• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بررسی حدیث قدسی من عشقنی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: عشق، محبت، نفس مطمئنه، خون‌بها، ودود، صفات خدا.

پرسش: آیا حدیث «من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته...» صحیح است و آیا خدا می‌تواند عاشق شود؟!

پاسخ: این حدیث به صورت مستند در منابع مرسوم روایی وجود ندارد، اما به صورت مرسل و بدون سند در بسیاری از منابع عرفانی و تفسیری نقل شده است. به هرحال محتوای آنچه در این روایت آمده است را می‌توان با عباراتی دیگر در آموزه‌های اسلامی یافت.



این روایت در منابع حدیثی مرسوم شیعه وجود ندارد، اما در برخی منابع عرفانی
[۱] سمعانی، احمد، روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح، ص۷۰۱، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
[۲] بقلی شیرازی، روزبهان، تقسیم الخواطر، رساله: الفوائد الحسان علی الاعلام باشارات اهل الالهام)، ص۳۷۰، قاهره، دار الآفاق العربیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
[۳] قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص۵۲۲، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
و دیگر متون اسلامی بدون سند (مرسل) با عبارات مختلفی به عنوان حدیث قدسی آمده است؛ یکی از این عبارات چنین است: «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی‌، و مَن عَشَقَنی‌ عَشَقْتُهُ، و مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، و من قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ، و مَن علی دیتُه فانا دِیتُه‌؛ ‌
[۵] فیض کاشانی، ملا محسن، الحقائق فی محاسن الاخلاق، محقق: عقیلی‌، محسن، ص۳۶۶، قم، دار الکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
آن‌کس که مرا طلب کند، مرا می‌یابد و آن‌کس که مرا یافت، مرا می‌شناسد و آن‌کس که مرا شناخت، مرا دوست می‌دارد و آن‌کس که مرا دوست داشت، به من عشق می‌ورزد و آن‌کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم و آن‌کس که من به او عشق ورزیدم، او را می‌کشم و آن‌کس را که من بکشم، خون‌بهای او بر من واجب است و آن‌کس که خون‌بهایش بر من واجب شد، پس خود من خون‌بهای او می‌باشم.»


در زمینه این روایت، نکاتی را می‌توان بررسی کرد.
۱. این حدیث به صورت مرسل و بدون سند نقل شده است، اما اگر محتوای آن مورد تایید باشد، با وجود مرسل‌ بودن می‌توان بدان استناد کرد.

۲.۱ - حمل لفظ عشق بر خدا

برخی این اشکال را مطرح نمودند که؛ با توجه به معنای «عشق»، نمی‌توان لفظ عشق را بر خدا حمل کرده و خدا را عاشق دانست. در همین راستا، ابن عربی در فرازهایی از فتوحات خود، تحلیلی تفصیلی از الفاظ «حُبّ»، «ود» و «عشق» ارائه کرده که دو مورد اول را از ویژگی‌های خدا به شمار آورده، اما «عشق» را از اوصاف خدا نمی‌داند:
الف. «حُبّ:» خلوص آن در قلب و صفای آن از کدورات و تیرگی‌های عوارض است. بنابراین، محب در این مقام و مرتبه دارای هیچ غرض و اراده‌ای در برابر محبوب خود نیست.
ب. «وُدّ:» آن اسمی الهی است: «و هو الودود» و «وُدّ» از صفات خدا و ثابت در اوست، و بدین سبب «وُدّ» به جهت ثبوتش در زمین، «ودود» نامیده شده است؛ به دیگر سخن، «ودود» از صفات ثبوتیه حق تعالی می‌باشد.
ج. «عشق: » آن افراط در محبّت است و در قرآن از آن تعبیر به شدّت حُب شده است: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبًّا للهِ؛ مؤمنان خدای را بیشتر دوست دارند» ‌ و «قَدْ شَغَفَها حُبًّا؛ حُب بر او غالب گردیده است» یعنی، حب او به یوسف بر قلبش مانند شغاف شده است، و آن پوسته نازکی است که قلب را فرا می‌گیرد و بدان محیط شده و ظرفش می‌گردد، و خداوند خویش را (در خبر) به شدّت حب توصیف کرده است، جز آن‌که بر حق تعالی نام عشق اطلاق نمی‌شود، و عاشق و عشق، در هم پیچیدن حب است بر مُحب، به طوری که در تمام اجزایش رفت و آمد می‌کند.
بنابراین، علّت این‌که خداوند سبحان خود را به عشق متّصف نفرموده و خود را عاشق ننامیده این است که نسبت عشق به ذات مقدّس خداوندی صحیح نیست؛ زیرا عشق حالتی است که تمام وجود عاشق را به خود می‌پیچد و او را از خود بی‌خود می‌کند، و شأن حضرت احدیت مقدّس و منزّه از این است که چیزی در او تاثیر کند تا چه رسد به این‌که او را در خود بپیچد؛ از این‌رو نسبت دادن عشق به خداوند اشتباه است.
شاید از این جهت بود که در منابع عرفانی قدیمی‌تر؛ عبارات ناظر به «عشق» وجود ندارد.(مانند این متن که روزبهان بقلی شیرازی‌ آورده است: «من عرفنی طلبنی و من طلبنی وجدنی و من وجدنی احبنی و من احبنی قتلته و من قتلته کانت علی دیته و من کانت علی دیته فانا دیته»
[۱۲] بقلی شیرازی، روزبهان، تقسیم الخواطر: رساله: (الفوائد الحسان علی الاعلام باشارات اهل الالهام)، ص۳۷۰.


۲.۲ - قبول اجمالی حدیث

به هر حال؛ این حدیث، اجمالاً از جهت محتوایی قابل پذیرش است که برای روشن شدن محتوای آن به مطالبی اشاره می‌شود:

۲.۲.۱ - تکامل معنوی انسان

عشق و محبت، از عناصر عمده و اساسی بینش و سلوک عرفانی شمرده شده که در صورت احیا و پرورش و هدایت آن، بهترین و میان‌بُرترین راه برای تکامل معنوی انسان و رسیدن او به مراتب کمال حقیقی می‌باشد.

۲.۲.۲ - برداشت عارفانه

این‌که معشوق (خداوند) عاشقی کند؛ می‌تواند برداشتی عارفانه باشد از این آیات:
[۱۳] کرمانی، اوحد الدین، دیوان رباعیات اوحد الدین کرمانی، ص۳۷۲، تهران، سروش، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
«قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ؛ بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید! تا خدا[نیز] شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است» و «فَسَوْفَ یَاْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ؛ خداوند به زودی گروهی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند» زیرا خدایی که مؤمنان را دوست دارد، طبیعی است که مؤمنانی که از درجات بالاتری برخوردارند را بیشتر دوست بدارد و این می‌تواند همان معنای عشق باشد.

۲.۲.۳ - دیه

مقصود از دیه در این حدیث؛ قتل نفس سرکش آدمی (نفس اماره) و دیه این کشتن، خداوند است که در واقع خود راستین انسان (نفس مطمئنه) است. کافی است آدمی خدا را مطلوب خود قرار دهد و بخواهد او را پیدا کند، قطعاً او را می‌یابد. انسان به میزانی که عاشق خدا می‌شود، صاحب حقیقت وجود می‌گردد و فانی در حق می‌شود.
[۱۶] آملی، سید حیدر، تفسیر المحیط الاعظم، ج‌۲، ص۴۲۹، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۲ق.
این یک قاعده است که اگر نفس ناطقه، حقایق قدسی را مطلوب خود قرار داد، به جهت وسعتی که نفس دارد، آن حقایق را می‌یابد و نه‌تنها حقایق را می‌یابد و جایگاه قدسی آنها را می‌شناسد، بلکه چون با عالی‌ترین مرتبه وجود روبه‌رو شده به آنها علاقمند می‌شود؛ زیرا این‌طور نیست که شناخت حقایق قدسی مثل شناخت‌های حصولی باشد که انسان تحت تاثیر انوار آنها قرار نگیرد، وقتی انسان از نور حقایق قدسی چشید با تمام وجود دل به آنها می‌بندد و عاشق آنها می‌شود و دیگر خودی برای خود نمی‌خواهد و تماماً خود را در مقابل نظر به آنها فراموش می‌کند و می‌سوزاند. این‌که فرمود: «قَتَلْتُهُ»؛ یعنی خداوند با کشتن نفس اماره؛ او را از خودش خلاص می‌کند و به خودِ حضرت حق تعالی مشغول می‌کند. خداوند سالکِ طالب را به جایی می‌رساند که او دیگر جز به خدا نظر ندارد، چون خودیت و منیت او سوخته است و این است معنای «انا دیته»؛ یعنی خدا سرمایه قلب و جان او می‌شود و جز خدا نمی‌بیند.

۲.۲.۴ - ثاراللهی

شاید بتوان گفت؛ اگر کسی واقعاً به این مرتبه از معرفت و حب الهی برسد؛ طبق ظاهر حدیث، خداوند زندگی او را به‌گونه‌ای قرار می‌دهد که جان خود را در راه خدا فدا کند و به شهادت و ثاراللهی رسیده و سپس خود پروردگار خون‌خواهش شود.

۲.۲.۵ - من وجدنی عرفنی

فرازهای دیگر این روایت را نیز می‌توان با آموزه‌های دینی منطبق دانست و به عنوان فراز «من وجدنی عرفنی» می‌تواند تعبیر دیگری از آیه قرآنی «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» باشد.


۱. سمعانی، احمد، روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح، ص۷۰۱، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
۲. بقلی شیرازی، روزبهان، تقسیم الخواطر، رساله: الفوائد الحسان علی الاعلام باشارات اهل الالهام)، ص۳۷۰، قاهره، دار الآفاق العربیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
۳. قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص۵۲۲، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
۴. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۴۷ –۴۸، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق.    
۵. فیض کاشانی، ملا محسن، الحقائق فی محاسن الاخلاق، محقق: عقیلی‌، محسن، ص۳۶۶، قم، دار الکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
۶. ابن عربی، محیی الدین‌، الفتوحات المکّیه، ج۲، ص۳۲۳، بیروت، دار الصادر، چاپ اول، بی‌تا.    
۷. بروج/سوره۸۵، آیه۱۴.    
۸. ابن عربی، محیی الدین‌، الفتوحات المکّیه، ج۲، ص۳۲۳.    
۹. بقره/سوره۲، آیه۱۶۵.    
۱۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۰.    
۱۱. ابن عربی، محیی الدین‌، الفتوحات المکّیه، ج۲، ص۳۲۳.    
۱۲. بقلی شیرازی، روزبهان، تقسیم الخواطر: رساله: (الفوائد الحسان علی الاعلام باشارات اهل الالهام)، ص۳۷۰.
۱۳. کرمانی، اوحد الدین، دیوان رباعیات اوحد الدین کرمانی، ص۳۷۲، تهران، سروش، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
۱۴. آل عمران/سوره۳، آیه۳۱.    
۱۵. مائده/سوره۵، آیه۵۴.    
۱۶. آملی، سید حیدر، تفسیر المحیط الاعظم، ج‌۲، ص۴۲۹، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۲ق.
۱۷. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۶۹.    



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «بررسی حدیث قدسی من عشقنی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۷/۸.    



جعبه ابزار