• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مظهر تجلی ذاتی حق شدن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه:فتح مبین، مقامات عارف، قیامت، تجلی ذات حق.
پرسش :۱. فتح مبین یک عارف با برپا شدن قیامت او در این نشئه چه ارتباطی دارد؟ ۲. مظهر تجلی ذاتی حق شدن یعنی چه؟
پاسخ :پاسخ به دو سؤال فوق، در گروی تبیین مسائل زیر است.



" فتح " عبارت است از آنچه که بر سالک الی الله تجلی کند. در حالی که قبلاً این باب بر وی بسته بود، چه این مفتوح نعمت‌های ظاهری باشد و چه نعمت‌های باطنی. بدیهی است که فتح و گشایش ابواب از طریق استفاده از "مفاتیح" میسّر می‌شود و مفاتیح هم چه از جمع مَفْتح (مخزن) باشد یا مِفْتح (کلید)، از اسمای حسنای الاهی هستند و هر دو در نزد خدا و در دست او یند. "ان من شی اٍلاّ عندنا خزائنه". "و عنده مفاتح الغیب" "له مقالید السموات والارض".
در عرفان ، " مفاتیح غیب " بر اساس ظهور و خفای اسمای الاهی تبیین می‌شوند و از این ویژگی برخوردارند که مجرای فیض الاهی و واسطه‌ی فتح ابواب خزائن و وسیله‌ی آگاهی به اسرار عوالم اند، لذا استجابت هر دعا در گرو تمسک به این اسما و آگاهی به اسرار در پرتو تعلّم اینها است.
البته، توجه به این نکته ضروری است که از سویی حقیقت این اسما از سنخ الفاظ و مفاهیم نیستند و تحصیل و تعلیم آنها به حضور و وجدان واقعیت آنها نیازمند است. از سوی دیگر، این مفاتیح نزد پروردگار می‌باشد. اگر چه فتح ابواب در گرو استفاده از مفاتیح است، اما همین هم جز به مشیت و اراده‌ی او حاصل نشود.


فتح دارای مراحل و اقسامی است که سالک در مراحل سیر خود بدانها می‌رسد و با استفاده از مفتاحی که اختصاص به هر مرحله‌ای از فتح دارد، به گشایش و فتح ابواب بار می‌یابد:

۲.۱ - فتح قریب

" فتح قریب " که عبارت است از:ظهور به کمالات روحیه و قلبیه که پس از گذر از منازل نفسانیه حاصل می‌شود. "نصر من الله و فتح قریب".

۲.۲ - فتح مبین

" فتح مبین " که پس از طی کمالات روحی و قلبی حاصل می‌شود، عبارت است از:ظهور به مقام ولایت و تجلیات انوار اسمای الاهی، به نحوی که در اثر شدت جلا و نورانیت، صفات "روح و قلب" را فانی نماید، و کمال "سرّ" را که از لطایف هفت گانه
[۵] لطایف سبعه و به تعبیر دیگر اطوار سبعه، که مراتب تکاملی حقیقت انسان بر اساس آنها طبقه‌بندی شده است عبارت اند از:۱. طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی، اخفی.
[۶] ر.ک:مبدأ و معاد، ملاصدرا، ص ۱۷۱.
[۷] حاشیه‌ی سبزواری بر اسفار، ج ۱، ص ۱۳ - ۱۸.
است، اثبات کند. "انا فتحنالک فتحا مبیناً لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ماتأخر".
[۹] در این آیه علاوه بر اشاره به فتح مبین، آثار و خواص این فتح هم بیان شده است، در این آیه "ماتقدم و ما تأخر" به معنای گناهان گذشته و آینده نیست، بلکه به معنای صفات نفسانیه و قلبیه است؛ زیرا اولاً:ما تأخر با ما یأتی فرق دارد و ما یأتی به معنای آینده است. ثانیاً:عفو گناهان آینده به معنای رفع تکلیف مخالف لسان قرآن است چون تمام انسان‌ها تا زنده‌اند، مکلف‌اند، پس منظور از ما تقدم و ما تأخر، تازه و کهن باشد که در تعبیر عرفا همان صفات نفسانی و قلبی می‌باشند. این دو به دلیل تقدم و تأخری که دارند، به ترتیب مشمول دو عنوان فوق قرار می‌گیرند. ثالثا:ً منظور از ذنب گناه شرعی نیست؛ زیرا در این آیه مغفرت از ذنب در ردیف یکی از چهار نعمتی که بر فتح مترتب شده، ذکر شده است و حال آن که سبب بخشش گناهان الاهی، فتح و پیروزی بر دشمن نیست، بلکه توبه و انابه به سوی حق است. ر.ک:تحریر تمهید القواعد، جوادی آملی، ص ۱۸۶ - ۱۸۸.

در این فتح تمام مراحل متقدم نفسی و مراتب متأخر قلبی، شست و شو و تطهیر می‌گردند و آنچه پس از این فتح هنوز ناگشوده باقی می‌ماند، وجود انسانی است که در آیه با ضمیر "ک" از آن یاد شده است. این وجود همان "ذنب بزرگی" است که هیچ ذنبی قابل قیاس با آن نیست "وجودک ذنب لایقاس به ذنب"؛ زیرا انسان تا زمانی که در بند محدودیت این وجود است، هرگز این توانایی را ندارد که به بارگاه نامحدود حق بار یابد. بنابر این، آخرین گام برای پیوستن به آن " حقیقت مطلق "، دست شستن از این "ستی مقید" است. در لسان عرفا تعبیر به " فنا " عبارت از:همان گذر از قید خویشتن است که مراتب بالای آن با آخرین مرحله‌ی فتح به دست می آید، گر چه مراحل پایین‌تر فنا هم در مراحل پایین‌تر فتح، قابل دست یابی است.

۲.۳ - فتح مطلق

" فتح مطلق " که عبارت است از:تجلی ذات احدیت و استغراق در عین جمع، به فنای جمیع رسوم خلقیه. "اذا جاء نصراللَّه و الفتح".
سالک با ره‌یابی خود به فتح مطلق به آخرین مرحله‌ی فتح می‌رسد و به لقای حق نایل می‌شود. از این رو است که حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بعد از نزول سوره‌ی نصر فرمود:"بمن مژده ارتحال دادند"؛ زیرا انسان سالک پس از طی آخرین مقطع از هر عالم، وارد عالم دیگر می‌شود، تا این که همه‌ی مقاطع عوالم را طی کند و از ما سوا رحلت نماید و به لقای حق نایل آید.
[۱۱] ر.ک:مصباح الانس، ابن فناری، ص ۱۵ و ۵۲.
[۱۲] تحریر تمهید القواعد، ص ۱۸۴ - ۱۸۸.
[۱۳] شرح مقدمه‌ی قیصری بر فصوص الحکم، سید جلال الدین، آشتیانی، ص ۹۰۲ - ۹۰۴.
[۱۴] شرح فصوص الحکم با تعلیقات سید جلال الدین، آشتیانی، ص ۱۱۴، تعلیقه ۱۲.



" تجلی " از نگاه عرفا عبارت است از؛ آشکار شدن ذات مطلق حق تعالی و کمالات او پس از متعین شدن به تعینات ذاتیه یا اسماییه یا افعالیه‌اش، برای خود او یا برای غیر او؛یعنی در آینه فعل به نحوی که تجافی یا حلول یا اتحاد لازم نیاید.
[۱۵] برای توضیح بیشتر رجوع شود به کتاب:تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان، ص ۳۸ - ۵۳.

در عرفان ، هم در بخش " قوس نزول " از این واژه سخن گفته می‌شود و هم در بخش " قوس صعود ". مثلاً در قوس نزول گفته می‌شود که آفرینش بر اساس تجلی است و....
[۱۶] برای آگاهی از این بخش رجوع شود به:مبانی عرفان نظری در کلمات حضرت علی (ع)، قاسم ترخان، پایان نامه، دانشگاه تربیت مدرس، قم.
[۱۷] تجلی و ظهور در عرفان نظری، رحیمیان.
[۱۸] فلسفه‌ی عرفان، دکتر یثربی، ص ۴۷۰.

اما در بحث قوس صعود، از تجلیات "عروجی" یا "شهودی" یاد می‌شود و مقصود عرفا این است که مراحل و درجات سیر و سلوک جز به مدد تجلیات حق در بنده، طی نمی‌شود و چون هر تجلی عروجی خاستگاه و موطنی، نیز اثر و حکمی دارد، دریافت و رؤیت هر مرحله‌ای توسط عارف نام مخصوص به خود دارد. البته، می‌توان گفت این تجلیات در ضمن اقسام فتح تحقق می یابند و در حقیقت سه قسم فتح، لازم سه گونه تجلی است که در ادامه به توضیح اجمالی آن بسنده می‌کنیم.




۴.۱ - تجلی فعلی

"تجلی فعلی" که خاستگاهش فعل حق و فیض مقدس است و موجب فنای افعالی و نیل به توحید افعالی و مشاهده‌ی افعال در فعل واحد حق، می‌گردد. رؤیت این تجلیات توسط عارف " محاضره " نام دارد و "فتح قریب" نتیجه و غرض این نوع از تجلی است.
[۱۹] ر.ک:الانسان الکامل، ج ۱، عبدالکریم جیلی، ص ۵۶ - ۶۲.
[۲۰] تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان، ص ۱۸۹ - ۱۹۳.


۴.۲ - تجلی صفتی

"تجلی صفتی" موطن آن اسمای حسنی و کمالات ذاتیه است و باعث فنای صفاتی سالک است. رؤیت این گونه تجلیات توسط عارف را " مکاشفه " می‌گویند و "فتح مبین" ملازم با این نوع از تجلی است.
استاد جلال الدین آشتیانی در این باره می‌گوید:
تجلی حق در عبد ، گاهی به حال تفرقه است که در این مقام، قلب سالک از احکام کونیه و کثرات و شوائب تعلقات خالی نیست و در باطن عارف، تجلیات به حکم صفت غالب بر قلب، متلبس می‌گردند و رنگ کثرت به خود می‌گیرند، و گاهی هم به حال جمع که قلب عارف در این مقام از احکام کونیه و کثرات تعرّی دارد و این قسم از تجلی یا به " اسم ظاهر " متعین است و یا به " اسم باطن ".
سالک در مقام "تجلی به حال تفرقه"، در هر چیزی حق را مشاهده می‌کند و توحید در حس و خیال او ظاهر می‌شود و چون حق را در هر چیزی می‌بیند، از هیچ موجودی روی گردان نیست، ولی در مقام "تجلی به حال جمع" به مقام "احدیت وجودی" واقف می‌گردد و احکام توحید در عقل او هم ظاهر می‌شود و چون در احدیت وجود منغمر است از موجودات عالم ظاهر و حس إعراض دارد.
اما در تجلی صفتی، در عین حال که توحید در سراسر وجود سالک ظاهر گشته و احکام توحید از حس و خیال تجاوز کرده و به مقام " عقل " او رسیده، احکام کثرت او را روی گردان از احدیت وجود ننموده و انغمار در توحید او را به کلی از ملاحظه‌ی کثرات منصرف نکرده است.
[۲۱] شرح مقدمه‌ی قیصری، ص ۱۰۴ - ۱۰۷.


۴.۳ - تجلی ذاتی

تجلی ذاتی موطن آن ذات است و موجب فنای ذاتی سالک و مشاهده‌ی حصر موجودات در وجود حضرت حق، می‌گردد و رؤیت این تجلیات توسط عارف را "مشاهده" گویند.
[۲۲] تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان، ص ۱۸۸.
[۲۳] ر.ک:فتوحات، ج ۲، ص ۸۴، چاپ جدید.

استاد آشتیانی در این باب می‌گوید:حق در این تجلی، قلب عارف را از علایق کثرات به کلی طاهر نموده و عارف را به اعتقاد خاص و اسم مخصوص شهود می‌نماید. مرتبه‌ی نازله‌ی این تجلی مقام " قرب فرایض " است و بعد از تجافی از این مرتبه، مقام "جمع بین قرب فرایض و قرب نوافل" است. سالک راسخ، از این دو مقام نیز عبور نموده و به مقام فنای از این دو قرب می‌رسد، بلکه به فوق این مرتبه که "جمع بین دو فنا" است، نایل گشته به مرتبه‌ی "فناء عن الفنائین" و "الجمع بین الحسنیین" و "تمکین بعد از تلوین"، فائض می‌گردد.
این مرتبه در لسان بعضی، مرتبه و مقام تمحض و تشکیک و مرتبه استخلاف حق و استهلاک در حق به حسب عین و بقای به او به حسب حکم، تعبیر شده است.
این مقام، بلکه مظهریت جمیع اقسام تجلی ذاتی، از مختصات حقیقت محمدیه و ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) است، البته به نحو اصالت در حقیقت محمدیه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و وراثت و اتحاد با حقیقت محمدیه در ائمه (‌علیهم‌السلام).
[۲۴] شرح مقدمه‌ی قیصری (با تغییرات جزئی)، ص ۱۰۷.
[۲۵] برای تفصیل بیشتر در مورد تجلیات عروجیه رجوع شود به:مرصاد العباد، رازی، فصل ۱۷، ص ۲۹۸.
[۲۶] مصباح الهدایة، کاشانی، ص ۱۳۰.
[۲۷] نقد النصوص، جامی، تحقیق ویلیام چیتیک، ص ۱۱۱ و ۱۱۵.
[۲۸] گلشن راز، شبستری، ص ۱۵۱.
[۲۹] تفسیر حمد، امام خمینی، ص ۸۶.
[۳۰] اصطلاحات الصوفیه، کاشانی و تعریفات جرجانی.
[۳۱] فتوحات، ج ۱، ص ۹۱ و ۱۵۴.



طبق آنچه صدر المتألهین ذکر کرده است:لفظ " قیامت صغری " روز مرگ طبیعی است؛ چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده که "من مات فقد قامت قیامته" و " قیامت عظمی " همان فنای همه‌ی موجودات است، بالمحو و الطمس من اللَّه؛ زیرا احدی غیر از حیّ قیوم باقی نمی‌ماند، "لمن الملک الیوم للَّه الواحد القهار".
[۳۲] مفاتیح الغیب، ملاصدرا، مشهد ششم از مفتاح ۱۹، به نقل از شرح فصوص، ص ۲۵۷.

در شرح فصوص آمده است که:همان گونه که برای بهشت و جهنم مظاهری در جمیع عوالم وجود دارد، برای "ساعة" هم انواع پنج گانه‌ای به عدد حضرات خمس وجود دارد که عبارت اند از:
أ. آن ساعتی که در هر لحظه و آن است؛ زیرا در هر آنی تجلیات و معانی و... از غیب به شهادت و از شهادت به غیب ، ظاهر می‌شوند، "بل هم فی لبس من خلق جدید"، "کل یوم هو فی شأن".
ب. " موت طبیعی "، چنان که حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:"من مات فقد قامت قیامته".
ج. " موت ارادی ":که برای سالکین همان چیزی کشف می‌شود که برای میت کشف می‌گردد، و این قیامت صغری
[۳۳] البته، بعضی آن را قیامت وسطی نامیده‌اند به جهت این که ما فوق موت طبیعی و مادون فنای فی الله است. شرح فصوص، ص ۲۵۷.
نامیده می‌شود.
د. موتی که به همه وعده داده شده است:که "ان الساعة آتیة لاریب فیها"، "ان الساعة آتیة اکاد اخفیها" و این به طلوع شمس ذات احدیت است، از مغرب مظاهر خلقیه و انکشاف حقیقت کلیه و ظهور وحدت تامه و انقهار کثرات "لمن الملک الیوم للَّه الواحد القهار".
ه. این موت به ازای موت قسم چهارم است که قبل از وقوع حکم این تجلی بر همه‌ی خلایق، برای عارفین و موحدین از فنای فی اللَّه و بقای به آن، حاصل می‌شود.
[۳۴] تلخیص از شرح فصوص الحکم قیصری با تعلیقات جلال الدین، آشتیانی، ص ۱۲۹ - ۱۳۱ و ۲۵۷.

همو در توضیح مقام استخلاف الاهی می‌گوید:و یظهر هذا المقام للعارف عند التجلی الذاتی له، لتقوم قیامته الکبری فیفنی و یفنی الخلق عند نظره ثم یبقی و یشاهد ربه بربه.
[۳۵] تلخیص از شرح فصوص الحکم قیصری با تعلیقات جلال الدین، آشتیانی، ص ۳۹۰.
[۳۶] پیرامون ارتباط تجلی و قیامت رجوع شود به:تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص ۴۱۹ - ۴۲۷.



در بحث ولایت ، عارفان، ولایت به معنای "قرب" را به دو قسم تقسیم می‌کنند. ولایت عامه و ولایت خاصه .
فتح قریب و فتح مبین به قسم اوّل اختصاص دارد و فتح مطلق به قسم دوم و هر یک ملازم با مرتبه‌ای از فنا می‌باشند.
استاد آشتیانی در تبیین این مسئله می‌گوید:ولایت عامه بر دو قسم است:
أ. ولایتی که عمومیت دارد و شامل همه‌ی مؤمنین می‌شود. این ولایت از طریق ایمان به خداوند و ملایکه و کتب و رسل، حاصل می‌گردد. "الله ولی الذین آمنوا یخرجهم...".
ابتدای این ولایت، مرتبه‌ی تخلیه از مراتب عقل عملی است و انتهای آن مرتبه‌ی قرب نوافل از مراتب فنا.
صاحب این مقام در اوایل سلوک، از لطیفه‌ی قلب و از ایمان یقینی وهبی مجرد از برهان (که یکی از مراتب ایمان است) بهره می‌برد و به لطیفه‌ی روح و حق الیقین و فتح قریب و بطن دوم و سوم از بطون، منتهی می‌گردد.

۶.۱ - ولایت عامه

ولایت عامه‌ای که به اصحاب قلوب و کمل از اهل سلوک اختصاص دارد.
صاحب این ولایت متصف به مقام قرب نوافل و فرایض است و فانی در حق و باقی به او ست؛ یعنی وجود امکانی را خلع کرده و وجود حقانی پوشیده است. ابتدای حصول این مقام، نهایت سفر اوّل و بدایت سفر دوم و لطیفه‌ی سرّ یا روح است و به نهایت مقام " قاب قوسین " و بدایت مقام "اوادنی" منتهی می‌شود. صاحب این مقام در سیر و سلوک خود به فتح مبین و بطن چهارم و پنجم و ششم از بطون سبعه‌ی قرآنیة، نایل می‌گردد.
این مقام به خاطر شمول جمع اولیای واصل به حق و انبیا و مرسلین به "ولایت عامه" نامیده شده است و در مقابل آن، "ولایت خاصه" است که به حقیقت محمدیه و اولاد طاهرینش اختصاص دارد.

۶.۲ - ولایت خاصه

این مقام زمانی برای انسان حاصل می‌شود که به بالاترین مراتب فنا و محو تام و محو مطلق برسد و احکام امکانی بعد از خلع وجود امکانی، زایل گردد و شرک خفی و اخفی رفع شود و... و در امتزاج و اجتماع بین اسماء ذاتیه و مفاتیح غیب اسمائیه متحقق در احدیت ذاتیه و اسماء کلیه‌ی ثابته در واحدیت، قلبی متولد شود که فضایل و کمالات آن نامتناهی باشد.
ابتدای این مقام، همان نهایت مراتب سیر رسولان اولوالعزم است که نهایت مقام "قاب قوسین" است و شروع در بدایت مقام "اوادنی" ابتدای سیر استکمالی مختص به حقیقت محمدیه است.
صاحب این مقام از فتح مطلق و مرتبه‌ی اکملیت و تمحض و تشکیک و مقام اوادنی و بطن هفتم و لطیفه‌ی هفتم، بهره می‌برد و دارای ریاست کلیه و تامه بر جمیع تعینات وجود است و حسنات و فضایل او حدّ و نهایت ندارد.
[۳۷] شرح مقدمه‌ی قیصری، با اندکی تغییر و تلخیص، ص ۵۴۳ - ۵۸۶.



تبیین اسفار عملی عرفا در این مقال نمی‌گنجد،
[۳۸] ر.ک:عرفان نظری در کلمات حضرت علی (علیه‌السلام)، ص ۵۶ - ۷۶.
و تنها لازم است که در این جا بیان گردد، برای سالک در پایان سفر اوّل "سرّ" حاصل می‌گردد و سرّ همان فنای ذات عارف در حق تعالی است. بعد از آن نوبت به سفر دوم می‌رسد که در این سفر، ولایت وی تام و تمام می‌گردد و ذات و صفات و افعالش در ذات و صفات و افعال حق فانی می‌شود و به فنای صفات و افعال "خفی" اطلاق می‌شود، و بعد از آن نوبت به "اخفی" می‌رسد که فنای از این دو فنا می‌باشد و با آن ولایت کامل می‌گردد و سفر دوم پایان می‌یابد.
عارف با سیر در سفر سوم، به بقاء الله می‌رسد و همه‌ی عوالم را به اعیان و لوازمشان مشاهده می‌کند...
[۳۹] ر.ک:حاشیه‌ی اسفار، ج ۱، سبزواری، ص ۱ - ۱۳.

بزرگانی را عقیده بر این است که در سفر اوّل، عارف با رفع حجاب‌هایی که جنبه‌ی یلی الخلقی دارد، جمال حق را به ظهور فعلی‌اش، رؤیت می‌کند و در واقع، وجه حق نزد او کشف می‌شود و در سفر دوم است که وحدت تامه ظهور می‌کند و " قیامت کبرای " شخص عارف برپا می‌گردد. در این سفر است که حق برای سالک به مقام وحدانیتش تجلی می‌کند و در این هنگام اصلاً اشیا را نمی‌بیند و فنای از ذات و صفات و افعال برای وی پدید می‌آید....
[۴۰] مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، امام خمینی، ص ۲۰۷ - ۲۱۳.



همان گونه که ملاحظه گردید، بحث "فتح" و "تجلی" نه تنها به هم مربوط اند، بلکه از جهاتی به مباحث دیگری همچون بحث اسفار اربعه، فنا، ولایت، قیامت و... گره خورده‌اند و می‌توان گفت:برپا شدن قیامت شخص به معنای موت ارادی هم، دارای مراتبی است و اگر مرتبه‌ای از آن در فتح قریب با تجلی فعلی حق در سفر اوّل،
[۴۱] ر.ک:بیان امام خمینی، در اسفار چهارگانه، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص ۲۰۷ - ۲۱۳.
برپا می‌شود، مراتب دیگر آن با ره یابی سالک به مقام سرّ و فنای صفات و افعال و بهره بردن از مقام ولایت، با تجلی صفاتی حق تعالی در فتح مبین، حاصل می‌گردد، چه تحقق این امر را در سفر اوّل بدانیم یا سفر دوم.
[۴۲] ر.ک:بیان سبزواری، در اسفار چهارگانه، حاشیه‌ی اسفار، ج ۱، ص ۱ - ۱۳.
به عبارت دیگر، اگر چه ظهور قیامت کبری
[۴۳] معنای پنجم قیامت که در نکته ی چهارم بیان شد.
برای عارف که با تجلی ذاتی حق همراه است، در مراحل بالای ولایت و فنا و... و بالاخره در فتح مطلق محقق می‌شود، اما مراحل پایین‌تر فتح هم از برپا شدن قیامت شخص سالک، بی گانه نیست و می‌توان گفت در هر سفری به تناسب فنا و مرتبه‌ای از ولایت و تجلی‌ای که برای عارف، رخ می‌نماید، برای عارف قبل از مرگ طبیعی با موت ارادی، مراتبی از قیامت پدیدار می‌شود.
بعد از مرگ طبیعی، توحید افعالی و صفاتی و ذاتی ظهور می‌کند و این سه، قبل از مرگ طبیعی هم برای سالک الی الله قابل حصول است و به تناسب هر یک، قیامت شخص عارف برپا می‌شود و آنچه مناسب با فتح مبین است، ظهور توحید افعالی و صفاتی است.


نکته پایانی این که؛ در مباحث پیشین معنای تجلی ذاتی روشن شد، اما جای این سؤال است که پرسیده شود:ذات بما هو ذات نه با چیزی ارتباط دارد و نه بر چیزی ظهور می‌کند و با لحاظ این نکته، تجلی ذاتی به چه معنا است؟
جامی و جرجانی در تقسیم تعریف تجلی ذات، اقرار دارند که خداوند از جهت ذات خود جز از ورای حجابی از حجاب‌های اسمایی تجلی نمی‌کند.
[۴۴] نقد النصوص، جامی، تحقیق ویلیام چیتیک، ص ۱۱۴.
لذا برای حل این معضل راه‌هایی ارایه شده است:
۱. جامی می‌گوید مقصود از تجلی ذات، تجلی ذات به اعتبار الوهیت و واحدیت است....
[۴۵] نقد النصوص، جامی، تحقیق ویلیام چیتیک، ص ۱۱۴.

۲. استاد آشتیانی در شرح مقدمه‌ی قیصری چنین آورده‌است:
اگر بر قلب سالک محقق و عارف، مشاهده‌ی حکم صفتی از صفات و اسمی از اسما غالب نیاید و از جمیع تعلقات، حتی تعلق توجه به حق به اسم مخصوص فارغ گردد، این تجلی احدیت جمعی ذاتی، وارد بر قلب وسیع سالک می‌گردد، و شمس ذات احدی طالع بر قلب احدی جمعی عبد می‌شود، نتیجه‌ی این تجلی، خلاصی از احکام قیود و وصل به مرکز دایره‌ی جمع جمیع مراتب اعتدالیه می‌شود.
[۴۶] شرح مقدمه‌ی قیصری، ص ۸۲۸ و ۸۲۹.
[۴۷] تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص ۱۹۱ - ۱۹۲.



۱. سوره حجر/۱۵، آیه۲۱.    
۲. سوره انعام/۶، آیه۵۹.    
۳. سوره زمر/۳۹، آیه۶۳.    
۴. سوره صف/۶۱، آیه۱۳.    
۵. لطایف سبعه و به تعبیر دیگر اطوار سبعه، که مراتب تکاملی حقیقت انسان بر اساس آنها طبقه‌بندی شده است عبارت اند از:۱. طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی، اخفی.
۶. ر.ک:مبدأ و معاد، ملاصدرا، ص ۱۷۱.
۷. حاشیه‌ی سبزواری بر اسفار، ج ۱، ص ۱۳ - ۱۸.
۸. سوره فتح/۴۸، آیات۲- ۱    
۹. در این آیه علاوه بر اشاره به فتح مبین، آثار و خواص این فتح هم بیان شده است، در این آیه "ماتقدم و ما تأخر" به معنای گناهان گذشته و آینده نیست، بلکه به معنای صفات نفسانیه و قلبیه است؛ زیرا اولاً:ما تأخر با ما یأتی فرق دارد و ما یأتی به معنای آینده است. ثانیاً:عفو گناهان آینده به معنای رفع تکلیف مخالف لسان قرآن است چون تمام انسان‌ها تا زنده‌اند، مکلف‌اند، پس منظور از ما تقدم و ما تأخر، تازه و کهن باشد که در تعبیر عرفا همان صفات نفسانی و قلبی می‌باشند. این دو به دلیل تقدم و تأخری که دارند، به ترتیب مشمول دو عنوان فوق قرار می‌گیرند. ثالثا:ً منظور از ذنب گناه شرعی نیست؛ زیرا در این آیه مغفرت از ذنب در ردیف یکی از چهار نعمتی که بر فتح مترتب شده، ذکر شده است و حال آن که سبب بخشش گناهان الاهی، فتح و پیروزی بر دشمن نیست، بلکه توبه و انابه به سوی حق است. ر.ک:تحریر تمهید القواعد، جوادی آملی، ص ۱۸۶ - ۱۸۸.
۱۰. سوره نصر/۱۱۰، آیه۱.    
۱۱. ر.ک:مصباح الانس، ابن فناری، ص ۱۵ و ۵۲.
۱۲. تحریر تمهید القواعد، ص ۱۸۴ - ۱۸۸.
۱۳. شرح مقدمه‌ی قیصری بر فصوص الحکم، سید جلال الدین، آشتیانی، ص ۹۰۲ - ۹۰۴.
۱۴. شرح فصوص الحکم با تعلیقات سید جلال الدین، آشتیانی، ص ۱۱۴، تعلیقه ۱۲.
۱۵. برای توضیح بیشتر رجوع شود به کتاب:تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان، ص ۳۸ - ۵۳.
۱۶. برای آگاهی از این بخش رجوع شود به:مبانی عرفان نظری در کلمات حضرت علی (ع)، قاسم ترخان، پایان نامه، دانشگاه تربیت مدرس، قم.
۱۷. تجلی و ظهور در عرفان نظری، رحیمیان.
۱۸. فلسفه‌ی عرفان، دکتر یثربی، ص ۴۷۰.
۱۹. ر.ک:الانسان الکامل، ج ۱، عبدالکریم جیلی، ص ۵۶ - ۶۲.
۲۰. تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان، ص ۱۸۹ - ۱۹۳.
۲۱. شرح مقدمه‌ی قیصری، ص ۱۰۴ - ۱۰۷.
۲۲. تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان، ص ۱۸۸.
۲۳. ر.ک:فتوحات، ج ۲، ص ۸۴، چاپ جدید.
۲۴. شرح مقدمه‌ی قیصری (با تغییرات جزئی)، ص ۱۰۷.
۲۵. برای تفصیل بیشتر در مورد تجلیات عروجیه رجوع شود به:مرصاد العباد، رازی، فصل ۱۷، ص ۲۹۸.
۲۶. مصباح الهدایة، کاشانی، ص ۱۳۰.
۲۷. نقد النصوص، جامی، تحقیق ویلیام چیتیک، ص ۱۱۱ و ۱۱۵.
۲۸. گلشن راز، شبستری، ص ۱۵۱.
۲۹. تفسیر حمد، امام خمینی، ص ۸۶.
۳۰. اصطلاحات الصوفیه، کاشانی و تعریفات جرجانی.
۳۱. فتوحات، ج ۱، ص ۹۱ و ۱۵۴.
۳۲. مفاتیح الغیب، ملاصدرا، مشهد ششم از مفتاح ۱۹، به نقل از شرح فصوص، ص ۲۵۷.
۳۳. البته، بعضی آن را قیامت وسطی نامیده‌اند به جهت این که ما فوق موت طبیعی و مادون فنای فی الله است. شرح فصوص، ص ۲۵۷.
۳۴. تلخیص از شرح فصوص الحکم قیصری با تعلیقات جلال الدین، آشتیانی، ص ۱۲۹ - ۱۳۱ و ۲۵۷.
۳۵. تلخیص از شرح فصوص الحکم قیصری با تعلیقات جلال الدین، آشتیانی، ص ۳۹۰.
۳۶. پیرامون ارتباط تجلی و قیامت رجوع شود به:تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص ۴۱۹ - ۴۲۷.
۳۷. شرح مقدمه‌ی قیصری، با اندکی تغییر و تلخیص، ص ۵۴۳ - ۵۸۶.
۳۸. ر.ک:عرفان نظری در کلمات حضرت علی (علیه‌السلام)، ص ۵۶ - ۷۶.
۳۹. ر.ک:حاشیه‌ی اسفار، ج ۱، سبزواری، ص ۱ - ۱۳.
۴۰. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، امام خمینی، ص ۲۰۷ - ۲۱۳.
۴۱. ر.ک:بیان امام خمینی، در اسفار چهارگانه، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص ۲۰۷ - ۲۱۳.
۴۲. ر.ک:بیان سبزواری، در اسفار چهارگانه، حاشیه‌ی اسفار، ج ۱، ص ۱ - ۱۳.
۴۳. معنای پنجم قیامت که در نکته ی چهارم بیان شد.
۴۴. نقد النصوص، جامی، تحقیق ویلیام چیتیک، ص ۱۱۴.
۴۵. نقد النصوص، جامی، تحقیق ویلیام چیتیک، ص ۱۱۴.
۴۶. شرح مقدمه‌ی قیصری، ص ۸۲۸ و ۸۲۹.
۴۷. تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص ۱۹۱ - ۱۹۲.



پایگاه اسلام کوئست    



جعبه ابزار