آیه ۲۶ سوره الرحمن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: سیر تکاملی،
انسان ،
جن ، فنا، ماده،
حرکت جوهری،
آفرینش جهان هستی.
پرسش: در تفسیر
آیه ۲۶ سوره الرحمن "
کل من علیها فان "
از کجا فهمیده میشود که منظور از "من علیها"
انس و جن میباشند، یا از کجا میدانیم که جنیان در روی زمین زندگی میکنند؟ و یا انسانهای دیگر روی کرات دیگر زندگی نمیکنند؟ در جای دیگری آمده است که منظور از "فان" نابودی مطلق نیست؛ بلکه نوعی تبدیل و تغییر در
عالم است. این معنا با توجه به چه قرینهای برداشت شده است؟
پاسخ: ۱. ترجمه آیه عبارت است از:"هر کس (هر صاحب شعور و عقلی) که بر آن (
زمین ) است، فانی میباشد و وجه پروردگار تو (که آن وجه) دارای جلال و اکرام (جمال) است، باقی میماند"؛ ۲. از مجموع آیات سوره الرحمن و برخی روایات کاملاً روشن است که خداوند رحمان و رحیم، در مقام شمارش نعمتهایی است که به صاحبان شعور و عقل عطا نموده است؛ ۳. تعبیر "ثقلان" در آیه ۳۱ سوره الرحمن
و استعمال لفظ "مَن" به جای "ما" در آیه ۲۶ همین سوره، در کنار سایر آیات این سوره بهویژه آیه "
فبای آلاء ربکما تکذبان " و آیات ۳۳، ۱۵، ۱۴، ۳۵ و... تعیین کننده مراد و مخاطب آیات، خصوصاً آیه "
کل مَن علیها... " میباشد؛ چراکه در
قرآن ثقلان به معنای جن و انس است و "مَن" برای صاحبان
عقل و
اندیشه به کار میرود.
در پاسخ سؤال ابتدا به ترجمه آیات ۲۵ و ۲۶ سوره الرحمن
میپردازیم و سپس جواب را در سه بخش پی میگیریم:
بخش اول: در این بخش دلایل و شواهدی که بیانگر مراد و منظور آیه شریفه از عبارت "من علیها" میباشد و نیز مطالبی در مورد زندگی
جنیان در روی زمین عرضه میگردد.
بخش دوم: این بخش عهدهدار بیان معنای لغوی
فنا و برخی
تفاسیر و نظرات پیرامون آیه بیست و شش
سوره الرحمن میباشد.
بخش سوم: در این بخش قراین و شواهد مربوط به
تفسیر و برداشت مذکور در سؤال (اثبات تجدد و تغیر عالم) مطرح میگردد.
خداوند در آیات ۲۵ و ۲۶ سوره الرحمن میفرماید:"
کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام "؛ هر کس (هر صاحب شعور و عقلی که) بر آن (زمین) است، فانی میباشد و باقی میماند وجه پروردگار تو (که آن وجه) دارای جلال و اکرام (جمال) است.
یعنی هر جنبنده دارای شعور و عقل که بر روی زمین قرار دارد، فانی و نابود و هالک است و .... البته در این کریمه بهطور صریح از زمین سخن به میان نیامده است؛ لکن از سیاق آیات پیشین استفاده میشود که ضمیر در "علیها" به زمین بازمیگردد و با مجموعه آیاتی که در مقام بیان و شمارش
نعمت هایی است که خداوند رحمان به صاحبان شعور و
عقل عطا نموده است نیز مناسبت دارد.
در خصوص اینکه چه کسانی روی زمین زندگی میکنند و این صاحبان شعور و عقل چه افرادی میباشند، آرای مختلفی از سوی مفسران قرآن کریم ارائه گردیده است؛ لکن از مجموع آیات سوره الرحمن، بهویژه آیه "
فبای آلاء ربکما تکذبان "؛ پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را منکرید و آیات چهارده و پانزده که فرمود: "
خلق الانسان من صلصال کالفخار و خلق الجانّ من مارج من نار " و نیز آیه سی و یکم: "
سنفرغ لکم ایّه الثقلان " که در آن سخن از "ثقلان" (دو گروه ثقیل و سنگین) به میان میآید و در تعبیر
قرآن کریم ، ثقلین به
جن و انس گفته میشود
و همینطور آیات سی و سه، سی و پنج و ... به روشنی به دست میآید که پروردگار رحمان و رحیم، روی سخن با
انسان و جن دارد و در مقام تذکر نعمتهای مربوط به آنان است و ازهمینرو فرمود: "
کل من علیها... " و نفرمود: "کل ما علیها"؛ زیراکه اسم "مَنْ" بیانگر صاحبان اندیشه و عقل است و کلمه "ما" از تحمل چنین پیامی عاجز است.
افزون بر آنچه گفته شد، کلامی که جابر بن عبداللَّه درباره سوره الرحمن از
پیامبر اکرم (ص) نقل میکند، کاملاً بر اینکه مخاطبان آیات سوره الرحمن، بهویژه آیه "
فبای آلاء ربّکما تکذبان " انس و
جان میباشد، شاهد روشنی بر این مطلب است.
ازاینروست که اکثر مفسران تصریح نمودهاند که مراد از "
من علیها " انس و جان میباشد.
اینکه براساس چه دلیل و شاهدی جنیان روی زمین زندگی میکنند، سخن و مستند فراوان است؛ ولی برای نمونه به برخی میتوان اشاره نمود:
مشاهدات و رابطههای مستقیم افراد مختلف و فراوان با جنیان.
به تسخیر درآمدن جن برای
حضرت سلیمان (نمل، ۱۷) و آوردن تخت بلقیس برای ایشان (نمل، ۳۸ و ۳۹) و کار کردن برخی از جن در پیش روی او (سبأ، ۱۲) و بنّایی و غوّاصی بعضی از
شیاطین (ص، ۲۷) ـ و
شیطان از جن است ـ و گوش دادن به
وحی و کلام اللَّه مجید (جن، ۱؛ احقاف، ۳۲،۳۱،۲۹ و...)....
وجود روایات فراوان و روشن که زندگی جنیان را در روی زمین و وادیها و مکانهای کم جمعیت اثبات نموده و جنیان را از اهل زمین میشمارد. از آن جمله روایت مفصلی است که
امام باقر (ع) از امیرمؤمنان علی (ع) در خصوص مخلوقات زمینی قبل از
حضرت آدم (ع) نقل میفرماید و در بخشی از آن آمده است:"... فلما کان من خلق اللَّه ان یخلق آدم... ثم قال للملائکة: انظروا إلی اهل الارض من خلقی من الجن و النسناس هل ترضون اعمالهم و طاعتهم لی..."
که صریحاً
جن و نسناس را از اهل زمین شمرده است.
و روایات دیگر بهطور صریح و روشن بر سکونت
جنیان در وادیهای مخصوص به آنان دلالت مینمایند که برای پرهیز از تطویل سخن از ذکر آنان خودداری میشود. برای اطلاع از جزئیات آنان به مجامع روایی و کتب مربوط به جن، میتوان مراجعه نمود.
شایان ذکر است که آیه شریفه، نفیاً و اثباتاً دلالتی بر زندگی انسانها و یا سایر موجودات بر روی کُرات دیگر ندارد؛
گرچه هلاک و فنا، سایهگستر تمام موجودات
عالم امکان خواهد بود.
"فنا" در لغت به معناهای گوناگونی آمده است؛ مانند از بین رفتن، نیستی، تباهی، هلاکت، اتمام، قطع، تحلیل، پایان، مرگ، محو شدن، زودگذر، فرسوده، سالخوره، تغییر، بهصورت دیگر در آمدن، خروج شیء از صفتی که با آن صفت قابل انتفاع و استفاده باشد و ....
در تفسیر و مراد آیه شریفه "
کل من علیها فان "، آرا و بیانات متفاوتی ارائه گردیده است که پرداختن به آنها و نقد و بررسی هر کدام مجال فراوانی را میطلبد؛ ولی به منظور پاسخ به بخش پایانی پرسش،
ذکر برخی از آنان لازم میباشد.
آیه خبر از انعدام و نابودی مطلق همه موجوادت ـ اعم از
اجسام و موجودات زنده ـ بهویژه انسان و جن میدهد، چه در روی زمین زندگی کنند و چه در کرات دیگر و
آسمان ها و دلالتی بر انحصار زندگی به کره
زمین نیز ندارد. شواهد قرآنی و روایی فراوانی برای این نظر وجود دارد؛ مانند آیات:
"
کل نفس ذائقة الموت " هر نفس (و روحی) چشنده مرگ است.
"
و الاول و الاخر " او، اول است (در وجود) و آخر است (در وجود)،
"
کل شیء هالک الاّ وجهه " (هر چیزی هالک (و فانی) است مگر وجه او.
"
و هو الذی یبدأ الخلق ثم یعیده " و هموست که آفرینش را آغاز میکند، سپس باز میگرداند آن را
"
کما بدأنا اوّل خلق نعیده " همان گونه که بار نخست
آفرینش را آغاز کردیم، دو باره آن را باز میگردانیم).
و روایاتی نظیر:
عن الصادق (ع): "انه سئل عن المیت یبلی جسده؟ قال: نعم، حتی لایبقی لحم و لاعظم الاّ طینته التی خلق منها فانها لاتبلی بل تبقی فی القبر...".
مرحوم طبرسی در "الاحتجاج" در ضمن سؤالاتی که زندیق از
امام صادق (ع) نموده، آورده است:
امام (ع) در پاسخ زندیق که پرسید: آیا
روح بعد از خروج از قالب خود متلاشی میگردد یا باقی است، فرمود: "بل هو باقٍ إلی وقت یوم ینفخ فی الصور، و عند ذلک تبطل الاشیاء و تفنی..."؛ بلکه او تا هنگام روزی که در صور دمیده میشود، باقی است؛ پس در آن هنگام اشیا
باطل میشوند و فانی میگردند ... .
حضرت علی (ع) میفرماید:" والمفنی لها بعد وجودها حتی یصیر موجودها کمفقودها و لیس فناء الدنیا بعد ابتداعها بأعجب من إنشائها و اختراعها"؛ او نابودکننده اشیا بعد از وجود آنهاست، تا اینکه موجود آنان مانند مفقودشان میگردد. (گویا موجودی نبوده است).
مراد از فنا در آیه مذکور (و هلاک در آیه ۸۸ سوره قصص که میفرماید:
کل شیء هالک الا وجهه )، مرگ (بدن) و خروج از انتفاست.
هرچند این آیات شامل
ارواح و موجودات مجرد نمیشود، اگر هم بشود، از این حکم
(فنا و مرگ) خارج خواهد بود؛ زیراکه دلایل عقلی و نقلی بیانگر بقای ارواح و ... و آنچه نزد خداست، میباشند.
افزون بر آن، "موجود" هرگز معدوم نخواهد شد و براهین فلسفی و ادله نقلی بیانگر این ادعاست.
آیه بیانگر انقطاع و پایان یافتن نشئه دنیا و مرتفع شدن آثار و احکام آن است که با فنا و نابودی ساکنان صاحب شعور آن تحقق میپذیرد و به دنبال این فنا و غروب،
طلوع نشئه آخرت و انتقال از دنیا به عقبی انجام میپذیرد. و واژه "فانٍ" ظهور در آینده دارد؛ به این معنا که پایان
عمر دنیا و هر که در آن است، در آینده خواهد بود.
ازاینروی حقیقت این فنا، انتقال از دنیا به آخرت است و رجوع به خداوند، همانگونه که در بسیاری از آیات، فنا به انتقال مذکور تفسیر شده است.
در آیه شریفه، "فنا" که بهصورت مشتقِ "فانٍ" استعمال گردیده است، به معنای آنچه که در آینده فانی خواهد شد، نمیباشد؛ زیرا یقیناً اطلاق لفظ مشتقِ "فانٍ" بر موجوداتی که بعداً از بین خواهند رفت، مجاز میباشد و آنچه محل خلاف و گفتوگوی اندیشمندان علم اصول واقع شده، در خصوص استعمال مشتق در مواردی است که در گذشته متلبس به یک صفت و مبدئی بوده و الآن فاقد آن صفتاند؛ مثل اینکه فردی در گذشته
پزشک بوده و اکنون همه دانش خود را فراموش نموده و از تخصص پزشکی بهرهای ندارد. آیا حقیقتاً به چنین کسی میتوان پزشک اطلاق نمود؟ ولی به انسانی که در آینده پزشک خواهد شد، بهطور مسلم، اطلاق پزشک مجاز و غیر واقعی است.
بدین سبب معنای حقیقی آیه، همافق با معنای آیه "
کل شی" هالک الا وجهه "
خواهد بود، بدینگونه که:"هر کس روی زمین است، (اکنون و بالفعل) فانی و هالک و نابود است.
به دیگر سخن، موجودات زمینی که دارای شعور و
عقل هستند، چون ممکن الوجود و نیازمند به
خالق و هستیبخش میباشند، در حد
ذات خویش، فانی و هالک هستند و مرگ و فنای عمومی بر آنان سایه افکنده است.
و این نقیصه و نیاز و سیهرویی هرگز از آنها جدا نمیگردد.
از این منظر است که محمود شبستری با الهام از
حدیث : "الفقر سواد الوجه فی الدارَیْن"
سروده است:
سیهرویی ز ممکن در دو
عالم ••• جدا هرگز نشد و اللَّه اعلم
البته اینگونه فنا و هلاکت، اختصاص به موجودات با شعور زمینی (انسان و جن) ندارد و ماسوای وجه پروردگارِ صاحب جلال و اکرام و اولیای خاص او را شامل میگردد؛ چنانکه در آیات متعددی از این
فنا و هلاک خبر داده شده است:"
کل شی هالک الا وجهه "؛ هر چیزی هالک است؛ مگر وجه او.
یا "
و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الاّ من شاء اللَّه... "؛ و در صور (اسرافیل) دمیده میشود؛ پس هر که در آسمانها و زمین است، مدهوش شوند؛ جز کسی که خدا (بقای او را) خواهد ... .
چون نبودی فانی اندر پیش من ••• فضل آمد مر ترا گردن زدن
کل شیء هالک جز وجه او ••• چون نهای در وجه او هستی مجو
هر که اندر وجه ما باشد فنا ••• کل شیء هالک نبود جزا
ذکر این نکته ضروری خواهد بود که تفاسیر و برداشتهای متفاوت دیگری با رویکردهای مختلف پیرامون
آیه مورد بحث مطرح گردیده است که از پرداختن به آنان خودداری میگردد.
با نگاهی به مطالب پیشین، میتوان گفت مراد از فنا، فنای مطلق نبوده و آیه کریمه بیانگر مبدأ و منتهای حرکت و سیر تکاملی موجودات ـ بهویژه انسان ـ میباشد و آیه شریفه در مقام بیان فنای تمام موجودات از هویات جزئی خود و خروج و عود بهسوی خداوند و رجوع تمام فرعها بهسوی اصل و طلوع شمس عالم
بقا از مغرب عالم فنا و صعود از درجه و مرتبه عالم
ماده به عالم تجرد است.
این حرکت و سیر،
ولادت و شکفتن، طلوع و وصول، انکشاف و اشتداد، ظهور و بروز و تکامل و ترقی و تجلی حق ... جز با شکستن تعینات و تقیدات و متلاشی شدن حدود و قیود و توجه از نقص به کمال و عود به فطرت اصلی و رها نمودن و تخریب و فنای عالم ماده و نشئه
دنیا و زوال آنچه روی آن است (
کل من علیها فان )، میسر نخواهد بود.
مشاهده توجه سافل به عالی، رجوع فرع به اصل، بازگشت صورت به حقیقت و معلول به علت بر کسی که
قلب او منور به یقین گشته، کاری دشوار نیست و درک تبدل و تغیّر اجزای عالم بر او گران نخواهد آمد و فهم معنای "
فصعق من فی السموات والارض... "
آسان خواهد شد.
هر نفس نو میشود دنیا و ما ••• بی خبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو نو میرسد ••• مستمری مینماید در جسد
رسیدن
نفس به طبیعت و جبلّت اصلی خویش و انتقال از عالم دنیا به عالم
آخرت و مجذوب
حق گردیدن و دخول در عالم ارواح و اجتناب از دار ظلمتها و حجابهای جسمانی و قرار گرفتن در جوار
حق و تشرف به مقام عندیت "
... فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر " و خلاصی از حبس و رهایی از زندان و دخول در عالم نور، همان تبدل و تغیر ذاتی (حرکت جوهری ذاتی) است که پروردگار مهربان، بهره
بندگان خویش نموده و مرتبهای از آن را نیز در نهاد دیگر موجودات طبیعی به ودیعه گذاشته است.
مقام ماده و حرکت، مقام حدوث و
مرگ و دثور و فنا و ترک و تجدد و انقضاست؛ ازاینرو فرمود: "
کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام "؛ وجه او که طهارت و نورانیت محض، ثبات و دوام و جلال و جمال و... است، باقی و فناناپذیر است.
گرچه آن وصلت، بقا اندر بقاست ••• لیک در اول فنا اندر فناست
بدین سبب است که فنا را "تولد" نامند و تولد، با مرگ و فنای مرحله پیشین تحقق یابد و اگر کسی این شهد را نچشد، بایست که دل به سخن
انبیا و اولیای الاهی سپارد و کلامشان را تصدیق نماید؛ هرچند که منکشف به
قرآن و مشاهد به شمس
عرفان و محقَّق به برهان شده باشد.
"
کما بدأنا اول خلق نعیده و عداً علینا انا کنّا فاعلین "
و "
بل هم فی لبس من خلق جدید "
و "
تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمّر مّر السحاب "
کوه ها را میبینی و میپنداری که آنها بیحرکتند و حال آنکه آنها ابرآسا در حرکتاند.
و خداوند غایت این حرکات و تحولات (از دست دادن
مرحلهای برای دست یافتن به مرحلهای بالاتر) است.
از جمادی مردم و نامی شدم ••• وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم ••• پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهای دیگر بمیرم از بشر ••• تا بر آرم از
ملائک بال و پر
وز ملک پرّان شوم ••• آنچه اندر و هم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون ••• گویدم انّا الیه راجعون
به بیانی دیگر، آغاز
انسان و اصل ماده ناسوتی آن در تکوینیات، از جمادی مُرد و نباتی شد و اگر در مقام جمادی واقف میشد به مرحله
کمال نباتی نمیرسید و نیز در نباتی واقف نشد و به حیوانی رسید و در حیوانی متوقف نگردید، به انسانی رسید.
در انسانی نیز، مقامات و درجات بیشمار است و در هر حد و مقامی که توقف نکند، مقام بالاتر عایدش میشود و از حضیض نقص به ذروه و اوج کمال میرسد و از مُردن در مرتبهی نقص، کم نشود؛ بلکه زیاد گردد.
غرض اینکه اگر هر ناقصی از نقص و محدودیت خود نمیرد، به
حیات کامل نمیرسد. در هیچ مقامی توقف نباید نمود تا بِه از آنکه هست شد؛ زیرا اگر قابل، در قابلیت تام باشد، مُعطی کمال و مُخرج نفوس از قوه به فعل، در فاعلیت تام است و بُخل و امساک در آنجا راه ندارد.
هر چه در این راه نشانت دهند ••• گر نستانی بِه از آنت دهند
دانهها و نطفهها اگر از حد خود نمیرند، به فعلیت نمیرسند و اگر سفر نکنند، پخته نمیشوند و بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی. چه سیر و سفر صوری که تکامل جسمانی است و چه معنوی که تکامل انسانی و سیر روحی است.
تن ز جان نبود جدا عضوی ازوست ••• جان جدا نبود ز کل جزوی ازوست
ازاینروی است که
طلوع خورشید ارواح مجرد کلی و شمس ارواح مقید به بدنهای جزئی از
مغرب عالم ماده تحقق مییابد و به پروردگار مشارق و مغارب توجه مینماید و تعیّنها و نشئه
اجساد و مواد، مضمحل میگردد.
تعین مرتفع گردد ز هستی ••• نماند در جهان بالا و پستی
اجل چون در رسد در چرخ و انجم ••• شود هستی همه در نیستی گم
چو موجی برزند گردد
جهان طمس ••• یقین گردد "کان لم تغن بالامس"
خیال از پیش برخیزد به یک بار ••• نماند غیر
حق در دار دیار
پس این توجه جبّلی و فطری به کمال مطلق و سیر و
عروج موجودات به طرف مبدأ اعلی به حکم "
الا إلی الله تصیر الامور "
و "
إلی اللَّه ترجع الامور "
که براساس نظام ربانی و احسن ربوبی است، بر هیچ آشنای با آیات الاهی و نصوص دینی مخفی نیست و هر او که قلبش به
نور یقین روشن گردیده، تبدل و تغیّر در عالم را مشاهده مینماید؛ چنانکه خداوند قیوم، بعد از بیان فنای اشیا در
سوره الرحمن (
کل من علیها فان ) و ...، فرمود:"
یسئله من فی السموات و الارض کل یوم هو فی شان "؛ او را میطلبد هر که در آسمانها و زمین است، او هر روز در شأن و کاری است؛
زیراکه فنا و نابودی اشیا و
فقر موجودات و هلاکت
عالم امکان، جز با جود و فیض و
احسان آن ثابت باقی و وجه جلیل و کریم جبران نگردد. در هر آنی از آنات، ظهور و بروز اسم "المفنی الممیت" و "المنشیء المحیی" در جهان سیال و جاری تحقق مییابد و سراسر عالم مانند آب جاری و سیال در
حرکت است و عکس خورشید که در این
آب برقرار و ثابت است، بهمنزله وجه اللَّه است (
و یبقی وجه ربک... )
شد مبدل آب این جو چند بار ••• عکس ماه و عکس اختر برقرار
و هر لحظه
جوهر و
ذات اشیا در تجدد و تبدلاند و با
زبان حال و قال و استعداد و با دست نیاز و چشم
امید بهسوی آن صاحب شأن و مهر و
لطف در حرکتاند و درخواست حاجت (در تمام شؤون) بهسوی او میبرند و به ذیل جود و غنای او چنگ میزنند. (
انتم الفقراء الی اللَّه و اللَّه هو الغنی )".
جهان کل است و در هر طرفة العین ••• عدم گردد و لایبقی زمانین
و اوست که در هر لحظه در
خلق جدید است و مشغول به شأنی از شئون (
کل یوم هو فی شان ) هرچند که: لایشغله شأن عن شأن.
آفرینش جهان هستی تنها در ابتدای نشئه دنیا، صورت نپذیرفته؛ بلکه هر لحظه خلقتی است و آغازی. ازهمینروست که برخی از اندیشمندان بزرگ اسلام و
تشیع با یاری گرفتن از
قرآن «
کل من علیها فان، یسئله من فی السموات و الارض، کل یوم هو فی شأن و... » و استمداد از شهود عرفان و پیروی از برهان چنین استفاده و برداشتی نموده و حرکت و تبدل جوهری و ذاتی اشیا را اثبات نمودهاند. گرچه در این وادی سخن فراوان است و مجال اندک و عارف رومی حرکت اولیای الاهی "به سمت بیسو" را چنین سروده است:
هر کسی رویی بهسویی بردهاند ••• و آن عزیزان رو به بیسو کردهاند
هر کبوتر میپرد در مذهبی ••• وین کبوتر جانب بیجانبی
ما نه مرغان هوا نه خانگی ••• دانه ما دانه بیدانگی
ز آن فراخ آمد چنین روزی ما ••• که دریدن شد قبا دوزی ما
پایگاه اسلام کوئست.