بئر معونه و رجیع
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: بئر معونه، رجیع، عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، علم غیب.
پرسش: آیا رخدادهای فاجعهآمیز «بئر معونه» و «رجیع»، با عصمت و علم غیب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ناهمخوان نیست؟ چرا ایشان از یک ناحیه، دو بار ضربه خورد و مسلمانان از یک سوراخ، دو بار گزیده شدند؟!
پاسخ:
در سال چهارم هجری،
مسلمانان با دو حادثه تلخ و پیاپی «رجیع» و «بئر معونه» روبهرو شدند که در ذیل، ابتدا به چگونگی وقوع این دو
حادثه و سپس به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
گروهی از نمایندگان قبایل «عضل» و «قاره»، به حضور
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرفیاب شدند و چنین گفتند:
ای پیامبر خدا! قلبهایمان متوجه
اسلام شده و منطقه ما نیز برای پذیرش اسلام آماده است. گروهی از یارانت را اعزام فرما که در میان
قبیله ما
تبلیغ کنند و
قرآن را به ما بیاموزند و از
حلال و حرام خدا آگاهمان سازند.
چون گسترش
اسلام از مهمترین وظایف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، به درخواست آنان پاسخ مثبت داده و گروهی هفتنفره را به سرپرستی «مرثد» همراه آنان فرستاد.
اما هنگامی که آنان از مدینه دور شده و به آبگاهی به نام «رجیع» رسیدند، نمایندگان
قبایل، نیت پلیدشان را ابراز کرده و گفتند: میخواهیم در برابر دریافت امتیازاتی، شما را به
قریش تحویل دهیم!
مبلغان مسلمانان ـ که میان دستههای مسلح گرفتار شده بودند ـ در پاسخ گفتند: ما از
مشرک و
بتپرست، پیمان نمیپذیریم. پس بیشترشان به نبرد برخاسته و مردانه به
شهادت رسیدند؛ اما سه نفر با نامهای «
زید بن دثنه»، «
خبیب عدیّ» و «عبداللّه» شمشیرها را
غلاف کرده و تسلیم شدند. در نیمه راه «عبداللّه» از تسلیم شدن پشیمان شد و به دشمن حمله کرد.
دشمنان هم با پرتاب سنگ او را به زانو درآورده و آن قدر او را سنگباران کردند که به
شهادت رسید و در همانجا به
خاک سپرده شد.
آن خیانتکاران به بهای
آزادی دو نفر از اسیران همقبیله خود که نزد قریش داشتند، دو اسیر
مسلمان باقیمانده را به کفار مکه تحویل دادند. «
صفوان بن امیه» که پدرش در
جنگ «بدر» کشته شده بود، «زید بن دثنه» را خرید، تا با کشتن او
انتقام پدرش را بگیرد و قرار شد در یک اجتماع بزرگ، «زید» را به دار آویزند.
در روز موعود، «
ابوسفیان» رو به «زید» کرد و گفت: تو را به خدایی که به او
ایمان داری سوگند میدهم؛ آیا میخواهی که «
محمد» به جای تو کشته شود و تو آزاد شوی و به خانهات برگردی؟
زید با شجاعت گفت: «هرگز راضی نمیشوم که خاری در پای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرو رود، اگرچه به آزادیام بینجامد». ابوسفیان از
محبت یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حضرتشان
تعجب کرد و گفت: «در
عمر خود، یاران هیچکس را مثل یاران محمد نیافتم که تا این حد فداکار و علاقهمند باشند».
چیزی نگذشت که زید بالای چوبه دار رفت و به شهادت رسید.
«خبیب» نیز مدتها بازداشت بود و قرار شد که در «تنعیم» (تنعیم محلی است در شهر مکه که آغاز «حرم» شمرده شده و برای
عمره مفرده از آنجا
احرام میبندند و امروزه مسجدی به این نام در آن مکان بنا شده است.) به دار آویخته شود. (واقدی میگوید: هر دو اسیر در یک
روز به دار آویخته شدند).
وی در کنار چوبه دار، از
کافران اجازه گرفت که دو رکعت
نماز بخواند. سپس آن را با
کمال اختصار به جای آورده و رو به سران قریش کرد و گفت: «اگر گمان نمیکردید که از
مرگ واهمه دارم، بیش از این نماز میگزاردم و
رکوع و سجودش را طولانی میکردم».
هنگامی که خبیب به دار آویخته میشد، چنین زمزمه میکرد: «خدایا! میبینی که دوستی در کنارم نیست که سلامم را به پیامبر برساند. خدایا! تو خود درودم را به او برسان».
بیان این
احساسات، «ابوعقبه» را سخت ناراحت کرد، که برخاست و ضربتی بر پیکرش وارد ساخته و او را به شهادت رسانید.
براساس برخی نقلها «ابوبراء عامری» در
ماه صفر سال چهارم هجری وارد مدینه شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به
اسلام دعوت کرد، او نپذیرفت؛ اما به حضرتش عرض کرد: اگر مبلغان نیرومندی را روانه منطقه «نجد» کنید، ممکن است اهالی آنجا ایمان بیاورند؛ زیرا تمایلات آنها به
توحید زیاد است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: از حیله و
دشمنی مردم «
نجد» بیم دارم. «ابوبراء» گفت: فرستادگان شما در پناهم هستند و ضمانت میکنم که از آنها در برابر هر
حادثه ناگواری مراقبت کنم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چهل نفر از
حافظان قرآن را به سرپرستی «منذر» روانه «نجد» کرد و آنان در کنار «بئر معونه» منزل کردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نامهای به یکی از سران «نجد» به نام «
عامر بن طفیل» نگاشت و او را به اسلام دعوت کرد و یکی از مسلمانان مأمور شد که نامه را به «عامر» برساند.
عامر نهتنها نامه را نخواند، بلکه
مسلمان نامهبر را نیز به شهادت رساند. آنگاه از قبیلهاش خواست که دیگر
مبلغان را نیز به شهادت برسانند! افراد قبیله از همکاری خودداری کرده و گفتند: بزرگ قبیله «ابوبراء» به آنان امان داده است. او که از کمک قبیله خود ناامید شد، از
عشایر و قبایل اطراف کمک طلبید و منطقهای را که سپاه تبلیغی در آنجا بود، محاصره کرد.
مسلمانان اعزامی که تسلیم را ننگی برای خود میدانستند، دست به
شمشیر برده و پس از جنگی خونین، همه به شهادت رسیدند، جز «
کعب بن زید» که با بدنی مجروح، خود را به
مدینه رساند و از ماجرا سخن گفت.
دو حادثه جانگداز در سرزمین رجیع و بئر معونه که منجر به شهادت
مبلغان اسلام شد، از پیآمدهای شکست مسلمانان در
جنگ احد بود که جرئت قبایل اطراف را برای تعرض به مسلمانان افزایش داد.
ممکن است کسی بپرسد؛ چرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست به چنین عملی زد؟ با اینکه ایشان در حادثه «رجیع» تجربه تلخی داشت، چرا بار دیگر چهل نفر را روانه محلی دیگر کرد؟! اصلاً، طبق آنچه در پرسش آمده، آیا این
حوادث با
علم غیب و
عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منافات ندارد؟
پاسخ این نوع پرسشها، با توجه به نکات زیر روشن میشود؛
در مورد واقعه نخست، همانطور که در ابتدای مطلب گذشت، هنگامی که افرادی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مراجعه کرده و درخواست راهنمایانی برای توضیح و تببین
دین اسلام میکردند، اقتضای دعوت و رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن بود که به درخواستشان پاسخ مثبت دهد.
درباره استفاده از
علم غیب، نیز باید گفت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امامان (علیهمالسّلام) در انجام وظایف و اطاعت فرمان خدا، به
علم باطنی (علم غیب) خویش
عمل نمیکردند؛ بلکه مانند دیگر افراد، براساس علم عادی رفتار میکردند و طبق فرموده
امام صادق (علیهالسّلام)، فقط هنگامی که امام
پیامبر اراده کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم میدهد.
پس با توجه به اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این زمینه، طبق وظیفه خویش
عمل کردند، این موضوع منافاتی با
عصمت ایشان نیز نخواهد داشت.
در مورد واقعه دوم (بئر معونه) نیز
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با تدبیر عمل نموده و اقدامشان از دیدگاه
عرف آن روز قابل پذیرش بود؛ زیرا گروه اعزامی را در پناه «ابوبراء» ـ که رئیس
قبیله بنیعامر بود ـ قرار داد و رویکرد قبایل در آن زمان اینگونه بود که برخلاف منویات رئیس خود، کاری انجام نمیدادند. «ابوبراء» برای جلب اطمینان بیشتر، خود نیز در
مدینه باقی ماند، تا سپاه تبلیغی برگردند.
در همین راستا وقتی «
عامر بن طفیل» تلاش کرد تا قبیله «بنیعامر» را علیه فرستادگان مسلمان تحریک کند، هیچیک از آنان با او همراه نشدند و امان «ابوبراء» را خاطر نشانش کردند. اینگونه بود که عامر از قبیلههای بیگانهای مانند «سلیم» و «ذکوان» کمک گرفت و با کمک آنان، فرستادگان
مسلمان را به شهادت رسانید.
علاوه بر آنچه گفته شد، گزارشی وجود دارد که خبر
شهادت هر دو گروه تبلیغی در یک
شب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و حضرتشان هنگام اعزام گروه تبلیغی دوم از
سرنوشت گروه اول آگاه نبودند.
سایت اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «بئر معونه و رجیع»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۱/۱۶.