متن حدیث دار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: سال،
دعوت پنهانی،
پرسش: حدیث دار چه حدیثی است؟
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، پس از سه سال دعوت پنهانی، با
آیه زیر، مأموریت یافت فراخوانی به
آیین حق را علنی سازد و در این جهت، از نزدیکان خود آغاز کند:
«و انذر عشیرتک الاقربین؛
و خویشان نزدیکت را بیم ده.»
پیامبر خدا،
علی (علیهالسّلام) را به فراهم آوردن
غذا و سامان دادن ضیافتی مأمور ساخت تا
بنیعبد المطّلب، گِرد آیند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیامش را ابلاغ کند. چنین شد؛ ولی روز اوّل با جنجال آفرینی
ابولهب، پیامبر خدا، موضوع را مطرح نکرد. فردای آن روز، جریان را تکرار کرد و پس از صرف غذا، سخن را با
ستایش خداوند آغاز کرد و فرمود: «راهنما به قوم خود
دروغ نمیگوید و...» .
کلام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پایان یافت و جز علی (علیهالسّلام)، هیچ کس به همگامی و همراهی او و ایمان آوردن به آیین الهی برنخاست؛ امّا پیامبر خدا فرمود: «بنشین! » و این جریان، سه بار تکرار شد. آن گاه فرمود:
بنشین که تو
برادر و
وزیر و
وصیّ من و پس از من،
خلیفه من هستی.
و خطاب به حاضران فرمود:
بیتردید، این، برادر و وزیر و وصی و خلیفه من بر شماست. پس گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت کنید.
آن گاه، آنان که دلی تیره، چشمانی تار و گوشهایی بسته داشتند، در برابر حق، گردن ننهادند و در برابر کلام پیامبر خدا، گرانجانی کردند و
ابوطالب را به
سخره گرفتند و....
روایات در این زمینه بسیار است ما به ذکر یک نمونه بسنده میکنیم:
«الامام علی (علیهالسّلام): لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآیةُ عَلی رَسولِ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «وَ اَنذِرْ عَشِیرَتَک الْاَقْرَبِینَ» دَعانی رَسولُ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقال لی: یا عَلِی، انَّ اللّهَ امَرَنی ان انذِرَ عَشیرَتِی الاَقرَبینَ، فَضِقتُ بِذلِک ذَرعا، و عَرَفتُ انّی مَتی ابادیهِم بِهذَا الاَمرِ اری مِنهُم ما اکرَهُ، فَصَمَتُّ عَلَیهِ حَتّی جاءَنی جَبرَئیلُ فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، انَّک ان لا تَفعَل ما تُؤمَرُ بِهِ یعَذِّبک رَبُّک. فَاصنَع لَنا صاعاً مِن طَعامٍ، وَ اجعَل عَلَیهِ رِجلَ شاةٍ، وَ املَا لَنا عُسّا مِن لَبَنٍ، ثُمَ اجمَع لی بَنیعَبدِ المُطَّلِبِ حَتّی اکلِّمَهُم و ابَلِّغَهُم ما امِرتُ بِهِ.
فَفَعَلتُ ما امَرَنی بِهِ، ثُمَّ دَعَوتُهُم لَهُ، و هُم یومَئِذٍ اربَعونَ رَجُلاً، یزیدونَ رَجُلاً او ینقُصونَهُ، فیهِم اعمامُهُ: ابوطالِبٍ و حَمزَةُ وَ العَبَّاسُ و ابولَهَبٍ، فَلَمّا اجتَمَعوا الَیهِ دَعانی بِالطَّعامِ الَّذی صَنَعتُ لَهُم، فَجِئتُ بِهِ، فَلَمّا وَضَعتُهُ تَناوَلَ رَسولُ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حِذیةً مِنَ اللَّحمِ، فَشَقَّها بِاَسنانِهِ، ثُمَّ القاها فی نَواحِی الصَّحفَةِ.
ثُمَّ قالَ: خُذوا بِسمِ اللّهِ، فَاَکلَ القَومُ حَتّی ما لَهُم بِشَیءٍ حاجَةٌ و ما اری الّا مَوضِعَ ایدیهِم، وَ ایمُ اللّهِ الَّذی نَفسُ عَلِی بِیدِهِ، و ان کانَ الرَّجُلُ الواحِدُ مِنهُم لَیاکلُ ما قَدَّمتُ لِجَمیعِهِم.
ثُمَّ قالَ: اسقِ القَومَ، فَجِئتُهُم بِذلِک العُسِّ، فَشَرِبوا مِنهُ حَتّی رَووا مِنهُ جَمیعا، وَ ایمُ اللّهِ ان کانَ الرَّجُلُ الواحِدُ مِنهُم لَیشرَبُ مِثلَهُ، فَلَمّا ارادَ رَسولُ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان یکلِّمَهُم بَدَرَهُ ابولَهَبٍ الَی الکلامِ، فَقالَ: لَهَدَّ ما سَحَرَکم صاحِبُکم! فَتَفَرَّقَ القَومُ و لَم یکلِّمهُم رَسولُ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فَقالَ: الغَدَ یا عَلِی، انَّ هذَا الرَّجُلَ سَبَقَنی الی ما قَد سَمِعتَ مِنَ القَولِ، فَتَفَرَّقَ القَومُ قَبلَ ان اکلِّمَهُم، فَعُد لَنا مِنَ الطَّعامِ بِمِثلِ ما صَنَعتَ، ثُمَّ اجمَعهُم الَی.
قالَ: فَفَعَلتُ، ثُمَّ جَمَعتُهُم ثُمَّ دَعانی بِالطَّعامِ فَقَرَّبتُهُ لَهُم، فَفَعَلَ کما فَعَلَ بِالاَمسِ، فَاَکلوا حَتّی ما لَهُم بِشَیءٍ حاجَةٌ.
ثُمَّ قالَ: اسقِهِم، فَجِئتُهُم بِذلِک العُسِّ، فَشَرِبوا حَتّی رَووا مِنهُ جَمیعا، ثُمَّ تَکلَّمَ رَسولُ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فَقالَ: یا بَنی عَبدِالمُطَّلِبِ! انّی وَ اللّهِ ما اعلَمُ شابّاً فِی العَرَبِ جاءَ قَومَهُ بِاَفضَلَ مِمّا قَد جِئتُکم بِهِ؛ انّی قَد جِئتُکم بِخَیرِ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ، و قَد امَرَنِی اللّهُ تَعالی ان ادعُوَکم الَیهِ، فَاَیکم یؤازِرُنی عَلی هذَا الاَمرِ عَلی ان یکونَ اخی و وَصِیی و خَلیفَتی فیکم؟ قالَ: فَاَحجَمَ القَومُ عَنها جَمیعا، و قُلتُ:...انَا یا نَبِی اللّهِ، اکونُ وزَیرَک عَلَیهِ، فَاَخَذَ بِرَقَبَتی، ثُمَّ قالَ: انَّ هذا اخی ووَصِیی و خَلیفَتی فیکم، فَاسمَعوا لَهُ و اطیعوا، قالَ: فَقامَ القَومُ یضحَکونَ و یقولونَ لِابی طالِبٍ: قد امَرَک ان تَسمَعَ لِابنِک و تُطیعَ؛
امام علی (علیهالسّلام): چون آیه «و خویشان نزدیکت را بیم ده» بر پیامبر خدا نازل شد، مرا فرا خواند و به من فرمود: «ای علی! خداوند به من فرمان داد که خویشان نزدیکم را بیم دهم و من دل تنگ و درمانده شدم؛ چون میدانستم که هرگاه این دعوت را برایشان آشکار کنم، از آنان چیزی مشاهده میکنم که نمیپسندم. پس خاموش ماندم تا
جبرئیل (علیهالسّلام) به نزدم آمد و گفت: "ای محمّد! اگر فرمان را انجام ندهی، پروردگارت عذابت میکند".
پس طعامی به اندازه یک
صاع (سه کیلو) آماده کن و ران گوسفندی بر آن بنِه و ظرفی بزرگ هم از
شیر پُر کن. سپس بنی عبدالمطّلب را برای من گِرد آور تا با آنان سخن بگویم و آنچه فرمان یافتهام، به آنان برسانم».
پس من آنچه بدان فرمان یافته بودم، انجام دادم و آنان را که در آن روز، چهل تن، یکی کم یا بیش بودند، فرا خواندم. در میان آنان، عموهای پیامبر خدا:
ابوطالب،
حمزه،
عبّاس و
ابولهب نیز بودند.
پس چون به نزد ایشان گِرد آمدند، از من خواست تا خوراکی را که برای آنان آماده کرده بودم، بیاورم. آوردم و چون آن را نهادم، پیامبر خدا، تکه گوشتی برداشت و با دندانهایش آن را پاره پاره کرد و در اطراف سینی نهاد و فرمود: «با نام
خدا شروع کنید».
پس آنان خوردند تا جایی که دیگر به چیزی نیاز نداشتند؛ امّا غذا دست نخورده مینمود و سوگند به خدایی که جان علی در دست اوست، همه آن غذا، خوراک یک نفرشان بود.
سپس فرمود: «به آنان نوشیدنی ده» و من، همان ظرف بزرگ را آوردم و از آن نوشیدند تا همگی سیراب شدند و به خدا سوگند، یکی از آنان به تنهایی، مانند آن را مینوشید.
پس چون پیامبر خدا خواست با آنان گفتگو کند، ابولهب پیش دستی کرد و گفت: عجب این همراهتان، جادویتان کرد! آنان، متفرّق شدند و پیامبر خدا با آنان سخن نگفت. پس فرمود: «فردا، ای علی! این مرد، چنانکه شنیدی، بر من پیش دستی کرد و قوم، پیش از آن که با آنان سخن بگویم، متفرّق شدند. پس برای ما خوراکی همچون گذشته بساز و آنان را برای من گِردآور».
من، آماده کردم و آنان را فرا خواندم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از من خواست تا خوراک را بیاورم. من هم آوردم. چنان کرد که دیروز کرده بود، و همه خوردند تا آنجا که دیگر به چیزی نیاز نداشتند. سپس فرمود: «به آنان نوشیدنی بده» و من همان ظرف بزرگ را آوردم و همگی نوشیدند تا سیراب شدند.
سپس پیامبر خدا فرمود: «ای بنی عبدالمطّلب! به خدا سوگند، هیچ جوانی را در
عرب نمیشناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، آورده باشد. من
خیر دنیا و
آخرت را برای شما آوردهام و
خدای متعال به من فرمان داده که شما را به آن فرا بخوانم. پس کدامتان مرا بر این امر، یاری میدهد تا
برادر و
وصی و جانشین من در میان شما باشد؟».
همه خاموش ماندند و من گفتم:...منای پیامبر خدا وزیر تو میشوم!
پس دست بر گردنم نهاد و فرمود: «این، برادر و وصی و جانشینم در میان شماست. پس گوش به فرمان و مطیعش باشید».
آن جمع برخاستند، در حالی که میخندیدند و به ابوطالب میگفتند: به تو فرمان داد که گوش به فرمان و فرمانبردار پسرت باشی!
حدیثنت، برگرفته از مقاله «متن حدیث دار» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۶/۱۱.