دین و آزادی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: دین، آزادی، اجبار
پرسش:بالاخره در مسلمان بودن مجبوريم يا آزاد؟ چطور مي توان قبول كرد كه در پذيرش و اعتقاد به دين اجباري نيست (آيه ۲۵۶ سوره بقره) و از طرفي پذيرفت كه مرتد شدن و برگشتن از اسلام مجازات دارد آنهم مجازاتي به سنگيني اعدام؟ اين يك تناقض آشكار است و مجازات تغيير عقيده (ارتداد) بويژه حكم اعدام براي مرتد كاملاً غير منصفانه و بي رحمانه و ضد انساني و ضد اخلاقي است. لطفاً مرا از اين سردرگمي نجات دهيد؟
پاسخ:از نظر اسلام تغییر دین به عنوان امری شخصی و درونی، حقیقتی مورد تأیید و قابل قبول و غیر قابل انکار است؛ اما از این جهت که افکار عمومی و ایمان مردم را متزلزل میکند، اظهار آن روا و شایسته نیست. به همین دلیل، اسلام با وجود یک سری شرایط، با شخص مرتد، یعنی فردی که دین خود را تغییر داده و در برابر دین قبلی خویش موضع انکاری گرفته، برخورد میکند. در این حال، اگر فرد باور خود را رواج ندهد و به امنیت فکری و فرهنگی جامعه آسیبی وارد نکند، به او کاری ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیدهاش نزد خودش محترم است. باید توجه داشت که ارتداد، از دیدگاه ادیان مختلف هم جرم است و مجازات آن نیز مرگ است. حتی در برخی از منابع ادیان موجود، حکم آن بسیار شدیدتر از اسلام است.
خداوند در سوره بقره آیه ۲۵۶ می فرماید:
«
لا اکراه فی الدین؛ در دین هیچ اجباری نیست». اما حقیقت آن است که بسیاری از افراد در
تفسیر این آیه دچار اشتباه می شوند.
این آیه نه تنها بیان می دارد که نباید در دین اجبار باشد، بلکه بالاتر از آن می گوید اجبار در دین شدنی نیست. این بیان بسیار دقیق است؛ زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی و قلبی، قابلیت اجبار کردن یا اجباری شدن را ندارد؛ پس به این معنا نیست که در دین و دینداری هیچ نوع اجباری وجود ندارد و یا می شد در دین اجبار باشد اما خدا آن را برداشته؛ دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است. حوزه قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست.
اما
ارتداد اصلاً ارتباطی با حوزه اعتقاد فردی ندارد، بلکه حقیقتی اجتماعی است.
از آن جا که انتخاب دین و اعتقاد یافتن به یک آیین و شریعت نیازمند رسیدن به درجه خاصی از رشد فکری و عقلی است، این کار مهم از کودکان نابالغ ساخته نیست، در نتیجه چون بسیاری از امور شرعی و قانونی و اجتماعی بر نوع دین یک فرد مبتنی است، باید معیار و میزانی برای تعیین حقوقی دین این دسته از افراد وجود داشته باشد.
در شریعت اسلام و همه ادیان دیگر تبعیت از پدر و مادر معیار این امر است. مسلمان زادگان تا زمانی که به سن رشد و بلوغ فکری دست یابند، حکم مسلمان را دارند، یعنی از نظر فقهی بچههای پدر و مادر مسلمان به تبعیت از والدینشان مسلمان هستند. از نظر حقوقی مسلمان محسوب میشوند. از مزایای اجتماعی در جامعه به عنوان یک مسلمان برخوردار هستند.
اما این موضوع، غیر از اعتقاد به اسلام است. اعتقاد به اسلام نمیتواند سنتی و تقلیدی باشد؛ بنا بر این هر کسی وقتی به مرحله رشد عقلی و
تکلیف رسید، پذیرش اسلام باید به سبب دلیل باشد، نه از روی تبعیت. از این رو مراجع معظم تقلید در اول
توضیحالمسائل مینویسند:
تقلید در اصول دین جایز نیست.
بنا بر این فرزندان مسلمانان، دین حقیقی خود را باید خودشان انتخاب کنند؛ اصولا دین و ایمان به آن که یک اعتقاد قلبی و درونی است،ممکن نیست تحمیلی باشد. از این رو قرآن میفرماید:«لا اکراه فی الدین؛
در قبول دین اکراهی نیست». در حقیقت معنای این آیه بیان یک حقیقت عقلی است. به اصطلاح این آیه یک گزاره خبری است،یعنی در دین اکراه و اجبار ممکن نیست؛ نه این که اصل اجبار در دین ممکن بود و خداوند دستور داد که در اسلام اجبار نباشد.
باید توجه داشت که اعتقاد حقیقی و واقعی به اسلام یا هر دین دیگر نمیتواند سنتی و تقلیدی باشد؛ بنابراین هر کسی وقتی به مرحله رشد عقلی و تکلیف رسید، پذیرش اسلام یا هر دین دیگری توسط او باید به سبب دلیل باشد، نه از روی تبعیت. از این رو مراجع معظم تقلید در اول توضیحالمسائل مینویسند:تقلید در اصول دین جایز نیست.
البته این بدان معنا نیست که انسان به محض رسیدن انسان به سن تکلیف، از اسلام خارج شده، باید دین جدیدی برای خود انتخاب کند. اما در عین اینکه مسلمان محسوب می شود، وظیفه دارد مبانی و دلایل عقلی و محکم حقانیت اسلام را برای خود به باور و اعتقاد تبدیل نماید یا این که به حقانیت دین دیگری برسد و بدان معتقد گردد.
بنا بر این فرزندان مسلمانان، دین واقعی خود را باید خود انتخاب کنند.
از نظر جهان بینی اسلامی همه انسانها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیم گیری برخوردارند. خودشان سرنوشت خویش را رقم میزنند؛ اسلام از راههای گوناگون میکوشد اندیشه بشر را از اسارت باطل برهاند. آدمی با دید باز و وسعت نظر بیاندیشد و داوری کند. دین و آیین حق را برگزیند.بر همین اساس اسلام به شدت مدافع تحقیق و بررسی و استدلال عقلی در مسیر یافتن حقیقت است؛ این سخن قرآن است که می فرماید:«به بندگانی مژده باد که همه سخنان را میشنوند و بهترین را برمی گزینند».
بالاتر از این، اسلام اساس تقلید از دین آبا و اجدادی را محکوم می کند. مسلم است این تقلید مذموم در خصوص فردی است که به سن رشد و قدرت درک عقلی لازم رسیده است:«و چون به ایشان گفته شود که از آن چه از سوی خدا فرود آمده است، پیروی کنید، گویند:نه، به همان راهی میرویم که پدران ما میرفتند. حتی اگر پدران شان بی خرد و گمراه بودهاند!».
معنای این کلام آن نیست که باید دینی غیر از دین پدران انتخاب نمود، بلکه چه بسا راه و دین پدران حق باشد، اما در هر دو صورت باید با انتخاب و تحقیق خود انسان باشد. حال چه نتیجه این تحقیقات منصفانه و درست اسلام باشد یا هر دین دیگری مهم نیست؛ مهم آن است که انسان به دور از پیش داوری و با انصاف و عقلانیت به دین و آیینی معتقد گردد که بتواند در قیامت بر گرویدن به آن در پیشگاه خداوند دلیل بیاورد.
پس مسلمان زاده نه تنها می تواند. بلکه باید دین حقیقی خود را انتخاب نماید و حقیقت دین پدر و مادری خود یا هر دین دیگری را با تحقیق و بررسی و بررسی منصفانه و عالمانه به دست آورد و به آن پایبند باشد.
اما این نکات را چگونه می توان با حکم مرتد و مجازات ارتداد قابل جمع دانست؟
چنان که گفتیم انسان می تواند، بلکه باید با تحقیق و بررسی به دنبال یافتن دین حق باشد. از نظر فردی و عقل انسانی نیز این امر، صحیح و بی اشکال، بلکه لازم و ضروری است و اسلام هم به این باور عقلانی صحه گذاشته است.
اما از نظر اجتماعی، این مسئله نمی تواند مورد قبول باشد. همه جوامع بشری با تغییر بنیادهای فکری خود، به مقابله برمی خیزند. تغییر دین را که به نوعی نابسمانی فکری در متن جامعه ایجاد می نماید، مذموم می دانند. بر همین اساس، هر آیینی برای حفظ وحدت اجتماعی و حمایت از باورهای پیروان خود و گسترش آن در جامعه، راهکارهایی را اندیشیده تا این امر شکل اجتماعی به خود نگیرد. اگر فردی در تحقیق خود به حقانیت دین دیگری رسید، مجال ابراز علنی آن و تلاش برای تخریب باورهای دیگران نیابد.
دلیل این امر هم مسئله ای کاملاً منطقی و عقلانی است؛ زیرا در جامعهای که بر مبنای اعتقادات و باورهای دین معینی، قوانین، رفتارهای اجتماعی و فردی، امیال و آرزوهای انسانها، ارزشهای اخلاقی و اجتماعی و... شکل گرفته، شخص حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضعگیری نموده و درصدد تخریب آن ها باشد؛ زیرا آثار نامطلوبی در زندگی فردی و اجتماعی ایجاد خواهد کرد. باعث تزلزل ارکان اجتماعی خواهد شد.
دلیل روشن امر آن است که بیش تر افراد جامعه قدرت تحلیل و بررسی دقیق و درست در مورد حقیقت را ندارند. در صورتی که باورهای فطری و اجمالی آنان مورد تردید و تشکیک قرار بگیرد و در مواجهه با سؤالات و شبهاتی در مورد حقانیت دین خود قرار گیرند، قدرت یافتن حقیقت را دست می دهند؛ نه به عقیده جدید متمایل می گردند و نه عقیده قبلی خود را همچون سابق می توانند بپذیرند.
از همین جا به نگاه سوم، یعنی نگاه ادیان به تغییر دین می رسیم:
از نظر اسلام تغییر دین به عنوان امری شخصی و درونی، حقیقتی مورد تأیید و قابل قبول و غیر قابل انکار است؛ اما از این جهت که افکار عمومی و ایمان مردم را متزلزل میکند، اظهار آن روا و شایسته نیست. به همین دلیل، اسلام با وجود یک سری شرایط، با شخص مرتد، یعنی فردی که دین خود را تغییر داده و در برابر دین قبلی خویش موضع انکاری گرفته، برخورد میکند. در این حال، اگر فرد باور خود را رواج ندهد و به امنیت فکری و فرهنگی جامعه آسیبی وارد نکند، به او کاری ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیدهاش نزد خودش محترم است.
ارتداد، از دیدگاه ادیان مختلف هم جرم است و مجازات آن نیز مرگ است. حتی در برخی از منابع ادیان موجود، حکم آن بسیار شدیدتر از اسلام است.
در این جا به اختصار به ذکر دو منبع از کتاب مقدس عهد قدیم و جدید بسنده می کنیم:
«اگر برادرت یا پسر مادرت یا پسر و یا دختر تو یا زن هم آغوش تو و یا رفیق تو که مثل جان تو است، تو را اغوا نموده، بگوید که برویم تا خدایان غیری که تو و آبای تو ندانستید، عبادت نماییم... او را قبول مکن و او را گوش مده و چشم تو بر او رحمت ننماید و او را متحمل مشو و وی را پنهان مدار. البته او را به قتل رسان. اولاً دست تو به قتلش دراز شود و بعد دست تمامی قوم و او را با سنگ سنگسار نما تا بمیرد؛ به سبب این که جویای این بود که تو را از خداوند خدای تو که تو را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آورد، براند تا تمامی اسرائیلیان بشنوند و بترسند و بار دیگر چنین امر شنیع را در میان ما مرتکب نشوند...».
«اگر کسی دانسته گناه بکند و گناهش هم این باشد که
مسیح را که نجات دهنده او است، رد کند، آن هم بعد از این که با خبر شده که مسیح آمده است تا گناهان او را ببخشد، این گناه با خون مسیح پاک نمی شود و دیگر راه فراری از شر چنین گناهی نیست. بلی، راه دیگری جز این که انتظار مجازات وحشتناکی باشد که از خشم و غضب شدید خدا به او می رسد، همان خشم و غضبی است که تمام دشمنان خدا را می سوزاند و هلاک می کند. کسی که قوانین موسی را می شکست، اگر دو یا سه نفر به گناه او شهادت می دادند، آن شخص... جا به جا کشته می شد. حالا فکر می کنید چه مجازات وحشتناک تری در انتظار کسانی است که فرزند خدا را زیر پا لگدمال کرده اند و خون او را که برای رفع گناهان شان ریخته شد، دست کم گرفته و ناپاک به حساب آورده اند، و روح پاک خدا که درهای رحمت خدا را به روی عزیزان خدا باز می کند، بد گفته و بی حرمتی کرده اند؟!».
از این دو قسمت از
عهد قدیم و
عهد جدید ، به دست می آید که حکم ارتداد در
دین یهود و
مسیح مانند اسلام، مرگ است.
اگر فردی با مطالعه و تحقیق تشخیص داد که دین قبلی اش بر حق نیست، میتواند، بلکه باید دین دیگر را انتخاب کند. این امر، هیچ اشکالی ندارد، به شرطی که این تغییر دین و کشف حقیقت، منصفانه و از روی
عدم تعصب و پیش داوری و از مجرای صحیح و درست صورت پذیرفته باشد. به یقین، چنین فردی در برابر خداوند هم حجت شرعی برای این کار دارد.
اما در عین حال، چنین فردی حق ندارد در برابر دین و اعتقادات عمومی جامعه موضعگیری نموده و در صدد تخریب آن ها باشد؛ زیرا آثار نامطلوبی در زندگی فردی و اجتماعی ایجاد خواهد کرد. موجب تزلزل ارکان اجتماعی خواهد شد. این عمل، به یقین و به حکم عقل و همه ادیان، مذموم و غیر قابل قبول خواهد بود.
البته این حکم در مورد مردان مسلمان زاده قدری جدی تر است، اما در هر حال همین قاعده در مورد زنان مسلمان زاده و همه افرادی که با انتخاب و اختیار اسلام آوردند، با قدری تفاوت وجود دارد، یعنی در همه این افراد معیار و قاعده آن است که در جامعه اسلامی حق به خطر اندختن امنیت روانی و فکری و عقیدتی جامعه را ندارند و عقیده خودشان پیش خودشان محترم و ارزشمند است.
حکم
مرتد حقیقی تنها در برخی مواردِ خاص بسیار سخت بوده و اعدام است
اما نه هر انکار و تشکیکی در دین اسلام ارتداد محسوب می شود و نه هر فردی به صرف تغییر دین و اعلان آن،خونش مباح شده،اعدام می شود؛ بلکه حکم زنان مرتد و همچنین کسانی که ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند که
مرتد ملی نامیده می شوند اعدام نیست.
در نتیجه از چهار قسم مرتد ملی و فطری (کسانی که مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان، تنها
مرتد فطری مرد به اتفاق بسیاری از فقها، آن هم در شرایط خاص و با حصول شرایط متعدد مستحق مرگ است. در خصوص دیگر گروه ها رفتار و برخوردهای متفاوت دیگری اعمال می شود.
نتیجه اینکه، اگر فردی با مطالعه و تحقیق تشخیص داد که دین قبلی اش بر حق نیست، میتواند، بلکه باید دین دیگر را انتخاب کند. این امر، هیچ اشکالی ندارد، به شرطی که این تغییر دین و کشف حقیقت، منصفانه و از روی عدم تعصب و پیش داوری و از مجرای صحیح و درست صورت پذیرفته باشد. به یقین، چنین فردی در برابر خداوند هم حجت شرعی برای این کار دارد. اما در عین حال، چنین فردی حق ندارد در برابر دین و اعتقادات عمومی جامعه موضعگیری نموده و در صدد تخریب آن ها باشد.
سایت:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی