• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قاضی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: قاضی، قضاوت، بهشت، موازین شرعی، موازین حقوقی، علم و دانش.
پرسش: آیا این حدیث صحیح است که از هر سه قاضی یک نفر به بهشت می‌رود و آیا این سخن امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السلام ـ است؟!
پاسخ: آنچه از بررسی و جمع‌بندی روایات مختلف به دست می‌آید، این است که مقام قضاوت مقامی بس والا و ارزش‌مند بوده و برای ادارۀ صحیح جامعه نیز ضروری است. به همین دلیل فردی باید قاضی شود که تمام معیارهای لازم را داشته باشد. او باید نسبت به موازین شرعی و حقوقی تسلط و دانش کافی داشته و در عملکرد واقعی خویش نیز التزام خود به این موازین را نشان دهد و تنها در این صورت است که بهشتی خواهد شد؛ اما سه گروه از قاضیان دوزخی خواهند بود. گروه اول و دوم اشخاصی هستند که بدون آگاهی از موازین حقوقی و شرعی و تسلط بر آنها، منصب قضاوت را اشغال کرده‌اند و در این افراد، تفاوتی نمی‌کند که احکام صادره از سوی آنان صحیح یا نادرست باشد؛ چون حکم صحیح آنان نیز نه از روی دانش، بلکه کاملاً اتفاقی بوده است. گروه سوم، افرادی هستند که به موازین حقوقی و شرعی آشنایی کامل داشته، اما در مقام عمل، برخلاف این موازین رفتار کرده و حکم‌های خلاف قانونی صادر می‌کنند.
بر این اساس تقسیم‌بندی قضات به چهار گروه، براساس دانش و عملکرد آنان است. البته در زمان‌ها و مکان‌های مختلف ممکن است که درصد قاضیانی که در هر کدام از این گروه‌ها می‌گنجند، متفاوت باشد.
برای روشن شدن پاسخ، ناگزیر چند موضوع را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهیم:



در مورد جایگاه قاضی دو دسته روایت، یافت می‌شود. دسته‌ای منصب قضاوت را مختص پیامبران و جانشینان آنها می‌داند و غیر آن دو را اهل شقاوت می‌نامد؛ دسته‌ای دیگر قاضی را چهار گروه ذکر می‌کند و فقط یکی از آن چهار دسته را بهشتی معرفی می‌کند.

۱.۱ - مضمون روایات دسته اول

مضمون روایات دسته اول چنین است: عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ علیه‌السلام، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ ـ علیه‌السلام ـ لِشُرَیْحٍ: یَا شُرَیْحُ، قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لَایَجْلِسُهُ إِلَّا نَبِیٌّ، أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍ‌، أَوْ شَقِیٌ»؛ امام صادق ـ علیه‌السلام ـ از امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السلام ـ نقل می‌کند، آن‌ حضرت خطاب به شریح قاضی فرمود: ای شریح در جایی نشسته‌ای (منصبی را بر عهده گرفته‌ای) که در این جایگاه جز سه نفر قرار نمی‌گیرند، یا پیامبر یا جانشین و وصی پیامبر و یا انسان شقی و بدبخت!
در این روایت، حضرت منصب قضاوت را مختص پیامبر یا جانشین او می‌داند؛ در نتیجه غیر از این دو استحقاق قضاوت را ندارند. البته باید دید معنای این روایت چیست؟ که در بحث بررسی محتوایی روایات بیان خواهد شد.

۱.۲ - مضمون روایات دسته دوم

مضمون روایت دسته دوم نیز چنین است: عَنْ أَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ علیه‌السلام، قَالَ: «الْقُضَاةُ أَرْبَعَةٌ ثَلَاثَةٌ فِی النَّارِ وَ وَاحِدٌ فِی الْجَنَّةِ رَجُلٌ قَضَی بِجَوْرٍ وَ هُوَ یَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِجَوْرٍ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِالْحَقِّ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِالْحَقِّ وَ هُوَ یَعْلَمُ فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ وَ قَالَ ـ علیه‌السلام ـ الْحُکْمُ حُکْمَانِ حُکْمُ اللَّهِ وَ حُکْمُ الْجَاهِلِیَّةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُکْمَ اللَّهِ حَکَمَ بِحُکْمِ الْجَاهِلِیَّةِ»؛ قاضیان چهار دسته‌اند: سه دسته از آنها در آتش‌اند و فقط یک دسته در بهشت است:
أ. قاضی که ظالمانه حکم کند و خود نیز از این قضاوت ناعادلانه خود آگاه است، او در آتش است؛
ب. قاضی که ظالمانه حکم می‌کند؛ ولی خود او از بی‌عدالتی که انجام داده، بی‌خبر است، او نیز در آتش است؛
ج. قاضی که به حق حکم می‌کند و قضاوتش در واقع صحیح است؛ ولی اتفاقی و بدون علم و آگاهی قضاوت صحیح انجام داده است، او نیز در آتش است؛
د. قاضی که عادلانه و به حق حکم می‌کند و این قضاوت را از روی علم و آگاهی انجام داده است، او در بهشت است.
این حدیث در تعدادی از منابع روایی از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نقل شده است هرچند مرحوم شیخ مفید در کتاب مقنعه این روایت را از زبان امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ نقل می‌کند.


این دو دسته روایت هرچند در کتب و منابع روایی یعنی کتب اربعه و دیگر کتب روایی آمده است؛ اما از نظر صحت و معتبر بودن، باید مورد بررسی قرار بگیرند

۲.۱ - حدیث اول

از نظر سند، موثقه ـ به‌خاطر وجود عبدالله بن جبله کنانی ـ است و قابل اعتماد می‌باشد.

۲.۲ - حدیث دوم

طبق نقل کلینی در کافی و شیخ طوسی در تهذیب الاحکام، این حدیث مرفوعه است؛ یعنی راویانی که میان محمد بن خالد برقی و امام صادق ـ علیه‌السلام ـ قرار گرفته و این روایت از آنها نقل شده، ذکر نشدند و محمد بن خالد نمی‌تواند بدون واسطه از امام صادق نقل روایت کند؛ زیرا از اصحاب امام جواد ـ علیه‌السلام ـ است؛ بنابراین از نظر سند قابل اعتماد نیست.

۲.۲.۱ - نکته اول در نقل حدیث فوق

البته این روایت را مرحوم شیخ صدوق در کتاب خصال آورده که آن نیز مرفوعه است؛ ولی با این تفاوت که در سندی که در خصال ذکر شده، محمد بن خالد از ابن ابی‌عمیر نقل کرده و بعد از ابن ابی‌عمیر تا امام صادق راویان مشخص نیستند، حال اگر طبق برخی مبانی رجالی، مرسلات ابن ابی‌عمیر را معتبر بدانیم، این روایت قابل اعتماد خواهد بود، در غیر این صورت فرقی میان این نقل با سایر نقل‌ها وجود نخواهد داشت.

۲.۲.۲ - نکته دوم

نکته دیگری که در نقل این روایت وجود دارد؛ این است که مرحوم شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه این روایت را به صورت قطعی به امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نسبت می‌دهد و می‌گوید:«قَالَ الصَّادِقُ ـ علیه‌السلام ـ الْقُضَاةُ أَرْبَعَةٌ ثَلَاثَةٌ فِی النَّارِ وَ وَاحِدٌ فِی الْجَنَّةِ...». در این صورت طبق برخی مبانی رجالی این روایت معتبر است؛ زیرا این گروه قطعیات صدوق را حجت می‌دانند و معتقدند با در نظر گرفتن گواهی و شهادت خود شیخ صدوق در مقدمه کتاب بر صحت روایاتی که نقل کرده و نسبت مستقیم دادن این روایت به خود امام (که نفرموده از امام صادق نقل شده بلکه این چنین آورده که امام صادق گفته است) قطعیات صدوق حجت است و در این صورت اعتبار این روایت احراز می‌شود.


پس از بررسی سندی، اینک به بررسی محتوایی و دلالت این روایات می‌پردازیم:


آنچه از ظاهر این روایت و روایات مشابه آن، فهمیده می‌شود، این است که منصب قضاوت اختصاص به پیامبر یا امام معصوم دارد که از خطا و اشتباه در قضاوت و تشخیص حق و باطل مصون هستند و یکی از شرایط قضاوت عصمت است؛ بنابراین سایر کسانی که در این منصب می‌نشینند، حتی اگر از روی علم و اطلاع نسبت به حکم خدا و واقعاً صحیح هم قضاوت کرده باشند، نزد خدا نه‌تنها اجر و ثوابی ندارند، بلکه اهل شقاوت و جهنم هستند.
اما با دقت و توجه بیشتر آشکار می‌شود، منظور امام این نیست که یکی از شرایط قضاوت عصمت است؛ بلکه مقصود این است که اصل منصب قضاوت اختصاص به پیامبر و یا امام معصوم دارد؛ غیر پیامبر و امام معصوم در صورتی می‌توانند منصب قضا را به عهده بگیرند که به‌گونه‌ای از طرف معصوم اذن و اجازه داشته باشند؛ در حقیقت این روایات سلب مشروعیت از قضاوت افرادی می‌کند که اساس مکتب اهل بیت را قبول ندارند و بر طبق آن عمل نمی‌کنند؛ وگرنه اهل بیت ـ علیه‌السلام ـ فقها ی جامع الشرایط را از طرف خود برای قضاوت بین مردم منصوب کردند؛ فقها نیز به صلاح‌دید خود و ضرورت‌های اجتماعی می‌توانند دیگران را از طرف خود نصب کنند.
این ادعا را از دو راه می‌توان تبیین کرد:




۵.۱ - اولاً

قضاوت یکی از ضروریات دین اسلام در تمام اعصار و قرون محسوب می‌شود؛ در نتیجه صاحب این شریعت کسانی را برای تصدی این منصب تعیین کرده است و نمی‌توان گفت این حکم اختصاص به خود معصوم و زمان حضور آنها دارد. برای این ادعا می‌توان چند دلیل ذکر کرد؛ از جمله:
۱. بقای نظام نوع بشری امری است که بدون شک از دیدگاه اسلام ضرورت دارد، قضاوت تنها راه تحقق این امر است؛ پس از دیدگاه شارع مقدس اسلام ضروری است؛
۲. بدون شک رفع ظلم و جلوگیری از بی‌عدالتی در اسلام مطلوبیت دارد و برای تحقق آن باید قوه‌ای وجود داشته باشد که حق را به صاحبش برساند و داد مظلوم را از ظالم بستاند؛ پس قضاوت از دیدگاه اسلام امری ضروری است؛
۳. نهی از منکر و امر به معروف واجب است و قضاوت مقدمه این دو امر واجب است؛ پس قضاوت نیز واجب است.
[۱۴] هادوی تهرانی، مهدی، قضاوت و قاضی، ص ۲۷، اعتماد، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.


۵.۱.۱ - استدلال عقلی آیت الله خویی

در این بحث استدلال آیت الله خویی (ره) نیز قابل توجه است، آنچه ایشان به‌عنوان دلیل بر صحت قضاوت فقها ذکر می‌کنند، نوعی استدلال عقلی است که می‌توان آن‌ را این‌گونه بیان کرد:
۱. حفظ نظام در شریعت اسلام واجب است؛
۲. هرچه حفظ نظام بر وجود آن متوقف باشد، واجب خواهد بود؛
۳. قضاوت از اموری است که حفظ نظام بر آن توقف دارد، پس واجب کفایی است؛
۴. نفوذ حکم یک شخص خلاف اصل است؛
۵. چون قضاوت واجب کفایی و نفوذ حکم خلاف اصل است، پس در جایی این اصل شکسته شده و شارع برای کسی چنین نفوذی را پذیرفته و او را به مقام قضا منصوب کرده است؛
۶. بدون شک اگر قرار است از بین فقیه و غیر او کسی حکمش نافذ باشد، آن شخص فقیه است؛
[۱۶] هادوی تهرانی، مهدی، قضاوت و قاضی، ص ۵۹، اعتماد، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.

بنابراین حتی اگر ما دلالت یا سند روایاتی که بیان می‌دارند، ائمه اطهار ـ علیهم‌السلام ـ فقها را به‌عنوان قاضی منصوب کرده‌اند ـ که به‌زودی بیان می‌کنیم ـ را نپذیریم، ولی از نظر دید کلی و با توجه به مجموعه و محتوای دین، باید بگوییم، انتصاب غیر معصوم به‌عنوان قاضی از سوی ائمه، امری ضروری و غیر قابل اجتناب است.

۵.۲ - ثانیاً

در منابع روایی ما، روایاتی وجود دارد که در آن امام ـ علیه‌السلام ـ صریحاً غیر معصوم را به‌عنوان قاضی و حاکم نصب می‌کند؛ به‌عنوان مثال، یکی از آنها روایت مشهوره ابی‌خدیجه است.

۵.۲.۱ - روایتی از ابوخدیجه

در این روایت ابوخدیجه می‌گوید: امام صادق ـ علیه‌السلام ـ مرا به‌سوی شیعیان گسیل داشت و فرمود به آنها بگو: مبادا هنگامی‌که بین شما خصومت یا اختلافی در دریافت و پرداخت پیدا شود، به یکی از این حاکمان فاسق مراجعه کنید. در بین خود مردی از آنها که حلال و حرام ما را می‌شناسد، قرار دهید؛ زیرا من او را (بر شما) قاضی قرار دادم.

۵.۲.۲ - روایتی از مقبوله عمر بن حنظله

در روایت دیگری که به مقبوله عمر بن حنظله معروف است نیز، چنین وارد شده است:
...حضرت می‌فرمایند: کسی که در حق یا باطل به آنها ( سلطان و قاضیان منصوب او) رجوع کند، قبول حاکمیت طاغوت کرده است و آنچه آنها برای او حکم کنند، حرام است؛ هرچند در واقع حق او باشد؛ زیرا آن‌ را به حکم طاغوت دریافت کرده؛ درحالی‌که خداوند امر به کفر نسبت به طاغوت فرموده است. سپس عمر بن حنظله می‌گوید: پس آن دو نفری که اختلاف دارند چه کنند: امام می‌فرماید: نظر می‌کنند به کسی که از شما باشد، از کسانی که حدیث ما را نقل می‌کند و در حلال و حرام ما صاحب نظر است و احکام ما را می‌شناسد؛ پس به او به‌عنوان حاکم رضایت می‌دهند که من او را بر شما حاکم قرار دادم...».

۵.۲.۳ - روایتی در عهدنامه مالک اشتر

یا در قسمتی از عهدنامه مالک اشتر که امام ـ علیه‌السلام ـ به او داده‌اند، چنین آمده است: «برای حکم کردن بین مردم برترین رعایای خود را برگزین».سیدرضی، نهج‌البلاغه، نامه، ۵۳، ص ۴۳۴، مؤسسه دارالهجره، قم، بی‌تا.
همان‌طور که ملاحظه می‌شود در این روایات و روایات مشابه آن حاکی از سیره ائمه اطهار در منصوب کردن یکی از اصحاب خود به‌عنوان قاضی و حاکم می‌باشد و خود این روایات گواه بر این مطلب است که قضاوت کردن غیر معصوم صحیح است؛ چون اگر صحیح نباشد، معنا ندارد که ائمه اطهار، از طرفی دستور دهند به غیر معصوم مراجعه کنید؛ ولی از طرفی آن شخص در صورت قضاوت اهل جهنم باشد.


در مورد محتوای روایات دسته دوم که می‌گفت: قاضیان چهار دسته‌اند، سه دسته از آنها در آتش اند و فقط یک دسته در بهشت است.
نکته‌ای که باید در نظر داشت، این است که منظور امام (از این جمله که فقط آن دسته از قضات به بهشت می‌روند که قضاوت عادلانه و به حق حکم کنند و این قضاوت را از روی علم و آگاهی انجام داده باشند)، این است که قاضی باید با دقت و براساس موازین قضاوت که از سوی پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و ائمه ـ علیهم‌السلام ـ بیان شده حکم کند؛ یعنی اولاً، بداند موازین قضاوت صحیح چیست؛ ثانیاً، آن قوانین را با دقت اجرا کند و چیزی وی را از اجرای عدالت باز ندارد؛ مقصود از این سخن، این نیست که قضاوت باید مطابق با واقع باشد؛ یعنی در متن واقع نیز واقعیت آن‌گونه باشد که قاضی حکم کرده است؛ زیرا خود ائمه اطهار ـ علیهم‌السلام ـ و همچنین انبیا که مرجع اصلی برای حل اختلافات بوده‌اند، طبق واقع حکم نمی‌کردند؛ بلکه طبق همان موازین و دستوراتی که خداوند داده و طبق ظاهر حکم می‌کردند؛ برای مثال:

۶.۱ - روایتی از امام صادق

در روایتی صحیح این چنین وارد شده است: امام صادق می‌فرماید: در کتاب علی ـ علیه‌السلام ـ آمده است: پیامبری از پیامبران، به درگاه خدا گلایه کرده و شاکی شد که پروردگارا! چگونه نسبت به چیزهایی که مشاهده ننموده و ندیده‌ام قضاوت کنم، خداوند عزوجل از طریق وحی فرمود: در میان آنها طبق کتابم حکم کن و به‌واسطه نام من آنها را قسم بده؛ و در ادامه فرمود: این (قسم خوردن به نام خدا) برای کسی است که شاهد و بینه‌ای نیاورد.
طبق این روایت و روایاتی با مضامین مشابه، همچنین روایاتی را که می‌گوید:«الْبَیِّنَةُ عَلَی مَنِ ادَّعَی وَ الْیَمِینُ عَلَی مَنِ ادُّعِیَ عَلَیْه»؛‌[ کسی که در دعوا ادعایی دارد باید شاهد بیاورد و کسی که علیه او ادعایی شده، باید قسم بخورد، می‌توان ادعا کرد که هرچند انبیا و ائمه می‌توانستند با علم واسع خود طبق واقع قضاوت کنند، ولی مطابق ظاهر حکم کرده و ظاهر را معیار در قضاوت کردن معرفی نمودند.




۵.۱ - اولاً

روایات مورد بحث که حکومت و قضاوت را مختص به معصوم می‌داند، در مقام بیان این است که در مرحله اول چه کسی از سوی خداوند متعال شایسته جایگاه قضاوت است؟ طبق آیات قرآن و روایات بیان شده و سایر روایاتی که ائمه در آن می‌فرمایند: ما او را بر شما حاکم قرار دادیم،
[۲۳] مشهوره ابی‌خدیجه، مقبوله عمر بن حنظله.
می‌توان به این مطلب پی برد که حق و جایگاه قضاوت چیزی است که مختص انبیا ی الهی و ائمه اطهار است و این منافات ندارد که امام معصوم، فرد دیگری را به‌عنوان قاضی منصوب کند؛ چون انبیا و جانشینان ایشان بالاصاله و از طرف خداوند شایسته قضاوت و داوری هستند و دیگران با تعیین ایشان می‌توانند قضاوت کنند.

۵.۲ - ثانیاً

با توجه به آیاتی که در باب حکم کردن و قضاوت کردن وارد شده است؛ مانند « و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستمگر است». همچنین روایاتی که در باب اصناف قاضی وارد شده و می‌فرماید: «حکم کردن و قضاوت کردن به دوگونه است یا حکم خداست و یا حکم جاهلیت است، کسی که حکم و قضاوتش مطابق حکم خدا نباشد و خطا کند، قضاوتش قضاوت جاهلیت است».

۷.۲.۱ - ملاک در صحت و عدم صحت قضاوت

ملاک در صحت و عدم صحت قضاوت آنان، این است که طبق آنچه خداوند دستور داده و طبق شریعتی که نازل کرده قضاوت صورت گیرد که در این صورت مورد تأیید است و در غیر این صورت مردود خواهد بود؛ لذا در مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی‌خدیجه حضرت شخصی را به‌عنوان قاضی معرفی می‌کند که به حلال و حرامی که توسط ائمه معرفی شده، آگاهی داشته باشد تا برخلاف آنچه ائمه معرفی نموده‌اند، حکم ندهد؛ یعنی ملاک این است که طبق آنچه خداوند متعال و پیامبر اکرم و ائمه اطهار دستور داده‌اند حکم کند، نه اینکه مطابق با آنچه در واقع و در خارج صحیح است، حکم کند.
حال اگر قاضی طبق موازین شرعی و راه‌هایی که دین مبین اسلام برای اثبات حقانیت ادعای یکی از متخاصمان معرفی کرده بود و با علم و یقین شخصی خود قضاوت کند، معذور خواهد بود؛ چون طبق دستور و قوانین الهی حکم نموده است؛ هرچند در تشخیص واقع اشتباه کرده باشد.

۷.۳ - ثالثاً

خود انبیا مأمور نبودند تا مطابق واقع و حقیقت خارجی بین مردم حکم کرده و قضاوت نمایند، چه رسد به اینکه قاضیان و داورانی که از سوی آنان منصوب شده‌اند، بخواهند طبق واقع عمل نمایند.
با در نظر گرفتن این نکات، روشن می‌شود که حق قضاوت و حکم کردن اختصاص دارد به پیامبر یا امام معصوم و یا کسی که از سوی ایشان معرفی شده و نسبت به حکم خدا و موازین شرعی برای تعیین حق از باطل آگاه باشد و اگر هم خطایی صورت گیرد تا زمانی که با علم به احکام خدا و طبق دستورات او و روشی که اسلام معرفی کرده عمل شود، این خطا مورد بخشش است؛ ولی اگر این خطا و اشتباه به‌خاطر عدم آگاهی از حکم خدا یا توجه نکردن به موازینی که اسلام برای اثبات یک ادعا معرفی کرده صورت گیرد، این اشتباه قابل بخشش نبوده و آن قاضی استحقاق عقوبت دارد.


۱. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی ج ۱۴، ص ۶۳۸، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق.    
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱۴، ص ۶۳۸، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق.    
۳. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴، قم دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، دوم ۱۴۱۳ ق.    
۴. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج ۱، ص ۲۴۷، قم جامعه مدرسین اول، ۱۳۶۲ ش.    
۵. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۲۱۸، تهران دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۴۰۷ ق.    
۶. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ص ۳۶۵، قم، جامعه مدرسین، دوم ۱۴۰۴ ق.    
۷. ابن ابی‌جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه، ج ۳، ص ۵۱۷، قم دار سیدالشهدا للنشر، اول ۱۴۰۵.    
۸. مفید، محمد بن محمد، المقنقه، ص ۷۲۲، قم کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول ۱۴۱۳ ق.    
۹. خویی، سیدابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۱۳۱، مرکز نشر آثار الشیعه، الطبعه الرابعه، قم، ۱۳۶۹.    
۱۰. خویی، سیدابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج ۱۶، ص ۶۳، مرکز نشر آثار الشیعه، الطبعه الرابعه، قم، ۱۳۶۹.    
۱۱. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱۴، ص ۶۳۷، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق؛ روایت اول باب اختصاص حکومت و قضاوت به امام علیه‌السلام.    
۱۲. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱۴، ص ۶۳۸، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق؛ روایت سوم باب اختصاص حکومت و قضاوت.    
۱۳. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱۴، ص ۶۳۸، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق؛ علامه مجلسی در تفسیر این روایت می‌گوید:«یحتمل أن یکون الغرض بیان صعویة القضاء و أنّه لغیر المعصوم غالباً یستلزم الشقاء، أو بیان أنّه من زمن النبیّ صلی الله علیه و آله إلی هذا الزمان ما جلس فیه إلّاهذه الثلاثة الأصناف. و یؤیّده ما فی الفقیه:ماجلسه»یعنی احتمالا منظور این است که قضاوت دارای مشکلاتی است و غیر معصوم غالباً در تصدی آن دچار شقاوت می‌شوند یا منظور گزارش از وقایع خارجی است که از زمان پیامبر تاکنون غیر از این سه گروه کس دیگری بر منصب قضاوت ننشسته است.    
۱۴. هادوی تهرانی، مهدی، قضاوت و قاضی، ص ۲۷، اعتماد، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.
۱۵. خویی، سیدابوالقاسم، مبانی تکمله المنهاج، ج ۱، ص ۶، بی‌تا، بی‌جا.    
۱۶. هادوی تهرانی، مهدی، قضاوت و قاضی، ص ۵۹، اعتماد، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.
۱۷. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۳۰۳.    
۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱۴، ص ۶۵۱، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق.    
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱۴، ص ۶۵۶، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق.    
۲۰. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱۴، ص ۶۵۸، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق.    
۲۱. نساء (۴)، آیه ۵۹.    
۲۲. مائده (۵)، آیه ۴۲ و ۴۳.    
۲۳. مشهوره ابی‌خدیجه، مقبوله عمر بن حنظله.
۲۴. مائده (۵)، آیه ۴۵.    
۲۵. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱۴، ص ۶۳۹، قم، دارا لحدیث، اول ۱۴۲۹ ق.    



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : تفسیر حدیث | حدیث شناسی | فقه | قضاوت




جعبه ابزار