نامهای حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: حدیث .
پرسش: اسامی مختلف حدیث و نیز مناسبتهای بین معانی لغوی و اصطلاحی آنها را بیان نمایید؟
پاسخ:
حدیث، اصطلاحاً کلامی است که حاکی از
قول ، فعل و یا
تقریر معصوم ـ علیهالسلام ـ باشد و بر آن خبر و
سنت و روایت نیز اطلاق شده است.
در
مجمع البحرین حدیث را مرادف کلام دانسته و وجه تسمیه به این نام را تجدید و حدوث آن گرفته است.
در
قاموس آمده: (الحدیث: الخبر و الجدید).
در
مصباح المنیر گفته: (الحدیث ما یتحدث به و ینقل و منه حدیث الولایة).
ظاهراً وجه تسمیه
خبر به حدیث از آن جهت است که در مقابل قرآن که هر دو بیان
احکام الهی است، قرار گرفته؛ زیرا اکثر اهلسنت قائل به قدم
قرآن میباشند؛ ازینرو احکامی که از ناحیه شخص پیغمبر انتشار یافته را (حدیث) در مقابل (
کلام قدیم قرآن) نامیدهاند
و ممکن است از این لحاظ گفته پیغمبر و امام را حدیث نامند که در تشریع قوانین الهی تازگی و نوی دارد؛ چنانکه قرآن نیز از این نظر تازه و
حدیث است و در خود قرآن به این نکته اشاره شده است، آنجا که فرماید: الله نزل احسن الحدیث کتابا
یا در جای دیگر قرآن، فلیأتوا بحدیث مثله
فبای حدیث بعده یومنون
فذرنی و من یکذب بهذا الحدیث.
بعضی
احتمال دادهاند که چون حروف متعاقب یکدیگر میآید، قهراً حرف بعدی پس از حرف قبل استعمال شده و
حادث گردیده است.
یا از آن جهت که در دل شنونده ایجاد معنای تازه میکند، حدیث نامیده شده است؛ اما
خبر به معنای
مخبر به استعمال شده است.
چنانکه در تاج العروس آمده: خبر چیزی است که از دیگری نقل شود و اهل عربیت قید (احتمال الصدق و الکذب) را در آن اضافه کردهاند؛ ولی نزد
محدثین بهمعنای حدیث آمده است.
باید دانست که نوعاً لغویین موارد استعمال را
ذکر میکنند و توجه به اصل معنای لغوی که موارد استعمال نوعاً به مناسبتی که در
مصادیق و اصل معنا برقرار است، نداشته و امتیاز آن را از فروع و مصادیق متذکر نمیشوند. مثلاً در اینجا ظاهر معنای خبر، اعلام غیر است؛ چنانچه در مصباح المنیر و المنجد آمده و در معنای (الخبیر) که از اسمای الهی است، گفتهاند (العالم). در آیه شریفه (فکیف تصبر علی مالم تحط به خبرا)
(
علما ) تفسیر شده و در مثل گویند (علی الخبیر سقطت) ای علی العالم به، همچنین لفظ خبره که به معنای عالم آمده؛ پس استعمال خبر در گفته پیغمبر (ص) از لحاظ اعلام به مضمون خبر است؛ چنانکه اطلاق حدیث به لحاظ تازگی مضمون آن برای سامع یا در مقابل کلام الله قدیم (بنا به مذهب بعضی از اهلسنت) است.
اما مراد از
سنت همان قول و فعل و تقریر معصوم است (منتها به قول اهلسنت و بعضی از بزرگان در غیر عادیات) که مشتق از سنن (بفتح سین و نون) به معنای طریقه پسندیده باشد.
بنابراین سنت در مقابل کتاب، به آنچه طریقه معصوم و منتسب به وی است، اصطلاح شده؛ مانند من رغب عن سنتی فلیس منی، چنانکه در
فقه بیشتر همین معنا یا در مقابل
بدعت آمده است؛ مانند اصطلاح
طلاق سنی و بدعی. گاهی هم در مقابل فریضه و به معنای
مستحب آمده، مثلاً گفته میشود:
قنوت در
نماز سنت است.
ولی میشود نتیجه گرفت که
سنت بهمعنای اعم (از
واجب و مستحب) همان نفس فعل و قول و تقریر معصوم است که در مقابل کتاب استعمال میشود و بهمعنای اخص، مرادف مستحب و قسیم بقیه
احکام تکلیفی (
وجوب و
حرمت و
کراهت و
اباحه ) اطلاق شده و الفاظ حاکی از آن را (خبر) و (حدیث) و (روایت) و غیره نامند.
در
علم الحدیث اطلاق سنت بیشتر به همان معنای اعم است. لذا اسم پارهای از کتب مهم اهل تسنن، (سنن) گذارده شده؛ چون (سنن نسائی)، (سنن ابن ماجه) و (سنن بیهقی) و غیر هم.
روایت:اما روایت را به معنای
حدیث گفتهاند.
در مجمع البحرین فرموده: روایت در اصطلاح خبری است که به طریق نقل به معصوم ختم شود. اصل
روایت از (روی البعیر الماء ای حمله) مشتق است. چون راوی نیز حامل و ناقل حدیث شمرده میشود.
اغلب معانی دیگر که از برای ماده (روی) نقل شده است، به همین مناسبت است؛ مانند (ریان) که به معنای سیراب آمده؛ چون قهراً شخص در این حال حامل مقداری
آب است. همچنین (یوم الترویه) که هشتم
ذیحجه است، به مناسبت تهیه و حمل
حاجیان ، آب مصرفی خود را در
عرفات میباشد و کلام حضرت امیر (ع) در
خطبه شقشقیه (فطفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء) که به معنای (فجعلت افکر) است، از همین ماده اخذ شده که (ارتائی) بهمعنای (احمل الفکرة) آمده، و هکذا (عین ریه) و (سحاب روی) ای کثیر الماء. البته متعلق فعل (روی) باید چیز صافی و روان باشد. لذا در حمل آب و فکر و
کلام استعمال شده و شاید به همین مناسبت آخر شعر را (روی) گویند؛ زیرا حامل شعریت و نظم سخن همان (روی) است و در عین حال روانی و صافی نظم بآن صورت می گیرد.
جوهری در صحاح اللغة فرموده: (اثرت الحدیث اذا ذکرته غیرک و منه قیل حدیث مأثور ای ینقله خلف عن سلف).
در قاموس آمده: الاثر، نقل الحدیث و روایته.
در المنجد و مجمع البحرین نیز همین معنا را یاد نموده است.
شیخ بهایی در وجیزه فرموده: اثر، مرادف با حدیث است و بعضی اعم از حدیث دانستهاند و جمعی اثر را به آنچه از
صحابه نقل شود، اختصاص دادهاند.
ولی معنای اصطلاحی و لغوی اثر یکی است؛ زیرا اثر چنانکه از موارد استعمال آن معلوم می شود، به معنای بقیه و بازمانده شیئی است.
در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: قالوا تالله لقد آثرک الله علینا ای فضلک من قولهم: له علیه اثرة ای فضل. ایضا قوله تعالی، ایتونی بکتاب من قبل هذا او اثارة من علم ای بقیة. ایضا قوله تعالی: انا نحن نحیی الموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم ای ما سنوه بعدهم. (ما مردگان را زنده نموده و آنچه را کرده و یا از خود
سنت گذارده اند، در نامه عملشان مینویسیم).
و در معنای (اثر) به ضم همزه فرموده: اثری که بعد از شیئی باقی میماند و اثردار به معنای بقیه آن است. در قاموس فرموده: الاثر محرکة؛ بقیة الشی ء. در حدیث آمده: من سره ان یبسط الله فی رزقه و ینشاء فی اثره فلیصل رحمه. که در اینجا اثر بهمعنای اجل آمده؛ زیرا اجل در عقب
عمر آدمی میآید و از همین معناست (مأثره) به ضم ثاء به معنای مکرمت؛ چون پس از آدمی میماند و از او بازگو میشود.
بنابراین اثر در استعمال روات، به تناسب حکم موضوع همان بقایای اقوال و افعال منقوله از پیغمبر و سلف صالح است و چنانکه دیدیم، با معنای لغوی مغایرت ندارد.
اما نحوه استعمال
فعل در حدیث، (مشدد) و از باب تفعیل آمده، گفته میشود: حدثه بکذا و حدثه کذا ای اخبره به و در (خبر) از باب تفعیل و افعال هر دو آمده. یقال (خبره و اخبره الشی ء و بالشی ء):انباه به. و در روایت فقط از ثلاثی مجرد از باب ضرب استعمال شده منتهی محدثین جایی که راوی بهتنهایی حدیث را از استاد شنیده (حدثنی) و در موردی که دیگری نیز با وی
سماع نموده (حدثنا) استعمال نمودهاند و همچنین اگر بر او
قرائت حدیث شده (اخبرنی) و چنانچه دگری با وی شرکت داشته (اخبرنا) به کار بردهاند.
چون تدوین حدیث خاصه مجامع
احادیث در اعصاری صورت گرفته که روات و ناقلین به وسایطی از
معصوم حدیث را نقل مینمودهاند، برای تعبیر از مراد، لفظ (حدثنی یا اخبرنی فلان) به کار میرفته و گاهی به لفظ (عن فلان) با حذف فعل متعلق به آن اکتفا میشده است.
در کتب متأخر برای تعبیر از حدثنا و اخبرنا و همچنین حدثنی و اخبرنی، علائم اختصاری وضع و استعمال شده. علائم مزبور به قرار ذیل است:
ثنا نا: در حدثنا، انا: در اخبرنا
ح: رمز (حیلوله) که اگر محدث متنی را به دو سند نقل نماید، هنگام انتقال از سندی به سند دیگر (ح) مینویسند. این رمز از تحول، بمعنی انتقال یا حیلوله (به معنای فاصله و حاجز شدن) مشتق شده.
نیز معمولاً در ضمن سلسله سند حدیث، (قال) را که تکرار میشود، حذف میکنند؛ مثلاً محمد بن یعقوب قال حدثنی علی بن ابراهیم قال قال حدثنی ابی ابراهیم بن هاشم...که (قال) اول را حذف و به یک (قال) اکتفا میکنند.
متأخرین طریقه دیگری در اختصار به کار بردهاند و آن، این است که فقط نام کسانی را که از آنان نقل حدیث شده ذکر و به کیفیت سند (
صحیح ،
حسن ،
موثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راوی یا معصوم نقل مینمایند.
البته اگر کتبی که بدین طریق از آن نقل حدیث شده جزو کتب مشهوره متداوله (از قبیل کتب اربعه) باشد، این نحوه نقل، در واقع مسند خواهد بود؛ و الا داخل در مرسلات، می باشد.
گاهی نیز در چند حدیث که از یک اصل یا یک راوی نقل شده، در اولین حدیث سلسله روات، آورده شده و در بقیه به لفظ (و بهذا الاسناد)، از ذکر سلسله روات استغنا شده است.
غیر از آنچه گفتیم، طرق خاصی در کیفیت اختصار سند نزد
شیخ صدوق و
شیخ طوسی (در کتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب تهذیب) معمول است که اینک از نظر خوانندگان میگذارانیم.
صاحب معالم در کتاب
(منتقی الجمان ص ۲۱) فرماید: باید دانست که حال مشایخ ثلاثه (صاحبان
کتب اربعه حدیث
شیعه ) در ذکر
اسانید ، مختلف است.
شیخ کلینی سند حدیث را تماماً نقل مینماید، یا به سند حدیثی که قریباً گذشته ارجاع میدهد.
شیخ صدوق بیشتر سند را ترک کرده؛ ولی طریق متروکه را در آخر کتاب بهتفصیل آورده.
شیخ طوسی گاهی تمام سند را ذکر و زمانی بیشتر آنرا ترک میکند، و بسا که قسمتی را ترک و بقیه را ذکر نموده (که اهل فن درایه، ترک اوائل سند را تعلیق نامند) سپس در آخر تهذیب بهصراحت و نیز در
استبصار فرموده: هر حدیثی که قسمت اول سند را نیاوردهام ،به نام کسی است که حدیث مزبور از کتاب وی اخذ شده و طریق خود را به صاحبان کتب در کتاب (فهرست) یاد نمودهام.
صاحب معالم در فایده چهارم کتاب منتقی الجمان، طریق شیخ را به صاحبان کتب
اصول حدیث ، بهتفصیل آورده است.
پایگاه حدیث نت.