• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

توبه انبیا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: توبه، استغفار، پیامبر، عصمت.

پرسش: عصمت انبیا و اوصیا با توبه و استغفار فراوان آنها چگونه قابل جمع است؟



در‌باره توبه و استغفار پیامبران و اولیای خدا آیات قرآنی و روایات متعددی وجود دارد. آنان در عمل نیز زیاد استغفار می‌کردند. از طرفی، به باور پیروان اهل بیت (علیهم‌السلام)، آنان معصومند و هیچ گناهی از آنان سر نزده است. پس چه نیازی به توبه دارند؟ آنان اگر معصومند، گناه نمی‌کنند که نیاز به توبه داشته باشند و اگر گناه کنند، دیگر معصوم نیستند. هم‌چنین کثرت استغفار آنان پرسش برانگیز شده است و باید دید که آنان از چه چیزی و برای چه استغفار می‌کردند.
این پرسش‌ها از دیر زمانی مطرح بوده و یک نمونه آن را علی بن محمّد بن الجهم در مجلس مأمون از امام رضا (علیه‌السّلام) می‌پرسد. وی با آوردن آیاتی از قرآن که در نگاه نخست دلالت بر لغزش یا گناه برخی انبیا، همچون آدم (علیه‌السّلام)، یونس (علیه‌السّلام)، داوود (علیه‌السّلام) و حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارد این پرسش را مطرح می‌کند که این آیات را چگونه با عصمت انبیا جمع می‌کنید. امام (علیه‌السّلام) نیز به تفصیل هر یک از آیات را توضیح می‌دهند و معلوم می‌شود که هیچ یک از آنها به معنای متعارف گناه نبوده و آن بزرگواران معصوم از همه این گناهان متوهم هستند.
از طرفی در قرآن کریم برای توبه کنندگان مقامات بلندی همچون محبوب خدا شدن در نظر گرفته شده است. خداوند متعال کسانی را که زیاد توبه می‌کنند دوست دارد. «اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ؛ خداوند توبه‌کاران و پاکان را دوست دارد.» پیامبرانی را که زیاد توبه و انابه داشتند به نیکی می‌ستاید. (خداوند حضرت سلیمان (علیه‌السّلام) و حضرت ایوب (علیه‌السّلام) را چنین ستوده است: «وَ وَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَـنَ نِعْمَ الْعَبْدُ اِنَّهُ اَوَّابٌ؛ به داوود سلیمان را دادیم، و چه خوب بنده‌ای بود او، او توبه کار بود» و «اِنَّا وَجَدْنَـهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ اِنَّهُ اَوَّابٌ؛ ما او را شکیبا یافتیم چه خوب بنده‌ای است او! او توبه‌کار است.» اوّاب، صیغه مبالغه از ریشه ا و ب، به معنای بنده‌ای که بسیار به سوی خداوند باز می‌گردد. دو واژه اوّاب و تَوّاب کاربرد نزدیکی دارند و در بسیاری موارد در کنار هم به‌کار رفته‌اند) اگر توبه تنها از گناه باشد، کثرت توبه نشانه کثرت گناه است و این با شأن پیامبران سازگار نیست. بنا‌بر‌این، توبه اینان باید معنای دیگری داشته باشد.
در تفسیر توبه و استغفار معصومان، غیر از آن دسته کسانی که با اصل عصمت مخالفت دارند یا عصمت را محدود در نظر می‌گیرند، (مانند کسانی که عصمت را تنها بعد از نبوت لازم می‌دانند. به‌عنوان نمونه در باره داستان حضرت آدم (علیه‌السّلام) گفته‌اند که آن عصیان در حالی که در بهشت بود اتفاق افتاد و در آن زمان نبی نبود. گروهی دیگر عصمت از گناه کبیره را لازم می‌دانند، نه از گناه صغیره) در میان کسانی که عصمت از هر گناهی را در هر دوره‌ای برای انبیا و اوصیا لازم می‌دانند دیدگاه‌های متفاوتی ارائه شده است که در دوازده گونه قابل دسته‌بندی است. این تبیین‌ها از سوی علمای فریقین بیان شده است. (اکثر مفسران شیعه و سنی و نیز برخی عالمان اخلاق به این موضوع پرداخته‌اند)
[۱۱] خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص۱۷.
اما همه آن‌ها پذیرفتنی نیستند:

۱.۱ - توبه آموزشی

این آیات و روایات در مقام تعلیم به پیروان است و از این‌رو به معصومان نسبت داده شده است که سختی کار قیامت و لزوم توبه را بیش از پیش برای مردم نشان دهد. شیخ طبرسی می‌گوید امر به استغفار پیامبر برای این است که سنت شود و امت یاد بگیرد و عمل کند. «و انَّما خوطِبَ بِذلِکَ لِتَستَنَّ اُمَّتُهُ بِسُنَّتِهِ؛ به چنین چیزی خطاب شده است تا امتش به سنّت ایشان پرورش یابند.» ثعلبی نیشابوری نیز همین نظر را دارد.
اما با توجه به کثرت روایات استغفار معصومان (صدها روایت در این باب وجود دارد که بیش از حد تواتر است.) و آیات متعدد قرآن، نیز کثرت استغفار آنان، (مثلاً در پاره‌ای روایات چنین می‌خوانیم: «ابراهیمُ بنُ ابِی البِلادِ قالَ: قالَ ابُو الحَسَنِ (علیه‌السّلام): انّی استَغفِرُ اللّه فی کُلِّ یَومٍ خَمسَةَ آلافِ مَرَّةٍ. امام کاظم (علیه‌السّلام) می‌گویند، روزانه ۵ هزار بار استغفار می‌کنم.») نمی‌توان این سخن را، دست‌کم به صورت مطلق و کلی، پذیرفت. افزون بر این بخشی از عبارات این سخنان، به ویژه ادعیه آنها، به گونه‌ای است که توجیه آن‌ها در راستای تعلیم و تهی بودن از حقیقت، سخت دشوار است. به‌عنوان نمونه این دعای زیبا را از امام سجاد (علیه‌السّلام) در باب توبه ببینید:
«اتوبُ الَیکَ فی مَقامی هذا تَوبَةَ نادِمٍ عَلی ما فَرَطَ مِنهُ، مُشفِقٍ مِمَّا اجتَمَعَ عَلَیهِ، خالِصِ الحَیاءِ مِمّا وَقَعَ فیهِ، عالِمٍ بِاَنَّ العَفوَ عَنِ الذَّنبِ العَظیمِ لا یَتَعاظَمُکَ، و اَنَّ التَّجاوُزَ عَنِ الاِثمِ الجَلیلِ لا یَستَصعِبُکَ، و اَنَّ احتِمالَ الجِنایاتِ الفاحِشَةِ لا یَتَکَاَّدُکَ، و اَنَّ احَبَّ عِبادِکَ الَیکَ مَن تَرَکَ الاِستِکبارَ عَلَیکَ، و جانَبَ الاِصرارَ، و لَزِمَ الاِستِغفارَ، و اَنَا ابرَاُ الَیکَ مِن ان استَکبِرَ، و اَعوذُ بِکَ مِن ان اُصِرَّ، و اَستَغفِرُکَ لِما قَصَّرتُ فیهِ، و اَستَعینُ بِکَ عَلی ما عَجَزتُ عَنهُ؛ در این جایگاهی که هستم به‌درگاه تو توبه می‌کنم؛ توبه کسی که از افراط در گناه پشیمان شده و از آن بار گران معاصی که برگردن دارد ترسان است و از ورطه‌ای که در آن افتاده سخت شرمنده است. می‌داند که تو عفو کردن از گناهان بزرگ را بزرگ نمی‌شماری و گذشتن از خطای بزرگ برای تو دشوار نیست و تحمل خطاهای زشت ما بر تو گران نمی‌آید و محبوب‌ترین بندگان تو بنده‌ای است که در برابر تو گردن‌کشی فرو نهد و از اصرار بر گناه دوری جوید و همواره از تو آمرزش خواهد ؛[خدایا] از گردنکشی در برابر تو بیزاری می‌جویم و از اصرار در گناه به تو پناه می‌آورم و از هر قصور که ورزیده‌ام آمرزش می‌خواهم و در هر چه فرومانم از تو یاری می‌طلبم.
در این عبارات امام سجاد (علیه‌السّلام) افزون بر تصریح بر توبه در پیشگاه حضرت حق (جل‌وعلا)، محبوب‌ترین مردم را نزد خداوند کسی می‌داند که با ترک استکبار به توبه روی آورد و استغفار پیشه کند و از اینکه خودش چنین نباشد تبری می‌جوید.
افزون بر این، تعلیمی بودن توبه معصومان با دستور صریح خداوند به شخص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سوره مؤمن «فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الاْءِبْکَـرِ؛ صبر پیشه کن. وعده خداوند حق است. برای گناهت استفغار کن، پروردگارت را در شامگاه و بامداد با حمد تسبیح کن» و به عموم مؤمنان در سوره نور «وَ تُوبُوا اِلَی اللَّهِ جَمِیعًا اَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ‌ ای مؤمنان، همگی به‌درگاه خداوند توبه کنید تا رستگار شوید.» و جمع هر دو در سوره محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ؛ برای گناه خود و مردان و زنان مؤمن، استغفار کن» سازگار نیست؛ زیرا وظیفه هر یک را جداگانه و به‌طور مجتمع ذکر کرده است و اگر تنها وظیفه امت بود، چنین کاری وجهی نداشت. البته می‌توان گفت که هر یک به دلیلی لازم است. استغفار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای سنت سازی است و استغفار امت واقعی است. اما این وجه حتی اگر درست باشد، تنها استغفار را بیان می‌کند و از تبیین توبه‌های خاص آنها که در تنهایی ایشان اتفاق می‌افتاد، ناتوان است.

۱.۲ - توبه تشریفاتی

توبه از باب خشوع و خضوع است و کاری است که تنها برای احترام به حضرت حق (جل‌وعلا) و اظهار کوچکی و تواضع صورت می‌گیرد. از بیان آلوسی در توضیح استغفار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین چیزی استشمام می‌شود. «و جعل الاستغفار کنایة عمّا یلزمه من التواضع و هضم النفس و الاعتراف بالتقصیر؛ استغفار را کنایه ازچیزهایی که لازمه آن است قرار داد؛ مانند تواضع، شکستن نفس، و اعتراف به تقصیر». البته در ادامه، توبه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از باب ترک اولی می‌داند.»
این نظریه نیز نادرست است؛ زیرا این همه سوز و گداز معصومان در دعاهایشان را نمی‌توان صرفاً کاری تشریفاتی به حساب آورد. یعنی معصومان (علیهم‌السّلام) در پی نمایش و انجام کارهای تصنعی و تشریفاتی نبوده‌اند. آنان همه زندگی خود را با حقیقت گذرانده‌اند و جز به حقیقت سخنی نگفته‌اند. تعارف بی محتوا را حتی نسبت به افراد عادی جایز نمی‌دانستند، چه رسد به خدای متعال. به عبارت دیگر تواضع در برابر حضرت حق امری حقیقی و از سر دیدن حقیقت کوچکی خود است. و این جز با حقیقی بودن توبه و استغفار محقق نمی‌شود.

۱.۳ - استغفار برای حفظ عصمت

استغفار به معنای طلب‌پرده پوشی است. پرده‌پوشی همواره برای پوشاندن گناه نیست، بلکه گاه برای پوشاندن از زشتی‌های محتمل است. معصومان از خداوند می‌خواهند که زشتی‌های هوای نفس را بر آنان بپوشاند. نتیجه این پوشاندن عصمت می‌شود. به عبارت دیگر آنان طلب پیش‌گیری از زشتی می‌کنند. فخر رازی این تفسیر از استغفار را می‌پسندد و آن را بر دیگر بیان‌ها ترجیح می‌دهد. قرطبی نیز این احتمال را می‌آورد.
اما این بیان نیز کامل نیست؛ زیرا اگر بپذیریم که می‌تواند توضیحی برای استغفار باشد، اما اصل توبه را توضیح نمی‌دهد. چرا معصومان توبه می‌کنند و از چه چیزی بازمی‌گردند؟ این پرسشی است که با این بیان فخر‌رازی پاسخ نمی‌گیرد. می‌توان در تکمیل سخن او گفت که بازگشت نیز از زشتی‌های هوای نفس است. اما چنین زشتی‌ای در آنان وجود ندارد که این بخواهند از آن به‌سوی خدا بازگردند. اگر کمی توضیح را تغییر دهیم شاید بتوان آن را به بیان‌های بعدی بازگرداند.

۱.۴ - استغفار برای امت

استغفار آن حضرت برای خویش نبوده است بلکه برای امت بوده است. به گفته طبرسی استغفار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای امتش نوعی کرامت برای آن‌هاست که فردی بزرگ همچون پیامبر شفاعتشان را کند. قرطبی نیز این احتمال را مطرح می‌کند.
لیکن این سخن نیز درست نیست؛ زیرا این وجه تنها برخی موارد استغفار را توضیح می‌دهد، اما نمی‌تواند پاسخ‌گوی آیات، روایات و دعاهایی باشد که از عصیان و ذنب پیامبران و اولیای خدا یاد می‌کند. (در مقدمه این باب تفاوت توبه و استغفار بیان شده است.) افزون بر این باید توجه داشت که قرآن کریم در موارد عدیده و به تفکیک به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور داده که برای خودش و نیز برای امت استغفار کند. در یک آیه نیز هر دو را با هم آورده است که دلالت بر این دارد که استغفار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای خودش موضوعیت دارد و تکلیفی مستقل از استغفار برای مؤمنان است. در سوره محمد چنین می‌خوانیم:
«فَاعْلَمْ اَنَّهُ لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوَکُمْ؛ پس بدان که معبودی جز «اللّه» نیست و برای گناه خود و مردان و زنان با ایمان استغفار کن! و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را می‌داند.»
فخر رازی نیز با استناد به همین دلیل این تبیین را نمی‌پذیرد. (وی این بیان را به‌عنوان یک احتمال می‌آورد و رد می‌کند. عین عبارتش این است: «و هو بعید لافراد المؤمنین و المؤمنات بالذکر»

۱.۵ - توبه از گناه به گمان کفار

چون کفار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را گناهکار می‌دانستند در اینکه ادّعای رسالت نموده، خداوند متعال رفع آن حالت را به منزله استغفار دانسته و در قرآن فرموده است:
«فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الاِبْکَرِ؛ صبر پیشه کن که وعده خداوند حق است و برای گناهت استغفار کن، و پروردگارت را در شامگاه و بامداد با حمد تقدیس کن.»
همچنین می‌خوانیم:
«اِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا• لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَ مَا تَاَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا• وَ یَنصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا؛ ما برای تو فتح آشکاری فراهم کردیم؛ تا خداوند آثار و تبعات کارهای گذشته و آینده‌ات را بزداید، و نعمتش را بر تو تمام نماید و تو را به راه راست هدایت کند. و پیروزی شکست‌ناپذیری برایت رقم بزند.»
در این آیه تعبیر «ذنب» به‌کار رفته که معمولاً آن را به گناه ترجمه می‌کنند. اما این ترجمه دقیق نیست و ذنب به معنای هر کاری است که تبعات و پیامد نامطلوبی داشته باشد. به گفته علامه طباطبایی در المیزان «ذنب» در آیه شریفه، به معنای گناه، یعنی مخالفت با تکلیف مولوی الهی نیست. «ذنب» در لغت، عبارت از عملی است که آثار و تبعات بدی دارد. «مغفرت» هم در لغت عبارت از پرده افکنی بر روی هر چیز است. بر این اساس، اگر فرد بی‌گناهی کاری کرده باشد که در نظر گروهی دیگر باید مجازات شود یا غرامت بپردازد، ذنب به‌کار می‌رود. به همین دلیل است که تمام کارهای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در چشم مشرکان نامطلوب و سزاوار مجازات بود. این کارها را ذنب می‌گویند، هر چند به خودی خود آن کار خوب باشد. (علامه طباطبایی در این بحث توضیح مفصلی درباره ذنب پیشین و ذنب پسین حضرت دارند که خواندنی است)
این نظریه تنها یک قسم توبه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در برمی‌گیرد و شامل توبه‌های دیگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، نیز توبه معصومان دیگر نمی‌شود. (ذکر آن در اینجا به این دلیل است که مفسران دیگر آن را ضمن توضیح توبه انبیا آورده بودند) افزون بر اینکه نمی‌تواند توضیح دهنده ادله دیگری باشد که از عصیان و لغزش پیامبران یاد می‌کند.

۱.۶ - توبه از ترک اولی

توبه معصومان از گناه نیست، بلکه از ترک اولی، یعنی از عملی است که واجب نبوده، اما شایسته مقام نبوت و امامت نیز نبوده است. سید مرتضی (رحمه‌الله) و شیخ طوسی و شیخ طبرسی و گروهی دیگر از علما در‌باره عصیان آدم (علیه‌السّلام) می‌گویند که عصیان یعنی مخالفت با فرمان فرمان دهنده. فرمان‌ها دو گونه‌اند: واجب و مستحب. مخالفت با فرمان می‌تواند مخالفت با امری مستحب باشد. شبیه همین تبیین را ابن خمیر، از علمای قرن هفتم، در داستان داود (علیه‌السّلام) و داستان سلیمان (علیه‌السّلام) دارد.
«فهو انّه لمّا علم انّ الخصمین ملکان و انّه المقصود بالمثال و انّه فتن‌ ای اختبر و امتحن ببعض المباحات، فعوتب اذ لم یصبر فیها صبر المؤرین حتّی قال ما قال و فعل ما فعل «وَ خَرَّ راکِعاً» یعنی ساجدا، فانّ الرّکوع و السّجود یسمّی کلّ واحد منهما باسم الثّانی، «وَ اَنابَ: » ‌ای تاب من ذلک ظاهرا و باطنا، فاخبر تعالی انّه غفر له ذلک‌ای درا عنه الطّلب فیما رای هو انّه ذنب فی حقّه بترک الاولی کما تقدّم؛
[۴۲] شریف مرتضی، علی بن حسین، تنزیه الانبیاء، ص۴۷.
[۴۳] شریف مرتضی، علی بن حسین، تنزیه الانبیاء، ص۵۴.
او وقتی متوجه شد که آن دو دشمن، دو فرشته بودند، و منظور، مثال و نماد است، و فهمید که این کار برای فتنه یعنی آزمون و امتحان، کاری مباح است، و از این جهت که صبر شایسته را نکرده و گفته آنچه را که گفته، و کرده آنچه را که کرده، توبیخ شده، «وَ خَرَّ راکِعاً» یعنی، به سجده افتاد چون رکوع و سجود، هر کدام با نام دیگری به‌کار برده می‌شوند. «وَ اَنابَ» یعنی، در ظاهر و باطن از آن کار توبه کرد. و خداوند خبر داده که از آن کار وی گذشت کرده است. یعنی از مؤاخذه گناهی که کرده و ترک‌اولی بوده (همان‌گونه که توضیحش گذشت) چشم‌پوشی کرده است.»
خواجه نصیر طوسی، به تبع عرفا، سه نوع توبه برمی‌شمرد: «توبه عام، همه بندگان را، توبه خاص، معصومان را و توبه اخص، اهل سلوک را». توبه عام را از گناه می‌داند و توبه خاص را از ترک اولی. (او چنین می‌گوید: «امّا توبه خاص که از ترک اولی باشد...» عرفا توبه را از حیث درجات، با‌ اندک تفاوتی در تعریف، به سه دسته تقسیم کرده‌اند: توبه عام/ عوام؛ توبه خاص/ خواص؛ و توبه خاصِ خاص. توبه عوام، توبه از گناه از طریق استغفار زبانی و ندامت در دل است. توبه خواص را توبه از صواب نیز گفته‌اند و آن بازگشت از طاعات خود است، به این معنی که سالک طاعات خود را ناقص ببیند و از آن عذرخواهی کند. استغفار انبیا به همین معناست، همان‌گونه که خدا در قرآن به رسول اکرم فرموده است: «استَغْفِر لِذَنبِکَ؛ برای گناه خود استغفار کن»
و این استغفار برای ادا نکردن حق خداوند به‌طور کامل بوده است.
[۴۹] تهانوی، محمدعلی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۵۲۵.
[۵۰] سبزواری،‌ هادی، شرح الاسماء الحسنی، ص۱۱۹.
[۵۱] مستملی، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۳، ص۱۲۰۹-۱۲۱۰.
[۵۲] سراج، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص۴۴ .
[۵۳] هجویری، جلابی، کشف المحجوب، ص۳۸۳.

این سخن را شاید بتوان برای برخی پیامبران پذیرفت، (برای نمونه می‌توان به روایتی اشاره کرد که نوح (علیه‌السّلام) سگی را زشت منظر یافت و این موضوع را به زبان آورد. سگ اعتراض کرد و نوح (علیه‌السّلام) روی آورد بنفس خود و ملامت می‌کرد نفس خود را به این و سال‌ها بر خود نوحه می‌کرد تا آنکه ندا کرد او را خدای تعالی که تا کی نوحه می‌کنی یا نوح؟ به‌درستی که قبول کردم توبه تو را) اما برای پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) پذیرفته نیست؛ زیرا نمی‌توان با توجه به روایاتی که توبه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در هر روز صد بار دانسته یا روایاتی که توبه امام کاظم (علیه‌السّلام) را پنج هزار بار در روز اعلام کرده، گفت که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در هر روز صد بار و امام کاظم (علیه‌السّلام) پنج هزار بار ترک اولی داشته و یا از یک ترک اولی، این مقدار توبه می‌کردند. (این موضوع عقلاً محال نیست، اما وقوعش پذیرفتنی نیست.) شاید به همین دلیل است که خواجه نصیر نیز مرتبه‌ای دیگر برای توبه قائل است که اخص است و خود او توبه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از این قسم می‌داند.

۱.۷ - توبه به دلیل ترس از رها شدن

معصومان نگران بودند که خدا آنها را رها کند و به همین دلیل استغفار می‌کردند؛ زیرا همواره این احتمال وجود دارد که انسان با تقوا و درست‌کار نیز دچار لغزش شود. کافی است که نگه‌داری خدا پایان پذیرد. از این رو معصومان که در حفظ و حراست الهی هستند، باید مراقب باشند که مبادا دچار فریب و مکر و غرور گردند و عنایت الهی را از دست دهند و به خود رها شوند. به این دلیل توبه و استغفار می‌کردند که مبادا چنین وضعی پیش بیاید. علامه فضل اللّه استغفار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نه از سر گناه، که به دلیل نگرانی از ارتکاب گناه در آینده به‌خاطر نقص بشری و احیاناً از دست دادن عنایت الهی می‌داند. گویا استغفار حاکی است از طلب رضوان که هدیه‌ای الهی است.
[۵۶] فضل الله، محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، ج۲۱، ص۶۷.

البته اصل این ادعا که معصومان نگران بودند که مبادا خدا آن‌ها را به خود وانهد، ادعای درستی است. به‌همین دلیل است که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) بسیار این دعا را می‌خواندند: «اللّهُمَّ و لا تَکِلنی الی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ ابَدا». اما این بیش از آنکه شبیه توبه یا استغفار باشد، کاری است که به استعاذه (پناه بردن) شباهت دارد. نمی‌توان با این ادعا همه توبه‌ها و استغفارهای معصومان را تبیین کرد.

۱.۸ - توبه شکر

استغفار برای اظهار عبودیت و نیازمندی و شکر بر نعمت حق تعالی است. حالات خوش اظهار نیازمندی در معصومان فراوان بوده است و استغفار، شکر آن حالات است. یک نمونه آن در داستان حضرت داود (علیه‌السّلام) است که پس از آزمایشی که خداوند از او می‌کند، استغفار و انابه او ذکر شده است:
«وَ ظَنَّ دَاوُودُ اَنَّمَا فَتَنَّهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاکِعًا وَ اَنَابَ؛ و داوود دانست که ما او را آزمایش کرده‌ایم. پس، از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه کرد».
مرحوم سید مرتضی این استغفار داوود را از نوع استغفار شکر و اظهار عبودیت و رجوع و انقطاع الی اللّه می‌داند. (بل علی سبیل الانقطاع الی اللّه تعالی و الخضوع له و التذلل و العبادة و السجود و قد یفعله الناس کثیرا عند النعم التی تتجدّد علیهم و تنزل و تؤول و تردّ الیهم شکرا لمولاها و کذلک قد یسبحون و یستغفرون اللّه تعالی تعظیما و شکرا و عبادة و امّا قوله تعالی: «وَ خَرَّ راکِعاً وَ اَنابَ» فالانابة هی الرجوع و لمّا کان (علیه‌السّلام) بما فعله راجعا الی اللّه تعالی و منقطعا الیه قیل فیه انّه اناب کما یقال فی التائب الراجع الی التوبة و الندم انه منیب؛ بلکه بر اساس انقطاع به خداوند متعال و خضوع به پیشگاه او و خاکساری و بندگی و به سجده افتادن برای او است که مردمان بسیاری هنگام زیاد شدن نعمت برای آنها و فرود آمدن و داده شدن به آنها به‌خاطر شکرگزاری انجام می‌دهند. و همین‌طور تسبیح می‌کنند و استغفار می‌کنند به پیشگاه خداوند به منظور تعظیم و شکرگزاری و عبادت اما این فرموده «به سجده افتاد و انابه کرد» انابه یعنی بازگشت. وقتی داوود (علیه‌السّلام) با کاری که کرد به خداوند متعال بازگشت، و منقطع شد به درگاه او، گفته می‌شود: انابه کرد؛ همان‌گونه درباره توبه کاری که به توبه و پشیمانی بازگشته، گفته می‌شود: منیب = انابه کننده» وی مشابه همین توضیح را در داستان حضرت سلیمان و افتادن جسدی روی تختش و در داستان حضرت یونس (علیه‌السّلام) و ذکر یونسیه در دل ماهی آورده است.

اما باید توجه داشت که شکر یک حقیقت متفاوت با توبه و استغفار است. می‌توان در مقام شکر، استغفار هم کرد. اما نمی‌توان گفت هر استغفار و توبه‌ای شکر است. برفرض در پی شکر و سپاس، پوزش‌خواهی نیز وجود داشته باشد، اما پوزش خواهی حقیقتی است و شکر حقیقتی دیگر. در هر حال این سخن توجیه قانع کننده‌ای برای همه توبه‌ها و استغفارهای معصومان نیست.

۱.۹ - توبه از غفلت

معصومان می‌بایست دائم الذکر باشند، اما گاهی اوقات غفلت از ذکر پیدا می‌کرده‌اند. لذا این غفلت را گناه نامیده و از آن غفلت‌ها استغفار می‌کرده‌اند. به عبارت بهتر، آنان می‌بایست دائم الذکر و همواره در حال عبادت باشند. اما در حالات خواب و خوراک از عبادات برتر غافلند. به همین دلیل استغفار می‌کنند. (عبارت ابن عاشور چنین است: «و ما یستغفر منه النبی‌ء (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لیس من السیئات لعصمته منها، و انّما هو استغفار من الغفلات و نحوها؛ از چیزهایی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درخواست آمرزش می‌کند، گناه نیستند، چون پیامبر معصوم از گناه است. استغفار او، استغفار از غفلت‌ها و امثال آن است» بعد از این عبارت توضیح بیشتری نیز آورده است) خواجه نصیر طوسی توبه اخص را از دو چیز می‌داند: «یکی از التفات سالک به غیر مطلوب...».
این بیان دو معنا می‌تواند داشته باشد. اگر مقصود از «ذکر»، یاد خدا باشد، این وجه درست نیست؛ زیرا نسبت دادن غفلت به این بزرگانی که مستغرق در یاد خدا هستند و هیچ لحظه‌ای از عمرشان را بدون یاد و ذکر خدا نمی‌گذرانند، درست نیست. آنان حتی در حالات زندگی اجتماعی و اشتغال به امور دنیا، در ذکر خدا هستند. اما اگر مقصود ذکر زبانی باشد، آنگاه این وجه به توبه برای فاصله با ساحت قدس ربوبی باز می‌گردد و وجهی متفاوت نیست.

۱.۱۰ - توبه به سبب خوف

معصومان با دیدن عظمت و جلال خدا دچار خوفی شدید می‌شوند که آنان را به توبه و استغفار وامی دارد.
این سخن تبیین کننده توبه و استغفار نیست، مگر به جهت برخی لوازم خوف. یعنی لازمه دیدن عظمت خدا و مستولی شدن خوف بر انسان این است که کوچکی و ضعف‌های خود را دلیلی بر استغفار و پوزش خواهی قرار دهد. دراین صورت این سخن به بیان دوازدهم بازمی گردد.

۱.۱۱ - توبه از واردات نفسانی

معصومان نیز دارای وارداتی نفسانی از قبیل ملال، حدیث نفس و خیالاتی هستند که عارض بر دل‌های صاف آن‌هامی شود و موجب تشویش می‌گردد. برای بازیابی آرامش و طمانینه نیازمند توبه و بازگشت به سوی خدا هستند.
این واردات قدری ابهام دارد. معصومان به طور قطع وارداتی شیطانی ندارند. سایر واردات نیز اگر از چیزی از قبیل الهامات رحمانی یا زمزمه فرشتگان باشد، نیاز به توبه ندارد، مگر به دلیل بازداشتن آن‌ها از استغراق نسبت به حضرت حق. در این صورت این وجه به بیان دوازدهم بازمی گردد. اگر مقصود از واردات چیزهایی پایین‌تر باشد، شبیه خیالات و اوهامی که به مردمان عادی دست می‌دهد، این از ساحت معصومان به دور است.

۱.۱۲ - توبه از کاستی‌های بشری

توبه از کاستی‌های بشری و مراتب بندگی در قیاس با مراتب بالاتر:
توبه معصومان از هر کاری است که انسان انجام می‌دهد؛ زیرا هیچ کار بشری در خور ساحت ربوبی نیست. براین اساس، انسان به دلیل ضعف و نقص و فقر انسانی و فاصله‌ای که به‌طور طبیعی با حضرت حق دارد، نمی‌تواند حضرت حق را آن‌گونه که در واقع هست بشناسد و حق معرفت او را به جای آورد، چنان‌که نمی‌تواند حق عبادت و بندگی او را به جای آورد. از این روست که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خدای را چنین می‌خواند: «سبحانک ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک». بنا‌بر‌این، خود را در مقام قصور می‌دیدند. درست‌ترین عبادت و صحیح‌ترین معرفت در این مقام آن است که همراه با چنین اعترافی باشد و این اعتراف در واقع پوزش خواهی نسبت به ساحت ربوبی است که آن را استغفار می‌نامیم. در این استغفار نوعی بازگشت نیز وجود دارد. بازگشت از نقص به کمال مطلق، بازگشت از فقر خود به غنای الهی، بازگشت از ضعف بشری به قوت الهی و (تقریباً تمام فقرات مناجات امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در مسجد کوفه اشاره به چنین وضعی دارد. از باب نمونه: «... مَولایَ یا مَولایَ انتَ القَوِیُّ و اَنَا الضَّعیفُ، و هَل یَرحَمُ الضَّعیفَ الاَّ القَوِیُّ. مَولایَ یا مَولایَ انتَ الغَنِیُّ و اَنَا الفَقیرُ، و هَل یَرحَمُ الفَقیرَ الاَّ الغَنِیُّ، ...؛ سرورم، سرورم! تو توانایی من ناتوان. و به ناتوان جز توانا رحم می‌کند. سرورم، سرورم، تو بی‌نیازی و من بینوا. و مگر به بینوا، جز بی‌نیاز رحم می‌کند؟»). و این حقیقت توبه است.
بنا‌بر‌این آن‌ها نیز هر چه تلاش کنند، قصور و کاستی در طاعت دارند و این نوعی عصیان به حساب می‌آید (عصیان به معنای عدم تبعیت است که می‌تواند به تقصیر یا قصور، به عمد یا به خطا باشد و در اینجا به‌قصور طبیعت انسانی باز می‌گردد، نه به تقصیر یا عمد)
[۶۷] ابن فارس، احمد، مقاییس اللغة، ذیل ماده «عصی».
[۶۹] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ذیل ماده «عصی».
که نیازمند توبه می‌شود. پوزش خواهی از قصور نیز امری پسندیده است. (برخی فقرات بخش افزوده دعای عرفه امام حسین (علیه‌السّلام) به خوبی گویای این تحلیل است: «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ الهی انَا الفَقیرُ فی غِنایَ فَکَیفَ لا اکونُ فَقیراً فی فَقری، الهی انَا الجاهِلُ فی عِلمی فَکَیفَ لا اکونُ جَهولاً فی جَهلی، الهی انَّ اختِلافَ تَدبیرِکَ و سُرعَةَ طَواءِ مَقادیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ العارِفینَ بِکَ عَنِ السُّکونِ الی عَطاءٍ وَ الیَاْسِ مِنکَ فی بَلاءٍ، الهی مِنّی ما یَلیقُ بِلُؤمی و مِنکَ ما یَلیقُ بِکَرَمِکَ... الهی ان ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنّی فَبِفَضلِکَ و لَکَ المِنَّةُ عَلَیَّ، و ان ظَهَرَتِ المَساوی مِنّی فَبِعَدلِکَ و لَکَ الحُجَّةُ عَلَیَّ؛ پروردگارا، معبودا، من در عین دارا بودن تهیدستم، پس در تهیدستی چگونه تهیدست نباشم. معبودا، من با داشتن علم نادانم، پس در نادانی چگونه نادان نباشم؟ معبودا، پیاپی آمدن تدبیرت و شتاب تحول تقدیرت مانع شدند که بندگان خداشناس تو به عطایی جز عطای تو راضی باشند، و مانع از ناامیدی مهربان شدند. معبودا، از من به‌ اندازه پستی من سر می‌زند، و از تو بر اساس شایسته کرمت... معبودا، اگر از من خوبی‌هایی سر بزند به فضل تو است و منت تو بر من است. و اگر کارهای بد از من سربزند، بسته به دادگری تو است. تو بر من حجّت داری.» در این فقرات غنای انسان عین فقر و علم او عین جهل برشمرده شده و گفته شده هر چه از ماست سزاوار ملامت است مِنّی ما یَلیقُ بِلُؤمی و اگر خوبی هست از فضل و کرم خداست. البته استناد این فقره از دعا به امام حسین (علیه‌السّلام) قطعی نیست؛ با صرف نظر از استناد به آن بزرگوار، می‌توان گفت که این فقرات گویای چنین حال رجوعی است که آن را توبه می‌نامیم.) چنان‌که اگر کسی به دلیل شکستگی پایش مجبور به دراز کردن آن جلو دیگران باشد، پسندیده است که از این کار پوزش خواهی کند. به گفته سعدی شیرازی:
بنده همان به که ز تقصیر خویش ••• عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیش ••• کس نتواند که به جا آورد

۱.۱۲.۱ - وعده‌های خداوند به بخشایش

این بدان معنا نیست که خداوند متعال با انسان‌ها با عدالت و سخت‌گیری رفتار می‌کند. خداوند در قرآن کریم وعده‌های متعددی بر بخشایش همه گناهان و نا امید نشدن مردم داده است. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ اَسْرَفُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّه اِنَّ اللّه یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ؛ بگو: ‌ای بندگان من که با خویش گزافکاری کرده‌اید! از بخشایش خداوند ناامید نباشید که خداوند همه گناهان را می‌آمرزد؛ بی‌گمان اوست که آمرزنده بخشاینده است.»
خداوند رحمت به بندگان را بر خود لازم کرده است «وَ اِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ و چون مؤمنان به آیات ما، نزد تو آیند بگو: درود بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خویش مقرّر داشته است: چنانچه هر یک از شما از سر نادانی کار بدی انجام دهد، آنگاه از پس آن توبه کند و به راه آید، چنین است که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است.»
و به عدالت رفتار نمی‌کند. گفتنی است که خداوند هیچ جایی در قرآن خود را به عدالت توصیف نکرده و به جای آن گفته است که ظلم نمی‌کند. معنای این سخن این است که خداوند کاری برتر از عدالت می‌کند و آن رحمت و تفضل بر بندگان است.
این معنا از توبه ضمن آن‌که در شأن معصومان است، با روایاتی که از استغفار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از هر جلسه‌ای حکایت می‌کند سازگار است. (از باب نمونه: «و قالَ ابو الحسن الرضا (علیه‌السّلام): کانَ رَسولُ اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لا یَقومُ مِن مَجْلِسٍ و ان خَفَّ حَتّی یَستَغفِرَ اللّه خَمساً و عِشرینَ مَرَّةً؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مجلسی هر چند کوتاه بر نمی‌خاست مگر این که بیست و پنج بار استغفار می‌کرد».) بر اساس این سخن، توبه، گونه‌ای بازگشت به خدا و قرب به اوست و قرب خداوند، لازم نیست از سطح و لایه‌ای پست، یعنی سطح غیر معصومان، صورت گیرد، بلکه می‌تواند از مرتبه‌ای بالا که ویژه معصومان است، به مرتبه‌ای بالاتر صورت پذیرد و این با توجه به مسیر کمال تا بی‌نهایت گشوده معصومان می‌تواند نامحدود باشد و معصوم با عمل صالح و نیز بازگشت مکرر به خداوند و عبور از طبیعت به ملکوت، هر روز صدها درجه قرب به خدا را پشت سر نهد.
[۷۵] اربلی، ابن ابی الفتح، کشف الغمّه، ج۳، ص۴۲-۴۴.


۱.۱۲.۲ - نظر خواجه نصیر

خواجه نصیر طوسی توبه اخص را از دو چیز می‌داند که دومی آن «از عود به مرتبه‌ای که از آن مرتبه ترقی باید کرد به التفات بدان مرتبه بر وجه رضا به اقامت در آنچه این جمله ایشان را گناه باشد و به این سبب گفته‌اند: «حسنات الابرار سیئات المقربین» و ایشان را از آن گناه به توبه و استغفار و ترک اصرار و ندامت بر فوات گذشته و تضرع به حضرت آفریدگار تعالی و تقدس پاک باید باشد». غزالی پس از برشمردن مراتب مختلف آدمیان، برای آنان که همیشه در ذکر پروردگارند و غفلت ندارند نیز مقامات متفاوتی تصویر می‌کند و هر یکی از آن درجات و مقامات را با نسبت به دیگری که برتر از آن است، ناقص می‌داند و قناعت کردن به درجه نقصان را عین خسران و توبه از آن را واجب می‌شمارد. «از آن بود که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: «من‌اندر هر روز هفتاد بار توبه کنم و استغفار کنم». این بوده باشد که کار مهتر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌اندر دوام در ترقی و زیادت بود و به هر قدمگاه گذشته توبه کردی و استغفار کردی».
[۷۷] غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج۲، ص۶۵۱.
این تبیین در بین عرفا رواج دارد. آنان توبه اخص یا خاص الخاص را رجوع از خلق به حق یا از خود به حق و به معنای نسبت ندادن منفعت و مضرت به خلق است. همچنین در این مرحله فرد از دیدن احوال و مقامات خود نیز توبه می‌کند. گفته‌اند که استغفار پیامبر اکرم از این نوع بود، زیرا ایشان هر دم در ترقی بود و وقتی به مقام بالاتری می‌رسید، از مقام فروتر استغفار و از دیدن آن توبه می‌فرمود.
[۷۸] تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۵۲۵.
[۷۹] سبزواری،‌هادی، شرح الاسماء الحسنی، ص۱۱۹.
[۸۰] مستملی، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۳، ص۱۲۰۹-۱۲۱۰.
[۸۱] سراج، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص۴۴ .
[۸۲] هجویری، جلابی، کشف المحجوب، ص۳۸۳.
این به مثال، چونان کسی است که تجارت کرده و ۱۰۰ سکه به دست آورده است. بعد می‌بیند که می‌توانست ۲۰۰ سکه به دست آورد. از کارش پشیمان و نادم است که چرا ۲۰۰ سکه را کسب نکرده است.

۱.۱۲.۳ - عباد بزرگ

از طرفی توبه، یکی از عبادات بزرگ است. خداوند در قرآن مجید، مؤمنان راستین را چنین توصیف می‌کند:

«الصَّبِرِینَ وَ الصَّدِقِینَ وَ الْقَنِتِینَ وَ الْمُنفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْاَسْحَارِ؛ آنان شکیبایند و راست‌گو؛ همواره اطاعت پیشه‌اند و انفاق‌گر و سحرگاهان، به استغفار می‌پردازند.»
و در جای دیگر چنین می‌فرماید:
«اِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّتٍ وَ عُیُونٍ• ءَاخِذِینَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبُّهُمْ اِنَّهُمْ کَانُواْ قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِینَ• کَانُواْ قَلِیلاً مِّنَ الَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ• وَ بِالْاَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛ به یقین، پرهیزگاران در باغ‌های بهشت و در میان چشمه‌ها قرار دارند، و آنچه پروردگارشان به آن‌ها بخشیده دریافت می‌دارند، زیرا پیش از آن (در سرای دنیا) از نیکوکاران بودند! آن‌ها کمی از شب را می‌خوابیدند، و در سحرگاهان استغفار می‌کردند».
بنا بر این آیات، قرآن مجید توبه و استغفار را عمل بهترین مؤمنان و شب‌زنده‌داران و متقیان معرفی کرده است. آری، اگر به حقیقت توبه نظر کنیم، آن را زیباترین جلوه خضوع و خشوع و اظهار تذلل و زاری و اعتراف به قصور و تقصیر بنده‌ای بی‌نهایت کوچک، در برابر آفریدگاری بی‌نهایت بزرگ می‌یابیم. از این‌رو، شایسته است که اولیای الهی، بهتر و بیشتر از همگان، این دعوت الهی را لبیک گویند و در تمام حالات خود، بر توبه و استغفار مداومت ورزند تا به این وسیله به فیض قرب‌الهی نائل شوند.
این تبیین ضمن توضیح توبه معصومان، حقیقت توبه همه بندگان خدا را نیز بهتر بیان می‌کند. امام خمینی در شرح این مسئله توضیحی نسبتاً جامع دارد. برای حسن ختام این بیان سخن ایشان را می‌آوریم:
اولیای خدا، همواره انقطاع به سوی خدا دارند؛ ولی به جهت ماموریت الهی خود، گاه به ناچار در مرآت عالم کثرات، توجه به حضرت حق می‌کنند و همین نزد آنان کدورت محسوب شده و برای زدودنش، استغفار می‌کنند. امام سجاد (علیه‌السّلام) است که مناجات‌هایش را شما می‌بینید و می‌بینید چطور از معاصی می‌ترسد... از گناه خودشان گریه می‌کردند تا صبح، از پیغمبر گرفته تا امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، همه از گناه می‌ترسیدند. گناه آن‌ها، غیر از این است که من و شما داریم؛ آن‌ها یک عظمتی را ادراک می‌کردند که توجه به کثرت، نزد آن‌ها از گناهان کبیره است... آنان در مقابل عظمت خدا، وقتی که خودشان را حساب می‌کنند، می‌بینند که هیچ نیستند و هیچ ندارند. واقع مطلب، همین است؛ ...
و از این که حضور در مقابل حق تعالی دارند و مع ذلک دارند مردم را دعوت می‌کنند، از همین، کدورت حاصل می‌شده.
[۸۵] موسوی خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۲۰، ص۲۶۸.
[۸۶] موسوی خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۲۰، ص۲۶۹.



۱. بقره/سوره۲، آیه۱۲۸.    
۲. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۳.    
۳. مومنون/سوره۲۳، آیه۵۵.    
۴. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمة، ج۸، ص۴۷۲، ح۱۵۲۴۹.    
۵. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمة، ج۸، ص۴۷۲، ح۱۵۲۵۰، ترجمه فارسی.    
۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۵.    
۷. بقره/سوره۲، آیه۲۲۲.    
۸. صاد/سوره۳۸، آیه۳۰.    
۹. صاد/سوره۳۸، آیه۴۴.    
۱۰. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار، ج۱۱ ص۱۹۸.    
۱۱. خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص۱۷.
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹ ص۱۵۵.    
۱۳. رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۵۲.    
۱۴. آلوسی، شهاب‌الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۳، ص۲۱۱.    
۱۵. طباطبایی، محمد‌حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۴۵.    
۱۶. مجلسی، محمد‌باقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۱۲، ص۱۵۴-۱۵۵.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۵.    
۱۸. ثعلبی، احمد، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۴.    
۱۹. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، ص۷۴.    
۲۰. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۹۳، ص۲۸۲.    
۲۱. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۱۹.    
۲۲. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۶۹.    
۲۳. امام سجاد (علیه‌السلام)، صحیفة سجّادیّة، ص۵۳، الدعاء۱۲.    
۲۴. کفعمی، ابراهیم‌ بن علی، المصباح، ۵۰۵.    
۲۵. مومنون/سوره۲۳، آیه۵۵.    
۲۶. نور/سوره۲۴، آیه۳۱.    
۲۷. محمد/سوره۴۷، آیه۱۹.    
۲۸. آلوسی، شهاب‌الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۳، ص۲۱۱.    
۲۹. رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۵۲.    
۳۰. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۴۲.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۵.    
۳۲. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۴۲.    
۳۳. محمد/سوره۴۷، آیه۱۹.    
۳۴. رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۵۲.    
۳۵. مومنون/سوره۲۳، آیه۵۵.    
۳۶. فتح/سوره۴۸، آیه۱-۳.    
۳۷. طباطبایی، محمد‌حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۲۵۳-۲۷۱.    
۳۸. آلوسی، شهاب‌الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۳، ص۲۱۱.    
۳۹. شریف مرتضی، علی بن حسین، تنزیة الانبیاء، ص۹.    
۴۰. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۱۸.    
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۵۵.    
۴۲. شریف مرتضی، علی بن حسین، تنزیه الانبیاء، ص۴۷.
۴۳. شریف مرتضی، علی بن حسین، تنزیه الانبیاء، ص۵۴.
۴۴. آلوسی، شهاب‌الدین، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۱۱.    
۴۵. خواجه طوسی، محمد بن محمد، اوصاف الاشراف، ص۲۶.    
۴۶. طوسی، خواجه نصیر الدین، اوصاف الاشراف، ص۲۹.    
۴۷. غافر/سوره۴۰، آیه۵۵.    
۴۸. محمد/سوره۴۷، آیه۱۹۰.    
۴۹. تهانوی، محمدعلی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۵۲۵.
۵۰. سبزواری،‌ هادی، شرح الاسماء الحسنی، ص۱۱۹.
۵۱. مستملی، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۳، ص۱۲۰۹-۱۲۱۰.
۵۲. سراج، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص۴۴ .
۵۳. هجویری، جلابی، کشف المحجوب، ص۳۸۳.
۵۴. شعیری، محمد، کاشف الاستار، ص۱۶۹، ترجمه جامع الاخبار.    
۵۵. طوسی، خواجه نصیر الدین، اوصاف الاشراف، ص۲۶.    
۵۶. فضل الله، محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، ج۲۱، ص۶۷.
۵۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۷۵.    
۵۸. ص/سوره۳۸، آیه۲۴.    
۵۹. شریف مرتضی، علی بن حسین، تنزیه الانبیاء، ص۹۰.    
۶۰. شریف مرتضی، علی بن حسین، تنزیه الانبیاء، ص۹۶.    
۶۱. شریف مرتضی، علی بن حسین، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۰.    
۶۲. ابن عاشور، محمد طاهر، تفسیر التحریر و التنویر، ج۲۶، ص۸۹.    
۶۳. طوسی، خواجه نصیر الدین، اوصاف الاشراف، ص۲۹.    
۶۴. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار، ج۶۸، ص۲۳.    
۶۵. مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص۱۷۴.    
۶۶. مصطفوی، عبد الرحمن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ذیل ماده «عصی».    
۶۷. ابن فارس، احمد، مقاییس اللغة، ذیل ماده «عصی».
۶۸. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ذیل ماده «عصی».    
۶۹. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ذیل ماده «عصی».
۷۰. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ص۲۷۱.    
۷۱. زمر/سوره۳۹، آیه۵۳.    
۷۲. انعام/سوره۶، آیه۵۴.    
۷۳. حلی، احمد بن فهد، عدّة الداعی، ص۲۶۵.    
۷۴. طباطبایی، محمد‌حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۴۵.    
۷۵. اربلی، ابن ابی الفتح، کشف الغمّه، ج۳، ص۴۲-۴۴.
۷۶. طوسی، خواجه نصیر الدین، اوصاف الاشراف، ص۲۹.    
۷۷. غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج۲، ص۶۵۱.
۷۸. تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۵۲۵.
۷۹. سبزواری،‌هادی، شرح الاسماء الحسنی، ص۱۱۹.
۸۰. مستملی، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۳، ص۱۲۰۹-۱۲۱۰.
۸۱. سراج، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص۴۴ .
۸۲. هجویری، جلابی، کشف المحجوب، ص۳۸۳.
۸۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷.    
۸۴. ذاریات/سوره۵۱، آیه۱۵-۱۸.    
۸۵. موسوی خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۲۰، ص۲۶۸.
۸۶. موسوی خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۲۰، ص۲۶۹.



حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «توبه انبیا» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۳/۲۱.    



جعبه ابزار