استدلال انصار و مهاجر درباره جانشینی پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: انصار، مهاجر، استدلال، جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خطبه ۶۶ نهجالبلاغه.
پرسش: امام علی (علیهالسلام) در خطبه ۶۶
نهجالبلاغه، استدلال هر یک از
انصار و مهاجرین را درباره خلافت و جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مورد نقد قرار داده و برخورد آنها را مردود شمرده است، نظر
شیعه درباره جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیست؟
پاسخ: از سخن علی (علیهالسلام) استفاده میشود که با سفارش
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره انصار، دلالت دارد به اینکه آنان جانشین حضرت نیستند؛ زیرا عرفاً وقتی گفته میشود، در حق کسی
وصیت کرد، لازمه آن این است که از شأن و جایگاه پایینتری برخوردار است. لذا به رئیس درباره مرئوس سفارش و وصیت میکنند نه برعکس.
احتجاج مهاجرین در برابر انصار، به قرابت و خویشاوندی آنان با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و علی (علیهالسلام) نیز همان
احتجاج را نسبت به مهاجرین با منطقی روشن بیان کرد؛ زیرا اگر قرابت و خویشاوندی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عامل شایستگی در
امامت و زمامداری باشد، قرابت و خویشاوندی علی (علیهالسلام) بسیار نزدیکتر بوده و او مانند میوهای که محصول درخت پیامبر است، هم از جهت معنی و هم از بعد طبیعی شایستهتر از هر کسی به مدعای آنان (
امامت و
خلافت) بود.
اول:
انصار مانند
مهاجرین، در حمایت همهجانبه از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نشر و پیشبرد
اسلام، نقشی اساسی داشتند.
خدای متعال در
قرآن کریم، ضمن بیان نکته فوق، آنان را مورد ستایش خود قرار میدهد و میفرماید: «پیشگامان نخستین از
مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند،
خداوند از آنان خشنود است و آنها نیز از او خشنود شدند و باغهایی از
بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خوهند ماند و این است پیروزی بزرگ»!
دوم: پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
روز ۸۲
ماه صفر سال یازدهم هجری قمری رحلت نمود، و در هنگامی که
جنازه حضرت در خانهاش بود، علی (علیهالسلام) مشغول وظایف شخصی خود در مورد
تجهیز او بود (به دنبال
غسل و
کفن و
نماز و
دفن آن بدن نازنین بود) و بنا به گفته «جوهری:» (نخستین کسی که
تاریخ سقیفه را نگارش نمود)
ابوبکر نیز در آنجا حضور داشته و طبیعتاً شور و هیجانی میان
مسلمانان برقرار بود.
اما برخی بزرگان مهاجر و انصار به جای آنکه در کنار بدن مطهر آخرین فرستاده خدا،
حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشند، راهی سقیفه شدند، تا سرنوشت خلافت و جانشینی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مشخص کنند!
سوم: «
سقیفه بنیساعده» جایگاه و ایوانی مسقّف در
مدینه است که مربوط به
قبیله بنیساعده بوده و مردمان در مشاورتشان در آن گرد میآمدند.
این جایگاه به لحاظ
حادثه تصمیمگیری در انتخاب جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
تاریخ اسلام معروف است.
چهارم: بین مهاجرین و انصار، بر سر
خلافت و جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشاجره شد و هر یک از آن دو گروه مدعی شایستگی این امر بودند و لذا سعی میکردند با ذکر مناقب و فضیلتهای خود، گروه خود را سزاوارتر از دیگری نشان دهند.
در روز
سقیفه، نخست سعد بن عباده برای حاضران سخنرانی کرد و از طایفه
انصار بسیار ستایش نمود و فضایل آنان را برشمرد و خدمات و فداکاریهای آنان را نسبت به
اسلام برشمرد و گفت: تنها انصار شایسته خلافت و جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. آنگاه انصار از
سعد بن عباده خواستند تا به عنوان
خلیفه رسول خدا، با او
بیعت کنند.
سپس میان آنها پرسشی مطرح شد که: «اگر مهاجرین گفتند ما مهاجر و یاران نخستین و عشیره و اولیای پیامبریم، پس چرا شما انصار با ما در مسئله جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
نزاع میکنید چه خواهید گفت؟
انصار گفتند: در این وقت خواهیم گفت: «امیری از ما انصار و امیری از شما مهاجرین انتخاب شود و ما به غیر از این هرگز
رضایت نمیدهیم؛ زیرا در پناه دادن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان و
پیروزی اسلام همان
عمل را کردیم که مهاجرین».
در این اثنا،
ابوبکر و
عمر و
ابوعبیده جراح آمدند و مردم را از توجه به سعد بن عباده باز داشتند و از حاضرین برای ابوبکر بیعت گرفتند.
در آن جلسه، عمر در پاسخ انصار گفت: دو
شمشیر در یک غلاف جای نمیگیرد و مردم
عرب از شما
اطاعت نمیکنند.
در آن محل، هر یک از آن دو گروه (مهاجر و انصار) فضایل و خوبیها و سابقه خود را برشمردند و در نتیجه، مهاجرین بر انصار پیروز شدند؛ (از این رو) به درخواست عمر با ابوبکر بیعت کردند... .
استدلال
قریش در حقانیت خود در جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این بود که آنها شاخهای از درختی هستند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز شاخه دیگر از آن درخت است.
یکی از به اصطلاح برگهای برندهای که
مهاجران و طرفداران ابوبکر مورد استفاده قرار دادند، این بود که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از قریش است و ما از
طایفه پیغمبریم.
ابن ابیالحدید در ذیل شرح خطبه ۶۵ میگوید: عمر به انصار گفت: عرب هرگز به
امارت و
حکومت شما راضی نمیشود؛ زیرا پیغمبر از قبیله شما نیست؛ ولی عرب قطعاً از اینکه مردی از فامیل پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حکومت کند، امتناع نخواهد کرد، کیست که بتواند با ما در مورد
حکومت و میراث محمدی معارضه کند و حال آن که ما نزدیکان و خویشاوندان او هستیم؟
پس از پایان این جریان،
علی (علیهالسلام) از افرادی که در آن مجمع (سقیفه بنیساعده) حضور داشتند، استدلالهای طرفین را پرسید و استدلالهای هر دو طرف را مورد
انتقاد قرار داد و رد کرد، سخنان آن حضرت همان است که
سیدرضی آن را در خطبه ۶۶ آورده است:
علی (علیهالسلام) پرسید: انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند: حکمفرمایی از ما و زمامداری از شما باشد.علی (علیهالسلام) فرمود: چرا بر رد نظریه آنها به سفارشهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره آنها استدلال نکردید؟ که فرمود: «با نیکان انصار، نیکی کنید و از بدان آنان درگذرید» پرسیدند، این سخن چهگونه، دلیل میشود (بر عدم شایستگی آنان برای خلافت)؟
فرمود: اگر بنا بود که حکومت از آنِ آنان باشد، سفارش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره آنان معنا نداشت، (اینکه به دیگران درباره آنان سفارش شده است، دلیل است که حکومت، با غیر آنان است).
آن وقت فرمود: قریش چه میگفتند؟ پاسخ دادند: استدلال قریش این بود که آنها شاخهای از درختی هستند که پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز شاخه دیگر از آن درخت است. حضرت فرمود: با انتساب خود به شجره وجود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای صلاحیت خود استدلال کردند؛ اما
میوه آن را ضایع ساختند؛ یعنی اگر آنها به منزله شاخهای از آن شجره هستند،
اهل بیت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میوه آن درختاند.
و شبیه این مضمون، از
ابنعباس به ابوبکر آمده است که میگوید: «و اما اینکه میگویی ما درخت پیامبریم، شما همسایگان آن درختید، ما شاخههای آن میباشیم، غایت و
هدف از درخت میوه آن است. میتوان گفت:
امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب (علیهالسلام) هم میوه درخت مکتب
اسلام بود و هم میوه ممتاز قبیله بزرگ قریش. هیچ کس در شایستگی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در اینکه از عالیترین محصول مکتب اسلام بود، نمیتواند تردیدی داشته باشد».
به نظر
شیعه،
خلافت و جانشینی پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همچون
نبوت، امری است الهی؛ لذا انتخاب و انتصاب و معرفی خلیفه، تنها از سوی خداوند صورت میگیرد و به وسیله رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مردم
ابلاغ میشود.
از دیدگاه شیعه، مقام
تشریع و دریافت و ابلاغ
وحی از آن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و وظیفه خلیفه مسلمین جانشین رسول خدا، تبیین و اجرای دستورات الهی میباشد.
شیعیان
اعتقاد دارند که پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جانشین بهحق حضرت دوازده نفرند که همه از قریش و از جانب
خداوند منصوص و منصوب میباشند، اول آنها امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و آخر آنها حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) است و مقام خلافت آنان، ثابت و محفوظ است؛ هر چند مردمان با آنها
بیعت نکنند، چنانکه در مورد انبیای الهی نیز بدینگونه است.
از سخن علی (علیهالسلام) استفاده میشود که با سفارش پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره انصار، دلالت دارد به اینکه آنان جانشین حضرت نیستند؛ زیرا عرفاً وقتی گفته میشود، در حق کسی
وصیت کرد، لازمه آن این است که از شأن و جایگاه پایینتری برخوردار است. لذا به رئیس درباره مرئوس سفارش و وصیت میکنند نه برعکس.
احتجاج مهاجرین در برابر انصار، به قرابت و خویشاوندی آنان با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و علی (علیهالسلام) نیز همان احتجاج را نسبت به مهاجرین با منطقی روشن بیان کرد؛ زیرا اگر قرابت و خویشاوندی با
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عامل شایستگی در
امامت و زمامداری باشد، قرابت و
خویشاوندی علی (علیهالسلام) بسیار نزدیکتر بوده و او مانند میوهای که محصول درخت پیامبر است، هم از جهت معنی و هم از بعد طبیعی شایستهتر از هر کسی به مدعای آنان (امامت و
خلافت) بود.
۱. شرح نهجالبلاغه، میرزا آقا، ج۴، ص۸۲.
۲. سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص۱۵۲.
۳. تفسیر نهجالبلاغه، محمدتقی جعفری، ج۱۱، ص۱۰.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «استدلال انصار و مهاجر درباره جانشینی پیامبر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۴/۱۹.