• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قرار گرفتن عدل خدا در اصول دین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: عدل خداوند، اصول دین.

پرسش: چرا «عدل خداوند» در شمار اصول دین قرار گرفته است؟



پیروان اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، «عدل» را جزو اصول دین می‌دانند. برای تبیین این عقیده، بررسی چند مسئله، ضروری است:


۱.۱ - فرق اصول دین و اصول مذهب

دین، برنامه تکامل انسان است و اصول دین، پایه‌هایی هستند که اساس و بنیاد آن را تشکیل می‌دهند، به گونه‌ای که با فرو ریختن هر یک از آنها، برنامه تکامل انسان به نتیجه مطلوب نمی‌رسد. مذهب نیز، برداشت ویژه‌ای از دین است و اصول مذهب، ارکان اساسی آن را تشکیل می‌دهند. بنا بر‌این، ممکن است اصولِ هر دینی، از نگاه مذاهب مختلف آن، متفاوت باشند.

۱.۲ - اصول دین اسلام

توحید، نبوّت و معاد، اصول دین اسلام شمرده شده‌اند، بدین معنا که منکِر هر یک از این سه اصل، در زمره مسلمانان قرار نمی‌گیرد و احکام اسلام بر وی جاری نمی‌گردد. در این‌باره، آنچه قابل بررسی است، دلیل منحصر شدن اصول دین در این سه اصل است.
حقیقت، این است که دلیلی از قرآن و سنّت بر انحصار اصول دین در سه اصلِ یاد شده، وجود ندارد. آنچه قرآن کریم، ایمان به آن را ضروری می‌داند، عبارت است از: یگانگی خدا، غیب، معاد، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، رسالت انبیای الهی، و آنچه بر پیامبران از جانب خدا فرو فرستاده شده است.
نیز در احادیث اسلامی، همه آنچه بر پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شده و اعتقاد به آنها ضروری است، به تفصیل بیان شده و شماری از آنها به عنوان ارکان اسلام معرّفی شده‌اند؛ امّا حدیثی که اصول اسلام را در سه اصلِ: توحید، نبوّت و امامت منحصر کند، وجود ندارد.
ممکن است تصوّر شود که منحصر بودن اصول دین در سه اصل پیش گفته، به دلیل این است که همه اموری که اسلام، اعتقاد به آنها را ضروری می‌داند، به این سه اصل بر می‌گردند؛ چرا که اعتقاد به صفات ثبوتی و سلبی خداوند متعال، به اصل «توحید»، عقیده به فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، رسالت پیامبران، و پیام‌هایی که آنان از جانب خداوند آورده‌اند، به اصل «نبوّت»، و اعتقاد به امور مربوط به جهان پس از مرگ (مانند: عالم برزخ، حسابرسی، شفاعت، بهشت و دوزخ)، به اصل «معاد» بازگشت می‌کنند. به عبارت دیگر، ممکن است دلیل منحصر بودن اصول عقاید اسلامی در این سه اصل، مرجع بودن آنها برای سایر عقاید تصوّر شود.
درباره این تصوّر، باید گفت که با‌اندکی تامّل، روشن می‌شود که این دلیل، تمام نیست؛ چرا که اگر مرجع بودن، ملاک شمارش اصول دین باشد، باید گفت: اصول دین، دو تاست: توحید و نبوّت؛ زیرا عقیده به معاد نیز در اعتقاد به نبوّت، مندرج است. از این‌رو، بسیاری از فقیهان، تنها منکِر توحید و نبوّت را محکوم به کفر می‌دانند. (بجز انکار دو اصل توحید و نبوّت، اگر آنچه مورد انکار قرار گرفته، از ضروریّات اسلام باشد، به گونه‌ای که به انکار نبوّت بازگشت کند و منکِر آن نیز توجّه به این معنا داشته باشد، وی محکوم به کفر است. ولی اگر از ضروریّات اسلام نباشد، یا انکار کننده توجّه به این معنا نداشته باشد، محکوم به کفر نیست.)
[۱] ر.ک: عروة الوثقی، ج۱، ص۳۴.
همچنین چه بسا در تحلیلی دقیق‌تر، بتوان گفت: همه عقاید اسلامی، به اصل توحید بازگشت می‌کنند و از همین‌رو، پیامبر خدا می‌فرمود: «قولوا لا اله الّا اللّه، تفلحوا؛ بگویید: معبودی جز اللّه نیست، که رستگار می‌شوید».

۱.۳ - ضابطه تعیین اصول دین

به نظر می‌رسد ضابطه‌ای که برای تعیین اصول اعتقادی اسلام می‌توان ارائه کرد، عبارت است از: پُراهمّیت بودن و نقش بنیادی داشتن آن عقیده در میان عقایدی که در صدد رساندن انسان به تکامل دنیوی و اخروی و نیز ساماندهی جامعه توحیدی‌اند. به بیان دیگر، در بررسی برنامه‌های سعادت بخش اسلام، به اموری بر می‌خوریم که نقش آنها در مقایسه با دیگر برنامه‌ها، بنیادی است و در احادیث اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) از آنها به «دعائم الاسلام (پایه‌های اسلام) » تعبیر گردیده است.
بنا بر این، توحید، نبوّت و معاد، از آن رو به عنوان اصول دین اسلام شناخته شده‌اند که علاوه بر مرجع بودن آنها برای سایر عقاید اسلامی، نقششان از سایر استوانه‌های سازنده این بنای ارجمند، بیشتر است.در مقابل، شماری از امور اعتقادی (مانند: عقیده به معراج، فرشتگان و شفاعت)، هر چند لازم‌اند، امّا از چنین اهمّیتی برخوردار نیستند.

۱.۴ - جزء اصول دین بودن عدل

پیروان مذهب اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، بر پایه ضابطه‌ای که در تعیین اصول دین بِدان اشاره شد، «عدل خداوند» را در کنار «امامت امامانِ اهل‌بیت (علیهم‌السلام)»، از اصول اسلام می‌دانند.
این، از آن جهت است که همه متفکّران و مُصلحانی که به نجات و سعادت و تکامل جامعه انسانی می‌اندیشند، در حقیقت، آرمانی جز «عدل» و «امامت» ندارند و فلسفه جهان‌بینیِ توحیدی نیز چیزی جز تحقّق عدالت، پرورش انسان‌های امام‌گونه و امامت انسان‌های شایسته نیست.
دلیلِ شمرده شدن «امامت» به عنوان یک اصل، پس از تبیین موضوع «نبوّت»، در همین دانش‌نامه به تفصیل، خواهد آمد (ان‌شاء‌اللّه)؛ و در این‌جا به دلایلِ اصل شمرده شدن «عدل خداوند»، بر اساس ضابطه پیش‌گفته، می‌پردازیم:

۱.۴.۱ - اهمیت اعتقادی

در اهمّیت عقیده به عدل خداوند، همین بس که بسیاری از عقاید اسلامی، زیرمجموعه عدل خداوندند و اگر این اصل پذیرفته نشود، بسیاری از آموزه‌های اعتقادی (مانند: نبوّت، معاد، حسابرسی، بهشت و دوزخ که در آینده به تفصیل درباره آنها سخن خواهیم گفت)، قابل توجیه نخواهند بود. سیّدِ مرتضی در این باره می‌گوید:
هر کس در پی اختصار و اجمال بوده، به دو اصل توحید و عدل، بسنده کرده است. نبوت و امامت که در اعتقاد ما، واجب‌اند و از اصول مهم به شمار می‌آیند، در ابواب عدل جا دارند.

۱.۴.۲ - اهمیت سیاسی اجتماعی

اهمّیت سیاسی (اجتماعیِ عدل خداوند، کمتر از اهمّیت اعتقادیِ آن نیست؛ زیرا عدل خداوند، در واقع، زیربنای عدالت اجتماعی است. در زمان حکومت بنی‌امیّه، شماری از زمامداران جائر (که از یک‌سو، خود را خلیفه خدا و پیامبر او می‌نامیدند و از سوی دیگر، بی نهایت ستمگر بودند) ، برای توجیه بی‌عدالتی‌های خود، راهی جز تحریف عدل خداوند نداشتند.
طبق بررسی‌های تاریخی، آنان با طرّاحی نقشه‌ای ماهرانه به وسیله شماری عالم‌نما، مسئله قضا و قدر خداوند]] را مطرح نمودند و چنین وانمود کردند که هر چه در عالم رخ می‌دهد (و از جمله آنها، حکمرانی ستمگرانه آنان)، به تقدیر خدا و مورد خشنودی اوست و بنا‌بر‌این، مردم باید از حکومت ستمگران، راضی باشند. (بر اساس این تفسیر از قضا و قدر، انسان، اختیاری ندارد و مجبور است.)
آنان در پاسخ این اشکال که «لازمه چنین قضا و قدر و جبری، ظلم است»، حسن و قبح عقلی را انکار کردند و گفتند: هر کاری که خدا انجام بدهد، عین عدل است. در نتیجه، حکومت ستمگران و اعمال ستمگرانه خلفا، چون به قضا و قدرِ خداوند است، بر اساس عدل است و کسی حقّ اعتراض ندارد.
این تفسیر از عدل خداوند، در واقع، نفی عدالت خداست؛ چرا که کارهایی را که از نظر عقل، ظلم‌اند، عین عدل می‌شمرد.
[۵] ر.ک: عدل در جهان بینی توحیدی: بخش دوم.
این جاست که پیوند عدل خداوند با مسئله قضا و قدر، جبر و اختیار، حسن و قبح عقلی، و سعادت و شقاوت، مشخّص می‌شود. همچنین روشن می‌گردد که این مسائل کلامی، چگونه در تاریخ اسلام، مورد سوء استفاده سیاسی بوده‌اند.
[۶] ر.ک: عدل در جهان بینی توحید: بخش دوم: عدل الهی در تاریخ اسلام.
استاد شهید، مرتضی مطهّری، در این باره می‌نویسد:
تاریخ، نشان می‌دهد که مسئله قضا و قدر، در زمان بنی امیّه، مستمسک قرص و محکمی برای سیاست‌مداران اموی بوده است. آنها جدّا از مسلک جبر، طرفداری می‌کردند و طرفداران اختیار و آزادی بشر را با عنوان «مخالفت با یک عقیده دینی» می‌کُشتند و یا به زندان می‌انداختند، تا آن‌جا که این جمله معروف شد: «اَلْجَبْرُ وَ التَّشْبیهُ امَویّانِ وَ الْعَدْلُ وَ التَّوْحیدُ عَلَویّانِ؛ جبر و تشبیه (شبیه کردن خدا به مخلوق)، اموی‌اند و عدل و توحید، علوی».

۱.۴.۳ - نظر معبد جهنی

قدیم‌ترین کسانی که مسئله اختیار و آزادی بشر را در دوره اموی عنوان کردند و از عقیده به آزادی و اختیار بشر حمایت کردند، مردی از اهل عراق به نام «معبد جُهَنی» و مرد دیگری از اهل شام معروف به «غیلان دمشقی» بودند. این دو نفر، به راستی و درستی و صدق و ایمان، شناخته می‌شدند. معبد، همراه ابن اشعث، خروج کرد و به دست حَجّاج، کشته شد و غیلان نیز، پس از آن‌که حرف‌هایش به گوش هشام بن عبد الملک رسید، به دستور هشام، دست‌ها و پاهایش را بریدند و سپس او را به دار آویختند.

۱.۴.۴ - نظر شبلی نعمانی

در کتاب تاریخ علم کلام شبلی نعمانی
[۷] شبلی نعمانی، محمد، تاریخ علم کلام، جلد اوّل، ص۱۴.
می‌نویسد: «اگرچه برای اختلاف عقاید، تمام عوامل و اسباب فراهم بود، لیکن از آغاز، این از سیاست و پولتیک یا مقتضیّات مملکتی بود، که در زمان امویان، چون بازار سفّاکی رواج داشت، قهرا در طبایع، شورش پیدا می‌شد؛ لکن هر وقت کلمه شکایتی از زبان کسی در می‌آمد، طرفداران حکومت، حواله به تقدیر کرده، او را ساکت و خاموش می‌کردند که: آنچه می‌شود، مقدّر و مرضیِّ خداست و نباید هیچ دم زد؛ آمَنّا بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَ شَرِّهِ.(یعنی: به تقدیر، ایمان داریم، چه خیرش و چه شرّش! )

۱.۴.۵ - نظر حسن بصری

در زمان حَجّاج، معبدِ جُهَنی (که از تابعین بود و بسیار دلیر و راستگو بود)، یک روز از استاد خود، حسن بصری، پرسید: این که از طرف بنی امیّه مسئله قضا و قدر را پیش می‌کشند، تا کجا این حرف، راست است و درست؟ او گفت: ایشان، دشمنان خدا هستند، دروغ می‌گویند». پیروان اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در برابر این تحریف و توطئه خطرناک (که حکمت بعثت پیامبران خدا و اساس اسلام را تهدید می‌کرد)، عدل خداوند به معنای درست آن را در کنار توحید، از اصول دین قرار دادند، بدین معنا که انکارِ عدل، در واقع، انکار اسلام است و اسلام منهای عدالت، با اسلام منهای اسلام، یکی است.

۱.۴.۶ - روایت از امام صادق

بر این اساس، پیروان اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) برای عدل خداوند، اهمّیتی هم‌وزن توحید، قائل شدند و این دو را اساس دین دانستند. امام صادق (علیه‌السّلام) در جواب پرسش‌گری (که گفت: «بنیاد دین، توحید و عدل است و علم آن هم گسترده است. از سوی دیگر، هر عاقلی ناگزیر از دانستن است. پس چیزی بگو که فهمیدنش آسان و فراگرفتنش آسان ممکن باشد»، ضمن تقریر سخن او) فرمود:
«اَمَّا التَّوحیدُ، فَاَن لا تُجَوِّزَ عَلی رَبِّکَ ما جازَ عَلَیکَ، وَ امَّا العَدلُ فَاَن لا تَنسُبَ اِلی خالِقِکَ ما لامَک عَلَیهِ؛ توحید، این است که آنچه را بر تو رواست، بر خدا روا نداری، و عدل، آن است که به آفریدگارت چیزی را نسبت ندهی که با آن تو را سرزنش کند.»
این سخن، بدین معناست که موحّد، کسی است که آنچه را برای خود (به عنوانِ آفریده) روا می‌داند، برای آفریدگار خود، روا نداند، از جمله، این‌که: آفریده پدیده است و آفریدگار نمی‌تواند پدیده باشد. آفریده نیازمند است و آفریدگار نمی‌تواند نیازمند باشد و....
همچنین عقیده به عدل خداوند، بدین معناست که انجام دادن کارهای ناشایستی که خدا انسان را بِدان ملامت کرده، به او نسبت ندهی، او را ستمگر ندانی و یا افعال او را به گونه‌ای توجیه نکنی که عقل، او را ستمگر بشمرد. بیان دیگر این، سخن امام صادق (علیه‌السّلام) در تبیین عدل خداوند برای هشام بن حکم است:
«مِنَ العَدلِ اَن لا تَتَّهِمَهُ وَ مِنَ التَّوحیدِ اَن لا تَتَوَهَّمَهُ؛ از [نشانه‌های عقیده به] عدل، این است که خدا را متّهم نکنی و [از نشانه‌های عقیده به] توحید، این است که او را [به هیچ کیفیّتی] تصوّر نکنی.
یعنی کسی که با تفسیر نادرست از قضا و قدر و با اعتقاد به جبر، خدا را به انجام دادن کارهای ناشایست بندگان متّهم می‌نماید، در واقع، خدا را عادل نمی‌داند، هر چند سخن خود را به گونه‌ای توجیه کند.

۱.۴.۷ - نظر امامیه و معتزله

گفتنی است که معتزله (فرقه‌ای از اهل‌سنّت) در مورد حسن و قبح عقلی و عدل خداوند، با امامیّه هم عقیده بودند و اختلاف آنها با اشاعره در این‌باره، به گونه‌ای بود که به امامیّه و معتزله، «عدلیّه» یا «اصحاب العدل و التوحید» گفته می‌شد.


۱. ر.ک: عروة الوثقی، ج۱، ص۳۴.
۲. ر.ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش نامه عقاید اسلامی، ج۵، ص۱۹، ح۳۹۰۰.    
۳. ر.ک:محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمة، ج۵، ص۳۷۱، اسلام:«پایه‌های اسلام».    
۴. ابو القاسم، شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۱۶۶.    
۵. ر.ک: عدل در جهان بینی توحیدی: بخش دوم.
۶. ر.ک: عدل در جهان بینی توحید: بخش دوم: عدل الهی در تاریخ اسلام.
۷. شبلی نعمانی، محمد، تاریخ علم کلام، جلد اوّل، ص۱۴.
۸. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص۴۴-۴۵ (با ویرایش).    
۹. ر.ک:محمد، محمدی ری‌شهری، دانش نامه عقاید اسلامی، ص۹۴، ح۵۷۲۶.    
۱۰. ر.ک:محمد، محمدی ری‌شهری، دانش نامه عقاید اسلامی، ص۷۸، ح۵۷۰۳.    
۱۱. ر.ک:مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص۵۶.    



سایت‌ حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «قرار گرفتن عدل خدا در اصول دین» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۰/۲۶.    



جعبه ابزار