مراتب خلیفةاللهی انسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: انسان،
خلافت الاهی،
انسان شناسی،
انسان کامل.
پرسش: انسان چقدر میتواند در تعیین جایگاه انسانهای دیگر دخیل باشد؟ و چگونه میتوان جایگاه خلافت الاهی را به هم نشان داد؟ و چطور میتوان
سمیع و
بصیر بود؟
پاسخ: هر انسان به نوبه خود در عالم هستی تاثیر و تاثراتی دارد که بسته به وسع و گستره وجودی هر فرد فرق میکند. انسان هر قدر در عالم هستی از سعه وجودی بیشتری برخوردار باشد میتواند در عالم موثرتر باشد تا جایی که مثل
انبیاء و اولیاء خاص الهی که عالمی را با عظمت خود دستخوش تغییرات اساسی میکند.
هر انسان به هماناندازه که راه حقیقت پیموده و به مقام حقیقی انسان که همان مقام خلیفة اللهی است دست یافته خود نمایشگر جایگاه خلافت است و نیاز به نشاندادن این جایگاه نیست.
سمیع و
بصیر از اوصاف تشکیکی و دارای مراتب است؛ درجه پایین که همان شنیدن و دیدن ظاهری باشد، مشترک میان انسان و
حیوان است و هر انسان سالم دارای آن است؛ اما مرتبه اعلی که همان
علم به تمام مسموعات و مبصرات باشد، از اوصاف الهی است.
برای روشن شدن پاسخ توجه به چند نکته ضروری است:
هر انسان به نوبه خود در عالم هستی تاثیر و تاثراتی دارد که بسته به وسع و گستره وجودی هر فرد فرق میکند. انسان هر قدر در عالم هستی از سعه وجودی بیشتری برخوردار باشد میتواند در عالم موثرتر باشد تا جایی که مثل انبیاء و اولیاء خاص الهی که عالمیرا با عظمت خود دستخوش تغییرات اساسی میکند. بنا بر این هر کس بسته به تلاش و سعیی که در جهت اصلاح خود و
تزکیه نفس کرده و مقاماتی که در این راه نائل شده میتواند موثر در عالم یا در انسانهای دیگر باشد و نمیشود به قول مطلق تعیین کرد که فلان شخص چقدر در تعیین جایگاه دیگران دخیل است ولی با وجود تمام این تاثیر و تاثرات هیچگاه این تاثیرات موجب سلب اختیار انسان نمیشود و تنها زمینهای برای اختیار انسان فراهم میکند و شما هم هر قدر در سیر و
سلوک الی الله پیش روی کنید در هدایت و جهت دهی انسانهای دیگر تاثیر گذار خواهید بود، ولی به هر حال هر کس خودش جایگاه خود را تعیین میکند و برای همین مسئول اعمال و جایگاه خود در پیشگاه خداوند متعال است و تاثیرات فقط در حد اعداد و فراهم آوردن زمینه و روشنگری است و این خود هر فرد است که جایگاه خود را تعیین میکند با حسن اختیار یا با سوء اختیار و برای همین است که مسئولیت اعمالش به عهده خودش است.
البته باید توجه داشت که جایگاه
عند ملیک مقتدر به فرمایش اهل معرفت جایگاه ویژهای است که هر انسانی به آن جایگاه راه نمییابد و این جایگاه مختص کسانی است که به مقامات عالی سیر سلوک دست یافته و از تعلقات دنیوی دست کشیدهاند
بنابر این نسبت دادن عمومیاین جایگاه، بصورت عمومیبه انسانها صحیح نیست.
هر انسان به هماناندازه که راه حقیقت را پیموده و به مقام حقیقی انسان که همان مقام خلیفة اللهی است دست یافته، خود نمایشگر جایگاه خلافت است و نیاز به نشاندادن این جایگاه نیست بلکه هر کس به انسان کامل بنگرد در حقیقت به جایگاه خلیفة الهی نظر کرده و نشان دادن جایگاه خلیفة الهی در گرو اتصاف به این مقام است. گفتنی است که در احادیث
اهل بیت مجالست و همنشینی با کسانی توصیه شده که دیدار با آنان موجب متذکر شدن خداوند میشود
؛ و این از آن روست که چنین کسانی خلیفه اویند و دیدار خلیفه موجب یاد مستخلف عنه یعنی خداوند متعال میشود.
در توضیح بیشتر مقام خلیفة اللهی میگوییم:
خلیفه و خلافت از ریشه «خلف» به معنای پشت سر، گرفته شده و به معنای جانشینی است. جانشینی گاه در امور حسی است مانند «و او کسی است که
شب و
روز را جانشین یکدیگر قرار داد»
، گاه در امور اعتباری نظیر «ای داود ما تو را در زمین جانشین قرار دادیم؛ پس بین مردم به حق
قضاوت کن»
و گاه در امور حقیقی مانند خلافت
حضرت آدم که در آیه سیام
سوره بقره مطرح شده است.
در باطن واژه خلافت و جانشینی، این معنا نهفته است که
خلافت ظهور مستخلف عنه در خلیفه است و خلیفه کسی است که
هویت او وابسته به مستخلف عنه است و جدای از او معنا و حقیقتی برایش نیست. از این رو اگر ذرّهای، غیر یا خود را نشان داد و کاری غیر از
فعل او انجام داد، دیگر خلیفه نیست.
خداوند، استعداد خلیفه شدن خود را با دمیدن روح خود در انسان به ودیعت نهاد؛ چنانکه از آیه «و نفخت فیه من روحی»
استفاده میشود و علاوه در آیه «انّی جاعل... ؛
و از روحم در او دمیدم» صریحاً از خلافت «آدم» سخن به میان آمده است. البته از آنجا که اولاً: در آن آیه جعل خلافت به صورت
جمله اسمیه بیان شده و جمله اسمیه دال بر استمرار جعل خلافت است، پس خلافت منحصر در حضرت آدم (علیهالسّلام) نیست. ثانیاً: جمله «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء» حاکی از این موضوع است که خلافت منحصر در حضرت آدم نیست؛ زیرا اگر سخن از خلافت حضرت آدم بود و بس، با توجه به این نکته که حضرت آدم (علیهالسّلام)
معصوم است و فساد و خونریزی نمیکند، جا داشت خداوند به فرشتگان بفرماید: آدم
فساد و
خونریزی نمیکند.
اما از آنجا که از یک سو محور و مدار خلافت الهی علم به اسماء است و از سوی دیگر آگاهی به اسما الاهی نیازمند استقامت در مسیر بندگی است، و همه انسانها استقامت در مسیر بندگی ندارند، در نتیجه مقام خلافت الاهی در همه انسانها تحقق و فعلیت ندارد. چگونه ممکن است مقامیکه فرشتگان شایسته آن نبودند در اختیار بزرگترین جنایتکاران عالم قرار گیرد؟
البته از آن رو که
علم، دارای مراتب و درجات است، خلافت هم دارای درجات است و هر کس به هراندازه که مظهر اسمای الهی باشد به هماناندازه سهمی از خلافت الهی دارد.
بر اساس آیات و روایات کاملترین مصداق خلیفةالله،
چهارده معصوم (علیهم السّلام) هستند. بعد از رتبه چهارده معصوم و انبیا و مرسلین، برخی از انسانهای وارسته و متدین و دارای
علم و
عمل صالح نیز بهاندازه علم و دریافت اسمای الهی، در مرتبه مادون انبیا و با واسطه آنان، مصداق خلیفةاللهاند.
سمیع و
بصیر از
اوصاف تشکیکی و دارای مراتب است؛ درجه پایین که همان شنیدن و دیدن ظاهری باشد، مشترک میان
انسان و
حیوان است و هر انسان سالم دارای آن است، اما مرتبه اعلی که همان علم به تمام مسموعات و مبصرات باشد، از اوصاف الهی است؛ درجات متوسط آن یعنی آگاهی به بالاتر از آنچه که حس ظاهری میتواند درک کند در صورتی برای انسان حاصل میشود که انسان بهاندازه توانی خود به اوصاف خداوند متعال متصف شود و این حاصل نمیشود مگر با تلاش بسیار در راه خداوند متعال و کشیدن
ریاضات شرعیه و از خود گذشتگی و نایل شدن به مقامات
فنای الهی و باقی شدن به بقای الهی، و انسان وقتی به اوصاف الهی متصف میشود که خودی نبیند و هر چه هست را از خدا ببیند و شروع این راه با انجام تکالیف شرعی و عمل به
واجب و
حرام است و در ادامه با مدد خدای تعالی این مقامات حاصل میشود.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله « خلیفه الاهی و تغییر جایگاه انسان »، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۳۱.