عصمت انبیا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: عصمت ، انبیا،
آیات .
پرسش: در مورد عصمت
انبیا ی الهی توضیح دهید؟ چرا برخی آیات، با عصمت آنان منافات دارند؟
پاسخ اجمالی: در پاسخ به سؤال فوق، چنین میتوان گفت:
برای دریافت پاسخ نیاز به بیان چند نکته است.
«عصمت»، یک حالت نفسانی در فرد
معصوم است که باعث روی گردانیدن او از
معصیت و کارهای زشت شده و او را از هرگونه خطا و نسیان حفظ مینماید، بدون آنکه باعث
سلب اختیار شود و یا جبری بر معصوم مستولی گردد.
راز
عصمت انبیا ، شهود و باور و
ایمان کامل و
عشق به ذات حق، و استشعار به عظمت خداوند و صفات جمال و جلال اوست. علاوه بر این، تأییدات و تسدیداتی از طرف خداوند برای تقویت و حفظ انبیا از
شر شیاطین و هوای نفس به ایشان افاضه میگردد.
دلایل عقلی متعددی بر لزوم عصمت انبیا وجود دارد که از جمله آنها، تحصیل غرض است.
اگر آیاتی از قرآن، با دلایل عقلی تعارض پیدا کرد، با دقت در مفاد آیات، باید معانی صحیح آنها را به دست آورده، و از ظهور ابتدایی چشمپوشی نمود.
آیات بسیاری بر وجود و لزوم عصمت در انبیا دلالت دارند، هرچند که واژهی «عصمت» در آنها ذکر نشده است.
أ: در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که انبیا ـ علیهمالسلام ـ را از مخلصان میشمارند، مثل: آیات ۴۵ تا ۴۸ سورهی ص. و
مخلَص کسی است که دست گمراهی
شیطان به او نمیرسد.
ب: آیاتی که بیانگر وجود «دایت الاهی» در انبیا میباشد، در
قرآن مجید فراوانند، مانند: آیات ۸۴ تا ۹۰ سورهی انعام. و کسی که مشمول
هدایت الاهی شد، گمراهی و لغزش در او معنا ندارد.
ج: خداوند متعال، در آیات متعددی دستور به
تبعیت از پیامبران داده و مردم را به
اطاعت بی قید و شرط از ایشان دعوت میکند. مانند:آیات ۳۱ و ۳۲ سوره آلعمران، آیهی ۸۰ سورهی نساء، و آیه ۵۲ سوره نور. و روشن است که
وجوب اطاعت بی چون و چرا از یک شخص، دلالت بر وجود
عصمت در آن فرد مینماید.
د: آیات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن، بر حفاظت همه جانبه
پیامبران از سوی خدا دلالت دارند.
ه: آیهی تطهیر (احزاب، ۳۲) دلالت روشنی بر وجود عصمت در شخص
پیامبر خاتم (ص) دارد.
آیاتی که ظاهراً با مقام عصمت سازگار نیستند، یا به صورت جمله شرطیه هستند که دلالتی بر وقوع
معصیت ندارند یا اینکه در واقع، مخاطب اصلی، عموم
مؤمنان هستند نه انبیا.
در مورد حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ که شبهات زیادی در مورد عصیان وی مطرح است، چنین میتوان گفت: اولاً، نهی در آیات مربوط به این بحث، نهی ارشادی است و نه مولوی. ثانیاً، اگر نهی
مولوی نیز باشد، از نوع تحریمی نبوده و صرفاً یک ترک اولی محسوب میشود و نه یک
گناه . ثانیاً، نشأه و عالمی که
حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ در آن بوده، عالم و نشئه تکلیف نبوده است و طبعاً، مخالفت در غیر عالم تکلیف،
عصیان مصطلح محسوب نمیشود.
اگر خداوند در مورادی با انبیای عظام به تندی سخن میگوید، از این باب است که بههرحال ایشان هم انسانهایی هستند که دارای
شهوت و غضب و قوای حیوانی و نفسانی بوده، و محتاج به نُصح و ارشاد الاهی میباشند، که اگر لحظهای به خود واگذار شوند، هلاک خواهند شد.
برای پاسخ دادن به سؤال مذکور، در ابتدا معنای «عصمت» را بررسی مینماییم.
علامه طباطبایی (قدس سره) میفرماید: «مقصود ما از عصمت، وجود چیزی است در فرد
معصوم که از وقوع وی در اموری که جایز نیست؛ مانند خطا یا معصیت، جلوگیری مینماید».
فاضل مقداد از
متکلمان بزرگ
شیعه ، تعریف کاملتری ارائه میکند: «عصمت، لطفی است که خداوند متعال در شخص مکلف انجام میدهد؛ بهگونهای که با وجود آن، برای ترک طاعت یا انجام معصیت داعی ندارد، با اینکه بر آن قادر است. و این لطف با پیدایش ملکهای برای آن مکلف که مانع از ارتکاب
معاصی است، حاصل میشود. افزون بر این، وی، نسبت به
ثواب طاعت و عقاب معصیت، عالم است و از مواخذه بر ترک اولی و یا فعلی که فراموش کند، میترسد».
نکتهای که لازم است بدان توجه شود، این است که: «عصمت» هیچگاه فرد معصوم را مجبور بر فعل طاعت یا ترک معصیت نمیکند و چنین نیست که معصوم، بر انجام
گناه ،
قدرت نداشته و اختیار از او سلب شده باشد، بلکه
ایمان کامل و
علم و
تقوا ی در حد اعلا، و به تعبیری، استشعار به عظمت خداوند متعال و توجه به
جمال و کمال او، مانع از این میشود که معصوم گرفتار معصیت گردد و یا از طاعت خدا سرباز زند. اضافه بر آن، در مورد
انبیا و
ائمه اطهار ـ علیهمالسلام ـ روایاتی وجود دارد دال بر اینکه ایشان مؤید به تأییدات الاهی هستند و خدا آنان را بهوسیله
روح القدس و روح الایمان و روح القوة و روح الشهوة و روح المدرج، تأیید و تسدید و تقویت مینماید.
قبل از تمسک به ظاهر آیات قرآن، توجه به این نکته ضروری خواهد بود که چون بین
عقل و
وحی تنافی وجود ندارد، لازم است آیات بهگونهای معنا شود که با حکم قاطع
عقل ، تعارض نداشته باشند.
در خصوص
عصمت انبیا ، تنها یک دلیل عقلی را ذکر میکنیم.
محقق
طوسی (ره) با عبارتی موجز میفرماید: «عصمت برای نبی لازم است تا اطمینان به وی حاصل شود و در نتیجه، غرض حاصل گردد».
بنابراین لزوم عصمت انبیا به دلیل وثوق به انبیاست.
برخی از محققان دلیل عصمت انبیا را چنین میفرمایند: «وقتی وجود خداوند ـ با همه صفات جمال و جلال او - ثابت شد و وحی ممکن و
نبوت عامه اثبات گردید، مطلب دیگری که عقل به آن حکم خواهد کرد، لزوم عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ
وحی میباشد، یعنی خدایی که برای هدایت بندگان، پیامبری را بر میگزیند، ضرورتاً پیامبری که از هرگونه سهو و نسیان - چه رسد به عصیان - در دریافت و ابلاغ وحی معصوم باشد، خواهد فرستاد؛ زیرا در غیر این صورت با حکمت
نبوت و انزال کتب و ارسال رسل ـ که ریشه در
حکمت آفرینش دارد ـ سازگار نخواهد بود. حکمت برانگیختن رسولان، هدایت
ناس است و راهنمایی مردم در صورتی حاصل میشود که پیام آور خدا از خطا و سهو و نسیان در دریافت و رساندن وحی معصوم باشد.
این اصل کلامی ریشه در صفات الاهی، از جمله علم و قدرت و حکمت آفرینش، حکمت
تشریع ، و بالاخره تنزه خداوند از هرگونه قبح،
ظلم و عبث دارد. اگر رسولی در دریافت یا رساندن وحی خطا کند،
جهل یا عجز و یا ناشایستگی در کار ربوبی را نشان خواهد داد؛ بلکه اگر پیامبری ضرورتاً معصوم نباشد، یا در هدایت وی اشتباه عمدی یا سهوی رخ خواهد داد و یا لااقل، امت اعتماد لازم بر خصوص پیامبری او، یا الاهی بودن همه تکلیف و پیامهایش نخواهند داشت. در قسم اول، اغرا به جهل و گمراهی مردم و در صورت دوم، لغو و عبث لازم میآید و ساحت
مقدس ربوبی از هر دو امر منزه است.
"
تاکنون، تعریف عصمت بازگو گردید، و راز عصمت انبیا نیز روشن شد و برخی از ادلهی عقلی بر وجود و لزوم ملکهی عصمت در انبیا نیز بررسی گردید. در ادامه، طی دو بخش به بررسی آیات قرآنی میپردازیم: بخش اول، آیاتی که بیانگر عصمت انبیا میباشند. بخش دوم، آیاتی که در ظاهر با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند. و در پایان، نتیجهی پاسخ روشن خواهد شد.
بخش اول: آیاتی که دلالت بر عصمت انبیا دارند: در قرآن، آیات بسیاری وجود دارد که دلالت بر وجود ملکهای به نام «
عصمت » در انبیا دارند هرچند که واژهی «عصمت» در آنها نیامده است. اما معنا و مفهوم و یا لوازم آن ملکه را از آیات
قرآن میتوان استفاده نمود. این آیات در چند دسته قابل بررسی است.
آیاتی که
انبیا ـ علیهمالسلام ـ را از مخلصان میشمارند. و مخلصان، کسانی هستند که دست اغوای شیطان از دامان آنان کوتاه است. در نتیجه، باید معصوم باشند.
در سورهی مبارکه ی «صاد» میفرماید: «و به خاطر بیاور بندگان ما،
ابراهیم و اسحاق و
یعقوب را، صاحبان دستها و چشمها. ما آنها را
خالص کردیم به خلوص ویژهای، و آن یادآوری سرای
آخرت بود. و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند. و بهخاطر بیاور اسماعیل و یسع و ذوالکفل را که همه از نیکان بودند».
در این آیات، نام عدهای از انبیا، که از «مخلصان» و از «اصفیا» هستند، برای نمونه، ذکر شده است. و مخلصان کسانی هستند که در تیررس شیطان قرار نمیگیرند. چنانکه قرآن، از قول شیطان، میفرماید: «به عزتت قسم که آنها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگانت را که
مخلصان از ایشانند».
و نیز:«و بیگمان آنها را گمراه خواهم کرد مگر بندگانت را که مخلصان از ایشانند».
آیاتی که بیانگر وجود «دایت الاهی» در انبیا میباشد؛ مانند: «و اسحاق و
یعقوب را به او (
ابراهیم ) بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم و نوح را نیز پیش از آن هدایت کردیم و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و
یوسف و
موسی و هارون را (هدایت کردیم) اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. و همچنین
زکریا و یحیی و
عیسی و الیاس را، همه از صالحان بودند. و از پدران و فرزندان و برادران آنها برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خدا است... اینها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن و بگو: در برابر این
رسالت پاداش از شما نمیطلبم. این رسالت چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست».
این آیات دلالت بر این دارند که انبیا، هدایت الاهی یافتهاند.
و در سورهزمر میفرماید: «و کسی را که خدا هدایتش کرده باشد، گمراه کنندهای برای وی نخواهد بود».
پس کسی که تحت هدایت الاهی قرار گیرد، هرگز گمراه نخواهد شد و چون
گناه و معصیت یک نوع گمراهی است؛ پس میتوان نتیجه گرفت که انبیای الاهی معصوم هستند.
اینکه در آیات فوق، انبیا جزء برگزیدگان بر شمرده شدهاند، دلیل دیگری بر عصمت انبیا میباشد؛ زیرا آنان برگزیده شدهاند تا دیگران را هدایت کنند، پس مسلماً خودشان هدایت یافته و معصوماند. علاوه بر این که در آیه اخیر، خداوند به
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ امر میکند که به هدایت آنها اقتدا کند و مسلم است که
اقتدا کردن پیامبر خاتم، با آن جلالت قدر و مقام، به پیامبران دیگر، بر عصمت ایشان دلالت دارد و الا اقتدا نمودن بدون قید و شرط به کسی که معصوم نیست چهبسا به گمراهی بیانجامد.
آیاتی که مسلمانان را به اطاعت از پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و اقتدای به او دعوت مینماید؛ مانند: «بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و
گناهان شما را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. بگو: از خدا و فرستاده او
اطاعت کنید و اگر سرپیچی کنید خداوند
کافران را دوست نمیدارد».
یا در سوره
نساء ، میفرماید: «و کسی که پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ را اطاعت نماید همانا خداوند را اطاعت نموده است».
آیات دیگری هم وجود دارد که بر اطاعت بدون قید و شرط از
رسول خدا دلالت دارند و اگر اطاعت فردی بدون قید و شرط باشد، نشانگر عصمت اوست و از
گمراهی و زلل باید در امان باشد و الا، موجب گمراهی دیگران خواهد شد.
غیر از این سه دسته، آیات دیگری هم وجود دارد که بر عصمت پیامبران یا شخص پیامبر
اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در ابلاغ
وحی ، دلالت میکنند، که به دو نمونه از آنها اشاره میشود:
آیه اوّل: «دانای غیب او است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را
ابلاغ کردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است».
آیه دوم:«
انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً ».
ارادهی خدا در این آیه، اراده
تکوینی است و نه
تشریعی ؛ی
و چون ارادهی الاهی تخلفناپذیر است، روشن میشود که اراده قطعی خداوند بر این تعلق گرفته است که اهلبیت از هرگونه رجس و پلیدی و
گناه پاک باشند که همان مقام عصمت است.
در اینکه اهلبیت چه کسانی هستند، فعلاً محل بحث ما نیست؛
اما مسلماً
پیامبر خاتم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ در میان آنان میباشد. هدف ما نیز اثبات عصمت انبیا از طریق آیات
قرآن است. پس به طور یقین، آیه بیانگر عصمت پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از هرگونه
گناه و آلودگی است و با ضمیمه «عدم القول بالفصل» عصمت کلیه
انبیا ثابت میشود. به بیان دیگر در مورد عصمت انبیا بیشتر از دو قول وجود ندارد: یکی وجود عصمت و دیگری، عدم وجود عصمت. قول سومی که بیانگر
تفصیل باشد و عصمت را در برخی، مثلاً پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله، اثبات و در دیگر انبیا نفی نماید، وجود ندارد. پس اگر ما عصمت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ را ثابت کردیم، لازمهاش معصوم بودن سایر انبیا نیز هست.
بخش دوم، آیاتی که ظاهراً با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند: در قرآن مجید، آیاتی وجود دارد که ظاهرشان با عصمت انبیا ناسازگار است. ولی باید توجه داشت وقتی که
عصمت انبیا بهدلیل عقلی ثابت شد، باید در معنای آیهای که با
دلیل عقلی منافات دارد، دقت کرده و در فهم مراد حقیقی آیه تلاش نمود. بدیهی است که بررسی تمام آیات نیاز به مجال وسیعی دارد و به کتابهای تفسیری مفصل باید مراجعه شود. لکن در حد پاسخ به سؤال مطرح شده، بعضی از این آیات بررسی میشود:
«به تو و همه پیامبران پیشین
وحی شده که اگر
مشرک شوی تمام اعمالت تباه خواهد شد و از زیان کاران خواهی بود، بلکه تنها خدا را
عبادت کن و از شکرگزاران باش».
ممکن است توهم شود که امکان
مشرک شدن برای انبیا هم وجود دارد و راه
شرک بر روی آنان نیز باز است والا، این آیه آنان را برحذر نمیداشت.
انبیا، قدرت و اختیار مشرک شدن را دارند، زیرا چنان که گفتیم عصمت به معنای سلب اختیار و قدرت بر شرک یا گناه نیست، ولی هرگز مشرک نخواهند شد؛ زیرا بالا بودن سطح
معرفت آنها و ارتباط مستقیم و مستمرشان با مبدأ وحی، از این که یک لحظه هم فکر شرک را به مخیله خود راه دهند، مانع میشود.
اولاًمفاد آیه فوق یک جمله شرطیه است که دلالت بر وقوع «تالی» در صورت واقع شدن «مقدم» دارد، نه این که دلالت بر واقع شدن فعل داشته باشد.
ثانیاً:مقصود آیه، بیان خطر شرک است و میفهماند که شرک از هیچ کس حتی
پیامبران قابل قبول نیست. در واقع با این تعبیر،
تکلیف سایر
مؤمنان را روشن مینماید. چنان که در
زبان عربی ضرب المثلی است که میگوید: «وایاک اعنی واسمعی یا جارة»
. یا در فارسی که «به در میگوید تا دیوار بشنود».
نیز از حضرت
امام رضا ـ علیهالسلام ـ نقل شده است که فرمود: «منظور از اینگونه آیات، امت است؛ هرچند که مخاطب رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ باشد».
نظیر آیه فوق، آیه دیگری است که میفرماید: «هرگز
یهود و
نصارا از تو راضی نخواهند شد تا از آیین آنان پیروی کنی. بگو
هدایت الاهی تنها هدایت است و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آن که آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.»
اگر سؤال شود: آیا پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ با آن مقام عصمت، ممکن است از هوی و هوسهای یهود پیروی نماید؟ جواب این است که: اولاً، بیان فوق، یک جمله شرطیه است و جمله شرطیه دلالت بر وقوع ندارد. ثانیاً:
معصوم بودن پیامبر، گناه را بر او محال نمیکند. هرچند که
علم و
تقوا و
ایمان پیامبر در حدی است که سراغ گناه نمیرود. ثالثاً: ممکن است این خطاب متوجه همه مردم باشد.
«هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو میکرد، شیطان القائاتی در آن میکرد؛ اما خداوند القائات شیطان را از میان میبرد، سپس آیات خود را استحکام میبخشید و خداوند علیم و
حکیم است. هدف این بود که بدانند این حقی است از سوی پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن
خاضع گردد و خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به سوی
صراط مستقیم هدایت میکند».
این آیات از مهمترین دستاویزهای قایلان به عدم
عصمت انبیا میباشد. مستشرقان نیز برای تشکیک در
صدق وحی، این آیات را مطرح کردهاند و گویا القای شیطان در آرزوهای پیامبران را به معنای دخالت شیطان در کار وحی گرفتهاند و در حقیقت میخواهند عصمت پیامبران را در تلقی و ابلاغ وحی نفی نمایند.
یا منظور آنان این است که شیطان در قلوب پیامبران وسوسه کرده و عزم ایشان را سست مینماید تا دست از هدایت قومشان برداشته و آنان را قومی غیر قابل هدایت بدانند؛
درحالیکه مسلماً منظور آیه چنین معنایی نیست؛ چنانکه خداوند صریحاً القائات را از ساحت
مقدس انبیا و حتی بندگان شایسته،
نفی مینماید.
بنابراین، تفسیر صحیح آیات فوق به شرح زیر است: در هر برههای که پیامبران برای هدایت بشر ارسال میشدند تا آیات الاهی را برای مردم بیان کنند، همیشه شیطانهایی از
جن و
انس قصد داشتند مزاحم
دعوت آنان شوند و مطالبی را برای انحراف مردم القا کنند تا اثرات هدایتخش تبلیغ پیامبران را خنثا نمایند. آنها میخواستند مردم را گمراه کنند و به مخالفت با
انبیا برانگیزانند؛
چنانکه خداوند میفرماید: «به ایشان وعده میدهد و آرزوها را نشانشان میدهد و شیطان جز گمراهی وعدهای به ایشان نخواهد داد».
در این آیات خداوند میفرماید: ما هم در مقابل این فعالیتهای شیطانی دستبسته نیستیم و به یاری پیامبران و
مؤمنان میشتابیم و آنان را غلبه میدهیم.
آیات مربوط به حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ که در چندین مورد ذکر شده است؛ از جمله: آیات ۳۷ و ۳۵ سوره بقره
و آیات ۲۴ و ۱۹ سوره اعراف
و آیات ۱۱۵ الی ۱۲۳ سوره طه.
که ظاهر آنها بر فریب خوردن آدم از شیطان و عصیان و گمراهی او دلالت میکند و در نتیجه بیانگر عدم
عصمت او است!
پاسخ به این شبهه از چند طریق امکانپذیر است:
اوّلاً، نهی در آیات، نهی ارشادی است و نه مولوی و تحریمی، و زبان این نهی، زبان ناصح مشفق است که از
عاقبت عمل خبر میدهد، و عدم انجام امر ارشادی و یا ارتکاب نهی ارشادی، خللی به عصمت وارد نمیسازد.
ثانیاً، با فرض اینکه امر و نهی در آیات،
مولوی باشد، غیر الزامی و تنزیهی هستند که از آن به ترک اولی تعبیر میشود و ارتکاب آن،
گناه مطلق مصطلح شمرده نشده، بلکه گناه نسبی محسوب میگردد؛ یعنی شایسته نبود چنین عملی از چنان شخصی صادر شود و به قول مشهور «
حسنات الابرار سیئات المقربین».
"
ثالثاً، آنچه که مخالف مقام عصمت است،
عصیان یک انسان
مکلف میباشد؛ درحالیکه حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ در زمان و مکانی بوده که عالم
تبلیغ و
تشریع و تکلیف نبوده است؛ بلکه بعد از هبوط و
سکونت بر روی
زمین و تشریع
شرایع و
انزال کتب ،
تکلیف الاهی شروع شده است. پس مخالفتهای قبل از
شریعت نمیتواند ناقض مقام عصمت باشد.
از سوی دیگر شاید بتوان گفت: مراد از آدم، در آیات، مقام آدمیت و بشریت باشد؛ نه شخص آدم ابوالبشر که از انبیا و اصفیای الاهی گردید.
علاوه بر اینکه اگر مراد، آدم ابوالبشر باشد، ظاهر آیات این است که پیامبری را بعد از «
توبه » به او دادند؛ نه قبل از آن. پس اگر کسی بر این عقیده باشد که پیامبران در زمان رسالتشان مصون از
گناه و اشتباه هستند، ضرری به عصمت وارد نمیشود. مگر این که نظر او این باشد که
معصومان از بدو
تولد میبایست دارای عصمت باشند.
این آیات موهم این معنا هستند که بعضی از پیامبران دچار
خطا یا گناهی شده و یا اعتراف به اشتباه خود کردهاند که مخلبه
مقام عصمت است. این آیات در مورد
حضرت نوح ، ابراهیم، یوسف، موسی، داود، سلیمان، ایوب و یونس ـ علیهمالسلام ـ است؛ اما بررسی آنها فرصت فراوانی میطلبد. ازاینروی علاقهمندان میتوانند به کتابهای تفسیر مراجعه نمایند.
آیاتی که مربوط به عصمت شخص حضرت
خاتم الانبیا ،
نبی مکرم
اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ میباشد و دستاویز مخالفان قرار گرفته است. از جمله، آیات
سوره فتح است که میفرماید: «
انا فتحنالک فتحاً مبیناً. لیغفرلک اللَّه ماتقدم من ذنبک وماتأخر و یتّم نعمته علیک و یهدیک صراطاً مستقیماً ».
ظاهر آیات بر این دلالت دارد که
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ گناهانی داشته و خواهد داشت و خداوند به وسیله
صلح حدیبیه و فتحی که برای او حاصل شد، آنها را میآمرزد.
جواب این است که:
اولا«ذنب» و «غفران» در آیه مذکور در معنای لغوی خود به کار رفتهاند. «
ذنب » در لغت به معنای آثار شوم و تبعات عمل و «
غفران » به معنای ستر و پوشاندن است. در نتیجه، معنای آیه این خواهد بود: ما به تو فتحی عنایت کردیم تا بهوسیلهی آن عواقب کار رسالت تو پوشش داده شود.
مشرکان مکه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، ذهنیات نادرستی دربارهی اسلام و شخص پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ داشتند که پیروزیهای بعد به همهی آنها خط بطلان کشید و تبعات دعوت پیامبر هم که در آغاز، زندگی
مشرکان را از هم پاشیده بود، به وسیله
پیروزی وی، کمکم به دست فراموشی سپرده شد.
با این وصف «ذنب» و «
غفران » در این آیه، در معنای اصطلاحی خود به کار نرفتهاند. بنابراین هیچ منافاتی با مقام عصمت نخواهند داشت.
ثانیاً:به فرض که «ذنب و غفران» در معنای اصطلاحی خود به کار رفته باشند، مقصود، عملی است که از نظر مشرکان گناه بوده و خلاف
قانون آنان باشد، نه مخالفت با قانون الاهی؛ تا این که تنافی با مقام عصمت داشته باشد.
نظیر آیهی فوق، آیه ۴۳ سوره
توبه است که میفرماید:«
عفااللَّه عنک لمِ أذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین ».
که عدهای عفو و بخشش خداوند را دلیل بر وجود گناه برای پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ گرفته و پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ را غیر معصوم پنداشتهاند.
جمله «
عفاالله عنک » یک جملهی خبریه است که ارادهی انشا از آن شده است و در حقیقت،
دعا و تقدیر و تکریم نسبت به ساحت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ میباشد؛ مانند «ایدک اللَّه» و «رحمک اللَّه» و امثال آن. در نتیجه هیچ منافاتی با مقام
عصمت ندارد. و به تعبیر استاد
علامه طباطبایی (قدس سره) معنایی که مخالفان از آیه ارائه دادهاند، در حقیقت، بازی با
کلام خداوند است و نشان از این دارد که معانی آیات را درست نمیفهمند.
یا به تعبیر دیگر، با «الفبای» قرآن آشنا نیستند.
در مورد آیات دیگر که در ظاهر منافی با مقام عصمت پیامبر
اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ است، بحث جداگانهای مطرح ننموده و مطالب ارائه شده کافی به نظر میرسد.
اما اینکه چرا در قرآن اینگونه آیات هست و چرا خداوند با پیامبرانش اینگونه سخن میگوید (احیاناً با لحن تند) به این دلیل است که:
پیامبران با همه علو مقام و شأن و عصمتی که دارند، مانند دیگران انسانهایی هستند که دارای
شهوت و
غضب و
غرایز و امیال نفسانی بوده و نیازمند راهنمایی و ارشاد الاهی میباشند و اگر لحظهای به خود واگذار شوند، هلاک خواهند شد و برای چنین اشخاص مهمی که رهبری جامعه را به عهده دارند، یک لحظه
غفلت یا ضعف و سستی در کار
رسالت ، گناهی بزرگ محسوب میشود. لذا چنین تعبیرات شدیدی در مورد آنان بیان شده، کمااین که هیچ گاه مستغنی از دعا و آمرزش و عفو الاهی نیستند.
اولاً، با وجود دلایل عقلی و نقلی، باید از ظواهر آیاتی که با مقام عصمت
انبیا سازگار نیستند، دست کشید. ثانیاً، بسیاری از آیات فوق اگر درست معنا شوند، منافاتی با مقام عصمت انبیا ندارند. ثالثاً، آیات زیادی در قرآن هست که دلالت بر وجود و لزوم
عصمت در انبیا دارد که نمونههایی از آنها ذکر گردید.
۱. آیت اللَّه
جعفر سبحانی ، مفاهیم القرآن، ج ۴ و ۵.
۲.
علامه طباطبایی ، تفسیر المیزان، ذیل آیات مورد بحث.
۳. استاد
مصباح یزدی ، آموزش عقاید، ج ۲.
۴. آیت اللَّه
مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث.
پایگاه اسلام کوئیست.