رابطه خدا با اعمال قبیح انسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اطاعت،
خدا،
انسان،
علم،
اراده تکوینی،
عصیان.
پرسش: اگر خداوند خالق هر چیز است، آیا گناهان و اعمال قبیحی که از انسانها صادر میشود هم مخلوق خداوند است؟
پاسخ: کارهای ارادی انسان به دو دسته تقسیم میشوند: ۱.کارهای پسندیده، ۲.کارهای ناپسند. دسته اوّل متعلق
اراده تشریعی خدا میباشند و دسته دوم متعلق اراده تشریعی او نیستند، اما هر دو دسته با توجه به ارادی بودنشان متعلق ارده تکوینی خداوند است، پس افعال ناپسند ابتدا و مستقیم به اراده انسان است و غیر مستقیم به اراده تکوینی خداوند و در عین حال مخالف اراده تشریعی اوست.
پاسخ به این سؤال با توجه به تعریف
اراده و تقسیم آن به اراده تکوینی و تشریعی روشن میشود. اراده بر دو قسم است، یکی اراده تکوینی و دیگر
اراده تشریعی.
اراده تکوینی عبارت است از: علم به نظام بهطور کامل و تمام؛ یعنی همین قدر که خدا عالم بر نظام اتم و اکمل است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است که از آن علم، تعبیر به اراده میشود.
اما اراده تشریعی عبارت است از: علم خدای تعالی به مصلحت در فعل مکلف و این علم به مصلحت است که منشا تکلیف میشود و ما آنرا اراده تشریعی مینامیم.
اطاعت و عصیان،
عبادت و
گناه، عناوینی هستند که از مقایسه کارهای ارادی انسان با اوامر و نواهی خدا که همان اراده تشریعی اوست، انتزاع میگردند، نه در مقایسه با اراده تکوینی خدا، اراده تکوینی خدا به همه افعال اختیاری انسان تعلق گرفته است. از نظر محبوبیت و مبغوضیت (که ملاک اراده تشریعی خداست) کارهای ارادی انسان به دو دسته تقسیم میشوند: ۱.کارهای پسندیده، ۲.کارهای ناپسند. دسته اوّل متعلق اراده تشریعی خدا میباشند و دسته دوم متعلق اراده تشریعی او نیستند، اما هر دو دسته با توجه به ارادی بودنشان متعلق ارده تکوینی خداوند است، پس افعال ناپسند ابتدا و مستقیم به اراده انسان است و غیر مستقیم به اراده تکوینی خداوند و در عین حال مخالف اراده تشریعی اوست.
طبق اصل کلی در نظام آفرینش در نظام هستی جز خدا کسی فاعلیت اصیل و مستقل ندارند و اگر برخی از پدیدهها آثار و افعالی دارند به اذن و مشیت الهی است: «و ما تشاؤن الاّ ان یشاء الله» و نه تنها مبادی فعل مورد تعلق اراده خداست، خود فعل نیز از قلمرو اراده خدا بیرون نیست. اما سؤالی که پیش میآید این است که لازمه عمومیت و گستردگی اراده خدا این است که کارهای زشت و ناروا نیز متعلق اراده وی باشد، در حالی که اراده کارهای قبیح مانند انجام آنها قبیح و نارواست و ذات مقدس خداوند از هر صفت قبیح و ناروایی منزه و پاک است.
پاسخ این سؤال نیازمند یک مقدمه است و آن تقسیم اراده به تکوینی و تشریعی است.
بهطور کلی؛ در قلمرو علوم نظری اراده یک قسم بیش ندارد و آن «اراده تکوینی» است و قسم دوم «اراده تشریعی» در قلمرو بحثهای مربوط به قانونگذاری و تشریع مورد بحث واقع میشود.
اراده تکوینی عبارت است از: علم به نظام به طور کامل و تمام؛ یعنی همین قدر که خدای تعالی عالم به نظام اتم و اکمل جهان آفرینش است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است که از آن علم، تعبیر به اراده میشود. به عبارت دیگر؛ علم و اراده در ما ممکنات دو معنا و دو حقیقت دارد، ولی در ذات واجب تعالی یک چیز بیش نیست اراده خلق جهان؛ یعنی علم بر نظام خلقت و آفرینش.
اما اراده تشریعی عبارت است از: علم خدای تعالی به مصلحت در فعل مکلف و این علم به مصلحت است که منشا تکلیف میشود و ما آنرا اراده تشریعی مینامیم. پس آنچه که نباید تکلیف الهی از آن خالی باشد علم به مصلحت است؛ یعنی همان اراده تشریعی که باید در تکالیف وجود داشته باشد که هست و وجود دارد و آنچه محال است تخلف مراد از اراده تکوینی است، نه اراده تشریعی که تخلف مراد از اراده تشریعی امری است ممکن؛ یعنی ممکن است که خدای تعالی علم به مصلحت نماز خواندن بنده را داشته باشد، ولی آن بنده
نماز را نخواند، پس آنچه در تکالیف لازم است اراده تشریعی است.
پاسخ به سؤال را با توجه به مقدمهای که بیان شد؛ مطابق با قواعد فلسفی و هماهنگ با
قرآن به این صورت میتوان مطرح کرد.
وجود امکانی همیشه و در همهجا مخلوق و آفریده خداست: «الله خالق کل شیء»
و آنچه مخلوق و آفریده خداست، پسندیده و زیباست: «الذی احسن کل شیء خلقه»
و کارهای شایسته و ناروا در اصل وجود، با یکدیگر تفاوتی ندارند،
تصرف در مال دیگران با اذن مالک آن و تصرف غاصبانه از نظر واقعیت، و اصل هستی یکسانند، واقعیت عینی روابط مشروع و قانونی مرد و زن با روابط نامشروع و غیر قانونی آن دو، هیچ تفاوتی ندارد؛ زیرا هر دو، کار اختیاری فاعل آنها بوده و در واقعیت، و اصل هستی یکسانند، و در واقعیت و هستی خود مخلوق و آفریده
خدا و متعلق اراده تکوینی او میباشند. بنابراین، ناروایی و ناپسندی در آن راه ندارد.
شایستگی یا ناروایی کارهای اختیاری انسان به خاطر مطابقت و عدم مطابقت با اوامر و نواهی شرعی است که این اوامر و نواهی شرعی نیز بیانگر خشنودی و رضایت و یا ناخشنودی و
سخط خدا میباشند و هرگز محور رضایت و سخط، اراده تکوینی خدا نیست.
اطاعت و عصیان، عبادت و گناه، عناوینی هستند که از مقایسه کارهای ارادی انسان با اوامر و نواهی خدا که همان
اراده تشریعی او باشد انتزاع میگردند، نه در مقایسه با اراده تکوینی خدا، و اراده تکوینی خدا؛ مانند علم و قدرت او بر همه کارهای انسان شمول و گسترش دارد، لکن از نظر محبوبیت و مبغوضیت ملاک اراده تشریعی خداست.
در حدیث است که خداوند متعال میفرماید: «یا بن آدم انا اولی بحسناتک منک و انت اولی بسّئاتک منی»
در تعبیر کلام که دقت شود میبینم؛ خداوند متعال
حسنه را هم بر خود نسبت میدهد و هم به انسان، ولی میفرماید: «من به حسنات تو اولی از تو هستم»، ولی در مورد سیئه میفرماید: «تو به سیئات خود از من اولایی»
در اینباره مثالی را که در رسائل بعضی از ابنای تحقیق دیدهام بازگو کنم تا بهتر آگاهی حاصل شود:
خورشید چون بر دیوار بتابد دیوار، هم به پرتو خورشید روشن است و هم به واسطه تابیدن خورشید سایه میدهد. آن کسی که نظر بر دیوار دارد و از خورشید بیخبر است گمان میکند که پرتو دیوار از خود دیوار است و آنکس که نظر به خورشید دارد، میداند که نور دیوار از خورشید است، اگر چه روشنی به دیوار انتساب دارد که بهراستی دیوار روشن است و در این انتساب شکی نیست و بدیهی و ضروری است، ولی روشنی او از خورشید است. همچنانکه گفتهایم؛ قیام و قعود به ما منسوباند. ولی حول و قوت از خداوند است. همچنانکه ایجاد
خنده و
گریه فقط از
خداوند است که «انه هو اضحک و ابکی»، ولی خندان و گریان زید و عمرند.
باز میبینیم که دیوار سایه داده است، و هرکس میداند که این سایه به دیوار قایم است، چه سایه از خود وجود فی ذاته ندارد و سایه دیوار از شمس صادر نشد، چنانکه نور دیوار از شمس صادر شد، ولی اگر خورشید بر دیوار نمیتابید سایه وجود پیدا نمیکرد. پس خورشید اگر چه بالذات به دیوار سایه نداده، بلکه بالذات به او نور داده است، ولی وجود سایه به اشراق خورشید است. پس دیوار بالذات روشنی ندارد و بالعرض روشن است که روشنی از شمس است. نیز دیوار بالذات سایه نداده است گرچه سایه از ناحیه او است. پس در وجود نور دیوار و در وجود سایه دیوار مطلقاً سلطان شمس حکم فرماست و اثر خورشید را از وجود سایه دیوار نمیتوان برداشت، اگر چه سایه از ناحیه دیوار است.
پس بدان که نور خورشید مثال برای حسنه است و سایه دیوار مثالی برای
سیئه و
گناه.
خورشید به دیوار میگوید: اگر چه تو روشنی، ولی «انا اولی بنورک منک» (من سزاواترم به نور تو از خود تو). و نیز به دیوار میگوید: اگر چه ظهور سایه تو نیز از من است، ولی «انت اولی بظلک منی» (و تو نسبت به سایهات از من سزاوارتری).
و نیز به دیوار میگوید: «ما اصابک من نور فمن الشمس (نوری که تو داری از من است)، و ما اصابک من ظلّ فمن نفسک» (سایه تو از خود تواست).
حسن زاده آملی، حسن، خیر الاثر در رد جبر و قدر.
سبحانی، جعفر، الهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۲.
جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، ج۱.
واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه.
موسوی خمینی، سید روح الله، طلب و اراده، ترجمه و شرح: فهری، سید احمد.
ملاصدرا شیرازی، رساله جبر و اختیار، خلق الاعمال.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «رابطه خدا با اعمال قبیح انسان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۹/۱۷.