• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفاوت عقل حسابگر و دل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: عقل حسابگر، دل، ایمان، عشق، عرفان، انسان.

پرسش: در مورد تفاوت عقل «حسابگر» و دلایمان و عشق) توضیح دهید.

پاسخ:




انسان موجودی است با گرایش‌ها و میل‌ها و توانایی‌های مختلف. رفتارش گاهی از غریزه سرچشمه می‌گیرد، همچون خوردن غذا و... و زمانی هم از تأثرات روحی مانند ترس و وحشت و... و گاه از میل‌های عالی انسانی همانند حقیقت جویی و کمال‌طلبی و میل به فضایل اخلاقی و زمانی هم از احساس‌ها و عواطف که برخی مثبت‌اند مثل انس و محبت و برخی دیگر منفی، مانند حسد و کینه.
[۱] شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص۱۱۶ - ۱۱۷.
در زبان قرآن و روایات از خاستگاه این گرایش‌ها به نفس تعبیر می‌شود (نفس به معنای "شخص" و "من" است و این معنای لغوی همان چیزی است که قرآن از کلمه‌ی نفس اراده کرده است.)
[۲] مصباح یزدی، محمد تقی،اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۴۴ - ۲۴۳.
نفس بر اثر شرایط مختلفی که برایش پیش می‌آید و فعالیت‌های گوناگونی که انجام می‌دهد و بهره‌های متنوعی که می‌گیرد، گاهی "امّاره" است و زمانی "لوّامه" و گاهی هم "مطمئنه"؛ و آن گاه که از میل‌های غریزی و کشش‌های، بدون تفکر پیرامون نتیجه و عاقبت آن، پیروی می‌نماید، "وای نفس" نامیده می‌شود.
افعال اختیاری انسان از دو مبدأ نفسانی نشأت می‌گیرد. ۱. بینش‌ها و شناخت‌ها ۲. تمایلات و گرایشات. یکی روشنگری می‌کند و اثرش کشف واقعیت‌هاست و دیگری تحریک کننده است و انسان را به سوی انجام کار بر می‌انگیزد.


"عقل" نیرویی است که در نفس انسانی به ودیعه نهاده شده است و از سنخ کشش و گرایش نیست.
عقل چراغی است که روشنگری می‌کند و حسابگری است که کارها را مورد سنجش قرار می‌دهد، و محاسبه می‌کند که کار مورد نظر چه تأثیری نسبت به آینده و سرنوشت و آخرت ما دارد. از گرایش‌هایی که در نفس وجود دارد دسته‌ای مورد تصدیق و توافق روشنگری و سنجش عقل می‌باشد و دسته‌ای دیگر ارضای خود را به هر طریق ممکن می‌طلبد ولو این که با هدایت‌ها و روشنگری عقل تطبیق نکند.
[۴] مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق اسلامی، ج۱، ص۱۹۵ به بعد.
به هر حال عقل دو گونه محصول دارد:گاهی در حوزه‌ی هست و نیست به قضاوت می‌پردازد و گاهی در حوزه‌ی باید و نباید، از اولی به "عقل نظری" و از دومی به "عقل عملی" تعبیر می‌شود. عقل نظری در جهاد علمی مرز وهم و خیال را مشخص می‌نماید، تا انسان در مسائل علمی و نظری در ورطه‌ی مغالطه سقوط نکند و عقل عملی تعدیل خصلت‌های اخلاقی را بر عهده دارد و به منظور تنظیم خواسته‌ها و گرایش‌ها و میل‌ها وارد عمل می‌شود و به تناسب نوع عملکردی که دارد به آن "عقل حسابگر" هم اطلاق می‌گردد

۲.۱ - عقل در فرهنگ غرب

در فرهنگ غرب از عقل حسابگر به "عقل ابزاری"، "عقل جزئی‌" یا "عقل استدلال گر" نیز یاد می شود. جهت‌گیری اصلی عقلانیت ابزاری و حسابگر در این اصطلاح، تسلط آدمی بر طبیعت است. عقل ابزاری معطوف به معاش است، و به طور کلی عبارت است از قدرت و شعوری که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان می‌دهد و به زندگی دنیوی مطلوبش دست می‌یابد. این عقل از آن‌جا که قدرت فن‌آوری و حسابگری دارد، آدمی را قادر می‌سازد تا وقایع آینده را پیش‌بینی کند. احادیث اسلامی گرچه کارکرد ابزاری و عقل معاش را می‌پذیرند؛ اما این تفسیر از عقل معاش با تفسیر امثال هیوم و آنچه در غرب متداول است، کاملا متفاوت است. عقل ابزاری هیوم معطوف به دنیا و زندگی دنیوی است و کاری با آخرت انسان ندارد. عقلی است که ابزار رسیدن به امیال و شهوات انسان را فراهم می‌کند. از این رو این عقل در طول شهوت و در خدمت آن است، نه در عرض و معارض آن. این عقل در خدمت عقل نظری که خدا و دین را اثبات می‌کند و عقل عملی که حسن و قبح افعال را مشخص می‌کند و آدمی را به کارهای ارزشی و اخلاقی رهنمون می‌شود، نیست؛ بلکه در مقابل عقل نظری و عملی قرار می‌گیرد. اما از دیدگاه روایات اسلامی عقل معاش، ابزار رسیدن به اهداف عقل نظری و عملی است، و چون عقل نظری، خدا و دین و آخرت را اثبات می‌کند و عقل عملی آدمی را به رعایت احکام خدا و دین و آخرت فرامی‌خواند، عقل ابزاری در خدمت دین و معنویت و آخرت قرار خواهد گرفت، و در مقابل شهوت و هوای نفس. از همین‌رو امام علی (علیه‌السلام) در برخی سخنان، کارکرد عقل معاش و عقل معاد را قرین یکدیگر ساخته است.)

۲.۲ - سخن شهید مطهری

شهید مطهری (رحمةالله‌علیه) در این باره می‌فرماید: انسان از دو جهت توانایی‌هایی دارد که سایر جاندارها از آن بی بهره‌اند، ۱. در انسان یک سلسله میل‌ها و جاذبه‌های معنوی مثل حس اخلاقی و حس کنجکاوی و حس زیبایی، دوستی و پرستش وجود دارد که در سایر جاندارها وجود ندارد، این جاذبه‌ها به انسان این امکان را می‌دهد که دایره‌ی فعالیتش را از حدود مادیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بکشاند.


انسان به نیروی عقل و اراده مجهز است. عقل تشخیص می‌دهد و اراده انجام می‌دهد، انسان قدرت محاسبه و اندیشه‌ در ترجیح جانب میل‌ها یا جانب امری که بالفعل میلی به سوی او نیست، و صرفاً دوراندیشی، آن را اقتضا می‌کند، را دارد. همچنین از قدرت محاسبه و ایستادگی در مقابل میل‌های درونی بهره‌مند می‌باشد. انسان می‌تواند سرنوشتش را در دست نیروهای خارجی قرار ندهد و خود را از تحت جاذبه‌های نیروهای خارجی نجات داده و مالک خویشتن شود و به آزادی معنوی دست یابد و بر همه‌ی میل‌های خود حکومت کند.
[۵] مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص۲۶۲ - ۲۵۳، با تلخیص.


۳.۱ - کلام شهید مطهری

استاد مطهری در جای دیگر می‌فرمایند: لذت را طبیعت و غریزه تشخیص می‌دهد و مصلحت را عقل. لذت بر انگیزاننده‌ی میل است و مصلحت برانگیزاننده‌ی اراده. انسان کارهای تدبیری خویش را با نیروی عقل و اراده انجام می‌دهد، در حالی که کارهای التذاذی به حکم احساس و میل صورت می‌گیرد. معنای این که کارهای تدبیری به حکم عقل انجام می‌گیرد، این است که نیروی حسابگرِ عقل، خیر و کمال و یا لذتی را در دور دست می‌بیند و راه وصول به آن را که احیاناً دشوار است کشف می‌کند و طرح وصول به آن را می‌ریزد. و معنای این که (کارهای تدبیری) با نیروی اراده انجام می‌گیرد، این است که در انسان یک قوه‌ی وابسته به قوه‌ی عقل وجود دارد که نقش آن اجرای مصوبات عقل است و احیاناً بر خلاف همه‌ی میل‌ها و همه‌ی جاذبه‌ها و کشش‌های طبیعی، مصوبات عقلانی و طرح‌های فکری را به مرحله‌ی عمل در می‌آورد. مانند آنچه در شخص مریض اتفاق می‌افتد. بیماری که میل به مصرف غذاهای مورد علاقه‌ی خود دارد و از دوا نفرت داشته و از نوشیدن دوای تلخ و بدمزه رنج می‌برد، اما به حکم عقل مصلحت اندیش و با نیروی اراده‌ی حاکم بر میل‌ها، دوای تلخ و بدمزه را می‌خورد.
حال اگر فعالیت‌های تدبیری، فعالیت‌های التذاذی را زیر پوشش قرار دهند و فعالیت‌های التذاذی، بخشی از طرح کلی و برنامه‌ی عام تدبیری زندگی قرار گیرند، طبیعت با عقل و میل با ارده، انطباق می‌یابند.
از سویی، انسان در فعالیت‌های تدبیری خود، خواه ناخواه نیازمند به طرح و برنامه و روش و انتخاب وسیله، برای وصول به مقصد می‌باشد؛ چون فعالیت‌های تدبیری بر محور یک سلسله غایات و اهداف دور دست، گردش می‌کنند. این فعالیت‌ها نباید با گرایش‌های عالی انسانیت در تضاد باشند و الاّ از فعالیت‌های التذاذی حیوانی بسی خطرناک تر است.
از سوی دیگر، عقل مسلماً نمی‌تواند در دایره‌ی وسیع و کلی طرح و برنامه‌ی جامع بریزد که سعادت همه جانبه‌ی انسان را تأمین کند؛ زیرا که بر مجموع مصالح زندگی احاطه ندارد.
بدین سبب نیاز به ایدئولوژی (مکتب) ضرورت پیدا می‌کند و این افق وحی است که خطوط اصلی شاهراه به سعادت را مشخص می‌کند و کار عقل و علم حرکت در درون این خطوط اصلی است. پیوستن فرد به ایدئولوژی آن گاه واقعی می‌شود که شکل ایمان به خود بگیرد. ایدئولوژی کارآمد از طرفی باید بر نوعی جهان بینی تکیه داشته باشد که بتواند اندیشه و عقل را اقناع و تغذیه نماید و از طرف دیگر باید بتواند منطقاً از جهان بینی خود هدف‌هایی را استنتاج کند که کشش و جذبه داشته باشد، در این هنگام "عشق" و "اقناع" که دو عنصر اساسی ایمانند دست به دست یکدیگر داده و جهان را می‌سازند.
[۶] مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص۴۸ - ۴۲ با تلخیص.



از این روی در تعریف ایمان می‌توان گفت، "ایمان" عبارت است از:تصدیق و اذعان قلبی که نوعی صفت و حالت نفسانی نسبت به یک امر است و با صرف شناخت و معرفت تفاوت دارد.
[۷] سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیرة، ص۵۳۶.
[۸] صدرالدین شیرازی، ابراهیم، تفسیرالقرآن، ج۱، ص۲۴۹.
[۱۰] جوادی، محسن، نظریه‌ی ایمان در عرصه‌ی کلام در قرآن، ص۱۵۸ - ۱۱۹.
[۱۱] احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، اخلاق اسلامی، ص۷۳.
جایگاه تحقق ایمان، نفس و قلب و دل است و اگر چه آثار قولی و فعلی دارد، اما تحقق حقیقت آن بر قول و عمل متوقف نیست و لذا میان اسلام و ایمان نسبت عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر مؤمنی مسلمان است، ولی ممکن است برخی از مسلمانان در ظاهر تسلیم حق باشند ولی مؤمن نباشند.
[۱۲] احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، اخلاق اسلامی، ص۷۳.

ایمان، عملی است که از قلب سر می‌زند و در شمار افعال قلبی و اختیاری است و با علم و عقیده متفاوت می‌باشد؛ چون علم و عقیده بدون اختیار حاصل می‌شوند و تابع مقدمات و مبادی خاص خود هستند.
[۱۳] شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص۱۰۰.
ایمان، دل دادن و دل سپردن است و این زمانی محقق می‌شود که روی دل به سوی دیگر نباشد. ایمان پذیرش و التزام عملی به یک حقیقت است و از مقوله ی فهمیدن و دانستن نیست، علم، به ذهن مربوط است و ایمان، کار دل است، البته علم زمینه ساز ایمان و شرط لازم برای آن است.
[۱۴] شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص۱۰۳.
[۱۵] شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص۱۱۹.


۴.۱ - تفاوت ایمان و علم

شهید مطهری، در فرق بین علم و ایمان این گونه می‌فرمایند: علم به ما روشنایی و توانایی می‌دهد و ایمان عشق و امید و گرمی، علم ابزار می‌سازد و ایمان مقصد، علم سرعت می‌دهد و ایمان جهت، علم توانستن است و ایمان خوب خواستن، علم می‌نمایانند که چه هست و ایمان الهام می‌بخشد که چه باید کرد. علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می‌دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می‌برد. علم زیباییِ عقل است و ایمان، زیباییِ روح. علم زیباییِ اندیشه است و ایمان، زیباییِ احساس.
[۱۶] مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص۲۳ - ۲۱، با تلخیص.



"عشق":در کتب لغت، "عشق" به معنای "دوستی شدید" آمده است(العشق افراط الحب و یکون فی عفاف و فی الاساس «اشتقاق العشق من العشق...»)
[۱۷] اقرب الموارد، الشرتوني، سعيد، ج۲، ص۷۸۶.
و گفته شده که از "عَشَقه" مشتق شده است و عشق همان گیاه پیچک می‌باشد که درخت را احاطه و در نهایت راه تنفس را بر او می‌بندد و درخت زرد می‌گردد.
[۱۸] سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، واژه عشق.
[۱۹] سجادی، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلی، واژه عشق
(و شاید به همین جهت باشد که حضرت امیر (علیه‌السلام) در وصف متقین فرمود: اجساد و بدن‌های آنها نحیف است... چونان تیر تراشیده و لاغر کرده می‌باشند)
[۲۰] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، ص۳۰۳.
[۲۱] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، ص۳۰۵.

درباره آن کسانی که عاشق عبادت و... می‌باشند می‌توان گفت:که آنها را پیچک عبادت احاطه کرده و این گونه است که زرد و لاغر می‌گردند.
[۲۲] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، ص۳۰۳.
[۲۳] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، ص۳۰۵.
ابوسعید ابوالخیر این حالت را با خطاب به برگ‌های زرد درختان در پاییز این گونه بیان کرد که:
ترا روی زرد و مرا روی زرد••••تو از مهر ماه و من از مهرِ ماه
به هر حال، عشق یکی از صفات و حالات درونی انسان است و از نوع کشش و گرایش می‌باشد، و احساسی است باطنی که به "قلب و دل" نسبت داده می‌شود.(در لسان آیات و روایات معمولاً از چنین حالتی به محبت تعبیر می‌شود.)
ما معتقدیم؛ اساس عالم بر مبنای عشق است؛ یعنی از طرفی عشق علت ایجاد عالم است. ذات حضرت حق، آن شاهد حجله‌ی غیب که پیش از آفرینش جهان، خود، هم معشوق بود و هم عاشق، خواست تا جمال خویش آشکار سازد، آفرینش را آیینه‌ی جمالش گردانید.
[۲۴] یثربی، یحیی، عرفان نظری، ص۵۳ - ۴۷.
جامی در مقدمه‌ی یوسف و زلیخا در این باره چنین می‌گوید:
در آن خلوت که هستی بی نشان بود ••••به کنج نیستی، عالم نهان بود
وجودی بود، از نقش دوئی دور••••ز گفتگوی مائی و تویی دور
"جمالی" مطلق از قید مظاهر••••به نور خویشتن، بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی، در حجله‌ی غیب••••مبرا ذات او از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه••••نه زلفش را کشیده دست شانه
نوای دلبری با خویش می‌ساخت••••قمار عاشقی با خویش می‌باخت
ولی زان جا که حکم خوبرویی است••••ز پرده خوبرو در تنگ خوئی است
نکو رو تاب مستوری ندارد••••چو در بندی سر از روزن برآرد...
چو هر جا هست حسن، اینش تقاضاست••••نخست این جنبش از حسن ازل خاست
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس••••تجلی کرد بر آفاق وا نفس...
ز ذرات‌جهان آیینه‌ها ساخت••••ز روی خود به هر یک عکس انداخت...
جمال اوست هر جا جلوه کرده••••ز معشوقان عالم بسته پرده...
به عشق اوست دل را زندگانی••••به شوق اوست جان را کامرانی
دلی کان عاشق خوبان دلجوست••••اگر داند، وگرنی، عاشق اوست
از طرف دیگر هر موجودی طالب کمال خویش است و کمال وجودی هر معلولی همان مرتبه‌ی وجودی علت اوست، پس هر معلولی عاشق علت خویش است و چون بالاترین مرتبه‌ی هستی ذات حضرت حق است، پس معشوق حقیقی سلسله‌ی هستی، ذات مقدس حضرت حق است، چنان که در بیان جامی گذشت. از این رو است که عشق به غیر خدا عشق مجازی تلقی می‌گردد. با استناد به آیه‌ی کریمه ی «"یُحِبّهم و یُحبّونه" خدا ایشان را دوست می‌دارد و ایشان خداوند را دوست می‌دارند.» می‌توان نتیجه گرفت عشق دو سره است و در مبدأ و معاد و نزول و صعود، جایگاهی پس بلند دارد.
گل از هجران بلبل، بلبل از دُوریّ گل هردم••••به طِرفْ گلستان هر یک به عشق خویش مفتون شد
[۲۷] دیوان امام خمینی (رحمةالله‌علیه).



با توجه به مطالب پیشین می‌توان گفت: عقل در مسیر زندگی مانند چراغ اتومبیل است و افزون بر وظیفه‌ی پرتوافکنی، همانند ترمز، احساسات تند و سرکش را نیز مهار می‌کند و آنها را از طغیان باز می‌دارد. (البته در مبارزه با هواهای نفسانی، تقویت کشش‌های مقابل، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، مثلاً از طریق ادراک آثار اعمال خیر، محبت خدا در دل انسان بیدار می‌گردد و با محبت خدا جایی برای غیر خدا در دل باقی نمی‌ماند، و لذا در مناجات شعبانیه آمده است: «الهی لم یکن لی‌حول فانتقل به عن معصیتک الاّ فی وقت ایقظتنی لمحبتک»
[۲۸] مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق اسلامی، ج۱، ص۲۱۳ - ۱۹۵.
و عشق همانند موتوری است که اتومبیل را به حرکت در می‌آورد و از این رو می‌توان گفت موتور بی چراغ، عشقی کور، خطرناک، رسوا کننده و مرگبار است و چراغ بی موتور، بی اثر و بی روح، سرد و بی حرکت می‌باشد، پس این دو رقیب هم نمی‌باشند آن گونه که عده‌ای از صوفیه ادعا کرده‌اند.
[۲۹] مکارم شیرازی، ناصر، جلوه‌ی حق، با مقدمه و پاورقی از داوود الهامی، ص۱۲۹ - ۹۳.
عشق و عقل هم دو عنصر اساسی ایمان می‌باشند.

۶.۱ - عقل در کلام عرفا

البته، در کلام عرفا، عقل دو گونه است: عقل جزئی و عقل کلی. عقل جزئی آن است که در مقابل عشق مطلق قرار می‌گیرد و در قلمرو عشق و...، مبهوت است:
عاشق از حق چون غذا یابد رحیق••••عقل آنجا گم شود گم ای رفیق
عقل جزئی عشق را منکر بود••••گرچه بنماید که صاحب سر بود
[۳۰] مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۸۱ و ۱۹۸۲.

از این رو است که عقل جزئی را که با سود و زیان دنیایی و عالم طبیعت سر و کار دارد، "عقل حسابگر" می‌توان نامید. در حالی که عقل کلی، در امان از شک و وهم و شهوت و... می‌باشد و به دنبال آخرت و درک عالم غیب است.
عقل جزئی گاه چیره گه نگون••••عقل کلی ایمن از ریب المنون
عقل بفروش و هنر، حیرت بخر••••رو به خواری نه بخارا ای پسر
[۳۱] مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۱۱۴۵ و ۱۱۴۶.

عقل کلی که فوق این عقل جزئی است، مایه‌ی سعادت است:
غیراین‌معقولها معقولها••••یابی اندر عشق با فر و بها
غیراین عقل‌تو حق را عقلهاست••••که بدآن تدبیر اسباب‌سماست
که بدین عقل آوری ارزاق‌را••••زآن دگر مفرش کنی اطباق‌را
[۳۲] مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۳۲۳۵ - ۳۲۳۲.

و بالاخره، عقل، راهنمای انسان است به سوی ابدیت
کیست بوی‌گل دم‌عقل و خرد••••خوش قلاووزره ملک ابد
[۳۳] مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر پنج، بیت ۳۳۵۰.

در پایان، کلامی را از قرة العین عاشقان، امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) را نقل می‌کنیم که فرمود: "حب اللَّه نارُ لایَمرُّ علی شی‌ءٍ الاّ احترق...". محبت و عشق الاهی به چیزی گذر نمی‌کند، مگر این که آن را می‌سوزاند...".
[۳۵] فیض کاشانی، محسن، محجة البیضاء، ج۸، ص۷.


۶.۱.۱ - تعریف شیخ فخرالدین عراقی

شاید با الهام از چنین سخنانی است که شیخ فخرالدین عراقی در معرفی عشق می‌گوید:عشق آتشی است که چون در دل افتد، هر چه در دل یابد همه را بسوزاند، تا حدی که صورت معشوق را از دل محو کند. مگر مجنون درین سوزش بود، گفتند:لیلی آمد. گفت:من خود لیلیم سر به گریبان فراغت فرو برد. لیلی گفت: سر بردار که محبوب و مطلوب توام. آخر بنگر که از که می‌مانی باز؟ مجنون گفت:الیک فان حبّک قد شغلنی عنک.
آن شد که به دیدار تو می‌بودم شاد••••از عشق تو پروای توأم نیست کنون
[۳۶] عراقی، فخر الدین، دیوان عراقی، لمعات، لمعه‌ی بیستم و سیم، ص۴۲۰.



از نظر فیزیولوژی و عرف عام، قلب همان دل است و دل، عبارت است از عضوی که در طرف چپ سینه قرار دارد و.... اما از نظر اصطلاح قرآنی و روایی و اخلاقی قلب، همان روح مجرد انسانی است و چون دارای شئون مختلفی می‌باشد، به اعتبارات مختلف، اسم‌های متفاوتی دارد؛ صدر، نفس، قلب، فؤاد، روح و لب همگی نام‌های آن لطیفه‌ی الاهی است که در ادبیات فارسی به آن "دل و جان انسانی" می‌گویند.

۷.۱ - خصوصیات قلب در قرآن

در قرآن سه نوع کار و خصوصیت به قلب نسبت داده شده است:

۷.۱.۱ - خصوصیت اول

خصوصیاتی که مربوط به انواع شناخت است، مثلاً ادراکات حصولی همچون تعقل و تدبر و تفقه و ادراکات حضوری (رؤیت حضوری) اعم از اینکه عادی باشد یا نباشد ( وحی نوعی ادراک مرموز است که در قرآن به قلب نسبت داده شده است).

۷.۱.۲ - خصوصیت دوم

خصوصیاتی که به بُعد گرایش مربوط می‌شود، مثل ترس، اضطراب، قساوت، غلظت، ایمان، تقوا ، شوق (و عشق) و تمایل و...، و آنچه که به قصد و اراده و نیت ارتباط دارد. پس قلب موجودی است که این گونه کارها را انجام می‌دهد؛ یعنی درک می‌کند، مرکز عواطف است، تصمیم می‌گیرد و دوستی و دشمنی می‌کند و....
و بدین خاطر است که می‌توان گفت: منظور از قلب همان روح و نفس انسانی است. اگر این مبنا را پذیرفتیم که انسان یک روح بیشتر ندارد و این یک روح منشأ زندگی نباتی و حیوانی و انسانی است، در این صورت قلب تنها یکی از ابعاد روح انسان (یعنی آن بُعد که منشأ زندگی خصوصیات و ویژگی‌های انسانی است) می‌باشد. به بیانی دیگر، قلب در اصطلاح قرآن منشأ حیات و زندگی حیوانی و نباتی نمی‌باشد.
[۵۴] مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق اسلامی، ج۱، ص۲۶۶ - ۲۴۴.

بله، در مواردی که در نوشته‌های عرفا "قلب و دل"، در مقابل "عقل" قرار گرفته است، آن بُعد از روح و نفس انسانی مراد است که فقط مرکز عواطف انسانی و عشق می‌باشد و اگر چه منشأ ادراکاتی هم می‌باشد، امّا ادراکات حصولی بدان نسبت داده نمی‌شود و تنها چنین مرکزی وسیله‌ای است، برای شهود و علم حضوری.


۱. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص۱۱۶ - ۱۱۷.
۲. مصباح یزدی، محمد تقی،اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۴۴ - ۲۴۳.
۳. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۲۸۷ - ۲۸۵.    
۴. مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق اسلامی، ج۱، ص۱۹۵ به بعد.
۵. مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص۲۶۲ - ۲۵۳، با تلخیص.
۶. مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص۴۸ - ۴۲ با تلخیص.
۷. سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیرة، ص۵۳۶.
۸. صدرالدین شیرازی، ابراهیم، تفسیرالقرآن، ج۱، ص۲۴۹.
۹. شیخ مفید، محمد، اوائل المقالات، ص۲۹۴.    
۱۰. جوادی، محسن، نظریه‌ی ایمان در عرصه‌ی کلام در قرآن، ص۱۵۸ - ۱۱۹.
۱۱. احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، اخلاق اسلامی، ص۷۳.
۱۲. احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، اخلاق اسلامی، ص۷۳.
۱۳. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص۱۰۰.
۱۴. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص۱۰۳.
۱۵. شیروانی، علی، اخلاق اسلامی، ص۱۱۹.
۱۶. مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ص۲۳ - ۲۱، با تلخیص.
۱۷. اقرب الموارد، الشرتوني، سعيد، ج۲، ص۷۸۶.
۱۸. سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، واژه عشق.
۱۹. سجادی، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلی، واژه عشق
۲۰. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، ص۳۰۳.
۲۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، ص۳۰۵.
۲۲. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، ص۳۰۳.
۲۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، ص۳۰۵.
۲۴. یثربی، یحیی، عرفان نظری، ص۵۳ - ۴۷.
۲۵. ملاصدرا شیرازی، ابراهیم، اسفار، ج۷، چاپ جدید، ص۱۵۸ به بعد.    
۲۶. سوره مائده/۵، آیه۵۴.    
۲۷. دیوان امام خمینی (رحمةالله‌علیه).
۲۸. مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق اسلامی، ج۱، ص۲۱۳ - ۱۹۵.
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، جلوه‌ی حق، با مقدمه و پاورقی از داوود الهامی، ص۱۲۹ - ۹۳.
۳۰. مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر اول، ابیات ۱۹۸۱ و ۱۹۸۲.
۳۱. مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۱۱۴۵ و ۱۱۴۶.
۳۲. مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۳۲۳۵ - ۳۲۳۲.
۳۳. مولوی، جلال الدین، مثنوی، دفتر پنج، بیت ۳۳۵۰.
۳۴. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۶۷، ص۲۳.    
۳۵. فیض کاشانی، محسن، محجة البیضاء، ج۸، ص۷.
۳۶. عراقی، فخر الدین، دیوان عراقی، لمعات، لمعه‌ی بیستم و سیم، ص۴۲۰.
۳۷. سوره اعراف/۷، آیه۱۷۹.    
۳۸. سوره انعام/۶، آیه۲۵.    
۳۹. سوره اسراء/۱۷، آیه۴۶.    
۴۰. سوره کهف/۱۸، آیه۵۷.    
۴۱. سوره محمد/۴۷، آیه۲۴.    
۴۲. سوره بقره/۲، آیه۹۷.    
۴۳. سوره شعراء/۲۶، آیه۱۹۳ و ۱۹۴.    
۴۴. سوره انفال/۸، آیه۲.    
۴۵. سوره نازعات/۷۹، آیه۸.    
۴۶. سوره زمر/۳۹، آیه۲۲.    
۴۷. سوره حجرات/۴۹، آیه۱۴.    
۴۸. سوره ابراهیم/۱۴، آیه۳۷.    
۴۹. سوره ق/۵۰، آیه۳۷.    
۵۰. سوره نازعات/۷۹، آیه۸.    
۵۱. سوره زمر/۳۹، آیه۲۲.    
۵۲. سوره حجرات/۴۹، آیه۱۴.    
۵۳. سوره ابراهیم/۱۴، آیه۳۷.    
۵۴. مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق اسلامی، ج۱، ص۲۶۶ - ۲۴۴.



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «تفاوت عقل حسابگر و دل»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۹/۲۳.    



جعبه ابزار