مأموریت خضر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: پیامبر، تشریع، قصاص، خضر، تکوین، مأموریت، جنایت.
پرسش: حضرت خضر (علیهالسّلام) نوجوانی را قبل از وقوع جنایت کشت، پس چرا امام علی (علیهالسّلام)با آنکه میدانست که ابن ملجم قاتل ایشان است، از کشتن او خودداری کرده و آن را
قصاص قبل از
جنایت دانست؟!
پاسخ: آن ولیّ خدا که نامش را «خضر» اعلام کردهاند و مدتی را با حضرت موسی (علیهالسّلام) سپری کرد، در این مدتِ همراهی ـ مانند دیگر
پیامبران و اولیا ـ مأمور به
ابلاغ و اجرای تکالیف تشریعی نبود؛ بلکه مأموریت ایشان، اجرای برخی فرمانهای تکوینی خداوند بود؛ ازاینرو رفتارهای
حضرت خضر (علیهالسّلام) ـ در آن ایام ویژه ـ را نمیتوان مقیاسی برای رفتارهای دیگر اولیای الهی در نظر گرفت. در پاسخ تفصیلی، بیشتر به این موضوع پرداختهایم.
در
قرآن مجید صریحاً نامی از «خضر» برده نشد، بلکه تنها از رفیق یا استاد
موسی (علیهالسّلام) یاد شده است. او دانشمندی الهی بود، و مشمول
رحمت خاص
پروردگار، و مأمور به
باطن و نظام تکوینی
جهان، و آگاه از پارهای از
اسرار، و از یک جهت معلم
موسی بن عمران، هر چند موسی در پارهای از جهات بر او مقدم بوده است.
برای پرداختن به پاسخ آنچه در پرسش مطرح شده است، باید دید مأموریتهای خضر در نظام تشریع بود، یا در نظام تکوین؟!
«
تشریع» به معنای قانونگذاری است و بیشتر در مورد قانونگذاری در حوزه دین به کار میرود. «تکوین» نیز واژهای است
عربی و مقصود از آن «
خلقت» و «ایجاد» در خارج از
ذهن است.
شباهت این دو کلمه در آن است که در هر دو، مفهوم ایجاد و
ابداع وجود دارد؛ اما فرقشان در این است که یکی (تشریع) ایجاد در
عالم ذهن، اعتبار و قراردادهای اجتماعی است؛ اما دیگری (تکوین) ایجاد در عالم خارج از ذهن و واقع است.
مهمترین مسئلهای که اندیشمندان اسلامی را در این
داستان به خود مشغول ساخته، ماجراهای سهگانه (سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان و ساختن دیوار بدون دستمزد) است که این مرد عالم در برابر موسی انجام داد، موسی چون از باطن امر آگاه نبود، زبان به
اعتراض گشود، ولی بعداً که توضیحات همراهش را شنید، قانع شد.
اما پرسش اینجاست که آیا تنها به دلیل اینکه مالی در معرض
غصب است، میتوان بدان آسیب رساند تا از غصب مصون باشد؟!
آیا میتوان نوجوانی را به دلیل کاری که در آینده انجام میدهد،
مجازات کرد؟!
و آیا لزومی دارد که برای
حفظ مال دیگران، بدون دریافت اجرت زحمت کشید و بیگاری کرد؟!
در برابر این پرسشها دو راه در پیش داریم:
الف. راه نخست آن است که رفتارهای
خضر را با موازین فقهی و قوانین شرعی تطبیق دهیم؛ همانگونه که گروهی از
مفسران این راه را پیمودند.
ــ آنان ماجرای نخست را منطبق بر قانون اهم و مهم دانسته و گفتهاند حفظ مجموعه کشتی مسلماً کار اهمی بوده، در حالیکه حفظ آن از آسیب جزئی، چیز زیادی نبوده، یا به تعبیر دیگر، خضر در اینجا" دفع افسد به
فاسد" کرده، به خصوص اینکه ممکن بود پیشبینی کرد که صاحبان کشتی در صورتی آگاهی از ماجرا مطمئناً راضی بودند که این مقدار آسیب جزئی به کشتی آنها وارد آید (و به تعبیر فقهی، خضر در این کار اذن فحوی داشت).
ــ در مورد آن نوجوان، این گروه از مفسران اصرار دارند که او حتماً
بالغ بود، و مرتد و یا حتی مفسد، و به این ترتیب به خاطر اعمال کنونیاش نیز مستحق کشتهشدن بود، و اگر خضر در کار خود استناد به جنایات او در آینده میکند؛ برای آن است که میخواهد بگوید این جنایتکار نهتنها جنایاتی را مرتکب شده، بلکه در آینده نیز جنایتهای بزرگتری را مرتکب خواهد شد.
ــ و اما در مورد سوم، هیچکس نمیتواند به دیگران انتقاد کند که چرا
فداکاری و
ایثار میکنی و چرا
اموال دیگران را از ضایع شدن حفظ میکنی؟ ممکن است چنین ایثاری
واجب نباشد ولی مسلماً کار خوبی است و شایسته تحسین، بلکه ممکن است در پاره ای از موارد به سرحد وجوب برسد، مثل اینکه اموال فراوانی از کودک یتیمی در معرض تلف باشد، و با زحمت مختصری بتوان مانع ضایع شدن آن شد.
ب. راه دوم آن است که از توجیه شرعی رفتارهای خضر (علیهالسّلام) خودداری کرده و به دنبال راه حل دیگری باشیم؛ زیرا توجیه شرعی گرچه در مورد گنج و دیوار قانعکننده است؛ ولی در مورد نوجوانی که به
قتل رسید، چندان با ظاهر
آیه سازگار نیست؛ زیرا موسی (علیهالسّلام) او را غلامی پاک نامید و خضر (علیهالسّلام) نیز عمل آیندهاش را مجوزی برای کشتن او اعلام کرد، نه اعمال فعلیاش.
ــ در مورد
کشتی نیز این پرسش مطرح خواهد شد که آیا ما میتوانیم خانه و مال و
زندگی هر کس را که
یقین داریم در آینده
غصب میشود، بدون اطلاع او معیوب کنیم، تا از خطر برهد؟ آیا بهراستی
فقها چنین حکمی را میپذیرند؟! بنابراین باید راه دیگری را پیش گرفت، و آن این است:
ما در این
جهان دارای دو نظام هستیم: "نظام تکوین" و" نظام تشریع"؛ اگر چه این دو نظام در اصول کلی هماهنگ هستند، ولی گاه در جزئیات از هم جدا میشوند.
ــ مثلاً خداوند برای
آزمایش بندگان، آنها را مبتلا به "
خوف" (ناامنی) و "نقص اموال و
ثمرات" (از بین رفتن سرمایه و عزیزان) میکند، تا معلوم شود چه اشخاصی در برابر این حوادث صابر و شکیبا هستند.
ــ آیا هیچ فقیهی یا حتی پیامبری میتواند اقدام به چنین کاری کند؛ یعنی اموال و نفوس و ثمرات و
امنیت را از بین ببرد تا مردم آزمایش شوند!
ــ و یا اینکه خداوند بعضی از بندگان صالح خود را به عنوان هشدار و
تربیت، حتی در برابر یک
ترک اولی، گرفتار مصیبتهای عظیم مینمود؛ نظیر آنچه در مورد مصیبت
یعقوب (علیهالسّلام) به دلیل کمتوجهی به بعضی از مستمندان، و یا ناراحتی
یونس به دلیل یک ترک اولای کوچک گزارش شده است. اکنون آیا کسی حق دارد به عنوان مجازات و کیفر ترک اولی، اقدام به چنین کاری کند؟!
ــ و یا اینکه میبینیم گاهی خداوند نعمتی را از
انسان در برابر
ناشکری میگیرد؛ مثلاً فردی شکر
ثروت را به جای نیاورده، اموالش در
دریا غرق میشود، و یا شکرانه
سلامتی را به جا نیاورده، خدا بیمارش میکند، با این وجود آیا از نظر فقهی و قوانین تشریعی کسی میتواند به دلیل ناشکری، اموال دیگری را نابود کرده و سلامتش را به
بیماری مبدل کند؟!
این نمونهها فراوان است و مجموعاً نشانگر آن است که جهان آفرینش ـ مخصوصاً
آفرینش انسان ـ بر این نظام احسن استوار است که خداوند برای اینکه انسان راه تکامل را بپیماید، قوانین و مقرراتی برای او از نظر تکوین قرار داده که تخلف از آنها عکس العملهای مختلفی دارد.
درحالیکه از نظر قانون
شرع نمیتوانیم همه آنها را در چارچوب این قوانین بریزیم.به عنوان نمونه پزشک میتواند انگشت انسانی را برای اینکه زهر به قلب او سرایت نکند قطع نماید، ولی آیا هیچکس میتواند انگشت انسانی را برای پرورش
صبر و شکیبایی در او، یا به خاطر
کفران نعمت قطع نماید؟! (درحالیکه مسلماً خدا میتواند چنین کاری را بکند؛ چراکه موافق نظام احسن است).
حال که ثابت شد ما دو نظام داریم و
خداوند حاکم بر هر دو نظام است، هیچ مانعی ندارد که خداوند گروهی را مأمور پیاده کردن نظام تشریع کند
و گروهی از
فرشتگان یا بعضی از انسانها (مانند خضر) را مامور پیاده کردن نظام تکوین نماند.
از نظر نظام تکوین الهی هیچ مانعی ندارد که خداوند حتی کودک نابالغی را گرفتار حادثهای کند و در آن حادثه جان بسپارد؛ چراکه وجودش در آینده ممکن است خطرات بزرگی به بار آورد، همانگونه که گاهی زنده ماندن یک بیمار یا یک جنایتکار دارای مصالحی مانند
آزمایش و
امتحان و امثال اینها است.
در همین راستا گروهی از مأموران خدا ـ به ویژه
فرشتگان ـ در این عالم مأمور به باطناند و گروهی مأمور به ظاهر، آنها که مأمور به باطن هستند ضوابط و اصول برنامهای مخصوص به خود دارد؛ همانگونه که مأموران به ظاهر، برای خود اصول و ضوابطی خاص دارند.
درست است که خط کلی این دو برنامه هر دو
انسان را به سمت میبرد و از این نظر هماهنگاند، ولی گاهی در جزئیات مانند مثالهای بالا از هم جدا میشوند.
البته بدون
شک در هیچیک از دو خط، هیچکس نمیتواند خودسرانه اقدامی کند؛ بلکه باید از
مالک و حاکم حقیقی مجاز باشد؛ لذا خضر با صراحت این حقیقت را بیان کرد و گفت: «
ما فَعَلْتُهُ عَنْ اَمْرِی »؛
من هرگز پیش خود این کار را انجام ندادم؛ بلکه درست طبق یک برنامه الهی و ضابطه و خطی که به من داده شده است، گام برمیدارم و به این ترتیب
تضاد برطرف خواهد شد.
و اینکه میبینیم موسی تاب تحمل کارهای خضر را نداشت؛ به همین دلیل بود که خط مأموریت او از خط مأموریت خضر جدا بود؛ لذا هر بار مشاهده میکرد گامش برخلاف ظواهر قانون شرع است،
فریاد اعتراضش بلند میشد، ولی خضر با خونسردی به راه خود ادامه میداد و چون این دو رهبر بزرگ الهی به خاطر مأموریتهای متفاوت نمیتوانستند برای همیشه با هم
زندگی کنند، گفت: «
هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ ».
از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که گرچه فردی مانند
امام علی (علیهالسّلام) ممکن است در مواردی و با اجازه
پروردگار، مجری نظام تکوینی پروردگار باشد، اما در مورد
ابنملجم چنین مأموریتی از جانب خدا به حضرتشان واگذار نشده بود و از طرفی طبق قواعد نظام تشریعی نیز،
قصاص قبل از جنایت مجاز نیست.
سایت اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «مأموریت خضر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۱/۲۴.