• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آفرینش مرگ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: مرگ ، حیات، خلق ، فنا، مخلوق، امر وجودی.
پرسش: چرا خداوند در « الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا... »، مرگ را مخلوق دانسته است؟ و مقصود از این خلق چیست؟
پاسخ:



در این‌که چرا خداوند در آیه:" الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا... از مرگ تعبیر به خلق و آفرینش نموده است، مفسران می‌گویند؛ "مرگ" اگر به معنای فنا و نیستی باشد، مخلوق نیست؛ چراکه خلقت به امور وجودی تعلق می‌گیرد؛ اما می‌دانیم که حقیقت مرگ انتقال از جهانی به جهان دیگر است، و این قطعاً یک امر وجودی است که می‌تواند مخلوق باشد.


کلمه "حیات" در مورد چیزی به کار می‌رود که آن چیز حالتی دارد که به جهت داشتن آن حالت دارای شعور و اراده شده است. و کلمه "موت" به معنای نداشتن آن حالت است؛ اما از تعالیم قرآن برمی‌آید که این واژه معنای دیگری به خود گرفته و آن عبارت از این است که همان موجود دارای شعور و اراده ، از یکی از مراحل زندگی به مرحله‌ای دیگر منتقل می‌شود. قرآن کریم مجرد این انتقال را "موت" خوانده است؛ چنان‌که از آیه " نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَکُمُ الْمَوْتَ... نُنْشِئَکُم‌ فِی ما لا تَعْلَمُونَ ". این معنا استفاده می‌شود.
بنابراین پرسش از این‌که چرا در آیه مورد بحث فرموده:"خدا موت و حیات را آفریده"، مگر مرگ هم آفریدنی است؟ بی‌مورد به نظر می‌رسد؛ چرا‌که همان‌گونه که گفته شد، از تعالیم قرآن برمی‌آید که مرگ به معنای عدم حیات نیست؛ بلکه به معنای انتقال است و انتقال امری است وجودی که مانند حیات خلقت‌پذیر است.


علاوه بر این اگر مرگ را امر عدمی هم بگیریم، همان‌طور که عامه مردم نیز چنین می‌پندارند، باز خلقت‌پذیر است؛ زیرا این عدم با عدم‌های صرف فرق دارد و مانند کوری و تاریکی، عدم ملکه است که بهره‌ای از وجود دارد.




۴.۱ - دو امر وجودی (عدم و ملکه) هستند

مرگ و زندگی دو امر وجودی از باب عدم و ملکه هستند؛ زیرا مرگ بر چیزی صدق می‌کند که لایق حیات باشد و بشود آثار حیاتی بر وی بروز و ظهور نماید؛ مانند کوری در مقابل بینایی. انسان و حیوانی را کور می‌گویند که بینایی خود را از دست داده و فاقد چشم گردیده‌اند؛ اما سنگ و چوب و... را کور نمی‌گویند.

۴.۲ - مرگ، مقدمه حیات است

به بیان دیگر، در نظام عالم مکونات و مادیات، مرگ مقدمه حیات است؛ چنانچه مشاهده می‌شود هر موجود زنده‌ای از مرده بیرون می‌آید که موت و حیات متعاقب یکدیگر و دنبال هم، این نظام بدیع و ترتیب زیبای آفرینش را تشکیل می‌دهند. از نطفۀ مرده، حیوان و انسان پدید می‌آید. از جماد ، نبات ، از نبات حیوان، از حیوان انسان به وجود می‌آید. نیز انسان از حیوان مرده تغذیه نموده و بر زندگانی خود ادامه می‌دهد.

۴.۳ - فعلیت موجود مادی (حیات)، مسبوق به جهت قابلی (مرگ) است

به بیان سوم، هر فعلیتی مسبوق به جهت قابلی است؛ یعنی هیچ موجود مادی به کمال و فعلیت خیر خود نمی‌رسد؛ مگر پس از آن‌که جهات قابلی و استعدادی آن تکمیل شود و آن جهت قابلی به‌منزلۀ مردن و کمالی که بر آن مترتب می‌گردد، به‌منزله حیات است؛ پس قوه و جهت قابلی در مقابل یکدیگر یکی از مصادیق موت و حیات به شمار می‌رود. تکامل آدمی از اول تکوین و ظهور وجود تا آخرین مراتب سیرش که از فعلیت اخیر وی به شمار می‌آید، علی الدّوام از قوه به فعل می‌آید و این موت و حیاتی است دنبال یکدیگر.
[۵] امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‌۱۴، ص ۷ ـ ۸، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۱ ش.‌

به قول مولوی در مثنوی :
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم‌
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم‌
حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کلّ شیئی هالک الّا وجهه‌
بار دیگر از ملک قربان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم‌
چون عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانّا الیه راجعون‌
[۶] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم.



برخی از عرفا نیز معتقدند که مرگ و زندگی، دو عرض از عوارض‌اند و هر دو مخلوق خدا می‌باشند و اصل و حقیقت حیات نسبت به عارف ، حیاتِ تجلیه، و اصل موت، موت استتار است و در دنیا تجلیه و استتار دنبال هم و متعاقب یکدیگرند تا وقتی که حجب مرتفع شود و معارف آنان به مرتبه شهود و عیان برسد که پس از آن دیگر حجابی باقی نماند و وقتی حجب برداشته شد، دیگر موت و مرگی برای آنان نیست و زنده هستند به زندگانی جاودان و دارای حیات ابدی‌اند؛ چنانچه درباره شهدا فرمود:" بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ ".
[۸] امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‌۱۴، ص ۹، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۱ ش.‌



۱. ملک (۶۷)، آیه ۲.    
۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌۱۹، ص ۳۴۹، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ق.    
۳. واقعه (۵۶)، آیه ۶۰.    
۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌۱۹، ص ۳۴۹، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ق.    
۵. امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‌۱۴، ص ۷ ـ ۸، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۱ ش.‌
۶. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم.
۷. آل‌عمران (۳)، آیه ۱۶۹.    
۸. امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‌۱۴، ص ۹، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۱ ش.‌



پایگاه اسلام کوئیست.    


رده‌های این صفحه : کلام | مرگ | معاد شناسی




جعبه ابزار