• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

راه مقابله با عجب در سیر و سلوک

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه:عجب،خودبینی، سیروسلوک، عرفان عملی، رذایل اخلاقی.
پرسش :راه مقابله با خودبینی و عجب در مسیر سیر و سلوک معنوی چیست؟

فهرست مندرجات

۱ - متن کامل پرسش
۲ - پاسخ
       ۲.۱ - مراتب عجب
              ۲.۱.۱ - مرتبه اول
              ۲.۱.۲ - مرتبه دوم
              ۲.۱.۳ - مرتبه سوم
       ۲.۲ - عجب در روایات
              ۲.۲.۱ - روایت اول
              ۲.۲.۲ - روایت دوم
              ۲.۲.۳ - روایت سوم
              ۲.۲.۴ - روایت چهارم
              ۲.۲.۵ - روایت پنجم
              ۲.۲.۶ - روایت ششم
              ۲.۲.۷ - روایت هفتم
۳ - پانویس
۴ - منبع


پس از قرار گرفتن در مسیر مراقبه و مواظبت از اعمال خود، اگر به جایی رسیدیم که دچار کوه منیت ، خودبینی، خودپسندی ، عجب و غرور و... شدیم؛ یعنی احساس کردیم خیلی از اطرافیان جلوتر هستیم، در این مرحله لطفاً راهنمایی کنید که چگونه این کوه منیت و خودبرتربینی را بشکنیم و با این سد بزرگ مقابله کنیم؟


منیت، خودبینی و عجب نشانه جهل انسان است، پس اگر انسان از جهل خود بیرون آید جایی برای عجب هم نخواهد بود. انسان جاهل خودبین در عین این که خود را عالم می داند، دارای ابعاد گسترده ای از جهل است، با این حال وقتی به اعمال خوب خود نگاه می کند و آنها را با اعمال انسان های دیگر و افراد مبتلا به گناه و... مقایسه می کند، از خود راضی شده و زبان به مذمت دیگران می گشاید. حال آن که این عجب وی در وقاحت و زشتی کمتر از گناهان مردم نیست.

۲.۱ - مراتب عجب

عجب می تواند سه مرتبه داشته باشد:

۲.۱.۱ - مرتبه اول

اول این که فرد اعمال بد خود را به غلط خوب دیده و به آن می بالد و اعمال دیگران را بنابر تصور خود، زشت می بیند، حال آن که اگر معرفت داشته باشد، به زشتی اعمال خود پی خواهد برد. این درجه از عجب که بسیار هم شایع است، بدترین درجه عجب و نهایت جهل و شقاوت است.

۲.۱.۲ - مرتبه دوم

دوم این که فرد به اعمال خوب خود نگاه کرده و خود را از بابت آنها ستایش می کند و دیگران را تحقیر یا مذمت می کند. چنین شخصی غافل از این است که صرفاً شرایط و توفیق و امتحان الاهی باعث شده است که وی به برخی از صفات پسندیده مزین شود و هر آن ممکن است این صفات از او سلب شده و در بدترین حالت ها رها شود. نمونه های بسیاری از این واقعه را می توان در زندگی افراد خودبین مشاهده کرد.

۲.۱.۳ - مرتبه سوم

مرحله سوم که مربوط به سالکان است، این است که فرد صفات بدی نداشته و صفات خوب خود را هم همگی از خدا می داند، اما از هستی خود نگذشته و برای خود ذات و وجود مستقلی قائل است، حال آن که نمی داند که کل هستی او عدمی است که آینه وجود گشته و همه صفات او از خدا است و ذات او هم در حد خود هیچ و فانی، بلکه کمتر از هیچ است.
بنابراین می بینیم که انسانِ اهل معرفت به قدری از عظمت خدا و خلقت خدا و نیستی خود و ناچیز بودن خود آگاه است که هرگز بهانه و انگیزه ای برای خودبینی نمی یابد؛ چرا که انسان گناهکار بدیهی است که نباید تصور خودبینی را هم به خود راه دهد و انسان به ظاهر بی گناه هم باید بداند که در صورت خودبینی همین صفت او بزرگ ترین گناه است، بلکه به قدری این صفت نکوهیده است که گاه خداوند ابتلا به گناه را برای مؤمن سزاوارتر می داند تا شاید از این خصلت دست بردارد.

۲.۲ - عجب در روایات

در مصباح الشریعه از قول امام صادق (علیه السلام) در مورد صفت عجب چنین می خوانیم: "شگفتا و شگفتا از کسی که دچار عجب می شود حال آنکه نمی داند عاقبتش چگونه خواهد بود. کسی که دچار خود پسندی شود از راه درست منحرف شده و ادعای چیزی را کرده است که از آن او نیست و هرکس ادعایی در مورد چیزی داشته باشد که حق او نیست دروغگو و شیاد است هرچند این دروغش مخفی بماند یا مدت زمان درازی از آن بگذرد. اولین کاری که با فرد خودبین می شود این است که آنچه باعث خود پسندی او شده بود از او گرفته می شود تا بداند که عاجز و حقیر است و خود بر این عجر خود شهادت دهد تا حجت بر او به طور کامل تری اقامه شود همچنان که با شیطان چنین معامله ای شد. عجب گیاهی است که دانه آن کفر است و زمین آن نفاق و آب آن سرکشی و شاخه های آن جهل و برگ های آن گمراهی و میوه آن لعنت و دوزخ ابدی است. هرکس عجب را اختیار کرد بذر کفر را افشانده و کشتزار نفاق را کاشته، پس به ناچار باید منتظر ثمره آن باشد".
[۱] مصباح الشریعة، ص ۸۱، ‌موسسة الاعلمی للمطبوعات.     «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَلَا یَدْرِی بِمَا یُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَفِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَادَّعَی مَا لَیْسَ لَهُ وَالْمُدَّعِی مِنْ غَیْرِ حَقٍّ کَاذِبٌ وَإِنْ خَفِیَ دَعْوَاهُ وَطَالَ دَهْرُهُ وَإِنَّ أَوَّلَ مَا یُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِیَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِیرٌ وَیَشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِیَکُونَ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أَوْکَدَ کَمَا فُعِلَ بِإِبْلِیسَ وَالْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهَا الْکُفْرُ وَأَرْضُهَا النِّفَاقُ وَمَاؤُهَا الْبَغْیُ وَأَغْصَانُهَا الْجَهْلُ وَوَرَقُهَا الضَّلَالَةُ وَثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَالْخُلُودُ فِی النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْکُفْرَ وَزَرَعَ النِّفَاقَ وَلَا بُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ یُثْمِر»

در این جا به برخی روایات دیگر نیز اشاره می کنیم که بهترین موعظه ها برای رفع عجب از انسان است:

۲.۲.۱ - روایت اول

"عَنِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) أَنَّهُ قَالَ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشِیتُ عَلَیْکُمْ مَا هُوَ أَکْبَرُ مِنْ ذَلِکَ الْعُجْب؛ اگر گناه نکنید برای شما از چیزی بزرگتر از گناه می ترسم و آن عجب است.

۲.۲.۲ - روایت دوم

"عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا"؛ خدای تعالی می دانست که گناه از عجب و خود پسندی برای مؤمن بهتر است و اگر چنین نبود هرگز مؤمنی را به گناه مبتلا نمی کرد.

۲.۲.۳ - روایت سوم

"عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْدَمُ عَلَیْهِ وَیَعْمَلُ الْعَمَلَ فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ فَیَتَرَاخَی عَنْ حَالِهِ تِلْکَ فَلَأَنْ یَکُونَ عَلَی حَالِهِ تِلْکَ خَیْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِیه"؛ گاهی انسان گناه می کند و پشیمان می شود، سپس عملی نیک انجام می دهد و خوشحال می شود، به علت همین سرور و شادمانی از حالی که قبل از عمل نیک داشت تنزّل می کند، پس اگر بر آن حال گناه باقی می ماند برایش بهتر بود.

۲.۲.۴ - روایت چهارم

"عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کَیْفَ صَلَاتُکَ فَقَالَ مِثْلِی یُسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ وَأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کَذَا وَکَذَا قَالَ فَکَیْفَ بُکَاؤُکَ قَالَ أَبْکِی حَتَّی تَجْرِیَ دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ"؛ عالمی نزد عابدی آمده از او پرسید:نمازت چگونه است؟ عابد گفت:آیا از چون منی درباره نمازش سؤال می کنی در حالی که از فلان وقت خدا را عبادت می کنم. پرسید:گریه ات چگونه است؟ جواب داد:می گریم تا اشکم جاری می شود. عالم گفت:اگر در حال ترس از خدا می خندیدی از این گریه در حال خود شیفتگی بهتر بود؛ زیرا چیزی از عمل شخصی که به خود می نازد بالا نمی رود.

۲.۲.۵ - روایت پنجم

"عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا (علیهماالسلام) قَالَ دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَالْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَالْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَالْعَابِدُ فَاسِقٌ وَذَلِکَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یُدِلُّ بِهَا فَتَکُونُ فِکْرَتُهُ فِی ذَلِکَ وَتَکُونُ فِکْرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَی فِسْقِهِ وَیَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ"؛ دو نفر وارد مسجد شدند در حالی که یکی عابد بود و دیگری فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالی که فاسق به مرتبه صدیقین رسیده بود و عابد فاسق گشته بود زیرا عابد در حالی داخل مسجد شد که به فکر عبادتش بود و به آن می نازید ولی فکر فاسق در پشیمانی از کرده خود بود و از گناهان خود استغفار می کرد.

۲.۲.۶ - روایت ششم

"عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بَیْنَمَا مُوسَی (علیه السلام) جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِیسُ وَعَلَیْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَی (علیه السلام) خَلَعَ الْبُرْنُسَ وَقَامَ إِلَی مُوسَی فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَی مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِیسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَکَ قَالَ إِنِّی إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیْکَ لِمَکَانِکَ مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ مُوسَی فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُهُ"؛ حضرت موسی (علیه السلام) نشسته بود که ابلیس با شنلی رنگارنگ نزد او آمد وقتی نزدیک موسی رسید شنل را برداشت و سلام کرد. موسی (علیه السلام) فرمود:کیستی؟ گفت:ابلیس. فرمود:خدا تو را به کسی نزدیک نکند. ابلیس گفت:به خاطر منزلتی که نزد خدا داری برای عرض سلام آمده ام. پرسید این شنل چیست؟ گفت:بوسیله آن قلوب مردم را می ربایم. پرسید:چه گناهی است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می شوی. ابلیس گفت:هنگامی که دچار عجب و خود پسندی شود و عباداتش در نظرش زیاد جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود.

۲.۲.۷ - روایت هفتم

"قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِدَاوُدَ (علیه السلام) یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کَیْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَأُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَکَ"؛ خدای تعالی به داود (علیه السلام) فرمود:ای داود گناهکاران را مژده بده و صدّیقین را بترسان. داود عرض کرد:چگونه گناهکاران را بشارت دهم و صدیقین را بترسانم؟! فرمود:گناهکاران را بشارت ده چرا که من توبه را می پذیرم و از گناهان می گذرم و صدیقین را بیم ده تا از اعمالشان دچار عجب نشوند؛ بدرستی که هر بنده ای را اگر برای حساب نگاه دارم هلاک خواهد شد.


۱. مصباح الشریعة، ص ۸۱، ‌موسسة الاعلمی للمطبوعات.     «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَلَا یَدْرِی بِمَا یُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَفِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَادَّعَی مَا لَیْسَ لَهُ وَالْمُدَّعِی مِنْ غَیْرِ حَقٍّ کَاذِبٌ وَإِنْ خَفِیَ دَعْوَاهُ وَطَالَ دَهْرُهُ وَإِنَّ أَوَّلَ مَا یُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِیَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِیرٌ وَیَشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِیَکُونَ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أَوْکَدَ کَمَا فُعِلَ بِإِبْلِیسَ وَالْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهَا الْکُفْرُ وَأَرْضُهَا النِّفَاقُ وَمَاؤُهَا الْبَغْیُ وَأَغْصَانُهَا الْجَهْلُ وَوَرَقُهَا الضَّلَالَةُ وَثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَالْخُلُودُ فِی النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْکُفْرَ وَزَرَعَ النِّفَاقَ وَلَا بُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ یُثْمِر»
۲. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۶۹، ص ۳۲۹، موسسه الوفاء، ‌بیروت، ۱۴۰۹ق.    
۳. کلینی، الاصول من الکافی، ج۲، ص ۳۱۳، دار الکتب الاسلامیة، تهران.    
۴. کلینی، الاصول من الکافی، ج۲، ص ۳۱۳، دار الکتب الاسلامیة، تهران.    
۵. کلینی، الاصول من الکافی، ج۲، ص ۳۱۳، دار الکتب الاسلامیة، تهران.    
۶. کلینی، الاصول من الکافی، ج۲، ص ۳۱۴، دار الکتب الاسلامیة، تهران.    
۷. کلینی، الاصول من الکافی، ج۲، ص ۳۱۴، دار الکتب الاسلامیة، تهران.    
۸. کلینی، الاصول من الکافی، ج۲، ص ۳۱۴، دار الکتب الاسلامیة، تهران.    



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «راه مقابله با عجب در سیر و سلوک»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۶/۷.    






جعبه ابزار