهوسیله
قرعه انتخاب کند، عبدالمطلب با موافقت فرزندان خود روبهرو گردید.
مراسم قرعهکشی انجام گرفت قرعه به نام عبدالله (پدر پیامبر اکرم) اصابت کرد. عبدالمطلب، بلافاصله دست عبدالله را گرفت و بهسوی
قربانگاه برد. گروه قریش از زن و مرد، از جریان نذر و قرعهکشی اطلاع یافت و اظهار تأسف و بیتابی کردند.
سران قریش به عبدالمطلب گفتند: اگر بتوان با مال جایگزین کرد، ما حاضریم
ثروت خود را در اختیارت بگذاریم؛ عبدالمطلب در برابر امواج خروشان احساسات عمومی متحیر بود چه کند، با خود میاندیشید که مبادا پیمان خود را بشکند؛ ولی با این همه دنبال چاره نیز میگشت.
یکی از آن میان گفت: این مشکل را پیش یکی از دانایان عرب ببرید، شاید وی برای این کار راهحلی بیاندیشد.
عبدالمطلب و سران قوم موافقت کردند و بهسوی
یثرب که اقامتگاه آن مرد دانا بود روانه شدند؛ وی برای پاسخ یک روز مهلت خواست.
روز دوم که همگی به حضور او باز یافتند، کاهن چنین گفت: خونبهای یک انسان پیش شما چقدر است؟ گفتند: ده شتر؛ گفت: شما باید میان ده شتر و آن کسی که او را برای قربانی کردن انتخاب کردهاید، قرعه بزنید و اگر قرعه به نام آن شخص درآمد، شماره شتران را به دو برابر افزایش دهید؛ باز میان آن دو قرعه بکشید و اگر باز هم قرعه به نام وی اصابت کرد، شماره شتران را به سه برابر برسانید و باز قرعه بزنید و به همین ترتیب تا وقتی که به نام شتران اصابت کند.
پس از بازگشت به مکه، یک روز در مجمع عمومی مراسم قرعهکشی آغاز گردید و در دهمین بار که شماره شتران به صد رسیده بود، قرعه به نام آنها درآمد؛ ولی عبدالمطلب برای اینکه
یقین کند خدا به این کار راضی است، سهبار قرعه را تکرار کرد و هر سهبار قرعه به نام صد شتر درآمد.
سرگذشت یاد شده را، بسیاری از
مورخان و
سیرهنویسان نوشتهاند و این داستان فقط از این جهت قابل تقدیر است که بزرگی روح و رسوخ عزم و
اراده عبدالمطلب را مجسم میسازد و درست میرساند که تا چه اندازه این مرد پایبند به پیمان خود با خدا بوده است و از پیامبر گرامی نقل شده است که «أنا اِبن الذَّبیحین» من فرزند دو شخص محکوم به ذبح هستم و مقصود حضرت
اسماعیل و حضرت عبدالله است.
سایت اندیشه قم