• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ضلالت و هدایت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: هدایت، مراحل هدایت، فطرت، عقل، وحی، گمراهی، ضلالت، عدل الهی، فضل الهی.

پرسش: آیا آیه «قُلْ اِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی اِلَیْهِ مَنْ اَنابَ» با عدل الهی منافات ندارد؟

پاسخ: خداوند بنی‌آدم را در سه مرحله فطرت، عقل و وحی هدایت می‌کند و اگر کسی نپذیرد، دیگر هدایت او بی‌فایده بوده و خداوند او را رها می‌کند و چون رها شود، بر ضلالت و گمراهی بدون بازگشت دچار گردد و معنای گمراه کردن خدا همین است و این نه‌تنها با عدل الهی منافاتی ندارد، بلکه عین فضل الهی و فراتر از عدل خداوند است.



«قُلْ اِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی اِلَیْهِ مَنْ اَنابَ».
ترجمه آیه فوق این است که: «بگو در حقیقت خداست که هر کس را بخواهد بی‌راه می‌گذارد و هر کس را که (به سوی او) باز گردد، به سوی خود راه می‌نماید.» و آیاتی دیگر در قرآن وجود دارد که انسان را مختار می‌داند: «اِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ اِمَّا شاکِراً وَ اِمَّا کَفُوراً» ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاس‌گزار خواهد بود یا نا سپاس.


با توجه به این دو آیه، همیشه اعمال و کردار انسان، نتایج و بازتاب خاصی دارد؛ از جمله این‌که اگر عمل نیک باشد، نتیجة آن روشن‌بینی و توفیق و هدایت بیش‌تر به سوی خدا و انجام اعمال بهتر است؛ چنان‌چه می‌فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر تقوا و ترس از خدا داشته باشید، خداوند به شما فرقان بخشد.


با تقوا و ترس از خدا و دوری جستن از پلیدی‌ها خداوند انسان را به پلة بالاتری راه‌نمایی می‌کند که قدرت تشخیص حق از باطل را داشته باشد و اگر دنبال زشتی‌ها برود، تاریکی و تیرگی قلبش افزون گردد و به سوی گناه بیش‌تر سوق داده می‌شود ناگاه تا سرحد انکار خداوند می‌رسد: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ اَسَاءُوا السُّوءَی اَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ» «آخر سرانجام کار آنان که بسیار به اعمال زشت و کردار بد پرداختند، این شد که به‌حق کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند». زیرا معصیت دل را تاریک کند و چون بسیار شود، به ظلمت کفر انجامد.
و در آیه دیگر می‌فرماید: «فَلَمَّا زاغُوا اَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» هنگامی که از حق برگشتند، خداوند دل‌های آنها را برگردانید.
بنابراین انتخاب راه خوب یا بد از اول در اختیار خود ماست. این حقیقت را وجدان هر انسانی قبول دارد.


هدایت و ضلالت در قرآن به معنای اجبار بر انتخاب راه درست یا غلط نیست؛ بلکه هدایت به معنای فراهم آوردن وسایل سعادت و اضلال به معنای از بین بردن زمینه‌های مساعد، بدون این‌که جنبه اجبار به خود بگیرد و این فراهم ساختن یا برهم زدن اسباب نتیجه اعمال خود انسان‌هاست.


اعمال انسان با شکل‌گیری شخصیت انسان ارتباطی تنگاتنگ دارد که از هم جدا نمی‌شوند؛ یعنی آن‌چنان که کارهای نیک در شخصیت انسان اثر مثبت می‌گذارد، کارهای بد و زشت در شخصیت انسان اثر منفی خواهد داشت: «ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب»؛ حسد ایمان را می‌خورد و از بین می‌برد، هم‌چنان‌که آتش هیزم را.


انسان در قبال گناهی که انجام می‌دهد، سه مجازات می‌بیند:
[۹] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، قسمت عدل الهی، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ۱۳۷۴ش.


۶.۱ - قراردادی

مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)؛ مانند: قصاص، شلاق، حبس و... .

۶.۲ - اخروی

مجازات اخروی که در صورت مجازات اول و توبه فرد، این مجازات برداشته می‌شود.

۶.۳ - رابطة تکوینی با گناه

مجازاتی که با گناه رابطه تکوینی و طبیعی دارد. این مجازات از مجازات‌هایی است که رابطة علّی و معلولی با جرم دارند؛ یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است این کیفرها را مکافات عمل یا اثر وضعی گناه می‌نامند؛ مثلاً شراب‌خواری علاوه بر این‌که زیان‌های اجتماعی به بار می‌آورد، صدمه‌های روانی و جسمی بر شخص شراب‌خوار وارد می‌آورد. این اثر تکوینیِ ارتکاب جرم مزبور است. اصرار بر گناه انسان را به سر حد انکار خداوند می‌کشاند و این تأثیر وضعی و طبیعی گناه در دنیاست که خداوند در انجام گناه قرار داده است.


بنابراین باید توجه داشت که قرآن برای هدایت تمام جهانیان نازل شده و علت این‌که در برخی آیات قرآن هدایت را مخصوص پرهیزکاران معرفی کرده است، این است که تا مرحله‌ای از تقوا در وجود انسان نباشد (یعنی مرحلة تسلیم در مقابل حق و پذیرش آن‌چه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال است انسان از هدایت کتاب‌های آسمانی و دعوت انبیا بهره بگیرد.


به تعبیر دیگر افراد فاقد ایمان دو گروهند:

۸.۱ - اول

گروهی که در جست‌وجوی حق‌اند و این مقدار از تقوا در دل آنها وجود دارد که هر جا حق را ببینند، می‌پذیرند.

۸.۲ - دوم

گروهی افراد لجوج و متعصب و هواپرست هستند که نه‌تنها در جست‌وجوی حق نیستند، بلکه هر جا آن را بیابند، برای خاموش کردن آن تلاش می‌کنند.


مسلماً قرآن و هر کتاب آسمانی دیگر تنها به حال گروه اول مفید بوده و هست و گروه دوم از هدایت آن بهره‌ای نخواهند گرفت و این گروهند که خداوند بر قلب‌های آنان مهر می‌زند و علت این مهر زدن بر دل‌های آنان، اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و استمرار ظلم و بیدادگری و کفر است؛ که این امور پرده‌ای بر حس تشخیص آن‌هاست؛ چنان‌چه در آیات دیگر آمده:

«بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ اِلا قَلِیلا» «خدا به سبب کفر بر دل آن‌ها مهر نهاد که به جز‌ اندکی ایمان نیاورند».

«یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ».

«اَفَرَاَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلَهَهُ هَوَاهُ وَاَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ اَفَلا تَذَکَّرُونَ»؛ ای رسول ما می‌نگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته (و پس از اتمام حجت) گمراه ساخته و مهر برگوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده (لذا سخن خدا را نمی‌شنود فکر در عاقبت خود نمی‌کند و آیات الهی را به چشم مشاهده نمی‌نماید.) پس او را بعد از خدا دیگر که هدایتش خواهد کرد؟ آیا متذکر این معنی نمی‌شوید (که جز راه خداپرستی دیگر همه گمراهی است).


ملاحظه می‌کنید که سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمی در این آیات معلول عللی شمرده شده است؛ مانند: کفر، تکبر، ستم، پیروی از هوا، سرکشی، لجاجت و سرسختی در برابر حق. در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است؛ چه خوب سروده مولوی:
این جهان کوه است و فعل ما ندا ••• باز آید سوی ما از که صدا

۱۰.۱ - کلامی از امام باقر

امام باقر (علیه‌السلام) در این زمینه فرموده: هر بنده‌ای در دلش نقطه سفیدی است که چون گناهی کند، خال سیاهی در آن پیدا شود؛ سپس اگر توبه کند، آن سیاهی برود و اگر باز دنبال گناه برود، آن سیاهی زیاد می‌شود تا روی سفیدی را بپوشاند و چون سفیدی پوشیده شد، دیگر صاحب آن دل هرگز به خیر نگراید و همین است، گفتار خدای عزوجل «نه چنین است؛ بلکه آن‌چه مرتکب شدند، بر دلشان زنگاری بست»: كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ»).


در این باره به موارد زیر اشاره می‌کنیم:

۱۱.۱ - فطرت

بر پایه آموزه‌های دین مبین اسلام، در سرشت و فطرت بنی‌آدم، شناخت خدا حک شده است؛ لیکن پس از تولد، تربیت وی تحت تأثیر شرایط فرهنگی خانواده و زادگاه او قرار می‌گیرد، این شرایط می‌تواند حرکتی در راستای تحکیم خواستگاه فطرت باشد یا در مسیر مخالف فطرت. این مهم در احادیث مورد توجه واقع شده است.

۱۱.۱.۱ - حدیثی از امام صادق

در حدیثی امام صادق (علیه‌السلام) در تفسیر آیه «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» فرمود: فطرهم علی التوحید؛ یعنی
خداوند بشر را با سرشت خداپرستی آفریده است.

۱۱.۱.۲ - حدیثی از پیامبر

و نیز پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرماید: «کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه یهودانه و ینصرانه؛ یعنی هر فرزندی با فطرت الهی زاده می‌شود و این پدر و مادر او هستند که وی را به دین یهود و نصرانیت درمی‌آورند». بر این پایه مرحله اول هدایت همگانی است و هیچ‌کس گمراه آفریده نشده است، و اگر پس از تولد گمراه می‌شود، از سوی خانواده‌های آنان می‌باشد نه از جانب خدا.

۱۱.۲ - عقل

با این همه خداوند بنی‌آدم را رها نکرده و عنصر هدایت دیگری را در نهاده او قرار داده است و آن عقل و خرد است که در پرتو راهنمایی‌های عقل می‌تواند درست و نادرست را بیابد و حق و باطل را تشخیص دهد و بر این مهم نیز در آیات و روایات پرداخته شده است.

۱۱.۲.۱ - حدیثی از امام کاظم

در حدیثی با مضامینی بسیار بلند، امام کاظم (علیه‌السلام) به هشام بن حکم، جایگاه عقل تبیین کرده است، که ما به یاد کرد فراز‌هایی از آن می‌پردازیم:
«یا هشامً! ان لله علی الناس حجتین، حجة ظاهرة و حجة باطنة، فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة (علیهم‌السلام) و اما الباطنة فالعقول؛ ‌ای هشامً! خدا را بر مردمان دو حجت است: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار پیامبران و فرستادگان و امامان‌اند و حجت پنهان عقل‌های مردمان».
بر این پایه، خداوند مرحله دوم از هدایت را نیز بر بنی‌آدم ارزانی داشته تا گمراه نگردد.

۱۱.۲.۲ - حدیثی دیگر

یا هشام! ان الله تبارک و تعالی بشر اهل القعل و الفهم فقال: «فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ اُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَاُولَئِکَ هُمْ اُولُو الالْبَابِ» ‌ای هشام! خداوند در کتاب خود به اهل عقل و فهم بشارت داده و فرموده است: بشارت ده به کسانی که سخنان را می‌شنوند و از آن‌چه خوب و پسندیده است، پی‌روی می‌کنند، اینان کسانی‌اند که خداوندشان هدایت فرموده و اینان صاحبان عقل و درایت هستند... .

۱۱.۳ - وحی

بر پایه تبیین حدیث، کسانی که حتی در تربیت خانوادگی برخلاف مسیر فطرت، یهودی و نصرانی شده‌اند، می‌توانند سخنان خوب و هدایتگر را تشخیص دهند و در راه فطرت قرار گرفته و هدایت گردند. با این همه اگر کسی دچار خمودگی عقل شده باشد و هوای نفس او بر عقلش غالب گردد، خداوند با فرستادن پیامبران و ابلاغ سخنان خود به مردم، سومین مرحله هدایت را پیش روی آنان گذاشته تا گمراه نگردند. پیامبران با وحی الهی، فطرت‌های خفته را بیدار و عقل‌های خمود را هشیار می‌کنند.

۱۱.۳.۱ - حدیثی دیگر از امام کاظم

در فراز دیگری از حدیث امام موسی کاظم (علیه‌السلام) آمده: «یا هشام! ما بعث الله انبیاءه و رسله الی عباده الا لیعقلوا عن الله، فاحسنهم استجابة احسنهم معرفة و اعلمهم بامر الله احسنهم عقلا؛ ‌ای هشام! خداوند پیامبران و فرستادگان را به نزد بندگان از آن جهت فرستاد تا حقایق را از طریق خدا بیاموزند، این است که هرکسی نیکوترین پذیرش را از پیامبران داشته باشد، بر شناختی نیکوتر دست یافته است و هر کسی از کار خدا بیش‌تر آگاه باشد، از عقل نیکوتری برخوردار است».

اما اگر کسی از پیامبران الهی نیز روی گرداند و مرحله سوم از هدایت را نپذیرد، در حقیقت تمام راه‌های هدایت را به روی خود بسته است و چنین کسی با اختیار خود گمراهی بدون بازگشت را برگزیده است و در این مرحله است که گفته می‌شود خداوند او را گمراه کرد؛ یعنی راه هدایت جدیدی پیش روی او نگذاشت و این نه از بخل خداوند است، بلکه ازآن‌روست که آدمی پا به نقطه‌ای گذاشته است که دیگر هدایت در او بی‌اثر است و برایش فایده‌ای ندارد.

۱۱.۳.۲ - فرازی دیگر از حدیث

در همین راستا در فراز دیگر همان حدیث آمده: «یا هشام! ثم ذم الذین لا یعقلون فقال: «وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لا یَسْمَعُ اِلا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ؛ ‌ای هشام! خداوند کسانی را که تعقل نمی‌کنند نکوهش نموده و فرموده: حکایت کافران، چون حکایت کسی است که حیوانی را که جز صدا و ندایی {مبهم چیزی} نمی‌شنود، بانگ زند {آری کافران} کرند و لال‌اند و کورند {و} درنمی‌یابند.

در این فراز از حدیث کسانی را که تمام راه‌های هدایت را بر روی خود بستند، با استناد به آیه قرآن، تشبیه حیواناتی کرده است که هر چه آدمی با آنان سخن می‌گوید، چون معنای سخن قابل درک او نیست، گمان می‌برد که آدمی تنها بانگ و فریاد سر داده است، آری کافران که گوش خود کر نمودند تا سخن حق نشنوند، چشم خود کور کردند تا حق را نبینند و زبان خویش بریدند تا سخن حق بر زبان جاری نشود، هر چه که خداوند به او راه هدایت نشان دهد، بی‌فایده است، بسان همان حیوان که از سخن آدمی تنها فریادش را درمی‌یابد، نه معنایش را.


حاصل مطالب یادشده آن است که خداوند بنی‌آدم را در سه مرحله فطرت، عقل و وحی هدایت می‌کند و اگر کسی نپذیرد، دیگر هدایت او بی‌فایده بوده و خداوند او را رها می‌کند و چون رها شود، بر ضلالت و گمراهی بدون بازگشت دچار گردد و معنای گمراه کردن خدا همین است و این نه‌تنها با عدل الهی منافاتی ندارد، بلکه عین فضل الهی و فراتر از عدل خداوند است.


۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ترجمه: موسوی، سید محمدباقر، دفتر انتشارات اسلامی، ج۱۱.
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ناشر: اسلامیه، سال ۱۳۷۳، ج۱، ص۶۸ و ۱۵۱.
۳. کلینی، یعقوب، اصول کافی، چاپ اسلامیه، سال ۱۳۸۸، ج۲، ص۲۳۱.
۴. مطهری، شهید علامه مرتضی، مجموعه آثار، عدل الهی، صدرا، سال ۱۳۷۴، چاپ۳، ج۱، ص۲۲۳.


۱. رعد/سوره۱۳، آیه۲۷.    
۲. رعد/سوره۱۳، آیه۲۷.    
۳. انسان/سوره۷۶، آیه۳.    
۴. انفال/سوره۸، آیه۲۹.    
۵. روم/سوره۳۰، آیه۱۰.    
۶. صف/سوره۶۱، آیه۵.    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۵۱، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ یازدهم، ۱۳۷۱.    
۸. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۲۳۱، چاپ اسلامیه، سال ۱۳۸۸.    
۹. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، قسمت عدل الهی، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ۱۳۷۴ش.
۱۰. نساء/سوره۴، آیه۱۵۵.    
۱۱. مؤمن/سوره۴۰، آیه۳۵.    
۱۲. جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۵۱، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ یازدهم، ۱۳۷۱.    
۱۴. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۲۷۳، باب ذنوب، ح ۲۰، چاپ اسلامیه، سال ۱۳۸۸.    
۱۵. مطففین/سوره۸۳، آیه۱۴.    
۱۶. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۱۷. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۳، چاپ اسلامیه، سال ۱۳۸۸.    
۱۸. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۳، ص۲۸۱.    
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۶، چاپ اسلامیه، سال ۱۳۸۸.    
۲۰. زمر/سوره۳۹، آیه۱۸.    
۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳، چاپ اسلامیه، سال ۱۳۸۸.    
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۶، چاپ اسلامیه، سال ۱۳۸۸.    
۲۳. بقره/سوره۲، آیه۱۷۱.    
۲۴. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۴، چاپ اسلامیه، سال ۱۳۸۸.    



سایت ‌اندیشه قم، برگرفته از مقاله «هدایت انسان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۳.    



جعبه ابزار