کتاب دین و روان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: کتاب دین و روان، ویلیام جیمز، مبانی دین اسلام.
پرسش: آیا کتاب دین و روانِ ویلیام جیمز با مبانی ما سازگاری دارد؟
پاسخ: نظریه ویلیام جیمز در اثر او به نام تنوع تجارب دینی (دین و روان) را میتوان نوعی تجربهگروی دینی تلقی کرد. سنت تجربهگروی دینی از
شلایر ماخر آغاز شد و توسط اُتو و
ویلیام جیمز ادامه یافت. درباره فایده این
کتاب همین بس که شهید مطهری در کتاب
تعلیم و تربیت در اسلام میگوید: «انصافاً کتاب خیلی خوبی بود». وی همچنین از نکات مثبت این کتاب در همه آثارشان استفاده نمودهاند و یادی از ویلیام جیمز کردهاند.
از آنجایی که نکات مفید این
کتاب بسیار قابل توجه است، ما در ابتدا به بیان نکات مثبت این کتاب طبق مبانی
دین اسلام میپردازیم. (نظریه ویلیام جیمز در اثر او به نام تنوع تجارب دینی (دین و روان) را میتوان نوعی تجربهگروی دینی تلقی کرد. سنت تجربهگروی دینی از
شلایر ماخر آغاز شد و توسط اُتو و
ویلیام جیمز ادامه یافت.) در این راستا سعی داریم از نظرات استاد
شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) درباره این کتاب استفاده کنیم و سپس بخشهایی از این کتاب خواهیم پرداخت.
برخی نکات مثبت کتاب دین و روان، عبارتاند از:
مؤلف درباره دین میگوید:
دین محرک بشر به سمت تحقیق و کشف واقع است و بعد از اینکه دین حقایقی را ارائه داده،
علم دو مرتبه رفته است، ببیند قضیه از چه قرار است و سرانجام نشانههایی هم بر
صدق و تأییدش پیدا کرده است.
ویلیام جیمز میگوید من بهخوبی میپذیرم که سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و در جایی دیگر اشاره دارد که
فطرت دل انسان برحسب ساختمان روحی خود متمایل و خواهان
خدا آفریده شده است. از بیانات متعددی برمیآید که ایشان اعتقاد دارد که
دین و گرایش به خدا امری است فطری.
جیمز، گوهر همه
ادیان را در
تجربه عرفانی و حالات عرفانی خلاصه میکند. وی به این حالات و فلسفههای درونی اصالت میدهد.
شهید مطهری با توجه به کتاب دین و روان میگویند: ویلیام جیمز، مؤلف کتاب، درباره امور غیر مادی (دنیای ماورایی) چنین میگوید: درست است که سرچشمه بسیاری از امیال درونی ما امور مادی و طبیعی است؛ ولی بسیاری از آنها هم از دنیایی ماورای این
دنیا سرچشمه میگیرند. دلیل اینکه اصولاً بسیاری از کارهای بشر با حسابهای مادی جور درنمیآید همین است.
جیمز درباره حالات مذهبی میگوید: من در هر امر «مذهبی» همیشه نوعی وقار، صمیمیت، وجد، لطف و
محبت و
ایثار میبینم. حالات روانی ـ مذهبی خواصی دارد که آن خواص با هیچ حالتی از حالات بشر تطبیق نمیکند.
به عقیده ویلیام جیمز فکر مذهبی دنیایی خشک بیروح، سرد و مکانیکی به ما عرضه نمیکند.
جهانبینی مذهبی جهان را به جهانی جاندار و دارای شعور و آگاهی تبدیل میکند.
طبق نظر اسلام نیز جهان هدفدار و مخلوق خداست و دنیا محل تجارت
مؤمنین،
آزمایش و سکوی پرش
مؤمن به سمت
کمال و
رشد است و در چنین جهانبینیای فرد دچار یأس نمیشود و مشکلات و تزاحمات زندگی مادی او را به بن بست، ناکامی و
افسردگی نمیرساند. ویلیام جیمز معتقد است افرادی که جهان را سرشار از شرور، تباهی و
فساد میبینند (بدبینی به هستی دارند)، راه چارهای برای
سعادت بشر ندارند مگر پوچی و
خودکشی. وی درباره افراد
بدبینی (مثل نیچه، مارک اورل و شوپنهاور) میگوید: آنها مانند موشی که در زیر تله جیرجیر میکند، باید آه بکشند و ناله کنند.
کلمات این افراد نمیتواند به بدبختیها و مشقتهای
زندگی، معنای
مذهب را بدهد.
یکی از استعدادهای خاص انسانی که در
انسان اصالت دارد، بُعد نیایش و پرستش است. در
قرآن داریم «
فاقِم وجهک للدینِ حنیفاً فطرةَ اللهِ اللّتی فَطَرَ الناسَ علیها؛
پس روی خود را متوجه آیین خالص
پروردگار کن. این فطرتی است که
خداوند انسانها را بر آن آفریده است».
ویلیام جیمز براساس سی سال تحقیق درباره حالات روانی ـ مذهبی افراد به این گرایش اصیل حس مذهبی،
اعتراف کرده است.
برخی روانشناسان و
دانشمندان دیگر که به این بعد و حس
خداجویی فطری اشاره کردهاند، از این قرارند: انیشتاین، الکسیس کارل، برگسون و یونگ.
شهید مطهری در
کتاب توحید خود درباره نظر جیمز، درباره احساس مذهبی میگوید: خیلی حرف عالی و جالبی است؛ (جیمز) میگوید:
فلسفه و علوم یا علم کلام مذهب را به وجود نیاورده است. این احساس مذهبی است که اینها را به وجود آورده است.
ویژگیهای زندگی مذهبی، عبارتاند از:
این دنیای محسوس قسمتی از کل هستی است و
ارزش این
دنیا به
عالم غیب برمیگردد.
دعا و
نماز و ارتباط با خدا کاری است با اثر و نتیجه، و آن، ایجاد یک جریان قدرت و نیرویی است که بهطور محسوس دارای آثار مادی و معنوی میباشد.
از نظر ویلیام جیمز
تجربه زندگی دینی دو صفت بارز دارد:
در پرتو این حالات شهودی و عرفانی، زندگی سرشار از نشاط شاعرانه میشود.
یک
اطمینان و
آرامش باطنی برای فرد ایجاد میگردد.
اثرات حالات عرفانی، بدین شرح است:
این حالات در روحیه کسانی که بدان حالتها نائل میشوند، استحکام و نیرویی شگفت ایجاد میکند.
کسانی که این حالتها را درک نمیکنند، اجباری ندارند آنها را قبول کنند.
این تجارب، دورنمایی از حقایق را نشان میدهد و فقط برای مردم عرفانی
حجیت دارد؛
اما مردم غیر عرفانی نیز حد ضعیفی از آن حالات را دارا هستند.
ویلیام جیمز در جایی دیگر چهار نشانه برای حالات عرفانی میشمارد:
۱. وصفناپذیر بودن؛
۲. وجدانی بودن؛
۳. زودگذر بودن این حالات؛
۴. حالات پذیرش و قبولی (برخلاف حالات
مرتاضان)، پس از این حالات اثراتی در
روح فرد باقی میگذارد و زندگی درونی فرد را منقلب میکند.
درباره فایده این
کتاب همین بس که شهید مطهری در کتاب
تعلیم و تربیت در اسلام میگوید: «انصافاً کتاب خیلی خوبی بود». وی همچنین از نکات مثبت این کتاب در همه آثارشان استفاده نمودهاند و یادی از ویلیام جیمز کردهاند.
برخی نکات منفی کتاب دین و روان، بدین شرح است:
در
فلسفه غرب به
مکتب پراگماتیسم (
اصالت عمل) برمیخوریم. این مکتب فلسفی به وسیله اندیشمندان آمریکایی در آستانه قرن بیستم به وجود آمد و مشهورترین ایشان، ویلیام جیمز (
روانشناس و فیلسوف معروف) است.
این مکتب قضیهای را حقیقتی میداند که دارای فایده عملی باشد. جیمز که روش خود را تجربی خالص مینامید، در تعیین قلمرو
تجربه با دیگر تجربهگرایان اختلافنظر داشت و آن را علاوه بر
تجربه حسی و ظاهری، شامل
تجربه روانی و
تجربه دینی هم میشمرد و عقاید مذهبی ـ مخصوصاً اعتقاد به قدرت و
رحمت الهی ـ را برای سلامت روانی مفید، و به همین دلیل، حقیقت میدانست و خود وی که در بیست و نه سالگی دچار یک بحران روحی شده بود، با توجه به
خدا و قدرت او بر تغییر
سرنوشت انسان بهبود یافت؛ ازاینروی بر
نماز و نیایش تأکید میکرد؛ ولی خدا را هم کامل مطلق و نامتناهی نمیدانست؛ بلکه برای او هم تکامل، قائل بود و اساساً عدم تکامل را مساوی با سکون و دلیلِ نقص میپنداشت.
ویلیام جیمز همچنین بر اراده آزاد و نقش سازنده آن تأکید داشت و در این جهت، با پیروان
اگزیستانسیالیسم همنوا بود.
فصل پنجم در کتاب دین و روان به نام «مذهب در عمل» عنوان خورده است: ویلیام جیمز در اینجا و در جاهای متعددی، از این کتاب به اندیشه پراگماتیسمی (اصالتِ عمل) خود اشاره دارد. وی میوهها و نتیجههای زندگی معنوی را بهترین نشانه برای ارزشمندی آن میشمارد و میگوید عقایدی که بار و ثمرههایش بیشتر است، حقیقیتر است. اگر در سخن او دقت کنیم، معنی «خدا وجود دارد» را باید چنین
تفسیر کنیم؛ چون
اعتقاد به او برای بشر مفید است، پس خدا وجود دارد؛ یعنی باید بسنجیم و ببینیم آیا آن اعتقاد برای بشر نافع است یا نه (
حقیقت در مقابل بیثمر بودن است).
شهید مطهری میگوید: «
حق بودن یعنی واقع بودن و نفسالامر بودن و رتبهای از وجود را شاغل بودن، مفید بودن یک امر اضافی است و در رابطه با آن شیء است برای ما یک شیء حقیقی و واقعیت ممکن است، باشد ولی برای ما مفید نباشد بلکه منشأ شر باشد».
جیمز و جان دیویی عقیده دارند که حقیقت مثل
واقعیت متغیر است و هیچ حقیقت ثابتی نداریم؛ اما ما به چنین حرفی اعتقاد نداریم و حساب حقیقت را از نظر ثبات با واقعیت (البته مادی) جدا میکنیم. آنها میگویند حقیقت یعنی چیزی که مفید فایده باشد نه اینکه حقیقت چون حقیقت است، مفید فایده است؛ بلکه اساساً حقیقت جز مفید بودن معنایی ندارد. هرچه مفید است حقیقت است و هرچه مفید نیست، حقیقت نیست.
از نظر
فلاسفه اسلامی، حقیقت ثابت است و
اندیشه علمی را گویند که مطابق با واقع باشد و حقیقت در مقابل خطاست.
خلاصه باید توجه کرد که این اندیشمندان در بخشی از افکار و نظریات با ما هماهنگاند و در پارهای دیگر، اختلافنظر عمیق وجود دارد.
۱. خانواده و نظریه سیستمها، ترجمه مصطفی تبریزی.
۲. آدمسازی، تالیف ویلیجینا ستیر، ترجمه دکتر بیرشک.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «کتاب دین و روان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۲/۲۵.