• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ماجرای غدیر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: رسالت، پیامبر خدا، ولایت.

پرسش: مشروح قضیه غدیر را بیان کنید؟

فهرست مندرجات

۱ - ابلاغ پیام رسالت
۲ - سند حدیث
       ۲.۱ - رساله ذهبی
       ۲.۲ - گزارش علامه امینی
       ۲.۳ - روایت میر حامد حسین هندی
       ۲.۴ - نقل حاکم نیشابوری
       ۲.۵ - نظر ترمذی
       ۲.۶ - نظر ذهبی
       ۲.۷ - نظر ابن‌حجر
       ۲.۸ - نظر ابن‌عساکر
۳ - دلالت حدیث
۴ - واژه مولا در ادبیات عرب
       ۴.۱ - نظر فرّاء
       ۴.۲ - نظر محمد بن سائب کلبی
       ۴.۳ - نظر مبرد
       ۴.۴ - نظر راغب اصفهانی
       ۴.۵ - نظر واحدی نیشابوری
       ۴.۶ - نظر ابن اثیر
۵ - قرائن دلالت حدیث غدیر بر خلافت
       ۵.۱ - قرائن عقلی
              ۵.۱.۱ - پیامد آنچه گذشت
              ۵.۱.۲ - چگونگی شکل‌گیری مراسم
       ۵.۲ - قرائن موجود در خود واقعه
              ۵.۲.۱ - نزول دو آیه اکمال و ابلاغ
              ۵.۲.۲ - محتوای خطبه
              ۵.۲.۳ - تاج نهادن بر سر علی در روز غدیر
              ۵.۲.۴ - سلام رهبری
              ۵.۲.۵ - تهنیت بر ولایت و امارت
              ۵.۲.۶ - شعر شاعران
              ۵.۲.۷ - انکار ولایت و نزول عذاب
              ۵.۲.۸ - اعتراف صحابیان
              ۵.۲.۹ - گواه طلبی امام
۶ - سخن معصومان در تفسیر حدیث
۷ - پس از غدیر
۸ - استوارسازی محتوای غدیر
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از آغازین روزهای ابلاغ پیام رسالت، بر امام و پیشوای پس از خود نیز تأکید ورزید و جای جای و در مواضع مختلف، در درازنای ۲۳ سال رسالت، با تعبیرهای مختلف و گفتارهای گونه‌گون، «حق» را آشکار نمود و پیشوای پس از خود را با ویژگی‌های والا به گونه‌ای معیّن و مشخّص در پیش دیده‌ها نهاد و گفتیم که این حق گزاری‌ها و ابلاغ حق و نشان دادن آینده پیشوایی، در واپسین حجّ پیامبر خدا (حجّة الوداع) به اوج رسید و با فرمان الهی، ولایت، «ابلاغ» شد و بدین‌سان، این حج، «حَجّة البَلاغ»نام گرفت.
پیامبر خدا، به سال دهم هجرت، آهنگ حج کرد و مردمان را از این قصد، آگاهاند. بدین‌سان، کسان بسیاری برای حج‌گزاری راهی مکّه شدند تا با پیامبر خدا حج بگزارند و مناسک حج را از آن بزرگوار بیاموزند.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با مسلمانان، حج گزارد و به سوی مدینه حرکت کرد. در روز هجدهم ذی‌حجّه، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حالی که کسان بسیاری پیش‌تر از او و قافله‌های بسیاری نیز پس از وی حرکت می‌کردند، به سرزمینی با نام «غدیر خم»، در وادی جحفه (محلّ جدا شدن راه اهل مدینه و مصری‌ها و...) رسید، در شرایطی که آفتاب، اوج گرفته بود و بی‌امان، بر زمین حرارت می‌ریخت.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به فرمان الهی، دستور داد که سواران و پیادگان توقّف کنند و رفتگان باز آیند و آیندگان برسند. حرارت نیم روز، مردمان را می‌آزُرد و لباس‌ها و مَرکب‌ها سایه بان شده بودند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر انبوهی از جهاز شتران، فراز رفت و خطبه آغاز کرد. خدای را سپاس گفت و از این که به زودی از میان آنان خواهد رفت، پرده برگرفت و از آنان خواست که درباره چگونگی رسالت‌گزاری وی، گواهی دهند. مردمان، یکسر فریاد برآوردند: گواهی می‌دهیم که تو ابلاغ کردی و خیرخواهی و مجاهده نمودی. پس خدا به تو جزای خیر دهاد!
آن گاه، برای آماده سازی مردمان برای شنیدن پیام آخرین، بارها از صداقت خویش در ابلاغ و از «ثقلین» سخن گفت و جایگاه والای خود را در میان امّت، برنمود و بر اولویّت خود بر آنان، گواهی خواست که پاسخ‌های بلند و یک صدا شنید.
آن گاه، دست علی (علیه‌السّلام) را گرفت و فراز آورد و با شکوهی شگرف و فریادی بس رسا فرمود:
مَن کُنتُ مَولاه، فعلی مولاه. هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سه بار، این جمله را تکرار کرد و برای پذیرندگان ولایت علی (علیه‌السّلام) و دوستداران و یاوران او دعا کرد.
بدین‌سان، پیامبر خدا در تداوم آن روشنگری‌ها و اعلام حق‌ها، در نهایت تدبیر و آگاهی و در میان ده‌ها هزار انسانِ به حج آمده از اقالیم قبله، «ولایت و خلافت علی (علیه‌السّلام) » را رقم زد و «حقّ خلافت» و «خلافت حق» را نشان داد.
آن روز، هیچ کس در این حقیقت، تردید نکرد و در این که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با این عبارت‌ها، علی (علیه‌السّلام) را به ولایت و امامت منصوب ساخت، تردیدی روا نداشت. اگر کسانی گران‌جانی کردند، به سبب محتوا و مفاد پیام نبود. آن‌گونه کسان، به لحاظ تیره جانی در این‌که این حرکت «وحیانی» باشد، سخن داشتند.
به هر حال، کسان بسیاری به محضر علی (علیه‌السّلام) شتافتند و «امارت و ولایت» وی را تهنیت گفتند. بدین‌سان، روشن است که در آن روزگاران، این حقیقت، تردیدبَردار نبود. از جمله، کلام عمر بن خطّاب را بنگرید:
مبارکت باد، ‌ای پسر ابو‌طالب! امروز، ولی هر مؤمن شدی.
امّا پس از پیامبر خدا، رَوند طبیعی کارها دگرگون شد. کسانی جریان را وارونه ساختند و جامه خلافت را بر قامتی دیگر کشیدند. اینان، هرگز در این همه فضل‌ها و فضیلت‌ها، تردیدی روا نداشتند؛ بلکه بهانه‌هایی دیگر تراشیدند. آنان پس از روزگاری کوشیدند که از یک سو در «دلالت» این حدیث شریف بر امامت و ولایت، تردید کنند و از دیگر سو، در «سند» آن.
متون بسیار و گونه‌گون این حدیث را در این مجلّد، آورده‌ایم. اکنون می‌خواهیم بر پایه آن گزارش‌ها و دیگر آگاهی‌ها، با نگاهی به چگونگی محتوا، سند و دلالت حدیث،‌ اندکی از حقایق نهفته را درباره این کلام بلند، بنمایانیم.


حدیث غدیر، از مشهورترین و بلندآوازه‌ترین احادیث نبوی است و بسیاری از محدّثان و عالمان، بر استواری و بلکه بر تواتر آن، تاکید کرده‌اند. ابن کثیر می‌گوید:
حدیث «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست»، چنان به تواتر نقل شده که متیقّن است آن را پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفته است.
[۴] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۴.


۲.۱ - رساله ذهبی

ذهبی در رساله خود گفته است:
حدیث «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست»، از متواترات است و قطعی است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را فرموده است و عدّه زیاد و گروه‌های متفاوتی با طریق‌های صحیح و حَسَن و ضعیف و مردود، آن را نقل کرده‌اند که من آنها را می‌آورم...

۲.۲ - گزارش علامه امینی

علّامه عبد الحسین امینی، حدیث غدیر را از صد و ده تن از صحابیان، گزارش و در پایان، تاکید نموده است که آنچه او گزارش کرده، تمام آن چیزی نیست که وجود دارد.
[۶] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۴۴، طبع جدید.
محقّق فقید، سیّد عبد العزیز طباطبایی رحمه الله در پانوشت این سخن گفته است:
صحابیانی دیگر (جز آنان که علّامه امینی معرّفی کرده)، روایت غدیر را گزارش کرده‌اند که همه آنها را در کتاب علی ضفاف الغدیر یاد کرده‌ام. (این کتاب، حاصل حاشیه‌ها و استدراکات سیّد عبد العزیز طباطبایی (رحمه‌الله) بر الغدیر بود که به علّت فوت ایشان، فرصت انتشار مستقل نیافت؛ امّا ظاهرا در طبع جدید الغدیر، پانوشت شده است.)
در الغدیر، فهرست بلندی از اقوال تابعیانی که حدیث غدیر را نقل کرده‌اند نیز آمده است.

۲.۳ - روایت میر حامد حسین هندی

عالم جلیل القدر، مدافع نستوه ولایت، میر حامد حسین هندی نیز بخش بزرگی از اثر بی مانندش، عبقات الانوار را ویژه حدیث غدیر ساخته، سند آن را به تفصیل گزارش کرده و در نقد دیدگاه کسانی که به عدم تواتر آن باور دارند، به تفصیل تمام، سخن گفته و نا استواری این دیدگاه را روشن ساخته است.گویا سخن گفتن از سند حدیث و استواری گزارش آن در منابع حدیثی، سخنی زاید باشد. از این‌رو، گفتار تنی چند از محدّثان را می‌آوریم و بحث را در بُعد دیگری از آن ادامه می‌دهیم:

۲.۴ - نقل حاکم نیشابوری

حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، حدیث غدیر را نقل کرده و پس از آن، در یک مورد نوشته است:
این حدیث، مطابق شرط شیخین (بخاری و مسلم)، صحیح است؛ ولی این دو، آن را نقل نکرده‌اند.
نیز در موردی دیگر، پس از نقل آن، نوشته است:
سند این حدیث، صحیح است و آن دو، نقلش نکرده‌اند.

۲.۵ - نظر ترمذی

ترمذی، پس از نقل این حدیث در السنن، نوشته است:
این حدیث، نیکو و صحیح است.

۲.۶ - نظر ذهبی

ذهبی نیز نوشته است:
این حدیث، قطعی و تردید ناپذیر است.
ذهبی، در ذیل شرح حال ابن جریر طبری نوشته است:
چون به ابن جریر خبر رسید که ابن ابی‌داوود به حدیث غدیرِ خُم ایرادی گرفته است، کتاب الفضائل را نوشت و در «صحیح» بودن سند حدیث، سخن راند. من، یک جلد از طرق این حدیث را به روایت ابن جریر دیدم و از کار او و فراوانی طرق این حدیث، به شگفت آمدم.
[۱۱] ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفّاظ، ج۲، ص۷۱۳، ح۷۲۸.


۲.۷ - نظر ابن‌حجر

ابن حجر نیز می‌گوید:
و امّا حدیث «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست» را تِرمِذی و نسایی نقل کرده‌اند و آن، جدا طرق فراوانی دارد. ابن عقده آنها را در کتابی مستقل گرد آورده است و بسیاری از اسناد آن، صحیح و نیکوست.
[۱۳] ابن حجر، احمد بن علی، فتح الباری، ج۷، ص۷۴.

کتاب ابن عُقده با عنوان حدیث الولایة، تا حدود قرن دهم در اختیار عالمان بوده است. سیّد بن طاووس درباره آن نوشته است:
و در آن، تصریح پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ولایت علی (علیه‌السّلام) را با صد و پنجاه طریق، روایت کرده است.
[۱۴] سیدابن‌ طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۲، ص۲۴۰.


۲.۸ - نظر ابن‌عساکر

ابن عساکر نیز در موارد متعدّدی از اثر عظیمش، از این حدیث یاد نموده و فقط در یک مورد، نود طریق آن را یاد کرده است، و چنین است یادکرد بسیاری دیگر از محدّثان و مفسّران و عالمان.
با این همه، اگر کسی یا کسانی، در صدور حدیث و یا چگونگی نقل آن تردید روا دارند، بی‌گمان از سَرِ استکبار و رویارویی با حق است و نه چیز دیگر.


از آنچه در آغاز سخن آوردیم و پس از این نیز گسترده‌تر بدان خواهیم پرداخت و نیز با دیدن متون (نصوص) بسیار آن، روشن می‌شود که در آن روز، کسی تردید نکرد که جمله: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست»، سرپرستی، تولیت امور، امامت و پیشوایی را می‌رسانَد.
البتّه روشن است که واژه «مولا» بار معنایی گسترده‌ای دارد؛
[۱۷] ر. ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۶۴۱
امّا از معانی مختلف آن، جز آنچه را یاد شد، نمی‌توان در این مورد، مراد دانست.


پژوهش در متون کهن ادبی، لغوی و تفسیری، نشان‌گر آن است که از معانی روشن «مولا: » سرپرست، شایسته‌تر برای تصرّف در امور، و اولی در زعامت و ولایت است. برخی از مواردی را که در آنها «مولا» بدین معنا به‌کار رفته، می‌آوریم:
ابو عبیده مَعمَر بن مثنّی، در تفسیر کلمه «مولاکم» در آیه ۱۵ از سوره حدید: «... مَاْوَاکُمُ النَّارُ هِی مَوْلَـکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ؛ جایگاهتان آتش است. آن، سزاوار شماست و چه بد فرجامی است! » نوشته است:
به شما سزاوارتر است.
او این تفسیر را با شعری از ادب جاهلی استوار کرده است. شعر مورد استشهاد او از لبید، صاحب یکی از «معلّقات سبع» است:
«فغدت کلا الفرجین تحسب انّه / مولی المخافة خلفها و امامها؛
ماده گاو وحشی چنان بترسد که پندارد / صاحبِ سگان شکاری، هم در پیش روی اوست و هم در پس او.»
شارحان معلّقات سبع، در این بیت، «مولی» را به معنای «اختیاردار» و «صاحب» گرفته‌اند و شعر را بر این اساس، معنا کرده‌اند.

۴.۱ - نظر فرّاء

ابو زکریّا یحیی بن زیاد بن عبد اللّه، معروف به فرّاء، ادیب و مفسّر بزرگ کوفی، در تفسیر همین آیه نوشته است:
«او، مولای شماست» یعنی: به شما سزاوارتر است.
[۲۲] فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج۲۹، ص۲۲۸.

و چنین‌اند ابو الحسن اخفش، ابو اسحاق زجّاج، محمّد بن قاسم انباری و...
[۲۴] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۶۱۵ به بعد.


۴.۲ - نظر محمد بن سائب کلبی

محمّد بن سائب کلبی، مؤلّف، مفسّر و تبارشناس بزرگ، در تفسیر آیه ۵۱ از سوره توبه: «قُل لَّن یُصِیبَنَآ اِلَا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛ بگو جز آنچه خداوند برایمان مقدَّر کرده است، به ما نمی‌رسد. او مولای ماست، و ؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند»، نوشته است:
«اولی بنا من انفسنا فی الموت و الحیاة؛خدا اختیارش در زندگی و مرگ ما، از خودمان بیشتر است.»
چنان‌که پیش‌تر آوردیم، آمدن مولا به معنای «سرپرست» و «متولّی امور» نیز از جمله روشن‌ترین کاربردهای واژه «مولا» است و بسیاری بدان تصریح کرده‌اند که از آن جمله‌اند:

۴.۳ - نظر مبرد

ابو العبّاس محمّد بن یزید، معروف به مُبرَّد، در تفسیر آیه ۱۱ از سوره محمّد: «ذَلِکَ بِاَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ ءَامَنُواْ؛ آن، بِدین سبب است که خداوند، مولای مؤمنان است»، می‌نویسد:
ولی و مولا، یک معنا دارند و آن یعنی: کسی که به خلقش سزاوار و متولّی امور آنان است.
فرّاء نیز نوشته است:
ولی و مولا در کلام عرب، یک معنا دارند.

۴.۴ - نظر راغب اصفهانی

راغب اصفهانی، مفسّر و ادیب و قرآن پژوه بزرگ قرن چهارم نیز نوشته است:
ولایت، سرپرستی امر است. ولی و مولا، هر دو در این معنا استعمال می‌شوند و هر یک، هم به معنای فاعلی (مُوالی) و هم به معنای مفعولی (مُوالی) به‌کار می‌روند.
[۳۱] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ماده «ولی».


۴.۵ - نظر واحدی نیشابوری

ابو الحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری، مفسّر و ادیب بزرگ قرن پنجم، در تفسیر آیه ۶۲ از سوره انعام: «ثُمَّ رُدُّواْ اِلَی اللَّهِ مَوْلَهُمُ الْحَقِّ؛ سپس به سوی خدا، مولای حقیقی‌شان، باز گردانده می‌شوند» می‌نویسد:
یعنی کسی که سرپرستی امورشان را به عهده دارد.
[۳۳] واحدی نیسابوری، علی بن احمد، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۸۱.

این‌گونه عالمان که بر این حقیقت تأکید کرده‌اند، بسیارند. از ادیب و مفسّر بزرگ معتزلی، جار اللّه زمخشری یاد می‌کنیم و می‌گذریم. وی در تفسیر آیه ۲۸۶ از سوره بقره: «اَنتَ مَوْلَنَا فَانصُرْنَا؛ تو مولای مایی. پس ما را یاری کن! » می‌نویسد:
سرور مایی و ما بندگان توییم؛ یا یاور مایی؛ و یا سرپرست امور مایی.
[۳۵] زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۷۳.


۴.۶ - نظر ابن اثیر

ابن اثیر نیز در اثر بزرگ و ارجمند خود، النهایة، که به شرح واژه‌های دشواریاب احادیث نبوی پرداخته، در تفسیر واژه «مولا» نوشته است:
واژه «مولا» در حدیث، فراوان آمده است و آن، اسمی است که بر معانی فراوان اطلاق می‌شود... و هر کس که سرپرستی امری را به عهده گیرد یا بدان قیام کند، مولا و ولی آن می‌شود... و از این معناست حدیث: «هر زنی که بدون اجازه مولایش ازدواج کند، ازدواجش باطل است» و در نقل دیگر [از این روایت] «ولیّش» (به معنای متولّی امرش) آمده است.
[۳۶] ابن اثیر جزری، مبارک‌ بن ابی‌الکرم، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ماده «ولی».

بدین‌سان، روشن گردید که «اولویّت در امور» و «سرپرستی امور» و «سیادت» و «ریاست» و «زعامت»، در کلمه «مولا» مندرج است و نیز معنای «مولا» با «ولی»، همسانی دارد. این دو مطلب، حقایقی شناخته شده‌اند. بر این حقیقت، ادیبان، عالمان و مفسّران بزرگی تأکید ورزیده‌اند، چنان‌که آوردیم. (این دو عالم نستوه و مرزبان بزرگ حق و حقیقت (میر حامد حسین هندی و عبد الحسین امینی)، آنچه را یاد کردیم، با تأکید بر ده‌ها منبع ادبی، لغوی و تفسیری گزارش کرده‌اند.)
[۳۷] ر. ک: حسینی میلانی، سیدعلی، نفحات الازهار، ج۶، ص۱۶ـ۱۲۰.
[۳۸] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۶۱۵ به بعد.

از این‌رو، ما بر این باوریم (چنان‌که حق مداران نحله‌ها و مذاهب دیگر نیز بر این باور رفته‌اند (از جمله، سزامند است یاد کنیم از محقّق سخت‌کوش و باریک بین مصری، محمّد بیّومی مهران، استاد دانشگاه اسکندریه، که بدون هیچ تردیدی، این حقیقت را پذیرفته و بر این باور رفته است که قطعا «مولا» به معنای «اولی به تصرف» است و نه چیز دیگر)) که پیامبر خدا در آن هنگامه شگفت و عظیم و جاودانه، با آن جمله سرنوشت ساز، هیچ چیزی را جز «ولایت»، «امامت» و «زعامت» علی (علیه‌السّلام) رقم نزد.
ساماندهی آن اجتماع شکوه‌مند، فقط برای آن بود که مردمان، یک بار دیگر، ولی بسی گویاتر، رساتر و کارآمدتر، در گستره‌ای بس عظیم، از ولایت علی (علیه‌السّلام) بشنوند و فردا و فرداها کسانی همی نگویند که: ندانستیم، نفهمیدیم، نشنیدیم و.... برای همین بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بارها اقرار گرفت و در پایان، با صدایی بس رسا فریاد زد:
«الا فَلیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ؛ هان! حاضر به غایب برساند.» ‌
اکنون بر سر آنیم که از یک سو ملازمات وارونه سازی این معنا را در پیش دید نهیم و از سر تذکّر بگوییم که اگر در این کلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخن از ولایت و سرپرستی آینده امّت در میان نباشد، چنین تفسیری چه لازمه‌ای خواهد داشت و آیا خِرَد، آن پیامدها را می‌پذیرد، و از سوی دیگر، با تأمّل در حادثه و چگونگی شکل‌گیری آن و مسائلی دیگر، تاکید کنیم که حق، همان است که در تحلیل واژگانی آن آمد و نه چیز و چیزهای دیگر...؛ و اللّه من وراء القصد.


قرائن دلالت حدیث غدیر بر امامت و خلافت از قرار زیر است:

۵.۱ - قرائن عقلی

چند مورد از قرائن عقلی دلالت حدیث غدیر را این‌گونه می توان شمرد:

۵.۱.۱ - پیامد آنچه گذشت

به اعتقاد ما، پیامد آنچه تا بدین‌جا آوردیم، تردیدی باقی نمی‌گذارد که پیامبرخدا در آن هنگامه عظیم، رهبری آینده را تعیین کرد و پیشوایی آینده امّت اسلامی را رقم زد.
بر این بی‌فزاییم که اگر کسی بر این باور باشد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن اجتماع عظیم و با آن خطابه بسی شورانگیز و جاودانه و با آن همه تأکید، از خلافت و ولایت نگفت و آینده امّت را مسکوت گذاشت، بی‌گمان، آینده‌نگری و تعیین امام و رهبر آینده را از آنچه پیش‌تر آوردیم نیز نخواهد فهمید.
بدین‌سان، باید بگوییم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای آینده امّت، طرحی نیفکنده و چگونگی پیشوایی پس از خود را تعیین نکرده و امّت را چونان رمه‌ای بی‌شبان، رها کرده است؛ چرا که در آغاز این درآمد، دیدیم که گمانه‌های دیگر درباره آینده امّت، غیر از گمانه تصریح بر رهبر آینده، ناپذیرفتنی و به شدّت نااستوارند.
نیز باید بپذیریم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حقیقت را نگفته و کار تشخیص آن را به عصرها و نسل‌ها سپرده است و.... آیا هیچ خِردی این بی‌توجّهی و سهل‌انگاری را از آن طبیب (اشاره است به سخن امام علی (علیه‌السّلام) در توصیف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): «طبیبٌ دوّارٌ بطبّه؛ طبیبی است در جستجوی بیماران»)سخت‌کوش بی‌تاب پُردغدغه و نگران از آینده امّت، می‌پذیرد؟ حاشا به حکمت، استواراندیشی، آینده‌نگری و عظمت شخصیّت پیامبر خدا که چنین کند!

۵.۱.۲ - چگونگی شکل‌گیری مراسم

مردمان، همراه پیامبر خدا حج گزارده‌اند و اینک، آهنگ خروج از مکّه دارند. حج گزاران، انبوه انبوه، در قالب قافله‌ها از مکّه بیرون می‌روند و راهی دیار خویش می‌شوند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز چنین کرده است.
پیامبر خدا به وادی «خم» نزدیک می‌شود؛ سرزمینی ناهنجار و بسیار گرم. «و این درّه به ناهمواری و شدّت گرما توصیف شده است». پیک الهی بر ابلاغ پیام خداوند، تأکید می‌کند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در وادی «خُم» از حرکت باز می‌ایستد و دستور می‌دهد آنان که پیش رفته‌اند، باز آیند و بازماندگان فرا رسند.
سرزمین، غیر مسکونی و ناهنجار، هوا بسی گرم و فضا آتشین است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد که از جهاز شتران، جایگاهی بلند سامان دهند، بدان‌گونه که همه صدای او را بشنوند و به هنگام سخن، او را ببینند.
چنین می‌کنند. نماز ظهر گزارده می‌شود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد که همگان گرد آیند. جمعیت، فشرده می‌شود. حرارت به اوج خود رسیده است و از تابش آفتاب، سراسر بیابان، زبانه می‌کشد. مردمان از جامه‌ها، رداها و از هر آنچه امکان داشته است، سایه بانَکی دست و پا کرده‌اند تا مگر‌اندکی از حرارت آفتاب و سوزش آن کاسته شود.
در چنین هنگامی سخت و فراموش ناشدنی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در پیش دید ده‌ها هزار (درباره عدد حاضران در واقعه غدیر خم، اقوال، گوناگون است، از جمله: یک هزار سیصد نفر و ده هزار نفر در المناقب، ابن شهر آشوب، ده هزار و دوازده هزار نفر در تفسیر العیّاشی، هفده هزار نفر در جامع الاخبار، چهل هزار و هفتاد هزار و نود هزار و ۱۱۴ هزار و ۱۲۴ هزار نفر در السیرة الحلبیّة، هفتاد نفر در الاحتجاج و ۱۲۰ هزار نفر در تذکرة الخواصّ.)مسلمان حج‌گزار، بر جهاز شتران بر می‌آید و سخن آغاز می‌کند و حمد و ثنای خداوند می‌گوید. سپس بارها از مردم بر سختکوشی، ابلاغ،‌ اندرزگویی و کوتاهی نکردن خویش در ابلاغ حق، و... گواهی می‌گیرد و سرانجام، در حالی که دست علی (علیه‌السّلام) را گرفته و فراز آورده (بدان‌سان که سپیدی زیر بغل آن دو نمایان است)، می‌فرماید:
من کنت مولاه فعلیّ مولاه. هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست.
اکنون باید بنگریم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با این همه تمهید، در فضایی بدان‌گونه، در میان جمعی بدان‌سان و با تأکید بر مطرح شدن سخن در همان جا و با همان حال و هوا، چه گفته و از آن، چه چیزی اراده کرده است. دوستی علی (علیه‌السّلام) را؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که در هنگامه عظیم این حج، بارها سخن گفته و از جمله بر «مودّت» اهل‌بیتش تأکید کرده بود، از نگه‌داشتن این همه انسان در آن جوّ آتشین و شنوانیدن این پیام به آنان و تأکید بر رساندن آن به دیگران، چنین قصد داشت که: «علی را دوست بدارید»؟ مگر دوست داشتن علی (علیه‌السّلام)، نیازمند توصیه است؟! او سرآمد مؤمنان و برجسته‌ترین چهره این مکتب است و مؤمنان، همه مامور به دوست داشتن یکدیگر و نهایتا مامور به دوست داشتن علی (علیه‌السّلام) هستند. آیا گفتن این موضوع، نیاز به این همه تمهید داشت؟!
در بخش چهاردهم این دانش‌نامه، احادیث درباره «مهرورزی به علی (علیه‌السّلام) » خواهد آمد؛ امّا تأکید داریم که آنها نیز آهنگی بس فراتر و مقصودی بس عظیم‌تر از دوستی صوری و عادی دارند.
با این‌که بارها بر دوستی علی (علیه‌السّلام) تأکید و تصریح شده بود، چه نیازی به این همه رنج بردن و سختی دیدن مردمان بود که بمانند و حرارت بچشند تا بشنوند که: «علی را دوست بدارید»؟
این همه، نشان‌گر آن است که پیامبر خدا از آن کلام، پیامی فراتر، سخنی نقش آفرین‌تر و مقصودی فرازمندتر داشت و به همین دلیل نیز آن صحنه به یادماندنی را به امر الهی سامان داد و یک بار دیگر، ولی گویاتر، فراموش ناشدنی تر و بر جان‌ها جایگیرتر، پیامش را فریاد کرد. آیا هیچ خِردی از آن همه تمهید و تأکید، جز این می‌فهمد و هیچ خِردی، آن توجیه ناموجّه را برمی تابد؟!
«اِنَّ فِی ذَ لِکَ لَذِکْرَی لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ؛ بی‌گمان، در آن برای کسی که صاحب‌دل باشد یا گوش شنوا داشته و شاهد باشد، پند است».

۵.۲ - قرائن موجود در خود واقعه

قرائن موجود در خود واقعه به قرار زیر است:

۵.۲.۱ - نزول دو آیه اکمال و ابلاغ

بی‌گمان، آیات ۳ و ۶۷ از سوره مائده در جریان غدیر و پس از آن‌که پیامبر خدا علی (علیه‌السّلام) را فراز آورد و نیز پیش از سامان یافتن آن مراسم شکوهمند، برای تأکید بر ابلاغِ حق در مشهد و منظر هزاران انسان و پس از بیان جمله: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست» نازل شده است.
گزارش‌ها و نقل‌های این حقیقت، بدان‌سان انبوه است که جای هیچ تردیدی را باقی نمی‌گذارد. اکنون باید پرسید آیا آهنگ آیه که نشان‌گر این واقعیّت است که در صورت ابلاغ نشدن امر الهی به وسیله پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، رسالت‌مداری او یکسر تباه می‌شود و نیز بیان‌گر این است که محتوای پیام، بسی دلهره آفرین است و موضع خصمانه غوغاسالاران را به دنبال دارد، می‌تواند بخشی از شرایع و شماری از حلال‌ها و حرام‌ها شمرده شود، با این که ابلاغ حلال‌ها و حرام‌ها برای پیامبر خدا، نه هراسی دارد و نه مخالفتی و نه...؟ ! شگفتا که مفسّرانی، چون حقیقت را ندیدند، یا نخواستند ببینید، ره افسانه زدند.
به لحاظ اهمّیت این آیات و تعیین زمان نزول آنها، به گونه‌ای مستقل، بدان خواهیم پرداخت.

۵.۲.۲ - محتوای خطبه

چگونگی آغاز خطبه، ادامه آن و طرح موضوع در آن به همراه آهنگ شورانگیز، تأثیرگذار و گدازنده کلام نبوی، تردیدی باقی نمی‌گذارد که موضوع، بسی مهم‌تر و حسّاس‌تر و دغدغه آمیزتر از آن چیزی است که برخی پنداشته‌اند. یکی از نقل‌ها را می‌آوریم:
حذیفة بن اسید می‌گوید: چون پیامبر خدا از حجّة الوداع باز آمد، مانع از آن شد که اصحابش در پیرامون درختانِ نزدیک به همِ دشت، بار افکنند. سپس به دنبال آنان فرستاد و در زیر درختان، نماز [را به جماعت] گزارد. سپس برخاست و فرمود:
ایُّهَا النّاسُ! قَد نَبَّاَنِی اللَّطیفُ الخَبیرُ انَّهُ لَم یُعَمَّر نَبِیٌّ الّا مِثلَ نِصفِ عُمُرِ الَّذی قَبلَهُ، وانّی لَاَظُنُّ ان یوشِکَ ان اُدعی فَاُجیبَ، وانّی مَسؤولٌ وانتُم مَسؤولونَ، فَمَاذا انتُم قائِلونَ؟ ‌ ای مردم! همانا خداوند ریزبینِ آگاه به من خبر داده است که هر پیامبری به‌اندازه نصف عمر پیامبر قبلی‌اش عمر می‌کند و من گمان دارم که دعوت حق و وفاتم نزدیک است و از من پرسیده می‌شود و از شما هم پرسیده می‌شود. شما چه خواهید گفت؟
قالوا: نَشهَدُ انَّکَ قَد بَلَّغتَ و نَصَحتَ و جَهَدتَ، فَجَزاکَ اللّهُ خَیراً؛
گفتند: گواهی می‌دهیم که تو ابلاغ کردی و کوشیدی و خیرخواهی نمودی. پس خدا به تو جزای خیر دهاد!
فرمود:
قالَ: ا لَستُم تَشهَدونَ ان لا الهَ الَا اللّهُ، و انَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ، و انَّ جَنَّتَهُ حَقٌّ، و انَّ نارَهُ حَقٌّ، و انَّ المَوتَ حَقٌّ، و انَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیبَ فیها، و انَّ اللّهَ یَبعَثُ مَن فِی القُبورِ؟ آیا به این‌که خدایی جز خداوند یکتا نیست و محمّد، بنده و پیامبر اوست و بهشت او حق است و دوزخ او حق است و مرگْ حق است و قیامت، بی‌تردید، آمدنی است و خداوند، همه مردگان را برمی‌انگیزاند، گواهی نمی‌دهید؟
قالوا: بَلی نَشهَدُ بِذلِکَ.
گفتند: چرا، بدان‌گواهی می‌دهیم.
فرمود:
قالَ: اللّهُمَّ اشهَد، خدایا! گواه باش.
سپس فرمود:
ثُمَّ قال: یا ایُّهَا النّاسُ! انَّ اللّهَ مَولایَ، و انَا مَولَی المُؤمِنینَ، و انَا اولی بِهِم من انفُسِهِم؛ مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ. ‌ای مردم! خداوند، مولای من است و من، مولای مؤمنانم و من از خودِ آنان به آنان سزاوارترم. پس هر که من مولای اویم، این (یعنی: علی) مولای اوست. خدایا! دوست‌دارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار.
سپس فرمود:
ثُمَّ قالَ: ایُّهَا النّاسُ! انّی فَرَطُکُم و انَّکُم وارِدونَ عَلَی الحَوضَ، حَوضٌ اعرَضُ مِمّا بَینَ بُصری و صَنعاءَ، فیه آنِیَةٌ عَدَدَ النُّجومِ قِدحانٌ مِن فِضَّةٍ، وانّی سائِلُکُم حینَ تَرِدونَ عَلَیَّ عَنِ الثَّقَلَینِ، فَانظُروا کَیفَ تَخلُفونی فیهِما؛ الثَّقَلُ الاَکبَرُ کِتابُ اللّهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِیَدِ اللّهِ و طَرَفٌ بِاَیدیکُم، فَاستَمسِکوا بِهِ لا تَضِلّوا ولا تُبَدِّلوا، و عِترَتی اهلُ بَیتی؛ فَاِنَّهُ قَد نَبَّاَنِی اللَّطیفُ الخَبیرُ انَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ». ‌ای مردم! من پیش از شما می‌روم و شما در (حوض کوثر) بر من درمی آیید؛ حوضی که عریض‌تر از فاصله بُصری تا صنعاست و در آن به تعداد ستارگان، جام‌های سیمین است و چون بر من در آیید، از شما درباره «ثقلین» (ثقلین، یعنی: دو ثقل، دو چیز سنگین و یا گران‌بها، از آن‌رو که اخذ و عمل به آن دو سنگین است و یا آن که ارزشمند و گران سنگ‌اند.) جویا می‌شوم. پس دقّت کنید که پس از من، چگونه با آن دو رفتار می‌کنید! ثقل بزرگ‌تر، کتاب خدای (عزوجل) است؛ رشته‌ای که یک سرش به دست خدا و سرِ دیگرش به دستان شماست. پس بدان چنگ زنید تا گم‌راه و دگرگون نشوید. و دیگری خاندان یا اهل‌بیت من‌اند. و خدای لطیف و خبیر به من خبر داد که آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض بر من در آیند.
چگونگی بیان خطبه، نشان‌گر این است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بسی می‌کوشد تا دل‌ها را آماده سازد،‌اندیشه‌ها را به تامّل وا دارد و گوش‌ها را شنوا سازد، به گونه‌ای که سخن، چنان در اعماق قلب‌ها بنشیند که فردا و فرداها، کسی را توانِ انکار نباشد، مگر از سَرِ دلْ‌مردگی و خیره‌سری در مقابل حق.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آغاز، از این‌که به زودی از میان امّت خواهد رفت، سخن می‌گوید و بدین‌سان، ذهن‌ها را برای‌اندیشیدن در مسئله جانشینی و چگونگی تداوم رهبری به تامّل وا می‌دارد و آن‌گاه با جمله: «من مسئولم و شما نیز مسئولید» بر مسئولیت همگانی تأکید می‌کند. گویی می‌گوید من مسئولم که حق را بگویم و واقعیّت را فریاد کنم و شما مسئولید که بشنوید، تامّل کنید، دریابید و عمل کنید. سپس می‌فرماید:
لقد مکثت فیکم سنوات مدیدة اُبلّغ رسالات ربّی فماذا انتم قائلون؟ من، سالیانی در میان شما بودم. شما درباره رسالت‌گزاری من چه می‌گویید؟
جمعیّت، یک پارچه فریاد برمی آورَد که:
از سرِ اخلاص و دلسوزی، با تلاشی طاقت فرسا ابلاغ کردی. خدایت جزای خیر، عنایت کناد!
آن‌گاه از آنها با پرسش‌های مکرّر، بر بنیادهای اعتقادی و بر «اولی» بودن خود بر آنها در تمام شئون زندگی، گواهی می‌گیرد و پس از آن، خداوند را بر این همه، که:
اللّهُمَّ اشهد. خدایا! شاهد باش.
اکنون، سخن به اوج رسیده است. جان‌ها تشنه‌اند و گوش‌ها آماده و سینه‌ها تپنده. پیامبر خدا با این همه تأکید و تنبّه و اصرار، چه می‌خواهد بگوید؟ او ادامه می‌دهد:
«مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا مَولاهُ». هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست.
آن‌گاه تأکید می‌کند که گرانْ‌جانی در برابر علی (علیه‌السّلام) و نپذیرفتن ولایت او، اعلام نبرد با من است.
آیا می‌توان گفت که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این همه تمهید و تأکید را معمول می‌دارد تا بگوید: «علی را دوست داشته باشید»؟!
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌داند که کسانی این حقیقت را برنخواهند تابید و رویارویی خواهند کرد و کسانی نیز جبهه خواهند گرفت. این همه تأکید و تنبّه، برای همین است.
آن‌گاه پس از ابلاغ، به گونه‌ای دیگر تأکید می‌کند:
قیامت در پیش است و من به زودی خواهم رفت؛ امّا نگران پس از خودم که چه خواهید کرد.‌ هان! بر کنار حوض در انتظارم که چگونه بر من وارد خواهید شد.
سلام خدا بر او که در نهایت استواری و کارآمدی و کارسازی، پیام الهی را بر مردمان خواند و حقّ «حق» را ادا کرد! سلام خدا بر او که با غمی بر سینه (برخاسته از آنچه می‌دانست) و با دغدغه‌ای از موضع‌ها و گفته‌ها و جریان سازی‌ها، پیام ولایتِ علوی را آورد و حرمت حق را پاس داشت! درود خدا بر او و بر کسانی که راه او را پیمودند و جان خود را فدای او نمودند!

۵.۲.۳ - تاج نهادن بر سر علی در روز غدیر

این، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که عمامه‌اش را بر سر علی (علیه‌السّلام) می‌نهد تا بر شکوه و جلال مراسم بیفزاید، که حقیقتا نوری بر نور است.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از بلندای جایگاهی که برای ابلاغ حق، سامان داده بودند، فرود می‌آید و سبُک بال از این که پیامِ حق را گزارده است، در حلقه مردمان قرار می‌گیرد و مردمان، بر گرد او حلقه می‌زنند.
بی‌گمان، آنچه بر دل‌ها می‌گذرد، گونه‌گون است: چه شد؟ چه بود؟ علی و جانشینی پیامبر خدا؟! کم نبودند کسانی که آن همه تأکید و تنبّه و تصریح پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را (از آغازین روزهای بعثت تا کنون) نادیده می‌گرفتند و بر مقتضای هواهای نفسانی خود پای می‌فشردند.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) احساس می‌کند که هنوز کار، پایان نگرفته است و تأکیدها و تتمیم‌ها و تکمیل‌های دیگر، لازم است. علی (علیه‌السّلام) را فرا می‌خوانَد و عمامه «سحاب» (سحاب، به معنای «اَبْر»، نام یکی از دستارهای پیامبر خدا بود.) خود را بر سر وی می‌نهد. بدان روزگاران، آن کس که حاکمیت می‌یافت، «تاج» بر سر می‌نهاد و این، شیوه پادشاهان و امیران بود. اکنون پیامبر خدا که جایگاه حاکمیت را برای علی (علیه‌السّلام) رقم زده است، چنان می‌کند و بر سر علی (علیه‌السّلام) عمامه می‌نهد که عمامه «تاجِ» عرب است.
آورده‌اند که عرب، چون کسی را «سیادت» می‌داد و به «امارت» می‌نشاند، بر سرِ او «عمامه» می‌نهاد که این، نشانه تثبیت جایگاه حاکمیت و ولایت بود.
علی (علیه‌السّلام) خود از این افتخار، چنین یاد کرده است:
عَمَّمَنی رَسولُ اللّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَومَ غَدیرِ خُمٍّ بِعِمامَةٍ؛ پیامبر خدا مرا در روز غدیر خم، با عمامه‌ای، مُعمَّم کرد.
و محدّثان و مورّخان، چنین گزارش کرده‌اند که:
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز غدیر خم، علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) را فرا خواند و او را مُعمَّم کرد و انتهای عمامه را از پشت سرش آویخت.
نیز:
پیامبر خدا، عمامه سحابش را بر سر علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بست.بدین‌سان، پیامبر خدا نشان می‌دهد که با آن خطبه والا و کلمات ارجمند و جملات پرشُکوه، علی (علیه‌السّلام) را بر ولایت، نصب نموده و زعامت و امامت وی را بر مردمان، تثبیت کرده است و نه چیزی جز این. (در برخی نقل‌ها چنین است که اوّل، عمامه را بر سر علی (علیه‌السّلام) نهاد و آن‌گاه فرمود: «هر که من مولای اویم، ...» ؛ که ممکن است تکرار بوده و نه بار اوّل.)

۵.۲.۴ - سلام رهبری

چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از بلندای جایگاه فرود می‌آید، هنگام نماز می‌شود. نماز می‌گزارَد و آن‌گاه به مؤمنان دستور می‌دهد که بر علی (علیه‌السّلام) به عنوان «امیر مؤمنان» سلام گویند. بریده اسلمی می‌گوید:
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مردمان دستور داد که بر علی (علیه‌السّلام) به عنوان «امیر مؤمنان» سلام گویند. مردم چنین کردند و من، آن روز، خردسال‌ترین آنان بودم که به علی (علیه‌السّلام) سلام گفتم.

۵.۲.۵ - تهنیت بر ولایت و امارت

این تصریح‌ها و تأکیدها، آن روز، حقیقت را آفتابی کرده بود. همگان، در آن روز، از این حادثه و ابلاغ، «نصب علی (علیه‌السّلام) بر ولایت» را می‌فهمیدند و بدین‌سان، یکسر به سویش می‌شتافتند و ولایت را به او تبریک و تهنیت می‌گفتند. طُرفه آن که داعیه‌داران بعدی، اوّلین کسانی بودند که چنین کردند. از جمله، خلیفه دوم که گفت:
مبارکت باد، ‌ای پسر ابو‌طالب! امروز ولی هر مرد و زن مسلمان شدی.
منابع بسیاری این سخن را با الفاظ گونه‌گون از خلیفه دوم گزارش کرده‌اند، چنان‌که از بسیاری دیگر.

۵.۲.۶ - شعر شاعران

فهم ادیبان و شاعران از واژگان، در تمامی فرهنگ‌ها از اعتبار ویژه برخوردار است. عالمان، هماره برای تعیین معنای واژه، آن‌گاه که معانی مُحتملی داشته باشد، به فهم ادیبان و شاعران استناد می‌کنند.
شاعر بلند آوازه آن روزگار، حسّان بن ثابت، بی‌درنگ پس از فرود آمدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جایگاه، به پا می‌خیزد و از پیامبر خدا برای سرایش اشعار، رخصت می‌طلبد و آن‌گاه چکامه بلندش را با این مطلع می‌خواند که:
ینادیهمُ یوم الغدیر نبیّهم؛ بخمٍّ و اسمِع بالرسول منادیا.
روز غدیر در خُم، پیامبرشان ندایشان داد
اینک به ندای رسول، گوش فرا ده.
و در ضمن آن، چنین می‌گوید:
فقال له قم یا علی فانّنی
رضیتک من بعدی اماماً و هادیا
پس به او گفت: ‌ای علی! برخیز
که من تو را برای امامت و هدایتِ پس از خود پسندیدم.
و در فرجام آن، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید:
«لا تَزالُ یا حَسّانُ مُؤَیَّداً بِروحِ القُدُسِ ما نَصَرتَنا بِلِسانِکَ؛ ‌ای حَسّان! تو مادام که با زبانت ما را یاری می‌کنی، با روح القدس، تایید می‌شوی.
بدین‌سان می‌بینیم که حسّان از آن حادثه و از آن جمله پیامبر خدا، امامت علی (علیه‌السّلام) را درمی‌یابد و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز بر این دریافت، مهر تأیید می‌زند. (غدیریه حَسّان، مشهورترین و بلندآوازه‌ترین شعر اوست. شگفتا از آقای دکتر محمّد طاهر درویش که کتابی پربرگ درباره حَسّان، فراهم آورده و درباره اشعار او از ابعاد مختلف، سخن گفته، ولی و هرگز از این شعر او یاد نکرده است.)
[۶۸] حسّان بن ثابت، دیوان حسّان بن ثابت، قاهره، دار المعارف.
پس از وی نیز شاعران و چکامه سرایان، چنین کرده‌اند و در اشعار خود، امامت و ولایت علی (علیه‌السّلام) را بر اساس این حادثه گسترده‌اند. علّامه عالی‌قدر، عبد الحسین امینی، کتاب عظیم الغدیر را، از جمله بر پایه این اشعار و تحلیل محتوای آنها برنهاده است.
[۶۹] ر. ک: حسّان بن ثابت، ابیات حسّان بن ثابت.


۵.۲.۷ - انکار ولایت و نزول عذاب

چون نام علی (علیه‌السّلام) فراز می‌آید و ولایت او رقم می‌خورَد، سینه‌های آکنده از حسد، حقد و کینه تاب نمی‌آورند و سخن‌ها می‌گویند و یاوه‌ها می‌پراکنند. وقیحانه‌تر از همه، رویارویی کسی است که در پیش دید پیامبر خدا، به نصب علی (علیه‌السّلام) بر جایگاه امامت، با دیده تردید نگریسته، بر عمل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) طعن می‌زند و چگونگی این «نصب» را از پیامبر خدا بازخواست می‌نماید که:
آیا این [نصب]، از سوی خداست و یا خود بدان همّت گماشتی؟
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سه بار با سوگند، تأکید می‌کند که بر اساس وحی الهی چنین می‌کنم؛ امّا او تیره جانی پیشه می‌کند و از خداوند، عذاب می‌طلبد. خداوند، سنگی فرو می‌فرستد و او، بدان کشته می‌شود. پس آیات: «سَاَلَ سَآئِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ؛ خواهنده‌ای عذابی واقع شدنی را خواست...» نازل می‌گردد.
روشن است که او از جمله: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست»، امامت و پیشوایی را می‌فهمید؛ چرا که در اعتراضش به پیامبر خدا، از جمله گفت: سپس راضی نشدی، تا این‌که این جوان را بلند کردی و گفتی:
«هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست».
افزون بر این، تأکید بر دوستی علی (علیه‌السّلام) و علنی نمودن لزوم مهرورزی به وی، این همه خشم و گردن‌کشی لازم نداشت.

۵.۲.۸ - اعتراف صحابیان

گویا در آن روزگاران و به هنگامی که این سخن علنی شد، هیچ کس در مفهوم آن (امامت، پیشوایی و زعامت) تردید نکرده است. بیماردلان نیز از سَرِ سست باوری، در سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به تردید نگریسته‌اند، وگرنه در معنای جمله، هرگز تردید نکرده‌اند.
در همان روزگاران و پس از آن واقعه و گاه حتّی سال‌های سال بعد از آن نیز کسانی با استناد بدان حادثه، علی (علیه‌السّلام) را «مولا» نامیده‌اند و او را بدان، مورد خطاب قرار می‌دهند. علی (علیه‌السّلام) خود، چرایی این تعبیر را از آنها می‌خواهد. آنها می‌گویند:
[چون] روز غدیر خم، شنیدیم که پیامبر خدا می‌گوید: «هر که من مولای اویم، این [علی] مولای اوست».
عمر بن خطّاب نیز بارها بر این نکته تأکید کرده است، همانند صحابیان دیگر.
آیا کسانی که علی (علیه‌السّلام) را بر اساس حدیث غدیر و با استناد به جملات آن، «مولا» نامیده‌اند، از این کلمه، «حبیب» و «نصیر» را برداشت کرده‌اند؟! آیا جز با سهل‌انگاری و تن‌زدن از ساده‌ترین مسائل زبانی و بیانی، چنین فهمی روا خواهد بود؟!

۵.۲.۹ - گواه طلبی امام

علی (علیه‌السّلام) جریان را بدان‌سان می‌دید که سیاست‌مداران، با فرصت‌طلبی، خود را به نادانی و فراموشی واقعه زدند، و چون اقدام عملی علیه آنان را (به دلایل و عللی که در جای خود آمده است) روا نمی‌دانست، از درگیری و رویارویی تشنّج آفرین تن زد؛ امّا واگویی حق و عرضه حقیقتِ ماوقع را در موقعیّت‌های مناسب، هرگز از دست نمی‌هشت.
اگر کسی از واقعِ امر سؤال می‌کرد، امام (علیه‌السّلام) حق را به صراحت می‌نمود و اگر در مقامی در میان مردم، موقعیّتی مناسب می‌یافت، موضوع را طرح می‌کرد و از کسانی که شاهد جریان بودند، می‌خواست که آنچه را دیده‌اند، وا گویند و گاه نیز کسانی را که در جوّ «تهدید» و «تطمیع»، از بازگویی حق تن می‌زدند، سوگند می‌داد که حق را آشکار نمایند و از این که حقیقت به فراموشی سپرده شود، جلوگیری کنند.
این‌گونه گواه طلبی‌ها که در قلم و بیان محدّثان و مورّخان به «مناشده» شهره گشته است، بسیار است، چه به روزگار انزوا و چه به روزگار خلافت، تا نسل جدید نیز حق را بداند و حقایق را بفهمد. از جمله آورده‌اند که چون علی (علیه‌السّلام) به کوفه وارد شد، در میان مردمان به پا خاست و فرمود:
شما را سوگند می‌دهم هر آن کس که حدیث «هر که من مولای اویم، این [علی] مولای اوست» را در روز غدیر شنیده است، به پا خیزد و گواهی دهد.
پس عدّه‌ای از صحابه برمی خیزند...
علی (علیه‌السّلام) جای در جای بر این حقیقت، پای می‌فشارَد و از آنان که در غدیر بوده‌اند، همی می‌خواهد که حقیقت را بگویند و از این که «حقْ» مکتوم بمانَد، جلوگیری کنند.
برای علی (علیه‌السّلام) این وا‌گویی و اعتراف و گواهی دادنِ شاهدان، بدان‌سان مهم است که چون کسانی از گواهی دادن تن می‌زنند (کسانی که هرگز انتظار نمی‌رفت چنان کنند)، امام (علیه‌السّلام) آنان را از سرِ سوز، نفرین می‌کند.آیا می‌توان تصوّر کرد که این همه سوز و گداز، تأکید و تنبّه، و تلاش و روشن‌گری برای فراموش نشدن غدیر، فقط برای این است که پیامبر خدا در جمله‌ای فرموده بود: «علی را دوست داشته باشید و او را یاری کنید»؟!
آیا می‌توان تصوّر کرد که تهدید حاکمان برای به سکوت وا داشتن افراد، فقط برای این بوده است که نمی‌بایست جمله‌ای از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) (که: «علی را دوست داشته باشید») به گوش‌ها و جان‌ها می‌رسید؟! تهدیدی که سبب می‌شود پس از سوگند امام (علیه‌السّلام) از میان انبوهی از کسانی که در آن هنگامه شگفت حضور داشتند، تنها عدّه‌اندکی پاسخ گویند و بسیاری از سرِ ترس و طمع، لب فرو بندند؟! شگفتا!
«چون غرض آمد، هنر پوشیده شد / صد حجاب از دل به سوی دیده شد».
[۷۶] مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی.



گفتیم آنان که در آن هنگام حضور داشتند، از جمله: «هر که من مولای اویم، این [علی] مولای اوست»، ولایت و زعامت و امامت را فهمیدند و بر این پایه به علی (علیه‌السّلام) تبریک گفتند و او را ستودند. ادیبان و شاعران نیز چنان فهمیدند و آن حقیقت را در چکامه‌ها نهادند و به تاریخ سپردند. تیره دلان نیز چنان فهمیدند؛ ولی برنتابیدند و خیره‌سری کردند و موضع گرفتند.
اکنون می‌خواهیم بگوییم که امامان معصوم (علیه‌السّلام) نیز در هنگام تفسیر حدیث، این حقیقت را بارها، علنی کرده‌اند. پس از اشاره به این حقیقت، سخن را در این قسمت به فرجام ببریم.
باری، آن بزرگان و بزرگواران، آن امیران سخن و چشندگان جانِ علم نیز که «اهل خانه»‌اند و «بهتر می‌دانند که در خانه وحی چیست»، (اشاره‌ای است به جمله معروف «اهل البیت ادری بما فی البیت» که شکل روایت پیدا نموده است)
[۷۷] ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحار‌الانوار، ج۸۱، ص۲۷۴.
از این حدیث، در مواقع مناسب، فقط همین تفسیر را به دست داده‌اند و نه جز آن را. ابو اسحاق می‌گوید: به علی بن حسین (علیهما‌السّلام) گفتم: معنای گفته پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست» چیست؟
فرمود:
«اخبَرَهُم انَّهُ الاِءمامُ بَعدَهُ؛ به آنان آگاهاند که او امام پس از ایشان است.»
این‌گونه تفسیرها در میراث امامان (علیه‌السّلام) فراوان است و تفسیر آن بزرگواران، بی‌گمان بر هر تفسیر دیگری مقدّم است.
[۸۰] ر. ک: «الغدیر و حدیث العترة الطاهرة»، تُراثُنا، ش۲۱



پیامبر خدا در پیش دید ده‌ها هزار تن از کسانی که از گزاردن حج برگشته بودند، ولایت علی (علیه‌السّلام) را ابلاغ کرد و کسی جز یک نفر، به گونه آشکارا آهنگ مخالفت نکرد و سخنی نگفت. هر کس، هر چه بر دل داشت، آشکار نکرد. مردمان، پراکنده شدند و پیامبر خدا نیز با اصحاب، وارد مدینه شد.


پیامبر خدا، شادمان از آنچه انجام داده بود و مسرور از این که واپسین مسئولیت را به درستی گزارده بود، در مدینه روزهای واپسین عمر را می‌گذراند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از آنچه در درون جامعه می‌گذشت، آگاه بود و از طرح‌ها، توطئه‌ها و خیزهایی که برخی برای دستیابی به قدرت در آینده برداشته بودند، اطّلاع داشت. از این روی، می‌کوشید تا در فرصت‌های باقی مانده، بر آنچه ابلاغ کرده بود، تأکید ورزد و آنچه را گفته بود، استوارتر کند.


۱. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن حدیث و تاریخ، ج۲، ص۲۱۷ (واقعه غدیر).    
۲. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۲۷۷ (تبریک رهبری).    
۳. ر. ک:حسینی میلانی، سیدعلی، نفحات الازهار، ج۶، ص۳۷۷.    
۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۴.
۵. ذهبی، محمد بن احمد، رسالة طرق حدیث «مَن کنت مولاه فعلی مولاه»، ص۱۱.    
۶. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۴۴، طبع جدید.
۷. حسینی میلانی، سیدعلی، نفحات الازهار، ج۶، ص۳۷۸ به بعد.    
۸. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، ح۴۵۷۶.    
۹. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳، ح۶۲۷۲.    
۱۰. ابوعیسی ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۳، ح۳۷۱۳.    
۱۱. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفّاظ، ج۲، ص۷۱۳، ح۷۲۸.
۱۲. ر. ک:طباطبایی، عبدالعزیز، الغدیر فی التراث الاسلامی، ص۳۵.    
۱۳. ابن حجر، احمد بن علی، فتح الباری، ج۷، ص۷۴.
۱۴. سیدابن‌ طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۲، ص۲۴۰.
۱۵. ر. ک:طباطبایی، عبدالعزیز، الغدیر فی التراث الاسلامی، ص۴۵.    
۱۶. ر. ک:ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۲۰۴.    
۱۷. ر. ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۶۴۱
۱۸. ابو‌عبیده، معمر بن مثنی، مجاز القرآن، ج۲، ص۲۵۴.    
۱۹. زوزنی، حسین بن احمد، شرح المعلّقات السبع، ص۱۸۹.    
۲۰. انباری، محمّد بن قاسم، شرح القصائد السبع الطوال الجاهلیّات، ص۵۶۵۵۶۶.    
۲۱. الفراء، یحیی بن زیاد، معانی القرآن، ج۳، ص۱۳۴.    
۲۲. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج۲۹، ص۲۲۸.
۲۳. ر. ک:حسینی میلانی، سیدعلی، نفحات الازهار، ج۸، ص۸۶۱۶.    
۲۴. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۶۱۵ به بعد.
۲۵. توبه/سوره۹، آیه۵۱.    
۲۶. ابو‌حیان، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۵، ص۴۳۳.    
۲۷. محمد/سوره۴۷، آیه۱۱.    
۲۸. شریف مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۲۷۱.    
۲۹. الفراء، یحیی بن زیاد، معانی القرآن، ج۲، ص۱۶۱.    
۳۰. شریف مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۲۷۱.    
۳۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ماده «ولی».
۳۲. انعام/سوره۶، آیه۶۲.    
۳۳. واحدی نیسابوری، علی بن احمد، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۸۱.
۳۴. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    
۳۵. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۷۳.
۳۶. ابن اثیر جزری، مبارک‌ بن ابی‌الکرم، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ماده «ولی».
۳۷. ر. ک: حسینی میلانی، سیدعلی، نفحات الازهار، ج۶، ص۱۶ـ۱۲۰.
۳۸. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۶۱۵ به بعد.
۳۹. محمد بیومی مهران، الامامة و اهل‌البیت، ج۲، ص۱۲۰.    
۴۰. ر. ک:امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، خطبه ۱۰۸.    
۴۱. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۳۱.    
۴۲. ابن شهر آشوب، المناقب، ج۳، ص۲۶.    
۴۳. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۳، ح۱۵۳.    
۴۴. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۲۹.    
۴۵. سبزواری، محمد، جامع الاخبار، ص۴۷ ح.    
۴۶. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیّة، ج۳، ص۲۵۷.    
۴۷. امینی، عبد الحسین، المناشدة و الاحتجاج بحدیث الغدیر، ج۱، ص۱۳۴.    
۴۸. ابن‌جوزی‌، یوسف‌ بن‌ قزاوغلی، تذکرة الخواصّ، ص۳۷.    
۴۹. ر. ک:امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۹.    
۵۰. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۳۹.    
۵۱. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۵۸.    
۵۲. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۶۵.    
۵۳. ق/سوره۵۰، آیه۳۷.    
۵۴. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۲۴۲ (بحثی درباره آیه تبلیغ).    
۵۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۲۶۰ (تحقیقی درباره روز کامل شدن دین).    
۵۶. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۴۹.    
۵۷. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۲۱۷ (حدیث غدیر).    
۵۸. قضاعی مصری، محمد بن سلامة، مسند الشهاب، ج۱، ص۷۵ ح ۴۷.    
۵۹. ابن اثیر جزری، مبارک‌ بن ابی‌الکرم، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۱۹۹، ماده «توج».    
۶۰. حسینی زبیدی، محمد مرتضی‌، تاج العروس من جواهر القاموس‌، ج۱۷، ص۵۰۶، ماده «عمم».    
۶۱. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۱، ص۷۶، ح ۴۲.    
۶۲. زرندی، محمد بن یوسف، نظم درر السمطین، ص۱۱۲.    
۶۳. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۲۶۹ (تاج‌گذاری در روز غدیر).    
۶۴. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۲۷۱ (سلام رهبری).    
۶۵. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۲۷۷ (تبریک رهبری).    
۶۶. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۳۷.    
۶۷. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۶۵ به بعد.    
۶۸. حسّان بن ثابت، دیوان حسّان بن ثابت، قاهره، دار المعارف.
۶۹. ر. ک: حسّان بن ثابت، ابیات حسّان بن ثابت.
۷۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۳۰۵ (اشعار حسّان بن ثابت).    
۷۱. معارج/سوره۷۰، آیه۱.    
۷۲. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۳۱۱ (درخواست عذاب).    
۷۳. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۱۳۷ (علی، مولای هر کسی است که پیامبر، مولای اوست).    
۷۴. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۳۲۹ (سوگند دادن‌های علی).    
۷۵. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۳۴۱ (نفرین علی به پنهان کنندگان).    
۷۶. مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی.
۷۷. ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحار‌الانوار، ج۸۱، ص۲۷۴.
۷۸. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ج۱، ص۶۵.    
۷۹. ر. ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۲، ص۳۵۳، تفسیر کلمه «مولا».    
۸۰. ر. ک: «الغدیر و حدیث العترة الطاهرة»، تُراثُنا، ش۲۱



حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «ماجرای غدیر» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۲/۱۶.    



جعبه ابزار