فتح مکه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: فتح مکه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، رحمت، رأفت.
پرسش: آیا اینکه در ماجرای فتح مکه، مردم غیر نظامی و نیز
زنان از رفتار لشکر پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در هراس بودند، صحیح است؟
پاسخ: در ماجرای فتح مکه، آنچه در پرسش آمده در منابع
حدیثی و تاریخی
شیعه و سنی یافت نشد؛ اما نقلهای دیگری مشابه آن وجود دارد که نشان از رحمت و مهربانی پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نسبت به کسانی دارد که از لشکر مسلمانان ترسیده بودند. البته ناگفته نماند، پیامبر گرامی اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ قبل از اینکه به مکه وارد شوند، به مسلمانان امر کردند در مکه به کسی صدمه و آزار نرسانند، مگر کسانی که با آنها به مبارزه برخیزند؛ اما سعد بن عباده که یکی از فرماندهان بود، پرچم را به دست گرفت و با خواندن رجزها و اشعاری، شعار
جنگ را زنده میکرد و از این جهت افرادی از ورود پیامبر به مکه ترسیدند؛ اما وقتی پیامبر آن را شنید، پرچم را از دست او گرفت و به شخص دیگری داد و دستور داد بهجای رجز سعد بن عباده گفته شود: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز روز رحمت و مهربانی است و بدین ترتیب شعار جنگ و
انتقام خاموش شد.
در مورد پیامبر اسلام و ماجرای فتح مکه چنین نقل شده: «وقتی با لشکر مسلحش به نزدیکی مکه رسید، یک زن با کوزه آبی از شهر بیرون آمده بود، تا چشمش به لشکر انبوه و مسلح افتاد، لرزید و گفت: «این همان کسی است که با آن همه اهانت بیرونش کردند، حالا برگشته و چه انتقامی از این مردم خواهد کشید و عجب دماری از روزگارشان خواهد درآورد.» پیغمبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ متوجه شد که این
زن ترسیده است. خود را از مرکب به زیر انداخت و صورتش را روی خاک گذاشت و گفت: «خدایا! نظر من به اینها نظر رأفت و
رحمت است. از من نترسید. من جنبه نبوت دارم، نه کبکبۀ سلطنت. من نظری جز رحم و عطوفت بر شما ندارم...».
با جستوجویی که در منابع
حدیثی و تاریخی شیعه و سنی در موضوع فتح مکه انجام شد، در مورد رأفت و مهربانی پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ نسبت به کسانی که با شعرها و
تبلیغ آتش جنگافروزی سعد بن عبادة ترسیده بودند، روایاتی نقل شده است؛ اما آنچه در پرسش آمده، در این نقلها یافت نشد. برخی از این
روایات به شرح زیر است:
حماس بن قیس بن خالد دیلی پیش از آنکه
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله به مکه بیاید، سلاحی آماده کرده بود و آن را تیز میکرد، در این هنگام زن او گفت: «این را برای چه آماده میکنی؟» حماس گفت: «برای
محمد و یاران او»، همسرش گفت: وای بر تو چنین نکن و با محمد جنگ و ستیز مکن که به خدا اگر محمد و اصحاب او را ببینی همین شمشیرت را هم از دست میدهی. مرد گفت: خواهی دید.
در ادامه گفته شده است: پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ وارد مکه شد؛ درحالیکه عمامهای سیاه بر سر داشت و پرچم بزرگ او هم سیاه بود. آن حضرت در ذی طوی میان مسلمانان ایستاد و سر خود را به علامت فروتنی برای خداوند متعال چنان پایین آورده بود که محاسن آن حضرت با لبه زین مماس و یا نزدیک به آن بود و سپاس
فتح مکه و کثرت مسلمانان را داشت. سپس فرمود: «العیش عیش الآخرة»؛ همانا
زندگی واقعی زندگی آن جهانی است.
همچنین در نقل تاریخی آمده است: پیش از ورود
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اسبها را در ذی طوی به هر سو میراندند و همین که رسول خدا میان ایشان آمد، آرام و بیحرکت شدند.
هنگامی که مشرکان در خندمه شکست خوردند حماس نیز که جزو آنها بود فرار کرده بهسرعت خود را به در خانه رسانید و از پشت در بر زنش فریاد زد: در را باز کن! زن او گفت: پس چه شد آنکه میگفتی؟ حماس این
شعر را خواند:
إنک لو شهدت یوم الخندمة ••• إذ فر صفوان و فر عکرمة
و أبویزید
قائم کالمؤتمة ••• و استقبلتهم بالسیوف المسلمة
یقطعن کل ساعد و جمجمة ••• ضربا فلا تسمع إلا غمغمة
لهم نهیت خلفنا و همهمة ••• لم تنطقی فی اللؤم أدنی کلمة
یعنی: اگر تو (ای زن) شاهد و ناظر واقعه خندمه بودی که صفوان و عکرمه هر دو گریختند و ابوزید مانند بیوه زن (ماتم زده) ایستاده بود و شمشیرهای
اسلام آنها را
استقبال میکرد که دست و ساعد و سر را میبرید. با ضربتی که جز خروش از آن شنیده نمیشد. آنها (مسلمین) به دنبال ما نعره میزدند، آنگاه (مرا معذور میداشتی) و یک کلمه در سرزنش من نمیگفتی.
در جمعیتی که با پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ حرکت میکردند، هزار نفر زره پوشیده بودند. رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ پرچم خود را به سعد بن عباده داده بودند و او پیشاپیش آن جمعیت حرکت میکرد. همینکه سعد با پرچم رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از برابر
ابوسفیان گذشت فریاد برداشت که ای ابوسفیان! امروز
روز خون ریختن است، امروز حرمتها از میان برمیخیزد و خدا قریش را خوار و زبون میسازد.
وقتی رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ به مقابل ابوسفیان رسید، ابوسفیان آن حضرت را صدا زد و گفت: آیا شما دستور دادهاید که خویشاوندانت را بکشند؟ سعد و همراهانش چنین پنداری داشتند و هنگامی که از اینجا عبور کرد به من گفت: ای ابوسفیان! امروز روز خونریزی است، امروز حرمتها از میان میرود و
خداوند قریش را خوار و زبون میسازد، من تو را در مورد قوم خودت به خدا سوگند میدهم و تو نیکوکارتر و مهربانتر و با پیوندترین مردم هستی. در این موقع، عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان گفتند: ای رسول خدا! ما از سعد در امان نیستیم که به قریش حملهای نکند. پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فرمود: «امروز روز رحمت و مهربانی است، امروز روزی است که خداوند قریش را عزیز و گرامی خواهد داشت!».
از ابن عساکر نقل شده است:زنی در راهی که میرفت، به رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ برخورد کرد و برانگیخته شد و اشعاری را از روی
ترس خواند که اشاره به رفتار ناشایست سعد بن عبادة داشت. وقتی پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ این اشعار را شنید، با او به مهربانی و رحمت و رأفت رفتار نمود و پرچم را از سعد بن عباده گرفت و به قیس پسر سعد داد.
گفتنی است، پیامبر گرامی اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ قبل از اینکه به
مکه وارد شوند، به مسلمانان امر کردند در مکه به کسی صدمه و آزار نرسانند، مگر کسانی که با آنها در معرض مبارزه درآیند.
اما ـ همانطور که گفته شد ـ سعد بن عباده که یکی از فرماندهان بود، پرچم را به دست گرفته و با خواندن رجزها و اشعاری شعار جنگ را زنده میکرد، و از این جهت افرادی از ورود پیامبر به مکه ترسیدند؛ اما وقتی پیامبر آن را شنید پرچم را از دست او گرفته و به شخص دیگری داد و دستور داد بهجای رجز سعد گفته شود: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز روز
رحمت و مهربانی است.
و بدین ترتیب این شعار هم خاموش شد.
پایگاه اسلام کوئست.