• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نظریه رد کیهانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: نظریه رد کیهانی، روح، مرگ، اتم حافظه، علم انسان، ماده، شعور، جهان، ازلی، یقین، اعتقاد.

پرسش: آیا نظریه «رد کیهانی» با وجود و بقای روح حداقل بعد از مرگ منافات ندارد؟ (۱. اولین پرسش در مورد معنای «من» است. در بسیاری از مذاهب «من» وجودی به نام «روح» است که پس از مرگ باقی خواهد بود؛ اما در فیزیک، «حافظه» از اتم تشکیل شده است و پس از مرگ این اتم‌ها از بین می‌رود. پس روح باقی‌مانده، دیگر اتم حافظه نخواهد داشت و برای این قضیه دلایل فراوان ذکر شده است. نظر اسلام در این مورد چیست؟
۲. به نظر شما آیا متعلقات علم انسان جزء اوست؟ پس اگر دو نفر از شیء واحدی اطلاعات دریافت کنند، آن شیء در هر دوی آن‌هاست؟ در آن صورت مثلا برای یک جرم، کدام‌یک مجازات می‌شوند؟
۳. در فیزیک «خط سیر» یا «رد» فضا ـ زمانی هر موجودی را «رد کیهانی» یا World line آن موجود می‌نامند. با کمک دیاگرام مینکوفسکی می‌توان رد کیهانی موجودات را نمایش داد... شاید بهتر باشد «من» را الگو یا قالب خاصی بدانیم که سازمان‌دهی اتم‌های ورودی به بدن «من» را به عهده دارد. در این تعبیر هر انسانی را می‌توان کلافی کیهانی در دیاگرام مینسکوفی دانست. آیا شما با این امر موافقید؟ و آن الگو و یا قالب خاص، دقیقاً چیست؟ چه خصوصیاتی دارد؟ ماده است؟ در کجاست؟ از کجا رهبری می‌شود؟ آیا دارای شعور است؟ یا از روی تصادف سازمان‌دهی صورت می‌گیرد؟
۴. آخر این‌که بالاخره جهان ازلی است یا نه؟ آیا اعتقاد بسیاری از افراد، می‌تواند برهانی یقین‌آور بر این مطلب باشد؟).

پاسخ: ۱. از نظر اسلام من واقعیتی مغایر با بدن دارد. آیاتی نظیر حجر، ۲۹؛ مؤمنون، ۱۴؛ انعام، ۹۳؛ حشر، ۱۹؛ شمس، ۷ و ۸،؛؛؛؛ مؤید این معنا و حقیقت است.
۲. انسان آن‌گونه که در فلسفه ارسطو آمده، مرکب از جسم و روح نیست، بلکه همان روح است که با ماده همراه است.
۳. قرآن آن‌گاه که از مرگ سخن می‌گوید، از واژه «توفی» استفاده می‌کند که به معنای دریافت بدون کم‌و‌کاست است. این‌گونه آیات بیانگر این نکته است که حقیقت و واقعیت انسان همان بعد غیر مادی اوست و در پرتو این بُعد است که از بین نمی‌رود و بدون کمی و کاستی تحویل مأوران غیبی خداوند می‌گردد.
۴. روح جسمانیة الحدوث است؛ یعنی زاییده تکامل ماده است؛ اما موجود مجرد است.
۵. قبول فرضیه خط سیر یا رد فضا ـ زمان و تبیین آن با دیاگرام مینکوفسکی، اثبات نمی‌کند که روح قالب خاصی برای سازمان‌دهی اتم‌های ورودی به بدن است. گرچه مطالب علمی و تجربی به عنوان «اصل موضوعه» هستند و ابطال و اثبات آن‌ها خللی در قواعد کلی فلسفی ایجاد نمی‌نماید.
۶. وابستگی موجودات این جهان و تأثیرگذاری بر هم‌دیگر امری مورد قبول است و نظام هستی نظام علی و معلولی است؛ اما این بدان معنا نیست که هر چیزی در هر چیز تأثیر می‌گذارد.
۷. اگر منظور از ازلی بودن جهان، جهان مادی است، دلیلی بر ازلی بودن آن نداریم، اما اگر منظور فیض الهی است، بلی فیض الهی ازلی است، ولی لازمه آن دوام عالم طبیعت نیست.
۸. اعتقاد عده زیادی در یک موضوع، دلیل بر یقین‌آور بودن آن نیست. این موضوع ممکن است سبب پیدایش ظن یا اطمینان روانی برای فردی بشود، اما هیچ‌گاه موجب قطع و یقین منطقی و برهانی که نفی هرگونه احتمال مخالف را بنماید، نمی‌شود.

این سؤال دربردارنده موضوعات و نکاتی چند بود که ما با تفکیک مسائل، نظر خود را پیرامون هر یک بیان می‌کنیم.



با تعمق در متون دینی به حقایقی پیرامون "من" دست می‌یابیم و می‌توانیم نظر اسلام را در موارد ذیل خلاصه کنیم:

۱.۱ - «من» جوهری مجرد از ماده

از نظر اسلام، "من" واقعیتی مغایر با بدن دارد و نظر آن دسته از فلاسفه را تأیید می‌کند که می‌گویند: واقعیت "من" جوهری است پیراسته و مجرد از ماده که مبدأ حرکت، احساس، تدبر و اندیشه می‌باشد.
[۶] شرح الاشارات، ابن سینا، ج۲، ص۲۸۹ ـ ۳۰۸.


آیاتی چند، مانند حجر، ۲۹؛ مؤمنون، ۱۴؛ انعام، ۹۳؛ حشر، ۱۹؛ شمس، ۷ و ۸، ؛؛؛؛ چنین حقیقتی را تبیین می‌کنند.

۱.۲ - همراهی انسان با ماده

انسان آن‌گونه که در فلسفه ارسطو آمده است، مرکب از جسم و روح نیست؛
[۱۲] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه یونان و روم، ج۱، ص۲۳۹ - ۲۴۸.
[۱۳] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه یونان و روم، ج۱، ص۳۷۳ - ۲۷۸.
بلکه همان روح است که با ماده همراه می‌باشد.

۱.۲.۱ - واژه توفی در قرآن

قرآن آن‌گاه که از مرگ سخن می‌گوید از واژه "توفی" (این تعبیر ۱۴ بار در قرآن آمده است.) استفاده می‌نماید و توفی از ماده "وفی" است و به معنای دریافت چیزی بدون کمی و کاستی می‌آید، "توفیت المال"؛ یعنی مال را بدون کم‌و‌کسری دریافت کردم. این‌گونه آیات مبین این نکته می‌باشند که حقیقت و واقعیت انسان همان بعد غیر مادی او می‌باشد و در پرتو این بعد است که از بین نمی‌رود و بدون کمی و کاستی تحویل مأموران غیبی خداوند می‌گردد.

۱.۲.۲ - آیه ۱۱ سوره سجده

در سوره سجده آیه ۱۱ آمده است: «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون»؛ «بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده است، شماها را اخذ می‌کند، آن‌گاه به سوی پروردگار خود باز می‌گردید». در این آیه از این‌که در دو جمله "کم" آمده است نه "بعضکم"، می‌توان بدین نکته پی برد که حقیقت انسان‌ها (کم) همان است که قابض الارواح آن را اخذ می‌کند؛ وگرنه بدن و جهازات آن، به تدریج منهدم می‌شوند و به جایی تحویل داده نمی‌شوند.

(در سوره زمر، آیه ۴۲ آمده: «الله یتوفی الانفس حین موتها...»، و در سوره انعام، آیه ۶۰ بیان گردیده که: «هوالذی یتوفاکم...»؛ البته این نکته که انسان همان روح است، از آیات دیگر قرآن هم قابل استفاده است؛ مثلاً در سوره انسان آیه ۱ آمده: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا» و با توجه به این آیه می‌توان گفت که گرچه قبل از دمیده شدن روح، انسان مراحلی را از قبیل نطفه و علقه و... پشت سرگذاشته است، اما چیز قابل ذکری نبوده است).

۱.۳ - جسمانیة الحدوث بودن روح

روح، جسمانیة الحدوث است؛ یعنی مولود تکامل ماده است. این نکته از آیه ۱۴ سوره مؤمنون («ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ») که مراحل خلقت انسان را تبیین می‌فرماید، قابل استنباط است؛ (در بین فلاسفه، ملاصدرا با الهام از این آیه و آیات دیگر چنین نظریه‌ای را پیرامون نفس (روح) ارائه کرد).
[۱۹] شیرازی، صدرالدین (ملاصدرا)، اسفار، ج۸، ص۳۳۰.
[۲۱] شیرازی، صدرالدین (ملاصدرا)، شواهد الربوبیه، ص۲۲۱ - ۲۲۳.
یعنی انسان در روز نخست مادی و جسمانی بوده و در نتیجه تحول ماده، مجرد شده و خلقت دیگری پیدا کرده است که شبیه تکامل‌های پیشین نیست؛ بلکه ماده بی‌روح به صورت یک موجود مدرک قادر درمی‌آید.

۱.۴ - مجرد بودن روح

از نظر اسلام روح امری مجرد است.
البته این نکته مورد پذیرش است که با مرگ و از بین رفتن مغز و اعصاب، شعور احساسی دنیایی انسان مختل می‌گردد؛ اما این بدین معنا نیست که روح و ادراکات خیالی و وهمی او هم از میان می‌رود؛ زیرا که با حرکت جوهری، روح به تجرد مثالی رسیده و بعد از مرگ، باقی است و وجودی قوی‌تر از وجودی که در این دنیا داشت، خواهد داشت؛ بلکه مثبت این مطلب است که مغز و... از ابزار روح به شمار می‌آیند و فعالیت روح در این جهان مادی بدون چنین ابزاری، امکان‌پذیر نیست. فلاسفه دلایل متعددی، پیرامون تجرد روح اقامه کرده‌اند که ما به جهت اختصار از بیان آن‌ها صرف نظر می‌کنیم، اما اشاره‌ای به نظر اسلام در این رابطه می‌نماییم:

در سوره سجده، آیات ۱۰ و ۱۱، مفید این معنا می‌باشند که اگرچه پس از مرگ بدن شما در زمین گم و پراکنده می‌شود، اما یک چیز از شما به هیچ وجه گم نمی‌شود و پیوسته محفوظ است و آن روح شماست که فرشته مرگ، مأمور است آن را بگیرد.

یا در سوره زمر، آیه ۴۲ آمده است که: «الله یتوفی الانفس...».

حال باید گفت که آیا موجود مادی این‌گونه است که بعد از مرگ محفوظ می‌ماند و پراکنده نمی‌شود و... قطعاً موجود مادی این‌گونه نیست و اگر هم بعد از مرگ چیزی از بدن انسان می‌ماند، اجزای بدن اوست و چگونه می‌توان روح را عبارت از همان اجزای پراکنده دانست با این‌که در آیات دیگر یک سلسله اعمال حیاتی (همچون مکالمه با فرشتگان و آرزو و تقاضا و...)
پس از مرگ به انسان نسبت داده شده است. آیا اجزایی که در طبیعت پراکنده‌اند، از عهده چنین کارهایی برمی‌آیند؟ لذا باید گفت همه واقعیت انسان که همانا روح است، پس از مرگ در اختیار فرشته مرگ قرار می‌گیرد و استناد محفوظ ماندن و... به او، دلیل بر تجرد آن است. و از بین رفتن حافظه که از علل مُعده روح در این عالم می‌باشند، خللی به روح و مسئله یادآوری و حافظه او، وارد نمی‌کند.


اگر در حکمت متعالیه گفته می‌شود که عالم و معلوم و علم، عین هم هستند، در معلوم بالذات (آن‌چه که حقیقتاً برای انسان حاضر است) است؛ یعنی ممکن است معلوم بالعرض و وجود عینی شی ء خارجی، واحد، ولی معلوم بالذات و معلوم ذهنی، به لحاظ تعدد افراد درک‌کننده (مدرک‌ها)، متعدد باشد.
[۲۸] مطهری، مرتضی، شرح منظومه، ج۲، ص۹ - ۵۸.



قبول فرضیه خط سیر یا رد فضا ـ زمان و تبیین آن با دیاگرام مینکوفسکی، اثبات نمی‌کند که روح قالب خاصی برای سازمان‌دهی اتم‌های ورودی به بدن است، و افزون بر این، جزئیات بیش‌تری در خصوص دیاگرام مینکوفسکی و کلاف کیهانی بودن انسان بیان نمایید. گرچه مطالب علمی و تجربی به عنوان اصول موضوعه می‌باشند و ابطال و اثبات آن‌ها خللی در قواعد کلی فلسفی ایجاد نمی‌نمایند.


مراد از این‌که هیچ موجودی دارای بدن مستقل نیست، چیست؟
اگر منظور این است که بدنی که روح از آن خارج گشته است، در چرخه غذایی قرار می‌گیرد و غذایی برای بدن‌های دیگر می‌شود، قبول این نکته چیزی را که شما نتیجه گرفته‌اید، اثبات نمی‌کند؛ و اگر منظور شما تناسخ است؛ یعنی نفس در این دنیا از بدن به بدن دیگری که مباین با بدن اول است، منتقل می‌شود؛ مثلا حیوانی بمیرد و نفس او به حیوان دیگر یا غیر حیوان، انتقال یابد، در جای خود اثبات گردیده است که تمام اقسام تناسخ باطل است. (البته تناسخ دو گونه دیگر هم فرض می‌شود که باطل نیست و آیات قرآن آن‌ها را تجویز می‌کند: ا. انتقال نفس از این بدن به بدن اخروی که این بدن اخروی متناسب با صفات و اخلاقی است که نفس در دنیا کسب کرده بود. ب. مسخ باطن و انقلاب صورت ظاهری به صورت باطنی).


وابستگی موجودات این جهان و تأثیرگذاری بر هم‌دیگر امری است مورد قبول و در بحث‌های فلسفی گفته می‌شود: نظام هستی نظام علی و معلولی است و هیچ معلولی قبل از علت خود و هیچ علتی بعد از معلول خود یافت نمی‌شود و آن‌ها گرچه با هم‌اند؛ اما تقدم درجه علت همواره محفوظ است؛ و این به معنای تأثیر هر چیز در هر چیز نیست.
به هر حال مراتب هستی نظیر دانه‌های تسبیح که قابل تقدیم و تأخیر باشند نبوده، بلکه همانند سلسله اعدادند که هیچ جزئی از اجزای آن قابل تقدیم و یا تأخیر نسبت به مقامی که واجد آن است، نیست.

۵.۱ - محال بودن تجافی

در عرفان هم گفته می‌شود که تجافی محال است و اسمای الهی هر یک در موطن و مرتبتی خاص از مواطن، اعتبار می‌شوند که از آن به توقیفیت اسمای الهی یاد می‌شود و همه موجودات، آیات الهی و هر یک مظهر اسمی از اسمای الهی هستند.
[۲۹] آیت‌الله جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، ص۴۱۶ - ۲۳۴.



به حساب آمدن بخشی از کلاف کیهانی فضا ـ زمان چه‌گونه می‌تواند دلیل شود که ما محکوم به مرگ نیستیم؟ صرف باقی بودن اجزا و... نمی‌تواند دلیلی بر بقای انسان باشد، مگر این‌که گفته شود شخصیت انسان به روح آن است و روح مجرد است و تغییر و تحولات بدن مادی و گسست اجزای مادی بدن تأثیری در بقای روح ندارند و از این جهت انسان نمی‌میرد؛ بلکه از منزلی به منزل دیگر می‌رود.


با فرض قبول این‌که سرنوشت ما به سرنوشت کل عالم گره خورده است، وحشتناک نبودن مرگ را نمی‌توان نتیجه گرفت. نداشتن وحشت از مرگ، فرع بر آن است که انسان بداند، هویت و شخصیتش بعد از مرگ باقی می‌ماند، نه این‌که اجزای بدن او هر یک در جایی بماند و... .


از این‌که سؤال کردید آیا جهان ازلی است؟ اگر مراد از جهان، جهان مادی باشد، دلیلی بر ازلی بودن آن نداریم و چون مجموع این عالم چیزی ورای اجزا نیست و از طرفی هر جزئی حادث و مسبوق به عدم است، پس مجموع آن هم حادث است؛ اما اگر مراد فیض الهی است، باید گفت که فیض الهی و عطیه او ازلی است؛ ولی لازمه آن دوام عالم طبیعت نیست.
[۳۰] استرآبادی الاصل، مير محمدباقر بن شمس‌الدين محمد (ميرداماد يا معلم ثالث)، قبسات، ص۳۲.]
[۳۲] مصباح یزدی، محمدتقی، تعلیقه بر نهایة الحکمة، ج۲، ص۴۰۴ - ۴۰۵.



اما این‌که اعتقاد بسیاری می‌تواند برهانی یقین‌آور باشد؟ پاسخ این است که خیر؛ زیرا صرف این‌که عده‌ای زیادی در موضوعی اتفاق نظر دارند، ممکن است سبب پیدایش ظن یا اطمینان روانی برای فردی بشود، لکن چنین امری هیچ‌گاه موجب قطع و یقین منطقی و برهانی که نفی هرگونه احتمال مخالف را می‌نماید، نمی‌گردد. به ویژه آن‌که مجال سخن پیرامون اصل فرضیه یا نظریه رد کیهانی یا World line فراوان است.


۱. حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.    
۲. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۴.    
۳. انعام/سوره۶، آیه۹۳.    
۴. حشر/سوره۵۹، آیه۱۹.    
۵. شمس/سوره۹۱، آیه۷-۸.    
۶. شرح الاشارات، ابن سینا، ج۲، ص۲۸۹ ـ ۳۰۸.
۷. حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.    
۸. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۴.    
۹. انعام/سوره۶، آیه۹۳.    
۱۰. حشر/سوره۵۹، آیه۱۹.    
۱۱. شمس/سوره۹۱، آیه۷-۸.    
۱۲. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه یونان و روم، ج۱، ص۲۳۹ - ۲۴۸.
۱۳. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه یونان و روم، ج۱، ص۳۷۳ - ۲۷۸.
۱۴. سجده/سوره۳۲، آیه۱۱.    
۱۵. زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.    
۱۶. انعام/سوره۶، آیه۶۰.    
۱۷. انسان/سوره۷۶، آیه۱.    
۱۸. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۴.    
۱۹. شیرازی، صدرالدین (ملاصدرا)، اسفار، ج۸، ص۳۳۰.
۲۰. شیرازی، صدرالدین (ملاصدرا)، اسفار، ج۸، ص۳۴۷.    
۲۱. شیرازی، صدرالدین (ملاصدرا)، شواهد الربوبیه، ص۲۲۱ - ۲۲۳.
۲۲. سجده/سوره۳۲، آیه۱۰ ۱۱.    
۲۳. زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.    
۲۴. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۲۵. سجده/سوره۳۲، آیه۱۰-۱۱.    
۲۶. سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، ص۱۶ - ۴۶.    
۲۷. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۲۳۰ - ۲۴۰.    
۲۸. مطهری، مرتضی، شرح منظومه، ج۲، ص۹ - ۵۸.
۲۹. آیت‌الله جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، ص۴۱۶ - ۲۳۴.
۳۰. استرآبادی الاصل، مير محمدباقر بن شمس‌الدين محمد (ميرداماد يا معلم ثالث)، قبسات، ص۳۲.]
۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، نهایة الحکمة، ص۳۲۳ - ۳۲۶.    
۳۲. مصباح یزدی، محمدتقی، تعلیقه بر نهایة الحکمة، ج۲، ص۴۰۴ - ۴۰۵.



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «رد کیهانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۱۶.    



جعبه ابزار