مخالفت فقها با وحدت وجود
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:وحدت وجود، فقیه، فلسفه اسلامی، عرفان اسلامی، ابن عربی.
پرسش :علت مخالفت
فقها و
متکلمان با نظریهی
وحدت وجود چیست؟
پاسخ :
وحدت وجود از بنیانیترین معانی در
عرفان است که
عرفان اسلامی و غیر اسلامی به آن تفوه نمودهاند و در مکتب
ابن عربی اصل الاصول به شمار میرود.
طبق مبنای فوق،
وجود حقیقتی است واحد و ازلی. که این وجود
واحد ازلی البته جز
خدا نیست. و عالم وجود، وجود مستقل حقیقی ندارد. وجود حقیقی یک چیز بیش نیست و هر چه که به نظر، وجود میآید، مظاهر گوناگون آن حقیقت واحد، که همان وجود الاهی است میباشد.
بنابراین، به دو وجود جداگانه یکی به نام خالق و دیگری به نام مخلوق نمیتوان قایل شد به این ترتیب باید به یک وجود حقیقی قایل شد، که آن وجود حق گاهی به رتبه ی خلق تدنی و تنزل کرده و عین خلق میگردد.
ابن عربی در یک جا میگوید:
"فما وصفناه بوصف الاّ کنّا نحن ذلک الوصف، فوجودنا وجوده، و نحن مفتقر الیه من حیث وجودنا، و هو مفتقر الینا من حیث ظهوره لنفسه."
ترجمه: ماهر چه از او بگوییم در حقیقت از خود وصف کردهایم و از خود گفتهایم؛ زیرا هستی ماهستی او است، ما برای هست شدن به او نیازمندیم و او برای ظاهر شدنش به ما نیازمند است."
از نظر او خدا و خلق یک چیزند که به هم نیاز دارند؛ زیرا صورت یک حقیقتاند، پس خلق جز اسما و صفات حق چیز دیگری نیست. منتهی نسبت هستی به خدا نسبتی حقیقی و نسبت هستی به خلق نسبتی مجازی است.
و در فتوحات مکیّة دربارهی "حیرت" رجال میگوید:
"فرق میان حیرت اهل الله و اهل نظر این است که:صاحب عقل میگوید:
و فی کل شی له آیة •••• تدل علی انه واحد،
ولی صاحب تجلی میسراید:
و فی کل شیء له آیة •••• تدل علی انه عینه
پس در دار وجود جز خدا چیزی نیست و خدا را جز خودش، کسی و چیزی نمیشناسد، و ناظر به این حقیقت واحد است آن کسی که مثل ابو یزید "انا الله" گفته، و غیر او از متقدمان که "سبحانی" گفته است.
و بالاخره صریحترین عبارت ابن عربی در وحدت وجود که مورد نقد و انتقاد زیادی واقع گشته، عبارت زیر و ابیات متعاقب آن است که در فتوحات آورده است:
فسبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها؛ یعنی پاک و منزه است کسی که اشیا را ظاهر ساخت و او عین آن اشیا است.
فما نظرت عینی الی غیر وجهه •••• و ما سمعت اذنی خلاف کلامه
فکل وجود کان فیه وجوده •••• و کل شخیص لم یزل فی منامه
یعنی چشمم به جز روی او به چیزی ننگریسته، و گوشم جز سخن او سخنی نشنیده است. پس وجود هر چیزیی در او است و هر کس در مکان آرامش او آرمیده است.
پس بنابراین، وحدت وجود به عنوان محور اساسی مکاتب و مذاهب عرفانی به معنای این است که هر وجودی که در عالم مشاهده میشود، جز
تجلیات خدا چیزی نیست. نه این که اینها آفریده او است، بلکه به این معنا که اینها همه اوست؛ یعنی به جای این که گفته شود:
عاشقم بر همه عالم که همهی عالم از اوست باید گفته شود:که همه عالم او است چنانچه
شیخ محمود شبستری از عرفای قرن هشتم سروده است:
جناب حضرت حق را “دویی” نیست •••• در آن حضرت من و ما و تویی نیست
من و ما و تو و او هست یک چیز •••• که در وحدت نباشد هیچ تمییز
شود با وجه باقی، غیر هالک •••• یکی گردد سلوک و سیر و سالک.
امام محمد غزالی میگوید :عرفا از حضیض مجاز به اوج حقیقت پرواز کرده و پس از استکمال خود در این معراج، بالعیان میبینند که در دار هستی جز خدا دیّاری نیست. و همه چیز جز وجه او هالک است، نه تنها در یک زمان، بلکه ازلاً و ابداً... و همه چیز را دو وجه است:وجهی به سوی خود و وجهی به سوی خدا که به اعتبار و لحاظ وجه نخست، عدم است و به لحاظ وجه دوم موجود است. در نتیجه جز خدا و وجه او موجودی نیست، "کل شی هالک الاّ وجهه" ازلاً و ابداً.
و بدین جهت عارفان محتاج نیستند که برای شنیدن ندای "لمن الملک الیوم؟ لله الواحد القهار" تا روز قیامت منتظر بمانند، بلکه این ندا هرگز از گوش آنان قطع نمیشود. و ایشان از "الله اکبر" این معنا را استنباط نمیکنند که او از همه بزرگ تر است، حاشا! که در دار وجود غیر او دیاری نیست تا او از آنان بزرگ تر باشد. غیر هرگز در مرتبه ی معیّت با حق، قرار نمیگیرد.
لازم به ذکر است که اصطلاح
اصالت وجود در کلمات محییالدین دیده نمیشود و قبل از او چنین اصطلاحی رواج نداشته، بلکه شارحین کتاب های ابن عربی و عرفای پس از وی با الهام از تعالیم ابن عربی چنین اصطلاحی را رواج دادند.
عرفای فیلسوف همچون
صدر المتألهین و دیگران برای وحدت وجود استدلال فیلسوفانهای را ذکر کردهاند که مبتنی بر
اصالت وجود و
اشتراک معنوی وجود است.
از جمله ادله این است که:با توجه به اشتراک معنوی وجود، باید وجود حقیقت واحدی باشد؛ زیرا انتزاع معنای واحد از حقایق مختلفه، امکان ندارد.
و نیز از جملهی مبادی و اصولی که در تأیید نظریه وحدت وجود در فلسفه مطرح است قاعدهی "بسیط الحقیقه کل الاشیاء" است به این بیان که:
ذات بسیط حق اگر شامل بعضی از حقایق نباشد، لازمه ی آن ترکیب ذات است - و لو به حسب اعتبار عقل - از وجدان و فقدان، و ترکیب با بساطت سازگار نیست. پس باید گفت که وجود مطلق کمالات همه ی موجودات را به نحو ابسط دارا میباشد.
عدهای از فقها و متکلمان چه
شیعه و چه
سنی و چه حتی از متکلمان مسیحی، نسبت به عقاید عرفا و متصوفه، مخصوصاً عقیده به وحدت وجود ایراداتی گرفتهاند. بعضی حتی عرفا را به خاطر بیان چنین نظریاتی
تکفیر کردهاند؛ زیرا چنین عقیدهای را متناقض با تعالیم الاهی میدانستهاند، فی المثل "
لا اله الا الله " را که اوّلین شعار اسلام است با "لاوجود الا الله" در تضاد میبینند؛ زیرا اولی دلالت دارد بر این که غیر از خدا را، همچون بتها والههها و معبودهای دیگر، نباید
پرستش کرد، ولی شعار دوم میگوید:هر چه هست، چه بت و چه صنم و چه هر معبود دیگر، خدا است و غیر از خدا اصولاً چیز دیگری نیست، بلکه خدا است که در قالب های مختلف پرستیده میشود.
یا این که عرفا گفتهاند:"سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها"، ایراد گرفتهاند که مگر میشود خدا عین موجودات گردد در حالی که بعض موجودات پست وکثیف و آلوده و نجساند؟ پس این کلام عین
کفر است.
البته باید گفت:که یا بعضی از عرفا در بیان مقصود خود قصور داشتهاند، و یا بعضی از منتقدان به کنه معنای کلامشان پی نبردهاند. و همین مسئله منشأ ایرادات و اشکالات شده است و سبب داوری های ضد و نقیض در مورد عرفا عموماً و ابن عربی خصوصاً شده است. بحث وحدت وجود بحث سنگین و دقیقی است که نه هر کسی میتواند بیان کاملی از آن ارایه نماید و نه هر کس بیان آن را میتواند هضم نماید.
صدر المتألهین یکی از کسانی است که بحث وحدت وجود را سعی نموده تا کاملاً تحلیل نماید تا جلوی اشتباه از برداشت گرفته شود.
وی در کیفیت سریان
حقیقت وجود در موجودات متعین و حقایق خاص، میگوید:
بدان که اشیا در مقام هستی دارای سه مرتبهاند:
مرتبهی اوّل: آن هستی ناب و به غیر وابسته نبوده و به هیچ قیدی مقید نیست. که عرفا از آن به "هویت غیبیة" و "
غیب مطلق " و "ذات احدیة" تعبیر میکنند و آن را نه اسمی است و نه نعتی، و نه متعلق معرفتی واقع میشود....
مرتبهی دوم: هستی متعلق به غیر، که همان وجود مقید است به وصف زاید و منعوت به احکام محدود، مانند عقول و نفوس و افلاک و عناصر و مرکبات، همچون انسان و جانوران و درخت و باد و موجودات خاص دیگر.
مرتبهی سوم: آن "
وجود منبسط " مطلقی که عمومیت آن از نوع عمومیت کلیت نیست، بلکه به گونهای دیگر است، از آن جهت که وجود، محض تحصل و فعلیت است و کلی (خواه طبیعی باشد یا عقلی)، در حال ابهام بوده و در تحصل و هستی خود نیازمند انضمام شیء دیگر میباشد. و وحدت این وجود منبسط عددی نیست چون یک حقیقت است که بر هیاکل ممکنات انبساط یافته... و او اصل جهان است و فلک حیات است و عرش رحمان و "الحق المخلوق به" در تعابیر صوفیه و حقیقة الحقایق است...
سپس به دنبال این بحث، تحت عنوان رفع اشتباه اضافه میکند:
از آنچه گفتیم ثابت گشت که در عرف عارفان وقتی که بر حق واجب، وجود مطلق اطلاق میشود، مرادشان وجود به معنای اول است؛ یعنی آن حقیقت به شرط لاشیء، نه این معنای اخیر، وگرنه چنانچه پیداست گرفتار مفاسد شنیعی خواهد شد و چقدر گمراهیها و عقاید فاسدی که از اشتباه و عدم تشخیص میان این دو معنا پیش میآید، و کار به قول به الحاد و اباحه و حلول و اتصاف حق اوّل به صفات ممکنات و محل نقائص و حادثات، میکشد.
صدر المتألهین در جای دیگر تحت عنوان "وهم و تنبیه" چنین میگوید:
عدهای از جاهلان منسوب به تصوف، از آن مقلدانی که طریق عالمان عارف را تحصیل نکردهاند و به مقام عرفان نرسیدهاند، به دلیل ناتوانی فکری و سستی اعتقاد و سلطه ی و هم بر باطنشان، چنین گمان کردهاند که ذات احدیت که در زبان عرفا از آن به عنوان "
مقام احدیت " و "غیب هویت" و "غیب الغیوب" تعبیر میشود، به صورت مجرد از مجالی و ظهور، دارای تحقق بالفعل نیست، بلکه متحقق همان عالم صورت است و قوای روحانی و حسی آن و "الله" همان ظاهر مجموع است نه حقیقتی غیر از آن و آن ظاهر مجموع عبارت از حقیقت انسان کبیر و کتاب مبین، که این انسان صغیر، نمونه و نسخه ی مختصری است از آن. و این سخن و عقیده، کفری است رسوا و زندقهی محض است. و هر کسی که دارای اندک مایه علمی باشد، چنین سخنی بر زبان نمیراند. و نسبت این امر به اکابر صوفیه و رؤسای ایشان، افترا محض و افک عظیم است و ضمیر و باطن آنان از این سخنها منزه است و بعید نیست که عامل چنین گمان جاهلانهای اشتباه در اطلاقات وجود باشد که گاهی وجود بر ذات حق اطلاق میشود و گاهی بر مطلق شامل و گاهی بر معنای عام عقلی...
در این جا مناسب است برای تأیید این مطلب که اختلاف عرفا و دیگر علما ی دین به خاطر سوء تعبیر یا نارسایی بیان بوده و یا به خاطر بد فهمی و سوء برداشت به ذکر یک مورد اشاره کنیم:
یکی از کتبی که در ردّ عرفان و تصوف تألیف شده است، کتاب "مصرع التصوف" نوشته ی برهان الدین بقاعی (۸۰۹ - ۸۸۸ هق) است که در آن کتاب نمونههایی از این سوء برداشتها ذکر شده که ما به یک مورد اشاره میکنیم:
شیخ زین الدین عبدالرحیم بن الحسین عراقی، که بقاعی او را به لقب شیخ الشیوخ و امام قروة و شیخ الاسلام و حافظ عصر، خوانده دربارهی ابن عربی میگوید:
پس این مخالف خدا و
رسول خدا و همهی مؤمنان آمد و کار صوفیه را تصویب نموده و آنان را جزو خداشناسان دانسته و گفته:در حقیقت، عارف کسی است که حق را در همه چیز میبیند، بلکه آن را عین همه چیز میداند. و بیتردید شرک گویندهی این سخن از شریک
یهود و
نصاری بدتر است، چه یهود و نصاری، بندهای از
بندگان مقرب خدا را
پرستش نمودند و این ابن عربی
پرستش گوساله و بت را عین
پرستش خدا میداند، بلکه سخن وی به آن جا میانجامد که خدا را عین سگ و خوک و... بداند و حتی عین کثافت! و یکی از فاضلان و
اهل علم راستگو، برای من نقل کرد که در حدود اسکندریه یکی از پیروان این مرام را دیدم که به من اظهار داشت که خدای تعالی عین همه چیز است، و خری از آن جا میگذشت از او پرسیدم:و این خر هم؟! پاسخ داد که بلی. و این خر هم! و مدفوع آن هم! گفتم:این مدفوع؟! گفت:بلی، و این مدفوع هم! و...
در مغرب زمین هم بسیاری از اشکالاتی که بر عرفا گرفتهاند ناشی از سوء برداشت است و مخصوصاً قول به وحدت وجود اساس اشکالها بوده است.
دکتر بارنس، کشیش بیرمنگهام میگوید:به نظر من همهی انواع
وحدت وجود باید مطرود شود؛ زیرا چنانچه انسان واقعاً جزیی از خالق باشد، بدی و خباثت که در طینت انسان است، باید جزو
خداوند باشد.
. "استیس" از متکلمان مسیحی در مورد اشکالات بر نظریهی وحدت وجود مینویسد:
ظاهراً سه علت عمده برای بدبینی مؤمنان و موحدان نسبت به وحدت وجود میتوان پیدا کرد. نخست این که:
یکتاپرستی قایل به خدای متشخّص است، حال آن که وحدت وجود از نظر متفکران غربی قایل به یک مطلق نامتشخص است...
دوم آن که:ایراد میکنند که اگر طبق مشرب وحدت وجود، جهان و آن چه در اوست، "الوهی" باشد، در آن صورت "شرّ" نیز الوهی خواهد بود...
و سوم اینکه:در همه ی ادیان، احساس و اعتقاد شدیدی به جلال و یا
جبروت خدا وجود دارد. این احساس درست برابر با همان تصوری است که "رودلف اوتو" از "سر هیبت" دارد. بشر در جنب خدا هیچ نیست، وجودی است گنهکار و محجوب از خدای خویش که در حالت آلایش و آمرزش نیافتهاش، سزاوار خطاب "ظلوم و جهول" است. با این وصف، ناسزا و در واقع کفران محض است که داعیهی اتحاد، به معنای یکسانی با خدای خود داشته باشد. بین خدا و انسان، و بین خدا و جهان، بینونتی در میان است.
به این ترتیب معلوم میشود که چرا متکلمان و فقها چه اسلامی و چه غیر اسلامی بانظریه ی وحدت وجود مخالفت دارند؟ و واضح گردید که سنگینی مطلب و عدم وضوح آن و بیان غلط بعضی از جهّال مدعی عرفان و گرانی پذیرش بعضی اذهان از جمله دلایل اصلی انکار این نظریه بوده است. صحیح این است که دربارهی چنین مطلب عمیقی کسانی که آگاهی ندارند اظهار نظر ننمایند و کسانی که منظور عرفا را هم درک نمیکنند آنها را متهم به
کفر و
الحاد نکنند. و انصاف این است که به جای
تکفیر و
تفسیق اظهار بیاطلاعی نمایند.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «مخالفت فقها با وحدت وجود»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۹/۲۱.