• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تحقیقی درباره معنای اسم اعظم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: خدا، اهل‌بیت،

پرسش: موضوع اسم اعظم خداوند (عز‌و‌جل)، در احادیث اسلامی، بویژه در ادعیه، بسیار تکرار شده و این نکته نیز آمده است که هر کس خدا را با آن نام بخواند، دعایش مستجاب می‌شود، و اهل بیت (علیهم‌السّلام) این نام (بجز یک حرف از آن) را می‌دانند. امّا آن نام چیست؟



موضوع اسم اعظم خداوند (عزوجل)، در احادیث اسلامی، بویژه در ادعیه، بسیار تکرار شده و این نکته نیز آمده است که هر کس خدا را با آن نام بخواند، دعایش مستجاب می‌شود، و اهل بیت (علیهم‌السّلام) این نام (بجز یک حرف از آن) را می‌دانند. امّا آن نام چیست؟
همان‌طور که ملاحظه شد، روایات، در این باره، مختلف‌اند و نمی‌توان پاسخ قاطعی از نظر روایات اسلامی، به این سؤال داد؛ لیکن می‌توان گفت که به فرض صحّت این روایات، اسم اعظمی که نزد انبیای الهی و اهل بیت (علیهم‌السّلام) بوده، با توجه به خصوصیاتی که برای آنها ذکر شده، بی تردید، چیزی غیر از الفاظی است که در روایات مذکور آمده است.
نبودن دلیل قاطعی بر مراد از اسم اعظم، موجب شده است که دیدگاه‌های مختلفی درباره آن ارائه گردد، تا آن‌جا که سیوطی، بیست قول را در این زمینه نقل کرده است. گروهی مانند ابو‌جعفر طبری و ابو‌الحسن اشعری و ابوحاتم بن حیّان و باقلانی، بر این باورند که همه اسمای الهی، بزرگ هستند و اسمی که بزرگ‌تر از اسمای دیگر باشد، وجود ندارد.
برخی می‌گویند: اسم اعظم، وجود دارد؛ امّا کسی جز خداوند متعال، از آن آگاهی ندارد.
برخی می‌گویند: اسم اعظم خدا، در میان اسمای‌حُسنا پنهان است.
برخی می‌گویند: اسم اعظم، هر اسمی است که بنده، پروردگار خود را با همه وجود، به آن بخواند.
[۱] سیوطی، جلال‌الدین، الحاوی، ج۲ ،ص۱۳۵ ،ح۱۳۹.

برخی گفته‌اند: اسم اعظم، نامی است که جامع همه نام‌های الهی باشد.
[۲] جرجانی، علی بن محمد، کتاب التعریفات، ص۱۰-۱۱.

برخی گفته‌اند: انبیا، نمودهای نام‌های اصلیِ حق هستند و این نام‌های اصلی، همگی داخل در اسم اعظم (اسم جامع) و مظهر حقیقت محمّدی‌اند.
[۳] قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، ص۱۰۸.

باری، اختلاف نظر در تبیین آنچه حقیقتش، حتی برای محققان مشخص نیست، طبیعی است؛ ولی از آن جا که دیدگاه‌های مختلف را در این زمینه مطالعه کرده ام، کلام علاّمه طباطبایی را در تبیین اسم اعظم، بهترین تحقیق یافته ام.


علاّمه سیّد محمّدحسین طباطبایی (رحمه الله) در پاسخ به این سؤال که معنای اسم اعظم چیست، می‌گوید:
«در میان مردم، شایع شده که اسم اعظم، اسمی است لفظی، از اسمای خدای متعال، که اگر خدا را به آن بخوانند، دعا مستجاب می‌شود و در هیچ مقصدی، از تأثیر باز نمی‌ماند، و چون در میان اسمای حسنای خدا، به چنین اسمی دست نیافته‌اند و در لفظ جلاله (اللّه) نیز چنین اثری ندیده‌اند، معتقد شده‌اند که اسم اعظم، مرکّب از حروفی است که هر کسی، آن حروف و نحوه ترکیب آنها را نمی‌داند، و اگر کسی به آن دست بیابد، همه موجودات، در برابرش خاضع می‌شوند و به فرمانش در می‌آیند.


به نظر افسون‌گران و دعانویسان [که به علوم غریبه پایبندند]، اسم اعظم، دارای لفظی است که به حسب طبع دلالت بر آن می‌کند، نه به حسب وضع لغوی. چیزی که هست، ترکیب حروف آن، به حسب اختلاف حوایج و مقاصد، مختلف می‌شود و برای به دست آوردن آن، راه‌های مخصوصی هست، که نخست، حروف آن را از آن راه‌ها به دست می‌آورند و سپس آنها را در هم می‌آمیزند و با آنها دعا می‌کنند، و تفصیل آن، محتاج به مراجعه به آن فن است.


در بعضی روایات نیز،‌ اندک اِشعاری به این معنا هست؛ مثل آن روایتی که می‌گوید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، نسبت به اسم اعظم، نزدیک‌تر است از سفیدیِ چشم به سیاهی آن، و آن روایتی که می‌گوید: اسم اعظم، در آیه الکرسی و اوّل سوره آل عمران است، و نیز روایتی که می‌گوید: حروف اسم اعظم، در سوره حمد پراکنده‌اند و امام، آن حروف را می‌شناسد و هر وقت بخواهد، آنها را ترکیب می‌کند و با آنها دعا می‌کند و در نتیجه، دعایش مستجاب می‌شود.


و نیز این روایت که آصف بن برخیا، وزیر سلیمان، با حروفی از اسم اعظم که پیشش بود، دعا کرد و توانست تخت بلقیس، ملکه سبا را در مدتی کمتر از چشم بر هم زدن، نزد سلیمان حاضر سازد، و یا این روایت که اسم اعظم، مرکّب از ۷۳ حرف است و خداوند، ۷۲ حرف از این حروف را در میان پیامبرانش تقسیم کرده، و یکی را در علم غیب، به خودش اختصاص داده است.


هم‌چنین، روایات دیگری که اشعار دارند بر این که اسم اعظم، مرکّب لفظی است؛ ولی بحث حقیقی درباره علّت و معلول و خواصّ آن، همه این سخنان را نفی می‌کند؛ زیرا تأثیر حقیقی، به وجود اشیا و قوّت و ضعف وجود آنها و سنخیت بین مؤثّر و متاثّر بستگی دارد و اسم لفظی، از نظر خصوص لفظ آن، چیزی جز مجموعه‌ای از صوت‌های شنیدنی نیست و شنیدنی‌ها، از کیفیّات عَرَضی هستند؛ و اگر از جهت معنای متصوّرش اعتبار شود، صورتی است ذهنی که به خودیِ خود، هیچ اثری در هیچ موجودی ندارد، و محال است صوتی که ما آن را از حنجره خود خارج می‌کنیم و یا صورت خیالی‌ای که ما آن را در ذهن خود تصور می‌نماییم، آن‌گونه باشد که به وجود خود، وجود هر چیزی را مقهور سازد و در آنچه ما میل داریم، به دل‌خواه ما، تصرّف کند؛ مثلاً آسمان را زمین و زمین را آسمان کند، دنیا را آخرت و آخرت را دنیا کند و کارهایی از این دست. حال آن که خود آن صورت، معلول اراده ماست.


افزون بر این، اسمای الهی و مخصوصا اسم اعظم او، هر چند در عالم، مؤثّر باشند و اسباب و وسایطی برای نزول فیض از ذات خدای متعال در این عالمِ مشهود بوده باشند، این تأثیرشان به خاطر حقایقشان است، نه الفاظی که در فلان گویش، دلالت بر فلان معنا دارند، و هم‌چنین به خاطر معانی شان که از الفاظ فهمیده می‌شوند و در ذهن تصوّر می‌شوند نیز نیست؛ بلکه معنای این تأثیر، این است که خدای متعال (که پدیدآورنده هر چیزی است) هر چیزی را با یکی از صفات کریمش پدید می‌آورَد که مناسب آن چیز است و در قالب اسمی است، نه این که لفظ خشک و خالیِ اسم و یا معنای آن و یا حقیقت دیگری غیر از ذات متعالی خداوندی، چنین تأثیری داشته باشد.
چیزی که هست، خدای متعال، وعده داده است که دعای دعا کننده را اجابت می‌کند و فرموده است:
«اُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اِذَا دَعَانِ؛ اجابت می‌کنم دعای دعا کننده را وقتی مرا بخواند».
و این اجابت، موقوف بر دعا و طلب حقیقی و جدّی است و نیز (همان طوری که در تفسیر این آیه گذشت) موقوف بر این است که درخواست، از خودِ خدا شود و نه از دیگری. آری، کسی که دست از تمامی وسائل و اسباب بردارد و برای یکی از حوایجش، به پروردگارش متّصل شود، در حقیقت متّصل به حقیقت آن اسمی شده است که با حاجتش تناسب دارد و در نتیجه، آن اسم نیز با حقیقتش تاثیر می‌کند و دعای او مستجاب می‌شود.
این است حقیقت دعا به اسم و به همین جهت، خصوصیت و عمومیت تأثیر، به حال آن اسمی بستگی دارد که حاجتمند، به آن تمسّک جسته است. پس اگر این اسم، اسم اعظم باشد، تمامی اشیا، در برابرِ حقیقت آن اسم، رام می‌شوند و دعای کسی که با آن اسم دعا کرده، به طور مطلق مستجاب می‌شود.
بنا‌بر‌این، روایات و ادعیه این باب را باید بر این معنا حمل کرد و نه بر اسم لفظی یا مفهوم آن. و این‌که در روایت آمده است که خداوند، اسمی از اسمای خود و یا چیزی از اسم اعظم خود را به یکی از پیغمبران یا بندگانش آموخته، معنایش این است که راه انقطاع به سوی خود را به وی آموخته؛ بدین‌گونه که اسم خداوندیِ مناسب با دعا و درخواستِ او را بر زبانش جاری ساخته است. پس اگر واقعا اسم لفظی‌ای در کار باشد و معنای روشنی هم داشته باشد، باز هم تأثیر آن دعا، از این باب است که الفاظ و معانی، وسایل و اسبابی هستند که به نحوی، حقایق را حفظ می‌کنند. دقّت فرمایید».


۱. سیوطی، جلال‌الدین، الحاوی، ج۲ ،ص۱۳۵ ،ح۱۳۹.
۲. جرجانی، علی بن محمد، کتاب التعریفات، ص۱۰-۱۱.
۳. قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، ص۱۰۸.
۴. مجلسی، محمد‌باقر، بحار‌الانوار، ج۷۸، ص۳۷۱، باب ۶، بیروت، انتشارات دارالاحیاء التراث.    
۵. بقره/سوره۲، آیه۱۸۶.    
۶. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸ ص۵۲۹.    



حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «تحقیقی درباره معنای اسم اعظم» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۳/۱۲.    


رده‌های این صفحه : مقالات حدیث‌نت




جعبه ابزار