برکات امام غایب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام زمان،
اهلبیت،
برکت،
خورشید،
هدایت.
پرسش: وجود امام غایب، چه فایدهای دارد؟
پاسخهای متعدّدی گفته شده، که بهترینِ آنها، پاسخی است که از
خاندان رسالت روایت شده است. چنانکه آنان خود، موضوع «غیبت طولانیِ دوازدهمین حجّت الهی» را مطرح کردهاند، بهترین توضیح و پاسخ را نیز در باره فایده امام غایب باید از آنها شنید.
ابتدا توجّه به این نکته ضروری است که در مباحثی نظیر
حکمت وجود امام غایب، در واقع، روی سخن با کسانی است که مبانی بحث (یعنی
توحید،
نبوّت و
امامت) را به صورت اصول موضوعی پذیرفتهاند و بر این اساس میخواهند مثلاً حکمت وجود امام غایب و یا طول عمر او را بررسی کنند؛ امّا سخن گفتن در باره اینگونه مسائل، با کسی که در توحید و نبوّت شبهه دارد، و یا امامت را نپذیرفته، به جایی نخواهد رسید.
با توجّه به این نکته و با تامّل در سخنان اهل بیت (علیهمالسّلام) که در پاسخ پرسش از فایده امام غایب، گزارش شدهاند، میتوان دو پاسخِ اجمالی و تفصیلی ارائه کرد:
پاسخ اجمالی پرسش یاد شده و شبهات مشابه آن، این است که این گونه شبههها، ناشی از عدم آگاهی از مبانی محکم پیروان اهل بیت (علیهمالسّلام) در موضوع امامت است. آری، اگر فلسفه امامت و رهبری اهل بیت (علیهمالسلام)، در مرجعیت علمی و رهبری اخلاقی، عملی و سیاسیِ آنان خلاصه میشد، این پرسش جا داشت که: حکمت و فایده وجود امامی که صدها سال غایب است، چیست؟ امّا بر پایه ادلّه قاطع،
حکمت وجود امام، منحصر به موارد یاد شده نیست؛ بلکه امام، انسان کامل، خلیفه خداوند و جان مایه نظام هستی است و علاوه بر رهبری ظاهری جامعه (در صورتی که زمینه اجتماعی آن فراهم باشد)، هدایت باطنی انسانهای مستعد را نیز بر عهده دارد.
به عبارت دیگر، انسان کامل، علاوه بر
ولایت تشریعی، از
ولایت تکوینی نیز برخوردار است و در صورت غیبت یا وجود مانع از بهرهمند شدن جامعه از ولایت تشریعیِ امام، نه تنها جامعه بشر، بلکه نظام هستی از فیوضات ولایت تکوینی وی، بهرهمند خواهند بود.
وجود امام، افزون بر حکمت ظاهری تشریعی (که همان رهبری علمی، اخلاق عملی و سیاسی است)، دارای حکمت باطنی تکوینی نیز هست (از اینرو، امام غایب، «نعمت باطنی» نامیده شده است) و به جهت ضرورت تداوم این حکمت تکوینی و نعمت باطنی، وجود انسان کامل (که خلیفه خداست)، از آغاز آفرینش انسان تا دامنه
قیامت و انقراض عالم، همواره استمرار داشته و خواهد داشت.
برکات تکوینی وجود امام، دو گونهاند: برکات عام و برکات خاص.
برکات عام، فوایدی هستند که وجود انسان کامل برای عموم مردم، بلکه برای نظام آفرینش دارد. برکات عامّ وجود امام یا انسان کامل، در احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) عبارتاند از:
در احادیث صحیح و معتبر مستفیض از اهل بیت (علیهمالسّلام) تصریح شده است که بدون امام ظاهر و یا باطن، نظام زمین از هم فرو میپاشد.
امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید:
«لا تَبقَی الاَرضُ بِغَیرِ امامٍ ظاهِرٍ او باطِنٍ؛
زمین، بدون
امام آشکار یا نهان، باقی نمیماند.»
و نیز
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«لَو بَقِیَتِ الاَرضُ بِغَیرِ امامٍ ساعَةً لَساخَت؛
اگر زمین بدون امام باشد، در هم فرو میریزد.»
در حدیث صحیح و معتبر دیگری، امام صادق (علیهالسّلام) از
خداوند متعال، نقل میکند که میفرماید:
«لَو لَم یَکُن مِن خَلقی فِی الاَرضِ فیما بَینَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ الّا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ امامٍ عادِلٍ، لَاستَغنَیتُ بِعِبادَتِهِما عَن جَمیعِ ما خَلَقتُ فی ارضی، وَ لَقامَت سَبعُ سَماواتٍ وَ اَرَضینَ بِهِما؛
اگر در سراسر زمین، از مشرق تا مغرب، جز یک
مؤمن با یک پیشوای دادگر نبود، من با آن دو، از همه آنچه در زمینم آفریدهام، بینیازی میجستم، و به
[
برکتِ
]
آن دو، هفت آسمان و زمین، برپا میشدند.»
این سخن، بدین معناست که وجود امام و
انسان کامل، نه تنها برای تداوم بقای زمین ضروری است، بلکه قوام نظام جهان مادّه، وابسته به وجود اوست.
بر پایه بسیاری از احادیث معتبر، انواع نعمتهای الهی به واسطه وجود اهل بیت (علیهمالسّلام) بر جامعه نازل میگردند.
شیخ صدوق از
امام علی (علیهالسّلام) روایت کرده که
پیامبر خدا در پاسخ این پرسش که: امامان پس از او کیستند؟ ضمن اشاره به این که عدد آنها عدد ماههاست، دست بر سر امام علی (علیهالسّلام) گذاشت و فرمود:
«اوَّلُهُم هذا وَ آخِرُهُمُ المَهدِیُّ... بِهِم یَحفَظُ اللَّهُ (عزّوجلّ) دینَهُ، وَ بِهِم یَعمُرُ بِلادَهُ، وَ بِهِم یَرزُقُ عِبادَهُ، وَ بِهِم یُنَزِّلُ القَطرَ مِنَ السَّماءِ، وَ بِهِم یُخرِجُ بَرَکاتِ الاَرضِ، هؤُلاءِ اصفِیائی وَ خُلَفائی، وَ اَئِمَّةُ المُسلِمینَ وَ مَوالِی المُؤمِنینَ؛
نخستین ایشان، این و آخرین آنها،
مهدی است.... خدای عزّ و جلّ دینش را با آنان حفظ میکند و سرزمینهایش را به دست آنان آباد میسازد و بندگانش را با آنها روزی میدهد، به خاطر آنان، باران از آسمان فرو میفرستد و برکات زمین را بیرون میکشد. آنان، برگزیدگان و جانشینان من، و امام مسلمانان و اختیارداران مؤمناناند.»
این حدیث و احادیث مشابه آن، به روشنی بیانگر نقش انسان کامل در برخورداری همه انسانها، از انواع برکات و نعمتهای الهیاند.
در احادیث فراوانی، تأکید شده که اهل بیت (علیهمالسّلام) امان اهل زمیناند، همانطور که ستارگان، امان اهل آسماناند، و اگر روزی، زمین از خاندان رسالت خالی شود، مردم هلاک خواهند شد. پیامبر خدا (صلیاللَّهعلیهوآله) میفرماید:
«مَثَلُ اهلِ بیتی، کَمَثَلِ نُجومِ السّماء، فَهُم امانٌ لِاهلِ الارضِ کَما انَّ النُّجومَ امانٌ لَاهلِ السَّماءِ، فَاذا ذَهَبتِ النُّجومُ طویتِ السَّماءُ وَ اذا ذَهَبَ اهل بَیتی خَربت الارض وَ هَلَک العِباد؛
اهل بیت من، همانند ستارگان آسماناند. آنان برای اهل زمین، مایه اماناند، چنانکه ستارگان، مایه امان آسمانیان هستند. همانگونه که وقتی ستارگان از بین میروند، آسمان در هم پیچیده میشود، هنگامی که
اهل بیت من از بین بروند، زمین، ویران و مردم نابود میشوند.»
از
امام مهدی (علیهالسّلام) نیز روایت شده که میفرماید:
«وَ انّی لَاَمانٌ لِاَهلِ الاَرضِ کَما انَّ النُّجومَ امانٌ لِاَهلِ السَّماءِ؛
من امان زمینیان هستم، همانگونه که ستارگان، امان آسمانیاناند.»
ظاهراً مقصود، این است که
کیفر تکوینی برخی از جنایاتی که بشر روی زمین انجام میدهد،
عذاب استیصال (منقرض شدن اهل زمین) است؛ امّا زندگی انسان کامل، چون پیامبر یا امام بر روی زمین، مانع از نزول عذاب استیصال میگردد، چنانکه
قرآن در مورد برکت وجود پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله)، میفرماید:«وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ؛
و خداوند، آنان را در حالی که تو میان ایشانی، عذاب نمیکند».
از
جابر بن یزید جعفی گزارش شده که میگوید: به امام باقر (علیهالسّلام) گفتم: به چه دلیل، به پیامبر و امام نیاز است؟ امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود:
«لِبَقاءِ العالَمِ عَلی صَلاحِهِ، وَ ذلِکَ انَّ اللَّهَ (عزّوجلّ) یَرفَعُ العَذابَ عَن اهلِ الاَرضِ اذا کانَ فیها نَبِیٌّ او امامٌ، قالَ اللَّهُ (عزّوجلّ): «وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَاَنتَ فِیهِمْ.
وَ قالَ النَّبِیُّ (صلیاللَّهعلیهوآله): النُّجومُ امانٌ لِاَهلِ السَّماءِ، وَ اَهلُ بَیتی امانٌ لِاَهلِ الاَرضِ، فَاِذا ذَهَبَتِ النُّجومُ اتی اهلَ السَّماءِ ما یَکرَهونَ، وَ اذا ذَهَبَ اهلُ بَیتی اتی اهلَ الاَرضِ ما یَکرَهونَ؛
برای این که جهان، سالم بماند؛ زیرا هر گاه، پیامبر یا امامی در زمین باشد، خداوند (عزّوجلّ) عذاب را از اهل آن، دور میکند». خداوند (عزّوجلّ) فرمود: «و خدا در حالی که تو میان آنانی، ایشان را عذاب نمیکند.»
و پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) فرمود: «ستارگان، امان آسمانیان و اهل بیتم، امان زمینیاناند. چون ستارگان بروند، ناخوشیها بر آسمانیان در میآید و چون اهل بیتم بروند، ناخوشیهای زمینیان بر آنان فرود میآید».
این گونه احادیث که نقش امام (انسان کامل) را در بقای نظام جهان، فرود آمدن انواع نعمتها و دفع انواع بلاهایی که به انقراض نسل بشر میانجامند، بیان میکنند، در واقع به برکات وجود امام و
حجّت خدا برای عموم انسانها اشاره دارند.
همچنین احادیثی که برکات وجود امام غایب را به برکات خورشید پشت ابر
تشبیه کردهاند، به انواع برکات عامّ وجود امام اشاره دارند، مانند حدیثی که در آن
سلیمان بن مهران از امام صادق (علیهالسّلام) میپرسد: مردم چگونه از حجّت پنهانِ در پس پرده، سود میجویند؟ و امام در پاسخ میفرماید:
«کَما یَنتَفِعونَ بِالشَّمسِ اذا سَتَرَهَا السَّحابُ؛
همانگونه که از
خورشید، سود میجویند، هنگامی که
ابر، آن را میپوشاند.»
یا در حدیثی دیگر از امام مهدی (علیهالسّلام) آمده است:
«وَ اَمّا وَجهُ الاِنتِفاعِ بی فی غَیبَتی فَکَالاِنتِفاعِ بِالشَّمسِ اذا غَیَّبَتها عَنِ الاَبصارِ السَّحابُ؛
و امّا چگونگی بهره بردن از من در روزگار غیبتم، مانند سود بردن از خورشید است، هنگامی که ابر، آن را از دیدهها میپوشاند.»
احادیثی
که در تبیین حکمت وجود امام غایب، به خطر بطلان حجّتهای الهی در صورت عدم وجود وی استدلال کردهاند نیز به نقش اساسی وجود
انسان کامل در نظام هستی اشاره دارند، از جمله این حدیث:
«اللَّهُمَّ انَّکَ لا تُخلِی الاَرضَ مِن حُجَّةٍ لَکَ عَلی خَلقِکَ، ظاهِرٍ او خافٍ مَغمورٍ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُکَ وَ بَیِّناتُکَ؛
بار خدایا! ناگزیر، در زمین تو را حجّتی بر خلقت باید، یا آشکار، و یا ترسان و پنهان، تا حجّتها و دلایل روشن تو از میان نروند.»
آنچه تا کنون بِدان اشاره شد، برکات امام غایب برای عموم جهانیان بود؛ ولی برکات او، منحصر به این موارد نیست؛ بلکه وجودش برای کسانی که از شایستگی لازم برخوردار باشند، برکات ویژهای نیز دارد. بر پایه احادیث
اهل بیت (علیهمالسلام)، این برکات عبارتاند از:
گزارشهای فراوان و شاید متواتری در منابع شیعی
وجود دارد که در مقاطع مختلف دوران
غیبت کبرا، جمعی از خواص، توفیق تشرّف به محضر
امام مهدی (علیهالسّلام) را یافته و از برکات دیدار، رهنمودها و فریادرسیهای ایشان، بهرهمند شدهاند. این گزارشها (که صحّت اجمالی آنها برای هر محقّق منصفی قابل احراز است)، حاکی از آناند که امام غایب، در کنار نقشی که در نظام تکوین دارد، ماموریتهای ویژهای نیز بر اساس مشیّت الهی به او واگذار میشود، مانند ماموریتهایی که عالم معاصرِ
موسی (علیهالسّلام) داشت و داستانش در
سوره کهف آمده است.
رهبری جن (باب «انّ الجِنَّ یأتیهم فیسألونهم عن معالم دینهم و یتوجَّهون فی امورهم؛ جن نزد ائمّه میآیند و مسائل دینی خود را میپرسند و در کارهای خود به آنها روی میآورند.»)
را نیز میتوان از مأموریتهای ویژه امام غایب شمرد.
هدایت الهی، دو گونه است: هدایت عام (در این آیه، هدایت به این معناست: «اِنّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ اِمّا شاکِرَا و اِمّا کَفُورَا؛
ما راه را به او نشان دادیم. یا سپاسگزار است یا ناسپاس») و هدایت خاص. (در این آیه، هدایت به این معناست: «و الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا؛
و آنان که به خاطر ما کوشیدند، بیگمان، آنان را به راههای خود رهنمون میکنیم») هدایت عام، به معنای ارائه طریق است؛ ولی هدایت خاص به معنای رساندن به مقصد. نکته قابل توجّه، این است که شرط برخورداری از هدایت خاصّ الهی، پیروی از هدایت عامّ اوست.
هدایت به معنای نخست، بیتردید، از طریق
انبیا و اوصیای آنان صورت میگیرد، هر چند بر پایه برخی احادیث، هدایت دوم نیز از طریق آنهاست، مانند این حدیث که به سند معتبر از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده است:
«لَنورُ الاِمامِ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ انوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضیئَةِ بِالنَّهارِ، وَ هُمُ الَّذینَ یُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنینَ، وَ یَحجُبُ اللَّهُ نورَهُم عَمَّن یَشاءُ، فَتُظلَمُ قُلوبُهُم وَ یَغشاهُم بِها؛
نور امام در دلهای مؤمنان، تابناکتر از نور خورشیدِ تابان در
روز است. به خدا سوگند، آنان دلهای مؤمنان را روشن میکنند.»
این سخن میتواند اشاره به این نکته باشد که نقش انبیا و اوصیای آنان که به موقعیت
ولایت تکوینی دست یافتهاند، تنها نشان دادن راه تکامل نیست؛ بلکه ضمیر و باطن و جان انسانهای مستعد در پرتو نورافشانی باطنی آنان، پرورش مییابند و به سوی کمال مطلق (که مقصد و مقصود حرکت انسانی است)، ره سپار میگردند.
علّامه طباطبایی در تبیین نقش امام در هدایت باطنی انسانها میفرماید:
کسی که حامل
درجات قرب و امیر قافله اهل ولایت بوده و رابطه انسانیت را با این واقعیت حفظ میکند، در لسان قرآن، «امام» نامیده میشود. «امام» یعنی: کسی که از جانب حق (سبحانه)، برای پیشروی صراط ولایت، اختیار شده و زمام هدایت معنوی را در دست گرفته. ولایت که به قلوب بندگان میتابد، اشعّه و خطوط نوری هستند از کانون نوری که پیش اوست، و موهبتهای متفرّقه، جویهایی هستند متّصل به دریای بیکرانی که نزد وی میباشد.
امام، آن شخصهادی است که از نظر جنبه ملکوتی موجودات، آنها را رهبری میکند و مقام «
امامت»، یک نوع ولایت بر اعمال مردم است از نظر باطن که توأم با هدایت میباشد، و هدایت در اینجا به معنای رساندن به مقصد است، نه تنها راهنمایی و ارائه طریق که کار پیغمبران و رسولان، بلکه عموم مؤمنانی است که از راه موعظه و
نصیحت، مردم را به سوی
خدا دعوت میکنند.
ایشان برای اثبات این مدّعا، در کتاب
شیعه در اسلام در بخش
امامشناسی، در مطلبی با عنوان «امامت در باطن اعمال» مینویسد:
امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم، پیشوا و رهنماست، همچنان در باطن نیز سِمت پیشوایی و رهبری دارد، و اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر میکند.
برای روشن شدن این حقیقت به دو مقدّمه زیرین باید عطف توجّه نمود:
جای تردید نیست که به نظر اسلام و سایر ادیان آسمانی، یگانه وسیله
سعادت و
شقاوت (خوشبختی و بدبختی) واقعی و ابدی انسان، همانا اعمال نیک و بد اوست، که دین آسمانی تعلیمش میکند و هم از راه
فطرت و نهاد خدادادی، نیکی و بدی آنها را درک مینماید....
و جای شک و تردید نیست که خدای آفرینش (که از هر جهت، بالاتر از تصوّر ماست) مانند ما تفّکر اجتماعی ندارد و این سازمان قراردادی آقایی و بندگی و فرمانروایی و فرمانبری و امر و نهی و مزد و پاداش، در بیرون از زندگی اجتماعی ما وجود ندارد، و دستگاه خدایی، همانا دستگاه آفرینش است که در آن، هستی و پیدایش هر چیز به آفرینش خدا، طبق روابط واقعی بستگی دارد و بس....
از این بیان باید نتیجه گرفت که میان اعمال نیک و بد و میان آنچه در جهان ابدیّت از زندگی و خصوصیات زندگی هست، رابطه واقعی برقرار است که خوشی و ناخوشی زندگیِ آینده، به خواست خدا، مولود آن است.
و به عبارت سادهتر در هر یک از اعمال نیک و بد، در درون انسان، واقعیتی به وجود میآید که چگونگی زندگی آینده او مرهون آن است....
خلاصه، انسان در باطن این حیات ظاهری، حیات دیگر باطنی (حیات معنوی) دارد که از اعمال وی سرچشمه میگیرد و رشد میکند و خوش بختی و بدبختی وی در زندگی آن سرا، بستگی کامل به آن دارد....
اینکه بسیار اتّفاق میافتد که یکی از ما کسی را به امری نیک یا بد راهنمایی کند، در حالی که خودش به گفته خود، عامل نباشد؛ ولی هرگز در پیغمبران و امامان - که هدایت و رهبری شان به امر خداست، این حال، تحقّق پیدا نمیکند. ایشان به دینی که هدایت میکنند و رهبری آن را به عهده گرفتهاند، خودشان نیز عاملاند و به سوی حیات معنوی که مردم را سوق میدهند، خودشان نیز دارای همان حیات معنوی میباشند؛ زیرا خدا تا کسی را خود هدایت نکند، هدایت دیگران را به دستش نمیسپارد و هدایت خاصّ خدایی، تخلّف بردار نیست.
از این بحث میتوان نتایج زیر را به دست آورد:
۱. در هر امّتی،
پیغمبر و
امام آن امّت، در کمال حیات معنوی دینی (که به سوی آن دعوت و هدایت میکنند)، مقام اوّل را حایز میباشند؛ زیرا چنانکه شاید و باید، به دعوت خودشان، عامل و حیات معنوی آن را واجدند.
۲. چون اوّلاند و پیشرو و راهبر هستند، از همه افضلاند.
۳. کسی که رهبری امّتی را به امر خدا بر عهده دارد، چنانکه در مرحله اعمال ظاهری رهبر و راهنماست، در مرحله حیات معنوی نیز رهبر و حقایق اعمال با رهبری او سیر میکنند. («وَجَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةُ یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا وَ اَوْحَیْنَا اِلَیْهِم فِعْل الخَیَرات؛ ما آنان را امام قرار دادیم که به وسیله امر ما مردم را هدایت کنند و انجام کارهای نیک را به آنها
وحی کردیم»،
«وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ اَئِمَّةُ یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا لمّا صَبَروا؛ ما بعضی از آنان را امام قرار دادیم تا مردم را به وسیله امر ما هدایت کنند؛ زیرا آنان
صبر کردند».
از اینگونه آیات استفاده میشود که: امام علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای یک نوع هدایت و جذبه معنوی است که از سنخ عالم امر و تجرّد میباشد و به وسیله حقیقت و نورانیّت و باطن ذاتش، در قلوب شایسته مردم تأثیر و تصرّف مینماید و آنها را به سوی مرتبه کمال و غایت ایجاد، جذب میکند. دقّت شود)
بر این اساس، وظیفه امام، تنها راهنمایی تشریعی مردم نیست تا راهنمایی او منحصر به دوران ظهور و حضور باشد؛ بلکه ولایت و رهبریِ باطنی مردم نیز با اوست و بدیهی است که حضور یا غیبت امام، نقشی در این باره ندارد.
احادیثی که حاکی از بهرهگیری دلهای
اهل ایمان از علم و آداب امام غایب دارند نیز میتوانند اشارت به رهبری باطنی ایشان باشند، مانند این حدیث:
«ان غابَ عَنِ النّاسِ شَخصُهُ فی حالِ هِدایَتِهِم، فَاِنَّ عِلمَهُ وَ آدابَهُ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ مُثبَتَةٌ، فَهُم بِها عامِلونَ؛
اگر جسمش از مردم با وجود هدایت آنان پنهان است، امّا دانش و آداب او در دل مؤمنان، ثابت است و آنان به آن عمل میکنند.»
وجوه مختلفی برای تبیینِ تشبیه امام غایب به خورشید پشت ابر گفته شد؛ (
علّامه مجلسی در
بحارالانوار در تبیین این تشبیه، هشت وجه آورده است: «علّت تشبیه امام غایب به خورشید پنهان در ابر.... باید دانست که تشبیه وجود اقدس امام زمان (علیهالسّلام) به آفتاب پنهان در ابر، اشاره به اموری چند است:
نور عالم هستی و علم و هدایت، توسّط آن امام به خلق خدا میرسد؛ زیرا با
اخبار مستفیض، ثابت شده که ذوات مقدّسه (
ائمّه اطهار) علّت غایی ایجاد مخلوق عالماند؛ و اگر آنها نبودند، نور عالم، به غیر آنها نمیرسید و هم ثابت شده که به برکت و وساطت و
توسّل به آنها، علوم و معارف حق، برای مردم آشکار میگردد، و گرفتاریها از آنها برطرف میشود. و اگر آنها نبودند، مردم به وسیله اعمال زشت، مستحقّ انواع
عذاب الهی بودند، چنانکه
خداوند فرموده است: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ؛
یعنی: مادام که تو (
پیغمبر) در میان آنها هستی، خدا آنها را عذاب نمیکند.»
ما پس از تجربه زیاد، به این نتیجه رسیدهایم که در امور پیچیده و مسائل مشکل و هنگام دوری از ذات حق و بسته شدن درهای
فیض الهی به روی خلق، هر وقت ائمّه اطهار (علیهمالسّلام) را واسطه قرار دادهایم و متوسّل به آنها شدهایم، به میزانی که در آن وقت، ارتباط معنوی با آنها پیدا کردهایم، آن کارهای پیچیده و مشکل برای ما حل شده است و به مقصود رسیدهایم، چنانکه این موضوع برای کسانی که
خداوند، چشم دل آنها را به نور ایمان روشن کرده است، معلوم و مشهود است. توضیح این مطلب سابقاً در کتاب «
امامت» گذشت.
همانطور که آفتاب پوشیده در ابر، با همه انتفاعی که مردم از آن میبرند، در هر آن، انتظار دارند که ابر برطرف گردد و قرص آن پیدا شود تا از آن بیشتر منتفع گردند، در ایّام غیبت امام زمان نیز شیعیان با
اخلاص، در همه اوقات، انتظار آمدن و ظهور او را دارند و از این نظر، مأیوس نمیگردند.
کسانی که وجود آن امام را با همه آثار و علائمی که دارد، انکار میکنند، مثل انکار کنندگان وجود خورشید به وقت ناپدید شدن در ابرهایند.
گاهی پنهان گشتن خورشید در میان ابرها، از آشکار بودنش برای بندگان خدا بنابر مصالحی بهتر است، همچنین غیبت امام زمان (علیهالسّلام) برای مردم در طول غیبت، به خاطر مصالحی، بهتر است و به همین جهت هم ایشان از نظرها غایب گردیده است.
هر کس به خورشید مینگرد، قادر نیست آن را بیرون از ابرها ببیند؛ بلکه گاهی ممکن است به واسطه ضعف قوّه دید، اگر در قرص آفتاب نگاه کند، بینایی خود را نیز که نمیتواند خورشید را احاطه کند، از دست بدهد. همین طور آفتاب وجود مقدّس امام زمان (علیهالسّلام) نیز بسا هست که اگر همه او را ببینند، زیانبخش به حال مردم است و موجب کوری دل آنها از دیدن
آفتاب حقیقت میگردد. در صورتی که در غیبت ایشان، چشم بصیرتشان قادر است متحمّل
ایمان به او گردد، چنانکه انسان میتواند از لا به لای ابر به خورشید نگاه کند و ضرری هم نبیند.
گاهی آفتاب از میان ابرها بیرون میآید. یکی به آن مینگرد و دیگری توجّه ندارد. همینطور ممکن است امام (علیهالسّلام) در ایّام غیبت، برای عدّهای آشکار شود؛ ولی دیگران او را نبینند.
اصولاً ائمّه اطهار از لحاظ نفعی که برای عالم وجود دارند، همانند خورشیدند، و تنها آنها که کوردلاند، نمیتوانند از اشعه جمال آنان بهرهمند گردند، چنانکه در اخبار آیه شریفه: «مَنْ کانَ فِی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فِی الآْخِرَةِ اَعْمی وَ اَضَلُّ سَبِیلًا»
تفسیر به این معنا شده است.
همانطور که شعاع خورشید به میزان روزنهها و شبکههای خانهها وارد آن میشود و به قدر ارتفاع موانع خانهها، در آن میتابد، مردم نیز بهاندازه موانعِ حواس و مشاعرشان (که عبارت است از
شهوات نفسانی و علایق جسمانی و خود روزنهها و شبکههای دلهای آنهاست) و هم به قدری که پردههای کثیف هیولانی را از دلهای خود به کنار میزنند، از انوار هدایت و راهنمایی
ائمّه طاهرین (علیهمالسّلام) استفاده میکنند.
[
انسان وقتی پردههای
هواپرستی و موانع را از پیش خود بردارد
]
، مانند کسی میشود که در زیر
آسمان قرار گرفته و نور آفتاب، بدون مانع از هر سو او را احاطه کرده است.
علامه در اخر می فزاید که: ای خواننده! من با این بیان، هشت در از این
بهشت روحانی را به روی تو گشودم. خداوند با تفضّل خود، هشت در دیگر هم به روی من گشوده است؛ ولی اگر ذکر کنم، سخن به درازا میکشد. امیدوارم
خداوند متعال در راه شناسایی و معرفت ائمّه اطهار، هزار در به روی ما و شما بگشاید که از هر دری، هزار در دیگر گشوده گردد»)
لیکن به نظر میرسد که روشنترین وجه در این
تشبیه، آن است که روشنایی روز، دلیل وجودِ خورشیدِ پنهان است، و همانطور که عموم مردم از نور خورشیدِ پنهان بهره میبرند، عموم مردم از انواع برکات امام غایب بهرهمند میشوند.
بر اساس آموزههای قطعی احادیث اهل بیت (علیهمالسلام)، امام (اعم از انبیا و یا اوصیای آنان) از آغاز آفرینش انسان و تا پایان جهان، واسطه فیض الهی و مجری مقدّرات اوست. از اینرو، همه سال در
شب قدر، ملائکه و روح به محضر امام، شرفیاب میگردند، چنانکه در حدیثی از پیامبر خدا (صلیاللَّهعلیهوآله) آمده است:
«آمِنوا بِلَیلَةِ القَدرِ؛ انَّها تَکونُ لِعَلِیِّ بنِ ابیطالِبٍ وَ لِوُلدِهِ الاَحَدَ عَشَرَ مِن بَعدی؛
به شب قدر،
ایمان بیاورید. آن شب، پس از من، از آنِ
علی بن ابیطالب و فرزندان یازده گانه اوست.»
و در حدیثی دیگر از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) آمده:
انَّ لَیلَةَ القَدرِ فی کُلِّ سَنَةٍ، وَ انَّهُ یَنزِلُ فی تِلکَ اللَّیلَةِ امرُ السَّنَةِ، وَ لِذلِکَ الاَمرِ وُلاةٌ بَعدَ رَسولِ اللّهِ (صلیاللَّهعلیهوآله). فَقالَ ابنُ عَبَّاسٍ: مَن هُم؟ قالَ (علیهالسّلام): «انَا وَ احَدَ عَشَرَ مِن صُلبی ائِمَّةٌ مُحَدَّثونَ».
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) به
ابن عبّاس فرمود: «شب قدر، در هر سال هست. در آن شب، برنامه سال، فرود میآید و پس از
پیامبر خدا، آن برنامه را عهده دارانی است». ابن عبّاس گفت: آنان کیاناند؟ فرمود: «من و یازده نفر از نسل من، پیشوایانی مُحدَّث
[
که از عالم غیب با آنان سخن گفته میشود
]
».
و در
تفسیر القمّی، در تبیین آیه ۴ از
سوره قدر آمده است:
«تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ روحُ القُدُسِ عَلی امامِ الزَّمانِ، وَ یَدفَعونَ الَیهِ ما قَد کَتَبوهُ مِن هذِهِ الاُمورِ؛
فرشتگان و
روح القدس بر
امام زمان فرود میآیند و آنچه را از این کارها نوشتهاند، به وی تحویل میدهند.»
ممکن است گفته شود که: فیض الهی چه نیازی به واسطه دارد؟ مگر
خداوند نمیتواند بدون واسطه فیض ببخشد تا لازم باشد امام، در فیض بخشی او وساطت نماید؟
پاسخ، این است که این سخن، همانند آن است که کسی بگوید: خداوند متعال، برای ایجاد حرارت و نور، چه نیازی به آفرینش
خورشید دارد؟ مگر نمیتواند بدون خورشید،
نور و حرارت تولید کند؟ برای پرورش گیاهان چه نیاز به نور خورشید و تغذیه
خاک دارد؟ و برای بقای نسل، چه نیازی به آفرینش همسر دارد؟ و...
پاسخ همه این پرسشها، یکی است و آن اینکه:
سنّت ثابت الهی در آفرینش جهان، این است که هر پدیدهای از طریق مجرای طبیعی خود، تحقّق یابد؛ چرا که خداوند، امتناع دارد که امور عالم را جاری کند، مگر از طریق واسطهها. (
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «اَبَی اللَّهُ یُجرِی الاشیاءَ الّا بِالاسبابِ؛
خداوند امور را جز از طریق اسبابش به انجام نمیرساند»)
اصولاً پذیرش قانون علّیت، به معنای آن است که فیض بخشی، از طریق اسباب و علل آن است. بنابراین، واسطه شدن انسان کامل در فیض بخشی خداوند متعال، نه تنها هیچ مشکل عقلی ندارد، بلکه به عکس کاملاً منطبق با مبانی عقلی است.
شبهه دیگری که در اینجا قابل طرح است، این است که: قبل از آفرینش انسان، چه چیزی واسطه فیض الهی بوده؟ اگر وجود امام، مانع متلاشی شدن نظام جهان است، باید قبل از آفرینش انسان، نظم جهان به هم خورده باشد؛ چرا که واسطه فیضی، وجود نداشته است!
در پاسخ این شبهه میتوان گفت: ندانستن، دلیل نبودن نیست. ما نمیدانیم که پیش از آفرینش انسان، واسطه نشدن چیزی همانند
انسان کامل در فیض بخشی خداوند متعال، ضرورت داشته یا نه، و اگر ضرورت داشته، آن واسطه، چه بوده است. شاید وجود انسان کامل، مانع اثرگذاری مفاسد اجتماعی در تباهی کلّی نظام جهان باشد. (چنانکه حتّی با وجود انسان کامل نیز مفاسد اجتماعی، موجب فاسد جزئی نظام
زمین میگردد: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ اَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛
به سبب آنچه دستهای مردم کرده، در خشکی و دریا تباهی پدید آمد تا خدا جزایِ برخی از آنچه را کردهاند، به آنان بچشاند. باشد که باز گردند»)بدیهی است که این ضرورت، پیش از آفرینش انسان، وجود نداشته است.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «برکات امام غایب» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۲/۲۲.