• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نقش عقیده در زندگی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: انسان، اسلام، عقیده.

پرسش: عقیده در زندگی چه نقشی دارد؟



عقاید انسان، پایه تمام جهت‌گیری‌های او در زندگی است و بر این اساس، عقیده نقش بزرگی در زندگی فردی و اجتماعی دارد، چنان‌که خداوند سبحان می‌فرماید:
«کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ؛ هر کس بر حسب ساختار [عقیدتی] خود، عمل می‌کند».
از این‌رو، عقاید، شخصیت درونی و حقیقت وجودی انسان را می‌سازند و همین باورها او را به سمت عمل وا می‌دارند و جهت را بدو می‌نمایند. حال، اگر عقیده درست و سازگار با واقعیت باشد، راه زندگی انسان، درست است، و اگر عقیده نادرست و باطل باشد، راه زندگی، جز به تباهی نمی‌انجامد.
بدین جهت، اسلام، پیش از هر چیز به تصحیح باورها اهتمام دارد و حقیقتا نمی‌توان از مکتبی سراغ گرفت که بیش از اسلام بر نقش و ارزش عقیده تأکید ورزد.
در اسلام، «عقیده» معیار سنجش تمام رفتارها حتی رفتارهای شایسته است؛ زیرا رفتارهای شایسته نیز اگر از عقیده درست و به حق بر نخیزند، ارزشمند نیستند. امام باقر (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
لا یَنفَعُ مَعَ الشَّکِّ وَ الجُحودِ عَمَلٌ؛ با تردید و انکار، هیچ رفتاری سودمند نیست.»
معنای این سخن، آن است که درستی عمل و فایده و نقش آن در تکامل و رشد انسانی، به درستیِ عقیده انجام دهنده آن وابسته است. از‌این‌رو، اگر در انسان عقیده درست شکل نگیرد و منکِر حقیقت شود، یا در حقیقت شک بورزد، ممکن نیست رفتاری که از چنین عقیده‌ای بر می‌آید، سالم باشد و یا فایده برساند؛ زیرا عقیده، انگیزه عمل را می‌سازد و عمل را جهت‌دار می‌کند و این انگیزه و جهت‌گیری است که مفهوم عمل و شایستگی و عدم شایستگی آن را تعیین می‌کند.
از همین روست که بر حسب اعتقادات اسلامی، پس از مرگ و به هنگام ورود به جهان دیگر، نخستین پرسش‌ها از انسان که در پرونده اعمالش ثبت می‌گردد، از باورهاست، و پرسش اوّل، آن است که: به کدام خدا ایمان آوردی؟ به چه دینی عقیده داشتی؟ امامی که از او پیروی کردی، که بود؟
در میان مکتب‌های جهان، نمی‌توان به مکتبی دست یافت که برای باورهای انسان‌ها، چنین احترام و ارزشی قائل باشد. از همین‌رو، در منظر اسلام، پژوهش‌های عقیدتی، در صدر تمامی پژوهش‌ها قرار دارد. پس، سزاوار است که مراکز علمی، دینی و دانشگاهی در تمام کشورهای اسلامی، پیش و بیش از هر چیز به اجرای پژوهش‌ها، سخنرانی‌های علمی و دیگر امور مربوط به عقاید، اهتمام ورزند.
در این‌جا به صورت گذرا به داستانی تربیتی و بسیار آموزنده در این زمینه اشاره می‌کنیم.


شیخ صدوق (م ۳۸۱ ق) از محدّثان بزرگ شیعه، در کتاب‌های معروف خود (معانی الاخبار، الخصال و التوحید) از شخصی به نام قدام بن شریح بن‌هانی، از پدرش، روایت می‌کند که: در روز جَمَل، مردی بادیه‌نشین نزد امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) آمد و گفت: ‌ای امیر مؤمنان! آیا تو می‌گویی که خدا یکی است؟
این پ رسش از نظر جنگجویان ـ که غرق در نبرد بودند و هیچ کاری جز برنامه‌ریزی عملیات و طراحی نقشه‌های جنگی نداشتند (هیچ مناسبتی با شرایط آن روز نداشت و اگر کسی سؤالی می‌کرد، می‌باید سؤالش به جنگ مربوط می‌بود. بدین جهت وقتی دیدند که پرسش بادیه‌نشین از مسئله‌ای اعتقادی است و به نبرد مربوط نیست و او می‌توانست آن را در فرصتی دیگر بپرسد، از موقعیت‌ناشناسی او خشمگین شدند و صدایشان از هر سو به اعتراض بلند شد.
امام علی (علیه‌السّلام) چون بادیه‌نشین را در میان حمله و اعتراض جنگجویان دید، با سخنی تاریخی و پندی بزرگ و آموزنده، آن را جبران کرد و به دقّت از اهمّیت مباحث اعتقادی پرده برداشت. او چنین فرمود:
«دَعوهُ، فَاِنَّ الَّذی یُریدُهُ الاَعرابِیُّ هُوَ الَّذی نُریدُهُ مِنَ القَومِ! او را رها کنید. به راستی آنچه بادیه‌نشین می‌طلبد، همان است که ما از این گروه (جَمَلیان) می‌خواهیم.»
سخن امام در این شرایط، بسیار بااهمّیت است و باید به درستی در آن، درنگ شود. اگر شرایط حساس و سرنوشت‌ساز آن روزِ امام (علیه‌السّلام) را در نظر بگیریم، چنین گمان می‌رود که آن هنگام، فرصتی مناسب برای پاسخ‌گویی به چنین پرسشی نبوده و امام (علیه‌السّلام) می‌توانست پاسخ را به شخص دیگر یا فرصتی دیگر وا گذارد؛ لیکن امام (علیه‌السّلام) چنین نکرد و به جهت نبود فرصت، از وی عذر نخواست؛ بلکه فرصت را مناسب دید تا به مسلمانان درسی بیاموزد و به آنان «فلسفه جهاد» را تعلیم دهد و اهمّیت مباحث اعتقادی و بحث و گفتگو درباره عقاید را روشن سازد.
امام (علیه‌السّلام) در آن لحظه‌های حساس، سرنوشت ساز و بحرانی، به پاسخ‌گویی بادیه‌نشین پرداخت و فلسفه جهاد را بیان کرد و فرمود: او را رها کنید تا سؤالش را بپرسد؛ چرا که از نبرد با این گروه، هدفی جز این نداریم. جنگیدن ما برای سلطه بر دیگران و زیر نفوذ گرفتن آنان نیست؛ بلکه مقصود ما معرفت (شناخت)، ادراک و آگاه شدن است. نبرد ما، تنها برای خراب کردن سدها و برداشتن موانعِ روشن شدن حقیقت است.
فلسفه جهاد، آزاد ساختن انسان از بند عقاید خرافی و فراهم ساختن فضای مناسب برای عقاید درست و شکوفایی باورهای علمی و حقیقی است و بر این پایه، پرسش بادیه‌نشین، نه تنها با مسئله اصلی، یعنی نبرد، بی‌ارتباط نبود، بلکه عمیق‌ترین و گسترده‌ترین رابطه را با آن داشت؛ زیرا به فلسفه نبرد مربوط بود و قوی‌ترین رابطه، در پیوند هر چیز با فلسفه خویش است.
از این رو، امام علی (علیه‌السّلام) صورت به سمت بادیه‌نشین بر گرداند و پرسش او را با کمال آرامش و دقّت، چنین پاسخ گفت:
«یا اَعرابِیُّ، اِنَّ القَولَ فی اَنَّ اللّهَ واحِدٌ عَلی اربَعَةِ اَقسامٍ: فَوَجهانِ مِنها لا یَجوزانِ عَلَی اللّهِ (عز‌وجل)، ووَجهانِ یَثبُتانِ فیهِ؛ ‌ای بادیه نشین! سخن در این که خداوند، یکی است، چهار صورت دارد: دو صورت آن، برای خدا روا نیست و دو صورت دیگرش برای خداوند، ثابت است.»
آن‌گاه امام (علیه‌السّلام) این چهار صورت را یکی یکی توضیح داد.


۱. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۴.    
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۰۰، ح۷.    
۳. مؤسسه ال‌البیت (علیهم‌السلام) لاحیاء التراث، الفقه المنسوب للامام الرضا (علیه‌السّلام)، ص۳۸۸.    
۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۲۴، ح۱.    
۵. مازندرانی، صالح، شرح اصول کافی، ج۴، ص۱۸۶.    
۶. مازندرانی، صالح، شرح اصول کافی، ج۴، ص۱۸۶.    
۷. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۲.    
۸. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ج۵، ص۲.    
۹. صدوق، محمد بن علی‌، التوحید، ص۸۳، ح ۳.    



حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «نقش عقیده در زندگی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱/۱۹.    



جعبه ابزار