پاکی دل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قلب، فؤاد،
دل.
پرسش: در مورد روشنی و پاکی دل (
قلب) توضیح دهید؟
معادل «قلب» در فارسی همان لفظ «دل» است که در نظم و نثر فراوان به کار برده میشود؛ مثلاً وقتی میگویند: «دلت را پاک کن»، «دل نورانی داشته باش» و... در همه موارد مراد همان چیزی است که در عربی به آن «قلب» یا «
فؤاد» گفته میشود.
قلب در قرآن از موقعیت بسیار ممتازی برخوردار میباشد، و اکثر کارهای نفسانی به او نسبت داده شده است، از قبیل:
ایمان،
کفر،
نفاق،
تعقل، فهم، قبول حق و عدم قبول آن،
هدایت،
ضلالت، آرامش و...
بالاتر از این، مقام قلب در قرآن آنچنان عالی است که آنجا که سخن از وحی (یعنی
ارتباط انسان با خدا) به میان میآید قلب ذکر میشود. خدا در قرآن به
پیامبر میفرماید: «روح الامین (
جبرئیل) قرآن را بر قلب تو نازل کرد تا از بیمدهندگان باشی».
بنابراین میتوان گفت حیات، بستگی به قلب و روح دارد، اوست که بدن را اداره میکند، تمام اعضاء و جوارح مسخر او هستند، و همه اعمال و حرکات از قلب سرچشمه میگیرد. پس میتوان گفت که
سعادت و
شقاوت انسان به چگونگی قلب او بستگی دارد.
از قرآن و احادیث استفاده میشود، همچنانکه بدن انسان گاهی سالم است و گاهی
بیمار، قلب او هم گاهی سالم است و گاهی بیمار، خدا در
قرآن کریم میفرمایند: «روزی که مال و اولاد برای انسان سود ندارند مگر کسی که با قلب سالم به سوی خدا رجوع کند.»
چنانکه ملاحظه نمودید در این آیه و آیات دیگر سلامت به قلب نسبت داده شده و حتی سعادت اخروی انسان را منوط به این میدانند که با قلبی سالم و خاشع به سوی خدا بازگردد.
با کنار هم قرار دادن آیات و روایات مربوط به قلب میتوان اینگونه نتیجه گرفت که معصومین قلب را به سه دسته تقسیم نمودهاند:
قلبی است که از
فطرت اصلی خود منحرف شده و به عالم بالا نمینگرد بلکه فقط به امور دنیا مینگرد. به همین جهت
خدا و
جهان آخرت را مشاهده نمیکند. چنین قلبی نور ایمان در آن نمیتابد و یکسره تاریک است.
درب قلب مؤمن به سوی عالم بالا و جهان غیب مفتوح است. چراغ ایمان در آن روشن شده و هیچگاه خاموش نخواهد شد. در چنین قلبی جز خدا و فرشتگان مقرب الهی کسی و چیزی جای ندارد و یکپارچه نور و سرور و شوق و صفاست.
قلب مؤمنی که گاهی هم به گناه آلوده میشود. قلب چنین فردی تاریک و مسدود نیست، بلکه به وسیله نور ایمان روشن شده و برای دریافت کمال و افاضات الهی مفتوح میباشد. لیکن در اثر
گناه، نقطه سیاهی در آن به وجود آمده و بدین وسیله
شیطان در آن راه یافته است. در چنین قلبی هم فرشتگان راه دارند و هم شیاطین.
فرشته از دریچه ایمان وارد میشود و او را دعوت به خیر میکند و شیطان از نقطه سیاه نفوذ میکند و او را دعوت به بدی میکند. اینان همواره در حال نزاع و جدال هستند، و زندگی باطنی و سرنوشت اخروی انسان هم بستگی به نتیجه این جدال دارد و از همین روست که
جهاد با نفس هم ضرورت پیدا میکند.
حضرت علی (علیهالسّلام) در وصیتنامه خویش به فرزندش
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) میفرمایند: «ذَکِ قَلبَکَ بالاَدبُ کَما تُذَکی النارُ بِالحُطَبِ»
دل خود را با ادب پاک و روشن بدار، چنانکه آتش را با هیزم برافروخته نگه میدارند. در این کلام قلب انسان به آتشی تشبیه شده است که اگر آن را رها کنند خاموش میشود. و اگر هیزم بیاورند و در آن آتش بیندازند، افروخته میشود، همانگونه که آتش، فروزش و روشنی را با خود دارد و جهت استمرار این حالت به هیزم احتیاج دارد، دل آدمی نیز به کمک ادب، روشنی و فروزش پیدا میکند و قوی میگردد. آتش با هیزم برافروخته میماند و دل، با ادب، منظور از ادب هم چیزهائی است که باعث حُسن رفتار انسان میشود یعنی به آنچه آدمی جهت حُسن و زیبائی رفتارش میآموزد ادب اطلاق میشود.
از این کلام علی (علیهالسّلام) چند نکته را میتوان برداشت کرد:
قلب و دل قوهای است در درون انسان که برای افروختن، روشن شدن، گرمی دادن و نور بخشیدن آمادگی دارد؛ ولی این کارها خودبهخود انجام نمیگیرد و احتیاج به نیرو و تغذیه دارد. همانطور که بدن (به خصوص در سنین طفولیت و جوانی) آمادگی رشد دارد، ولی خودبهخود رشد نمیکند و احتیاج به تغذیه دارد تا رشد نماید، قلب هم آمادگی درک حقایق و ابراز احساسات و عواطف را دارد، ولی باید تغذیه شود و غذای سالم به آن برسد. از این رو باید انرژی لازم را برای قلب تأمین کرد چون بدون داشتن منبع انرژی خاموش خواهد شد.
نکته دیگری که از این کلام نورانی حضرت علی (علیهالسّلام) استفاده میشود این است که اگر میخواهیم آتش دل همیشه روشن و آماده پذیرش حقائق و اظهار عواطف باشد باید به کمک چیزی که قابلیت و توان انرژیزایی دارد، انرژی قلب تأمین گردد. هر چیزی نمیتواند تأمینکننده انرژی قلب باشد، همانگونه که اگر
آب یا
سنگ در
آتش بریزیم، در اشتعال آن هیچ تأثیری ندارد. اگر چیزی را در قلب قرار دهیم که به جای شعلهور سازی، آن را خاموش و نابود میسازد، نباید انتظار فعالیت از آن داشت. اینچنین نیست که هر چه به دل وارد میشود به نفع دل باشد و هر معلوماتی که به دل عرضه کنیم موجب تقویت احساسات و باعث رشد و کمال دل شود. چه بسا تغذیه اگر از مواد مسموم باشد موجب فساد و نابودی قلب میگردد و یا فعالیت آن را کند مینماید. پس باید قلب را به چیزی تغذیه نمود که با کمال و تعالی آن تناسب دارد و موجب رشد آن میشود.
نکته دیگری که از این فراز وصیتنامه استفاده میشود این است که قلب به عنوان مرکز ادراک و احساس، به تغذیه دمادم احتیاج دارد. گاهی ما گمان میکنیم وقتی مطلبی را فهمیدیم و به آن عالم شدیم دیگر بارمان را بستهایم. در صورتی که این طور نیست. همانطور که برای ایجاد روشنائی باید مواد سوختی و انرژی لازم را تامین نمود تا خاموش نشود و فعالیت آن مستمر باشد. قلب آدمی نیز همینطور است و نیازمند تأمین مدام انرژی است. با یک بار دانستن و برهان اقامه نمودن، کار تمام نمیشود، توجه به یک مطلب فقط تا مدتی، کم یا زیاد، میتواند اثر داشته باشد. از همین رو باید از آن مراقبت کرده رشد داده و تغذیه نمود والّا خاموش میشود و اثرش از بین میرود.
اگر میخواهیم دلمان برافروخته و روشن باشد، رشد کند و به حقایق نزدیکتر شود، باید تغذیه و بهداشت دل پیوسته ادامه یابد و افکار صحیح به آن عرضه و افکار مسموم از آن دور گردد. در این میان آنچه مایه حیات دل است و دل را زنده نگه میدارد و موجب رشد قلب میشود و به برافروختگی نور قلب میافزاید، ادب است. ادب، معارف صحیح و احساسات الهی و پاک را برمیانگیزاند و باعث
مصونیت دل از آفاتی همچون
غفلت،
گناه و ضعف معرفت میشود و آن را از افکار غلط، اوهام و شبهات دور نگه میدارد. همانطور که غذای سالم موجب رشد بدن و غذاهای مسموم موجب ضعف آن میشوند و گاهی هم منجر به مرگ آن میگردند، دل نیز اگر از غذاهای سالم، علوم و معارف حق، بهرهمند گردد، رشد میکند و اگر از اینها محروم بماند و با شبهات و اوهام و افکار مغالطهآمیز تغذیه گردد، ایمانش را از دست میدهد و پس از مدتی فاسد میشود. پس دل خویش را به وسیله ادب و آموزههای صحیح و مؤثر در حُسن رفتار، روشن نما و برافروز؛ آن چنانکه آتش به وسیله هیزم برافروخته میشود.
در پایان باید گفت که شناخت عوامل قساوت قلب، منجر به دوری انسانها از آنها میشود و با خالی شدن دل از این عوامل، نور پاکی و روشنائی بر آن وارد میشود به همین خاطر به بعضی از عواملی که باعث تیرگی و
قساوت قلب میشوند اشارهای گذرا میکنیم:
۱. یکی از عوامل مهم قساوت قلب که بسی جانکاه است، آمال و آرزوهای دنیوی است. البته باید توجه داشت که هر آرزوئی زشت و مذموم نیست. آن آرزوئی مذموم است که از تعلقات مادی و دنیوی ریشه بگیرد، چنین آرزوهائی عامل قساوت قلب محسوب میشوند.
۲. یکی دیگر از عوامل قساوت قلب فراموش کردن خداست. آنگاه که انسان خدا و
یاد خدا را در زندگی خویش فراموش میکند، دلش سخت میشود و هنگامیکه دلی سخت شود، نه موعظه در آن اثر میکند و نه استدلال و برهان او را رام میکند.
حرص و طمع نیز باعث قساوت قلب است.
پیامبر گرامی اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «از طمع اجتناب ورزید زیرا حرص و طمع، دل را آشفته و قسی کرده و مُهر بر آن میزند».
۴. غذا و
لقمه حرام نیز باعث قساوت قلب میشود. پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) به
علی (علیهالسّلام) میفرماید: «ای علی لقمه حرام، دل را سیاه میکند.»
۵. غفلت نیز از جمله عواملی است که باعث قساوت قلب میشود.
۶.
پرخوری، شنیدن لهویات،
زیادهگویی،
قطع رحم،
دنیاخواهی، ترک
عبادت و... از دیگر عواملی است که در روایات، آنها را باعث قساوت قلب پنداشتهاند.
در آخر باید گفت، دلی پاک و نورانی است که این عوامل را نداشته باشد و این تنها به صرف گفتار نیست که «دلت پاک باشد» بلکه در عمل هم باید اثبات کنی که «دلت پاک است».
۱. پند جاوید، محمّد تقی مصباح یزدی، ج۲، انتشارات مؤسسه امام خمینی (رحمةاللهعلیه).
۲. حکمتها و اندرزها، مرتضی مطهّری، انتشارات صدرا.
۳. خودشناسی در تربیت اسلامی، سید یوسف ابراهیمیان آملی، ج۲. چ۱. آمل، بیجا.
۴. جوان و نیروی چهارم زندگی، محمّدرضا شرفی، انتشارات سروش.
۵. خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس)، ابراهیم امینی، قم، انتشارات شفق، ۱۳۷۲.
سایتاندیشه قم، برگرفته از مقاله «پاکی دل» تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۱۴.