قرب خدا به بندگان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: خدا، نزدیک، قرب، قرب معنوی، استجابت دعا، تفسیر آیه ۱۸۶ بقره.
پرسش: منظور از نزدیک بودن خداوند به بندگان که در قرآن بدان اشاره شده، چیست؟ (تفسیر آیه ۱۸۶ سوره بقره چیست؟)
پاسخ: در پاسخ فردی که از
پیامبر ـ صلياللهعليهوآله ـ پرسید، آیا خدا نزدیک است که او را آهسته بخوانم، یا دور است تا صدایم را بلند کنم، این آیه نازل شد که من به بندگانم نزدیکم و دعای هر دعاکنندهای را پاسخ میدهم.
دو نکته اساسی در این
آیه نهفته است: أ. منظور از نزدیک بودن خدا به بندگان قرب مکانی نیست؛ زیرا اینگونه نزدیکی از خصوصیات
جسم است؛ خداوند منزه از
مکان و جسمانیت است؛ بلکه مراد قرب علمی و شهودی است؛ ب.
دعا اگر دعای واقعی باشد؛ یعنی قلب دعاکننده با زبانش موافق باشد و قبل از زبان سر، بر زبانقلب و فطرت جاری شود و دعاکننده در خواستهاش خالص باشد، دعایش به یکی از انواع استجابت مستجاب خواهد شد.
در نتیجه دعایی که مستجاب نمیشود، فاقد یکی از دو چیز است: یکی اینکه دعای واقعی نیست. و دیگر اینکه چون خالص برای خدا نیست، و در حقیقت خدا را نخوانده دعایش به اجابت نمیرسد؛ زیرا آن خدایی دعا را مستجاب میکند که شریک ندارد، و خدایی که کارها را با شرکت اسباب و اوهام انجام میدهد، او خدای پاسخگوی دعا نیست؛ لذا این دو طایفه از دعاکنندگان دعاشان مستجاب نیست؛ زیرا دعایشان دعا نیست، و یا از خدا مسئلت ندارند؛ چون خالص نیستند.
خدای متعال در ارتباط با نزدیک بودن به بندگان و استجابت دعای آنان خطاب به پیامبر
اسلام ـ صلياللهعليهوآله ـ فرمود: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان
و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، من نزدیکم، دعای دعاکننده را، هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میدهم، پس باید
دعوت مرا بپذیرند، و به من
ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند).
در مورد
علت نزول آیه فوق دو مطلب نقل شده است:
کسی از پیامبر اکرم ـ صلياللهعليهوآله ـ سؤال کرد: آیا خدا نزدیک است که او را آهسته بخوانم، یا دور است تا با او به صدای بلند سخن گویم. اینجا بود که این آیه نازل شد.
جمعی از
رسول خدا صلياللهعليهوآله ـ سؤال کردند که خدا را چگونه بخوانیم؟ در پاسخ آنان این آیه فرود آمد.
قبل از بیان محتوای این آیه، توجه به برخی نکات دقیقی که در آن به کار رفته، ضروری به نظر میرسد:
تعبیر به عبادی (بندگانم)، به جای ناس (مردم) نهایت عنایت خداوند به مضمون آیه را میرساند.
در این آیه واسطه به کار گرفته نشده است؛ یعنی نفرمود در پاسخشان بگو من نزدیکم؛ بلکه فرمود: چون بندگانم از تو سراغ مرا میگیرند من نزدیکم.
جمله «من نزدیکم» را با حرف «انّ» که تأکید را میرساند، مؤکد کرده و فرمود: «فإنی قریب»، پس بهدرستی که من نزدیکم.
نزدیکی را با
صفت بیان کرده و فرمود: «نزدیکم» نه با فعل، «من نزدیک میشوم»، تا ثبوت و دوام نزدیکی را برساند.
در افاده اینکه دعا را مستجاب میکند، تعبیر به مضارع آورد نه ماضی، تا تجدد اجابت و
استمرار آن را برساند.
این نکات دلالت بر این دارد که خدای متعال به
استجابت دعا اهتمام و عنایت دارد.
منظور از قرب و نزدیکی خدا به بندگان، قرب مکانی نیست؛ زیرا اینگونه نزدیکی از خصوصیات جسم است؛ خداوند منزه از
مکان و جسمانیت است؛ بلکه مراد قرب علمی و شهودی است.
گفتنی است با توجه به ارتباط معنوی این آیه با آیات روزه - که این آیه در بین آنها آمده - میخواهد بگوید، آنگاه که بندگان من - که خود را از هر بندی آزاد کرده و بنده من شدهاند - از تو جویای من میشوند؛ آن چیزی را که پس از گذشت دوره فطرت گم کرده، و در ایام تکمیل روزه به جستوجوی او هستند،
«فانی قریب» من به آنان نزدیکم. بیان «فانی قریب» بدون فاصله «قل» به این نکته اشاره دارد که چون فاصله، خود بنده و غفلت و اعراض اوست، همینکه بنده هشیار و جویا شد، فاصله از میان برداشته میشود و قرب علمی و شهودی برای جویای قرب، حاصل است.
بنابراین قرب خداوند به بندگان خاصش، نه قرب زمانی و مکانی است؛ زیرا او آفریننده و محیط بر زمان و مکان است؛ و نه قرب وجودی و قیمومی که با همه موجودات دارد و مخصوص «عبادی» نیست؛ و نه قرب مقامی؛ چراکه صاحبان این قرب در عرض هم هستند و خداوند از این قرب مبراست؛ لذا چون اینگونه (قرب علمی و شهودی) نزدیک است، مدام میخواهد که روی اجابت بنمایاند؛ به شرط آنکه بنده جوینده، یکسر به او روی آورد و فاصلههای فکری و نفسی را از میان بردارد.
البته برخی مفسران معتقدند قرب و نزدیکی حقیقتاً همان قرب مکانی است که خدای متعال از آن منزه و مبراست؛ لذا قرب در اینجا
استعاره و
کنایه است از علم الهی به افعال و اقوال و اطلاع بر تمام احوال بندگان؛
یعنی خدای تعالی از هر چیزی که فرض شود به مخلوق خود نزدیکتر است. پس او قریب علی الاطلاق است. همانگونه که خود فرمود: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»
"و این اقتضای مالک بودن خدای
سبحان نسبت به بندگانش به مالکیت حقیقی است؛ و بنده بودن بندگان برای او باعث شده که او بهطور علی الاطلاق قریب و نزدیک به ایشان باشد، نزدیکتر از هر چیزی که با او مقایسه شود. همچنین این مالکیت باعث شده که هر تصرفی و به هر نحو که بخواهد در بندگانش بکند جایز باشد، بدون اینکه دافعی و مانعی جلوی تصرفاتش را بگیرد.
کلمه «دعا» و «دعوت» به معنای این است که دعاکننده نظر دعاشده را به سوی خود جلب کند، و کلمه «سؤال» به معنای جلب فایده و یا زیادتر کردن آن از ناحیه مسئول است، تا بعد از
توجیه نظر او حاجتش برآورده شود، پس سؤال به منزله نتیجه و
هدف برای دعاست.
البته در اینجا نکتهای است که نباید آن را از نظر دور داشت، و آن اینکه خدای تعالی وعده «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ» خود را مقید به قید «إِذا دَعانِ» کرده است؛ و چون این قید چیزی زاید بر مقید نیست، میفهماند که دعا باید حقیقتاً دعا باشد، نه اینکه دعای مجازی و صورت آن آورده شود.
جمله «إِذا دَعانِ» نیز همین را میفهماند که وعده اجابت هرچند مطلق و بیقید و شرط است، اما این شرط را دارد که دعاکننده حقیقتاً دعا کند، و علم غریزی و فطریش منشأ خواستهاش باشد؛ یعنی قلبش با زبانش موافق باشد؛ چون دعای حقیقی آن دعایی است که قبل از
زبان سر، زبان قلب و فطرت که دروغ در کارش نیست، آن را بخواهد. نه تنها زبان سر، که به هر طرف میچرخد، به دروغ و راست و شوخی و جدی و حقیقت و مجاز.
پس سؤال فطری از خدای سبحان هرگز از
اجابت تخلف ندارد، در نتیجه دعایی که مستجاب نمیشود و به هدف اجابت نمیرسد، یکی از دو چیز را ندارد.
اینکه دعا دعای واقعی نیست، و امر بر دعاکننده
مشتبه شده؛ مانند کسی که اطلاع ندارد خواستهاش نشدنی است، و از روی جهل همان را درخواست میکند. یا کسی که
حقیقت امر را نمیداند، و اگر بداند هرگز آنچه را که میخواست درخواست نمیکرد.
این است که دعا، دعای واقعی است؛ اما در دعا خدا را نمیخواند، به این معنا که به زبان از خدا مسئلت میکند، ولی در دل همه امیدش به اسباب عادی یا امور خیالی است؛ چیزهایی که خیال کرده در زندگی او مؤثرند.
پس در چنین دعایی شرط دوم (اذا دعان، در صورتی که مرا بخواند) وجود ندارد؛ چون دعای خالص برای خدا نیست، و در
حقیقت خدا را نخوانده دعایش مستجاب نمیشود؛ زیرا آن خدایی دعا را مستجاب میکند که شریک ندارد، و خدایی که کارها را با شرکت اسباب و اوهام انجام میدهد، او خدای پاسخگوی دعا نیست؛ لذا این دو طایفه از دعاکنندگان و صاحبان سؤال، دعاشان مستجاب نیست؛ زیرا دعایشان دعا نیست، و یا از خدا مسئلت ندارند؛ چون خالص نیستند.
بنابراین این آیه دلالت میکند بر اینکه انسان دعایی غریزی و درخواستی فطری دارد، که به زبان فطرتش از پروردگارش حاجت میخواهد. اما نکته قابل توجه، این است که
انسان هنگامی که غرق نعمت و رفاه است، دلش به اسباب وابسته است، و آن
اسباب را شریک پروردگارش میگیرد؛ لذا امر بر او مشتبه شده، خیال میکند که از پروردگارش چیزی نمیخواهد، و دعایی نمیکند، با اینکه از غیر خدا چیزی نمیخواهد؛ چون هر چه باشد انسان دارای فطرت است، و
خلقت و
فطرت خدا در افراد اختلاف و دگرگونی نمیپذیرد. به شهادت اینکه وقتی این سببها از کار میافتد و گرفتاریها روی میآورد، و اسباب در رفع آنها از اثر افتاده، اسباب و شفیعان خیالیش همه به کناری میروند، آن وقت میفهمد که جز خدا کسی برآورنده حاجتش و جوابگوی درخواستش نیست؛ لذا مجدداً به توحید فطریش برمیگردد، و همه اسباب را از یاد میبرد، و روی دل سوی
خدای کریم میکند، و خدا هم گرفتاریش را برطرف ساخته، حاجتش را برمیآورد، و در سایه آسایشش میپروراند، تا آنکه رفتهرفته خاطرش آسوده و شکمش سیر شود، دوباره به همان وضعی که داشت؛ یعنی سببپرستی و [[|فراموش]] نمودن خدا برگردد.
«فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی» حرف (فاء) که بر سر جمله آمده، مطلب را فرع و نتیجه مدلول جمله قبلی میکند، البته مدلول التزامی آن، و میفهماند حال که معلوم شد خدا به بندگانش نزدیک است، و هیچ چیزی میان او و دعای بندگانش حائل نیست، و معلوم شد که او نسبت به بندگان خود و به درخواستهایشان عنایت دارد، و همین خدای مهربان بندگان را دعوت به
دعا میکند، پس بندگان چرا تعلل میکنند؛ او را در این دعوتش
اجابت کنند و به سویش رو آورند و ایمان بیاورند که خدایی است دارای چنین صفت، و یقین کنند به اینکه او نزدیک است، و دعایشان را اجابت میکند، تا در نتیجه شاید در دعا کردن به درگاه او موفق گردند.
پایگاه اسلام کوئست.