• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امکان زوال ایمان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: ایمان، کفر، مؤمن.

پرسش: بر پایه برخی آیات و احادیث، ایمان دو گونه است: پایدار و ناپایدار. ایمان پایدار، ایمانی است که تا هنگام مرگ، همراه مؤمن است و ایمان ناپایدار، همراهی آن با انسان، موقّتی است و پس از مدّتی، زایل می‌گردد.
آیا اساسا ایمان ناپایدار، حقیقتا ایمان است؟ و آیا ایمان حقیقی، قابل زوال است یا خیر؟



در این باره، چند نظر وجود دارد:

۱.۱ - امکان زوال ایمان حقیقی

نظریه اول: ایمان حقیقی قابل زوال است.
علّامه مجلسی، این نظریه را به بیشتر متکلّمان نسبت داده است و در این باره می‌گوید:
متکلّمان، در این‌که اگر کسی در واقع امر و حقیقتا ایمان بیاورد، آیا امکان کافر شدنش وجود دارد یا خیر، اختلاف دارند. در این‌که چنین شخصی تا زمانی که واجد صفت ایمان باشد، کافر شمرده نمی‌شود، حرفی نیست. حرف در این است که: آیا ایمان، با ضدّش و غیر ضدّش، از بین رفتنی است یا نه؟ بیشتر متکلّمان برآن‌اند که چنین چیزی، شدنی است و بلکه واقع هم شده است، به دلیل این‌که از بین رفتن ضد با ضدّش یا مثل ضدّش (بنا بر عقیده به عدم اجتماع به امور مشابه) ممکن است؛ برای این‌که از فرض وقوع چنین چیزی، محال پیش نمی‌آید و ظاهر آیات بسیاری، بر آن دلالت می‌کنند، مثل این فرموده خداوند متعال:
«اِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ [ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ] ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْرًا؛ کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند و باز، ایمان آوردند، سپس کافر شدند و آن‌گاه به کفر خود افزودند» و این فرموده خداوند متعال: «یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اِن تُطِیعُواْ فَرِیقًا مِّنَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْکِتَـبَ یَرُدُّوکُم بَعْدَ اِیمَـنِکُمْ کَـفِرِینَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از فرقه‌ای از اهل‌کتاب فرمان برید، شما را پس از ایمانتان، به حال کفر برمی‌گردانند».
افزون بر این، اگر ایمان حقیقی قابل زوال نباشد، اصولاً توصیه نسبت به عوامل پایداری ایمان و هشدار نسبت به آفات آن، بی‌معناست؛ زیرا ایمانِ حقیقی بر مبنای یاد شده، حتما همراه با عوامل پایداری آن است. از این‌رو، توصیه به آن، تأکید بر تحصیلِ حاصل است.
بنا‌بر‌این، همه متونی که بر ملازمت عوامل پایداری ایمان و مفارقت اسباب ناپایداری آن تأکید دارند، دلیل قابل زوال بودن ایمان حقیقی نیز هستند.

۱.۲ - عدم امکان زوال ایمان حقیقی

نظریه دوم: ایمان حقیقی قابل زوال نیست.
شیخ مفید، این نظریه را به بسیاری از فقهای امامیه، محدّثان و متکلّمان نسبت می‌دهد و نوبختیان و معتزله را مخالف این نظریه معرّفی می‌کند و می‌گوید:
می‌گویم: هر کس در روزی از روزگاران، خداوند را بشناسد و در زمانی به او ایمان بیاورد، جز بر ایمان نخواهد مُرد و هر کس بر کفر به خداوند متعال از دنیا برود، چنین کسی، هرگز و لحظه‌ای به خدا ایمان نداشته است. این نظر مرا، احادیثی از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) تأیید می‌کنند و فقها و محدّثان شیعی بسیاری همین نظر را دارند و بسیاری از متکلّمان در اقصا نقاط عالم اسلام، بر همین نظرند. نوبختیان (که رحمت خدا بر آنان باد) با آن مخالف‌اند و اهل اعتزال هم با آنان هم رأی‌اند.
امّا علّامه مجلسی، این نظریه را به برخی از متکلّمان، نسبت داده است.
ظاهرا نخستین بار، سید مرتضی علم الهدی، این نظریه را ابراز داشته و پس از او ابو اسحاق نوبختی، شیخ طوسی، طبرسی، ابوالفتوح رازی، علّامه حلّی و سپس شیخ حرّ عاملی
[۹] شهید ثانی، علی بن احمد عاملی، المصنّفات الاربعة، ص۵-۳۷۱
از او پیروی کرده‌اند. سیّد مرتضی چنین گفته است:
به اجماع، ثابت شده که مؤمن، سزامند ثواب دائمی است و [از سوی دیگر،] باطل بودن حبط عمل را هم که بیان کردیم، و چون این دو ثابت شد، ناگزیر، مؤمنِ به خدای متعال و پیامبرش، باید به ایمانش وفادار باشد و روا نیست که کافر شود؛ زیرا اگر کافر شود، اجماع بر این است که کفر، کیفر دائمی ندارد. چنین چیزی، منجر به اجتماع ثواب و کیفر دائمی می‌شود.
[۱۱] علم الهدی، سید مرتضی، جمل العلم و العمل، ص۱۵۹.


۱.۲.۱ - توضیح

توضیح مطلب، این‌که بر مبنای نظر سیّد مرتضی (رحمه‌الله) ایمان، علّت ثواب دائم، و کفر، علّت عقاب دائم است و با عنایت به این‌که جمع میان ثواب دائم و عقاب دائم، عقلاً محال است، باید گفت: ایمان حقیقی (که موجب ثواب دائم است) قابل زوال نیست، مگر این‌که قائل به «حبط» شویم؛ یعنی بگوییم که عروض «کفر» پس از «ایمان»، موجب از بین رفتن ثواب دائم می‌گردد. این مطلب نیز باطل است؛ زیرا لازمه آن، این است که کسی که خوبی و بدی او برابر است، مانند کسی باشد که هیچ کاری انجام نداده است و یا اگر بدی‌های او بیش از کارهای نیک اوست، مانند کسی باشد که هیچ کار نیکی انجام نداده است و اموری از این قبیل که باطل و محال‌اند.
گفتنی است که طرفداران این نظریه، بر پایه استدلالی که بدان اشاره شد، اطلاق «مؤمن» در آیات و احادیث را بر کسانی که ایمان آنها موقّتی است، مَجازی می‌دانند، مانند آنچه در قرآن درباره منافقان آمده است:
«قَالُواْ ءَامَنَّا بِاَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ؛ با دهانشان گفتند: «ایمان آوردیم»، در حالی که دل‌هایشان مؤمن نبود».

۱.۲.۲ - نقد نظریه دوم

این نظریه، مبتنی بر این مبناست که ایمان حقیقی، علّت تامّه ثواب ابدی است و عقلاً ممکن نیست که خداوند متعال، پاداش ایمان و عمل به مقتضای آن را به وسیله «کفر» و اعمال ناشایست از بین ببرد؛ لیکن این مبنا صحیح نیست و متون فراوانی از جمله آیه زیر به روشنی دلالت بر بطلان آن دارند:
«وَ مَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کَافِرٌ فَاُوْلَـلـءِکَ حَبِطَتْ اَعْمَــلُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْاَخِرَةِ وَ اُوْلَـلـءِکَ اَصْحَـبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَــلِدُونَ؛ و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، آنان، کردارهایشان در دنیا و آخرت، تباه می‌شود، و ایشان اهل آتش‌اند و در آن، ماندگار خواهند بود».
همچنین، استدلال به اجماع برای اثبات این‌که مؤمن استحقاق پاداش دائم دارد، با عنایت به اختلافی بودن مسئله، بویژه این‌که بیشتر متکلّمان مخالف این نظریه‌اند، صحیح نیست؛ امّا آنچه برای اثبات بطلان «حبط» از نظر عقلی بدان استناد شده، صحیح نیست.

۱.۳ - تفکیک ایمان

نظریه سوم: تفکیک ایمانِ مستند به علم قطعی از ایمانِ مستند به ظنّ قوی.
علّامه مجلسی، پس از طرح مباحث کلامی مربوط به این نظریه، در بحار الانوار می‌گوید:
اگر در ایمان، به گمان (حاصل از تقلید و غیر آن) بسنده شود، تردیدی نیست که تبدیل ایمان به کفر، شدنی خواهد بود؛ امّا اگر در ایمان، علم یقینی شرط باشد، تبدیل آن به کفر، مشکل است....آری! اگر یقین در ایمان شرط باشد و آن هم، به عقیده قطعی تغییرناپذیر منطبق با واقع تفسیر گردد، از بین رفتنی نخواهد بود. [اگر از بین رفت] پس، از زوال چنین ایمانی، معلوم می‌شود که آن شخص، در واقع، مؤمن نبوده است؛ امّا اعتبار این سخن، جای حرف دارد.
ایشان، نظر خود را در مرآة العقول با توضیح بیشتری بیان کرده، می‌گوید:
حقیقت این است که ایمان، هر گاه به حدّ یقین برسد، زایل شدنی نخواهد بود، امّا رسیدن آن به حدّ یقین، بسیار‌ اندک است. تکلیف کردن عموم مردم، به رساندن ایمان به یقین نیز حرجی است؛ بلکه ظاهر این است که در ایمان بیشتر مردم، گمان قوی‌ای که جان آدمی به آن آرامش پیدا کند، کافی است، و البته از بین رفتن چنین ایمانی، ممکن است ایمان (همان گونه که دانستی) مراتب بسیار دارد که از میان رفتن برخی از آن مراتب و بازگشت به شک و حتّی رسیدن به مرتبه انکار، ممکن است و این، در ایمان به معاد است.
برخی از مراتب ایمان، از میان رفتنی نیست، نه با گفتار، نه با عمل، و نه در باور. برخی از آن مراتب، در گفتار و عمل زایل شدنی است، امّا در باور، ماندگار است؛ مثل کافرانی که به درستی رسالت پیامبر معتقد بودند (همچون ابو جهل و امثال او) و به دلیل غرض‌های تبه‌کارانه و خواست‌های دنیایی، با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دشمنی کردند و شدیدا منکر رسالت او شدند. بسیاری از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، نصب علی (علیه‌السّلام) را به مقام ولایت در روز غدیر به چشم دیدند و صراحت کلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در جاهای بسیاری به گوش شنیدند، امّا بدبختی و دنیادوستی بر آنها سایه‌انداخت و آن را منکر شدند.
مقصود علاّمه مجلسی از «یقین»، به قرینه مقابله با «ظن»، همان علم قطعی است. بنا بر این، ایشان، ظنّ قوی و اطمینان‌ آور را هم در تحقّق ایمان، کافی می‌داند و بر این باور است که ایمان، اگر مستند به «علم» باشد، از آن جا که تبدیل «علم» به «جهل» ممکن نیست، زوال ایمان به این معنا نیز ممکن نیست؛ امّا اگر ایمان، مستند به ظنّ قوی باشد، قابل زوال است. لیکن ایشان در ادامه سخن می‌گوید:
اگر در ایمان، جزم هم شرط باشد، از آن‌جا که علاوه بر معرفت قلبی، اعتراف زبانی و نیز عدم صدور عملی (که موجب کفر می‌گردد)، شرط تحقّق و تداوم آن است، زوال ایمان از طریق انکار زبانی و یا ایجاد اسباب کفر، امکان‌پذیر است.
بر این اساس، هر چند مرحوم مجلسی در بحار الانوار و در بخش نخست مطالب خود در مرآة العقول، ایمانِ مستند به علم قطعی را غیر قابل زوال می‌داند؛ لیکن با عنایت به آنچه در مرآة العقول، در تفسیر ایمان آورده، باید گفت نظر نهایی ایشان با نظر بیشتر متکلّمان، تفاوتی ندارد.

۱.۴ - درجات والای ایمان

نظریه چهارم: درجات والای ایمان، غیر قابل زوال است.
ظاهرا نظریه صحیح در مسئله مورد بحث، همین نظریه است که به روشنی می‌توان آن را از روایات اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) استنباط کرد، چنان‌که در روایتی به سند معتبر از امام باقر و یا امام صادق (علیهماالسلام) آمده:
«انّ اللّه خلق خلقا للایمان لازوال له، وخلق خلقا للکفر لا زوال له و خلق خلقا بین ذلک و استودع بعضهم الایمان، فان یشا ان یتمّه لهم اتمّه، و ان یشا ان یسلبهم ایّاه سلبهم؛ خداوند، آفریدگانی را برای ایمان، به گونه‌ای آفریده که [ایمانشان] از میان رفتنی نیست و برای کفر نیز آفریدگانی را چنان پدید آورده که آن[کفر] هم زوال‌پذیر نیست و در این میان، آفریدگانی را پدید آورده و در برخی از آنها، ایمان را به ودیعه گذاشته است. اگر بخواهد آن را برایشان کامل کند، کامل می‌کند و اگر بخواهد از آنها سلب کند، سلب می‌کند.»و در روایت دیگری از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده است.
«انَّ اللّهَ...جَبَلَ بَعضَ المُؤمِنینَ عَلَی الاِیمانِ فَلا یَرتَدّونَ ابَدا، و مِنهُم مَن اُعیرَ الاِیمانَ عارِیَّةً، فَاِذا هُوَ دَعا والَحَّ فِی الدُّعاءِ ماتَ عَلَی الاِیمانِ؛ خداوند...، طبیعت برخی از مؤمنان را چنان بر ایمان سرشته که هرگز مرتد نمی‌شوند، و برای برخی دیگر، ایمان را به عاریت گذاشته که اگر دعا کند و اصرار بورزد، بر ایمان خواهد مُرد.»
این دو روایت به روشنی دلالت دارند بر این‌که انسان در سیر تکاملی خود، گاه در اثر مجاهدت به مرتبه والایی از ایمان دست می‌یابد که دیگر، قابل زوال نیست، بدین معنا که خداوند متعال، مصونیت وی را از لغزش، تضمین می‌کند. در چنین مرتبه‌ای، ایمان، جزء لاینفکّ طبیعت انسان می‌گردد و بدین‌سان، آفرینش او در جهت ایمانی پایدار قرار می‌گیرد.
به عکس، گاه انسان در نتیجه کارهای ناشایست به نقطه‌ای از کُفر می‌رسد که این صفت، ضمیمه ذات او می‌گردد و آفرینش او در جهت کُفری پایدار که هرگز روی سعادت را نخواهد دید، قرار می‌گیرد. بر پایه این‌نظریه، اگر ایمان حقیقی تا به درجه‌ای از کمال نرسد که جزء طبیعت انسان گردد، قابل زوال است و هنگامی که به درجه مورد اشاره رسید، قابل زوال نیست؛ امّا نه به دلایلی که علم الهدی بدان استناد جسته است، و نه بدان جهت که علم قطعی محال است که به جهل مبدّل گردد، و نه بر اساس تفصیل میان ایمانِ مستند به علم قطعی و ایمانِ مستند به ظنّ قوی، چنان که علّامه مجلسی آورده است؛ بلکه به دلیل آن‌که وقتی ایمان کمال یافت، مؤمن، مصونیت الهی می‌یابد.


۱. نساء/سوره۴، آیه۱۳۷.    
۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۰.    
۳. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۶۹، ص۲۱۴.    
۴. مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات للمفید، ص۸۳ (المطبوعة فی ج۴ من کتب المؤتمر).    
۵. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۶۹، ص۲۱۴.    
۶. ر.ک:علم الهدی، شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۳۲۸.    
۷. علم الهدی، شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۶۳.    
۸. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۹۲.    
۹. شهید ثانی، علی بن احمد عاملی، المصنّفات الاربعة، ص۵-۳۷۱
۱۰. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۱۳.    
۱۱. علم الهدی، سید مرتضی، جمل العلم و العمل، ص۱۵۹.
۱۲. ر.ک:علم الهدی، شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۳۲۸.    
۱۳. علم الهدی، شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۱۶۳.    
۱۴. مائده/سوره۵، آیه۴۱.    
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۲۱۷.    
۱۶. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۶۹، ص۲۱۸.    
۱۷. مجلسی، محمد‌باقر، مرآة العقول، ج۱۱، ص۲۴۲.    
۱۸. مجلسی، محمد‌باقر، مرآة العقول، ج۱۱ ص۲۴۲.    
۱۹. ر.ک:کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۱۷، ح۱.    
۲۰. ر.ک:کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲ ص۴۱۹، ح۵.    



سایت‌ حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «امکان زوال ایمان» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۱/۱.    



جعبه ابزار